- I am English. I am loving wery much Hermion Granjer
!
- چی داره میگه؟
- نمی فهمم، لهجه داره یکم. ولی فکر میکنم داره انگلیسی صوبت میکنه.
پرسی ویزلی و ایگور، از حمام ارشد ها یک غول را خفت کرده بودند.
- I am Dast ** !
- اِ ؟ همون یاروئه که چت باکس رو عاشق خودش کرده؟ چه جالب... .
- استاد ما زودتر از این ها منتظر شما بودیم. راه رو درست اومدید
!
تق . (افکت سقلمه! )
- اممم.. یعنی چیز..
Can you speak English?
غول :
What Am I 3 sat Doing?
- احمق داره هندی صوبت میکنه؟ خب انگلیسیه دیگه. Do you know David ? DAvid bekham?
-
- مثینکه میشناسدش ..
در همون لحظه در باشدت باز میشه. آلبوس دامبلدور وارد دستشویی شده و بعد از زدن پنج معلق (!)، به سمت غول تیراندازی با چوبدستی رو شروع میکنه. غول هم در ایکی ثانیه ی بعد با صدای گرومپ شدیدی، به زمین می افته.
- عَررررررر... غوووول!
- شما دوتا ، دفعه ی آخرتون بود که با غول جماعت صحبت میکردید.
- قربان این همون یارو دست **** بود!
- پس اونی که تو اتاق من بود کی بود
؟
آلبوس با صدای جیغ های ممتد از سوی تالار عمومی گریفندور به آن سو پرواز کرد. پرسی و ایگور نیز به سمت ِ دفتر دامبلدور حرکت کردند.
کلبه ی هاگرید هاگرید پاشو روی فنگ انداخته و داره یک کتری رو توی دهنش خالی میکنه. سپس، قهوه هارو هم خالی میکنه توی دهنش و سرش رو تکون میده که بهم بخوره و نسکافه اش حاضر بشه.
تق ! تق ! تق ! -شمسینتنشتبمنیس (دهن هاگرید پر است. )
- من لرد ولدمورت هستم.
- نینستبمنتیس؟ ( دهن هاگرید سوخته است. )
- ولدمورت ، اسمشونبر.
- نیمسشن! (داره کم کم خالی میشه.)
- باب، همون کچله!
.
هاگرید در رو باز میکنه و ولدی رو میکشه توی اتاقش.
-آخیش... بعله شناختمت، اسمشونبری دیگه، هر خری میدونه تو کی هست...
جیـــــــــــــــغ! اسمشونبر! اسمشونبر !
-سیس سیس.. هاگرید! شوکولات؟
هاگرید آروم میشه ونگاه چپ چپی به ولدمورت میکنه. دستش رو به سمت ریش هاش میبره و میگه:
- چی کار داری؟
- ببین هاگرید، میدونی که توی هاگوارتز تعداد زیادی غول رها شده اند. توسط خادم گلم؛ دراکوی خلم. وشما تنها یک راه دارید که بتونید من رو راضی کنید که غول هامو از اینجا خارج کنم.
- و اون چیه؟
- من مجبورم تو رو به گروگان بگیرم هاگرید، ولی میخوام که با استفاده از تو، به سادگی به دامبلدور برسم. بعد هم اون رو بکشمش. فهمیدی چی شد؟ بنابراین یک نامه بنویس و بگو با جغد ِ من تماس بگیرند.
همین الان !هاگرید:
تالار گریفندور
- عع! نگاش کنید. به نظرم فوق العاده بزرگه!
- این از نویل هم چاق تره.
- نویل چاق نبود، یکم تپلی بود.
- منو یاد ورنون دروسلی تو فیلم های هری پاتر می اندازه.
بیرون در روبروی بانوی چاق - بانوی خوشگل.. عزیزکم! ... باز شو...
- نچ! رمز؟
- رمزم کجا بود.. یادم نمیاد. از من ِ پیرمرد چه انتظاری داری؟
- وا! پیرمرد جلف.. اسم و رسم همه رو خوب یادته یه اسم رمز یادت نیست؟
در توسط بانوی چاق باز میشه و دامبلدور وارد تالار عمومی گریفندور میشه. و سبز ترین، زشت ترین، بزرگترین، ترسناک ترین، خون خوار ترین، ترین و ترین! غول ِ عمر خودش رو مشاهده میکنه.