خلاصه:سه سال از جنگ هاگوارتز میگذرد؛ در طی این سه سال اکثر مرگخوارها دستگیر شده اند؛ به جز بلاتریکس و دالاهوف که در دره گودریک مخفی هستند. هری و رون و جینی برای بررسی بیشتر این موضوع، به سراغ ارتش دامبلدور می روند.
پیدا شدن بلاتریکس در دره گودریک به فرمان لردولدمورت بوده است، کسی که در جنگ هاگوارتز کشته شده بود، بدل وی بود. ولدمورت ارتشی دیگر از مرگخوارانش را دوباره سازماندهی کرده بود و این بار قصد داشت 9 جان پیچ درست کند.
اعضای الف دال برای بررسی دره گودریک راهی میشوند؛ صدای بلند میشود و در کسری از ثانیه تمام اعضای ارتش دامبلدور در برابر ولدمورت زانو زده بودند. در اقدامی برای کشتن هری، جیمز پاتر ظاهر میشود، محفل ققنوس به محل اختفای مرگخواران حمله میکنند.
در طی درگیری، هری بلاتریکس را میکشد و طلسم مرگ انتقام بلاتریکس با میانجی گری جیمز پاتر، به جیمز برخورد میکند و هری بار دیگر توسط پدرش نجات می یابد. اما خشم هری برای کشتن بلاتریکس کافی نبود!
خدایان جادوگری؛ بک، کرلن فلک، گروبز گریدی، در ساختمان حاضر میشوند و لرد ولدمورت را به دلیل جرم هایی که مرتکب شده بود، به اعدام محکوم کردند و تنها راه نجات وی، رضایت دامبلدور بود. لرد در تلاش برای نجات یافتن و بروز چهره ی معصومانه، توانست مخفلیان را فریب دهد ولی دامبلدور برای امتحان صداقت ولدمورت، آزمونی را برای وی تدارک می بیند! ولدمورت باید به مقر محفل ققنوس می رفت و تحت امر کریچر، جادوگر خوبی می بود!
لرد ولدمورت و یار همیشگی وی، بلاتریکس، با گردنبند ابداعی خدایان جادوگری و دامبلدور، نمی توانند از جادوی سیاه استفاده کنند و حتی نمیتوانند انرا از گردن خویش باز کنند. آنها همانند جن های خانگی میخورند، می پوشند، میخوابند و کار میکنند!
دستور های کریچر باعث عصبانیت لرد ولدمورت میشود. او در پی راهی برای انتقام از اهالی خانه است!
(برای اطلاعات بیشتر، پست های قبلی رو هم بهتره بخونید!)
=========================================
کریچر خنده نفرت انگیزی کرد:
-بی احترامی چند دقیقه پیشتو ندیده میگیرم.ولی اگه تکرار بشه خبری از بخشش نیست.حالا تکون بخورین.میتونین از مرتب کردن تختخوابها شروع کنین.هنوز کسی بیدار نشده.یکی یکی با آرامش و ملایمت و عطوفت و مهربونی همشونو بیدار میکنین.بعد تختخوابها رو مرتب میکنین و میایین پایین.اگه چیزی از صبحانه باقی مونده بود بهتون میدم بخورین.شروع کنین!
راهروی خانه گریمولد:- بلا! تو برو مردا رو بیدار کن، منم برم دخترا رو بیدار کنم.
-
- ینی تو به اربابت شک داری؟ با همین دستام خفه ت کنم؟
- نه نه ارباب! :worry: فقط میخواستم بگم میتونید از این سوسک دست آموز استفاده کنید.
- خوبه بلاتریکس! آفرین! فقط یه سوال! این چرا دور چشمش یه قاب مانند داره؟ انگاری عینک زده.
- نمیدونم ارباب! بهتره بریم، این کریچر بازم میاد و بهمون گیر میده ها.
------------------------------------------------
پ.ن:
برای روند داستان:
سوسک، ریتا اسکیتر می باشد!