هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲

دلوروس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
از چاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1592
آفلاین
جلسه دوم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه

دانش آموزان همچنان به خاطر حوادث جلسه اول کلاس در شوک مانده بودند. هیچ صوتی از یک نفر هم به گوش نمی رسید. همه ساکت و سر به زیر پشت میزهای کلاس صورتی شده دفاع در برابر جادوی سیاه نشسته بودند و انتظار ورود استادشان را می کشیدند. پروفسور آمبریج با جامه ای یکدست سفید و گلدار (مثه چادر ننه بزرگ) وارد کلاس شد.

پرونده هایی در دست داشت و پسرک جوان کج و کوله و عینکی و شلخته ای پشت سرش کاغذ بدست آویزان بود و مدام به شکل اصرار و تمنا با او حرف می زد...

«پروفسور...خواهش می کنم قبول کنید این عنوان رو. من چیز دیگه ای ازم بر نمیاد برای پایان نامه ام. مادرم مریضه. زنم بیست و پنج قلو بارداره. پلیز پروفسور. »

آمبریج پشت میزش فرو رفت و بعضی پرونده ها جلویش را بی آنکه بخواند امضا می کرد. پس از چند ثانیه مکث سرش را بالا گرفت و خطاب به پسر جوان و لحنی سرزنش گر گفت:

«ببین آقای گوشت مصب ! ئه...»
«گوشتو ماتیانسون هستم پروفسور ! »
«بله همون که خودتون میگین. شما الان دانشجوی دکترای دفاع در برابر جادوی سیاه – گرایش بردباری و نیکی هستید. این عناوین چی هستن آخه برای پایان نامه تون؟ آخه کسی امروزه میاد توی این رشته که عنوان پایان نامه اش رو بذاره "دفاع در رویی در برابر نفرین آتش اسمشونبر" ؟ آقا جان. شما که میدونی افسون های اسمشونبر دیگه نفرین نیستن و وزارت سحر و جادو استثنائاً برای حضرت ایشان آزاد اعلام کردن چون ایشون جادوگر اندیشمندی هستن. پس جادوی سیاهی در کار نیست. »

پسر: «آخه پروفسور من تمام دوره تحصیلی روی این موضوع تحقیق کردم. تحقیقات من نباید فدای تغییر رژیم وزارت خونه بشه که جادوی سیاه رو آزاد می کنه و اسمشو میذاره جادوی مجاز اصلاحات ! من اعتراض دارم پروفسور ! »

آمبریج: «ببین بچه جان ! تو باید بری دنبال پایان نامه ای که سازنده باشه برای این مملکت جادویی. فرضا برو روی اصلاح شیوه ذبح ماگل ها کار کن. الان ماگل ها نماد جادوی سیاه هستن برامون و این اثبات شده. به واسطه دم و دستگاه های عجیب شون ذبح اونها کثیف و پر دردسر شده. تو که توی گرایش بردباری و نیکی هستی، خواهشاً در راستای این موضوعات کار کن. من همچین پایان نامه هایی که گفتی رو قبول نمی کنم استاد مشاور یا راهنمات بشم. وجهه ام رو زیر سوال می برم توی دانشگاه تون. »

پسر: «پروفسور ! تولو جون پدر و مادر نداشته ات قسمت میدم ! »

آمبریج: «برو پسر وقتمو نگیر. کلاسم شروع شده. نمی بینی دانش آموزام منتظر نشستن؟ نمی بینی این پرونده های جلوم رو؟‌ دارم احکام اعدام جادوگران خائن و ماگل ها رو امضا می کنم. برو وقتمو نگیر. دانشجوی بی شخصیتی مثه تو چه جوری میخواد استاد فردا بشه و بیاد جای من اینجا بشینه. واقعا که. بدو بیرون بینم. »

پسر جوان با بغض از کلاس خارج شد. آمبریج بساط پرونده ها را به گوشه میزش هدایت کرد. سپس سرش را بالا گرفت و رو به دانش آموزان گفت:

«سلام عزیزان من. بی مقدمه بریم سر جلسه دوم. »

آمبریج از جایش بلند شد و به تقلید از اساتید دیگر خواست افه بذارد. در نتیجه جلوی میزش رفت و پیکر وزغی شکلش را روی میز کارش قرار داد که به موجب آن میز کار با اصواتی مانند "گروم قریچ" ترک برداشت. آمبریج با تعجب بلند شد و به میز نگاه کرد. سپس به سمت دانش آموزان برگشت و خطاب به آنها گفت:

«این چه وضعشه ! مگه شهریه هاتون رو به موقع نریختین ؟ من نباید از پول شهریه هاتون یه میز نو وسالم داشته باشم؟! واقعا که. مدیریت مدرسه کجا هستن دارن چیکار میکنن. لعنت بر... »

رون ویزلی از ته کلاس دستش را بلند کرد و گفت:

«پروفسور ! دیروز توی پیام امروز نوشته بود که پروفسور اسلیترین شهریه های مارو خرج درمان سیستم شنوایی شون کردن. »

آمبریج: «هووم ویزلی ! اگه میدونستی الان حکم اعدام زنت هرماینی رو امضا کردم اینقدر بلبل زبونی نمیکردی فرزدنم ! با بوس قراره اعدام بشه ! »

رون: «من ناموس بوسنده رو به عضاش مینشونم. »

و چوبدستی بدست از کلاس خارج شد تا به همراه هری به دنبال هرماینی بگردد، آزادش کند و رولینگ مجبور شود برای شادی دل ما کودکان، نوجوانان، جوانان، بزرگسالان و فسیل ها هری پاتر 8 را بر اساس این روایت بنویسد و پولی به جیب بزند ودست آخر چند نسخه میلیونی به خیریه ببخشید و ما خر شویم و از این حرفا.

آمبریج: «شَرِت کم. خب همه به اینجا توجه کنید. درس جلسه امروز در مورد "نَفس" هستش. تکرار کنید. نَـــــفـــــس ! خب کسی میتونه نفس رو تعریف کنه؟ »

دالاهوف: «چیزی است که ما میکِشیم. »

آمبریج: «البته بشر خیلی چیزها می کِشد. اما از اونجا که منظورت نفس کشیدنه، باید بگم اَ داره. اون نیست. »

دالاهوف: «خب اگه اَ داره بره دستشویی. چرا وقت مارو میگیره؟ کلاسه ها ! »

آمبریج: «به سن تکلیف نرسیده، منتظر تو ببرشی به دیدار موزه حضرت مرلین ! »

جیغول از ته کلاس یویو صورتی اش را وسط پیشانی آمبریج شوت کرد. جیغکی کشید و گفت:

«هی آمبر ! من میدونم جوابو. نَفس یعنی قوه ای که درون انسانه و بهش میگه اینکارو بکن اینکارو نکن. فهمیدی یا بابامو خبر کنم؟ »

آمبریج: «بله. متوجه شدیم آقای جیغول خان. نیازی به احضار ایشون نیست. سرشون شلوغه در زوپسستان. ممنونم. پاسخی صحیح بود. چونصد امتیاز برای گریفیدور. »

مورفین گانت در گوشه کلاس از میان محافظان غول پیکرش خطاب به آمبریج گفت:

«پروفسور آمبریج ! من به عنوان وزیر جامعه جادوگری به تدریس تون اعتراض دارم. شما دارین رسما معارف جادویی تدریس می کنیم. کمی به بچه ها دفاع یاد بدین در برابر نیروهای اهریمنی.»

آمبریج: «این درسنامه مصوب خود وزارت. نذارید جلوی دانش آموزان من افشاگری کنم. نذارید رول تحلیف و تعلیف و چرا و چراگاه شمارو در مجلس یادآوری کنم. نذارید زد و بندها یادمان بیاید. »

وزیر گانت: «بله بله. درست می فرمایید. اتفاقاً میخواستم بگم چه درس خوب و شیرینی ! استفاده می کنیم. »

آمبریج به سمت تخته کلاس برگشت و با حرکات چرخشی چوبدستی اش تصویر یک انسان را از روبه رو کشید. سپس درون انسان یک انسان دیگر کشید. بعد در چوبدستی اش دمید و با دم آمبریجایی اش به تصویر انسان روی تخته جان بخشید که حرکات نا مفهومی ازش سر میزد. در اصل انیمیشنی از نقاشی مربوط به درسش را پخش کرد.
وقتی به سمت دانش آموزان برگشت، کلاس به چشم بهم زدنی تاریک شده بود و همه دانش آموزان پاپ کورن بدست در حالیکه عینک های سه بعدی به چشم داشتند،‌مشغول تماشای انیمیشن شدند.

آمبریج: «واقعا نیازی به این تمهیدات نبود. با چشم غیر مسلح هم قابل رویت بود فرزندان من. »

انیمیشن در حال پخش بود. آدمک گچی شکل و ساده در حال راه رفتن در خیابانی بود که ناگهان چهره گچی شکل اما واتسون در مقابلش ظاهر می شود. انسان درونش مدام به ناحیه شکم انسان در بر دارنده لگد وارد میسازد. یک دو راهی در مقابل آدمک شکل می گیرد. بی اراده وارد مسیر اول می شود. سپس انسان درونش بیرون می آید و با او یکی می شود سپس میرود که اما واتسون را در آغوش بکشد اما ناگهان اما واتسون تبدیل به عمو ریشو می شود و آدمک را به ریل قطار می بندد و سپس قطار سریع السیر هاگوارتز از رویش رد می شود. پیکرش تکه تکه می شود. گونه های مختلف پرنده و چرنده و جهنده و ماگل کمتر از یک ساعت می آیند جسدش را مب بلعند. سپس انیمیشن یکی یکی معده های موجودات خورنده آدمک را نشان می دهد که چگونه جوارحش را هضم و در آخر دفع می کنند...

دانش آموزان پاپ کورن ها را کنار گذاشته و دستمال بدست مشغول اشک ریختن و گریه زاری هستند.

تصویر انیمیشن لحظاتی مات می شود و فلش بک می رود به همان دو راهی اما واتسون. این بار آدمک به راه دوم می رود. با ابهت و غرور تمام به اما واتسون زبون درازی می کند و از کنارش رد می شود. همچنان که دور می شود انسان درون شکمش کوچک و کوچک تر می شود. در سکانس آخر آدمک وارد مرلینگاه می شود و انسان کوچک شده درونش را به سیستم فاضلاب شهری هدایت می کند تا تقدیر خویش را در جای دیگری یابد...

با اشاره چوبدستی آمبریج پرده ها کنار رفتند و کلاس روشن شد. تصویر آدمک نیز روی تخته ثابت ماند ودیگر انیمیشنی پخش نشد. صدای زمزمه های معترض بچه ها در کلاس شنیده می شد...

«دیدی خاک بر سر چطور به دختره زبون درازی کرد دست آخر ؟»

«آره خاک بر سر. مگه چقدر مهریه و نفقه میخواست خب؟ تو جادوگر بودی آخه احمق. چرا اینجوری رفتار کردی. خاک بر سرش.»

آمبریج با چند سرفه و اصوات تعریف نشده دیگر کلاس را به سکوت فرا خواند. سپس پشت میزش نشست و رو به دانش آموزانش گفت:

«خب. میخوام چند تا از بهترین تحلیل هاتون رو بشنوم در مورد این فیلم. ئم. باشه. تو بگو رز. »

در میان ده ها دستی که در کلاس بلند شده بود، آمبریج به دست کوتاه رز ویزلی در جلوی کلاس اجازه صحبت داد. رز با شادمان گلویش را صاف کرد و گفت:

«پروفسور ما در این فیلم عشق مادر به فرزند رو دیدیم. لحظه ای که مادر به راه اول میره، اما واتسون میاد کلی تعریف و تمجید میکنه از شکمه قلمبه مادره و مادره گوش میده به این تعریف ها و رد نمیشه. در نتیجه یک دفعه اما واتسون چهره حقیقیش رو نشون میده و به جهت تسویه حساب با شوهر مرده زنه، میگیره زنه و بچه تو شیکمش رو می بنده به ریل قطار تا بمیرن. در راه دوم مادره چون به تعریف اما واتسون گوش نمیکنه و بی تفاوت میره از کنارش، اما واتسون یه نفرین می فرسته و بچه زنه می افته. کلاس خیلی تراژدی غمگینی بود پروفسور. دلمان شکست. یعنی می گفت زن امروز این چنین باهاش برخورد میشه در جامعه. هعی. »

آمبریج: «بسیار بسیار تحلیل چرتی بود. چطور اصلا متوجه جنسیت این آدمک شدید که این همه قصه براش بافتید خانم ویزلی؟»

رز: «خب از اونجایی که من در قدیم سرپرست وزارتخونه بودم مدتی، کتاب "آمبریج، پدیده هزاره سوم" رو از کتابخونه وزارت پیدا کرده بودم و روان شناسی شخصیت شما رو مطالعه کرده بودم. گفته شده بود که فقط عادت دارید نقاشی زنان رو بی ناموسی بکشین. از اونجایی هم که این آدمک رو لخت کشیدین و براش لباس تعبیه نکردین، حدس زدم که زن باشه و مادر و اون آدمک درون شکمش هم بچه اش باشه دیگه. »

آمبریج چشم غره ای به رز ویزلی رفت و در حرکتی انتحاری رز را درون کشوی میزش حبس کرد و سپس به درس ادامه داد:

«ببینید بچه ها. این انیمیشن بر خلاف تحلیل های ابلهانه برخی از شماها، در واقع همون عنوان درس امروز یعنی "نَفس" رو نشون میداد. با یک مثال از جامعه این مسئله رو باز می کنم. ما دو تا خط اصلی در جامعه جادوگری داریم. کدوما هستن؟ »

ارنی: « ایرانسل – همراه اول ! »

آمبریج: «البته رایتل هم خوبه. ولی جواب سوالم نبود. دو خط اصلی جامعه جادوگری،‌"نیکی" و "بدی" هستن. بر اساس این دو خط ما نفس رو به دو زیر نفس تقسیم می کنیم: 1. نفس بی شعور 2. نفس دهن آسفالت کن لطفا یادداشت کنید بچه ها. »

سپس باری دیگر به سمت تخته بازگشت و با اشاره ای تخته پاک شد و جملات جدیدی روی آن نقش بست:

نقل قول:
1. نفس بی شعور: این نفس شما را به انجام امورات پست دنیوی مانند آشامیدن، خوردن، خوابیدن و انواع لذت ها دیگر تشویق می نماید. این نفس توسط کارشناسان وزارت سحر و جادو اخیراً به عنوان یکی از خطرناک ترین جادوی سیاه شناخته شده است و از 5 ستاره خطر، 4 و نیم ستاره به آن تعلق گرفته است. هیچ گونه ضد طلسمی برای آن ابداع یا کشف نشده و فقط و فقط با اعتقادی راسخ و ایمانی استوار می توان بر آن چیره شد. در روایات تفسیر شده از جانب کارشناسان و محققان به نام آمده است که در صورت پیروی از این جادوی سیاه باستانی، علاوه بر احتمال نیست و نابود شدن شما در این دنیا، در دنیای دیگر هم حضرت مرلین کبیر شخصاً دهان شما را مورد عنایت قرار خواهند داد.

2. نفس دهن آسفالت کن: این نفس به نیکی از آن یاد می شود. گفته می شود وقتی شما غلطی که نبابد میکردید را با دستور "نفس بی شعور" انجام داده اید، این نفس در چهره ای خوب بر شما نازل می شود و دهن تان را از شدت سرزنش پر از قیر کرده و در نهایت آسفالت می کند. در نهایت اگر ذاتاً جادوگری شریف باشید این نفس باعث می شود در جنایت ها بعدی تان به شما یادآوری شود و از انجام جنایت خودداری کنید. کارشناسان وزارت سحر و جادو این جادو را مثبت ارزیابی کردند. متاسفانه شکل اجرایی افسون و ورد هنوز برای این نفس مثبت ابداع یا کشف نشده ولی به تازگی محققان جامعه جادوگری موفق به کشف واکسن آن شده اند که باید 12 نوبت در سال به همه جادوگران در دولت جدید تزریق گردد.


آمبریج رو به دانش آموزان کرد و گفت: « فقط یک دقیقه تنفس. لطفا از جاتون بلند نشین. همینجا بشینین. »

درب کلاس باز شد. دو دانش آموز ردا پوش هاگوارتز در حالیکه از گردنشان بساطی آویزان کرده بودند وارد کلاس شدند و در میان دانش آموزان شروع به تبلیغ محصولات خودشان کردند...

«جورابای عطری جادویی بوگیر فقط 1 گالیون...تمام طول سال بوی گلاب میده و نیاز نیست بشورینش. به هر پایی هم میخوره. از غول بگیر تا جادوگر. سایزبندی نداره. کسی جوراب جادویی نمیخواد بهش بدم؟ »

«ژیلت های سه کاره اسموت پارتی فقط 1 گالیون... هم ریشات رو میتوی باهاش بزنی هم باهاش خیار پوست بکنی هم چمن های حیاط خونه تون رو باهاش کوتاه کنی. اصله. ساخت خودمون با افتخار. فقط 1 گالیون. بیرون از دیاگون و هاگزمید بخواین بخرین زیر 5 گالیون بهتون نمیدن. عمده خریدیم ارزونه حراجش کردیم بدووو ! »

و دانش آموزان با اشتیاق دست به جیب می شدند و محصولات آن دو را می خریدند. وزیر گانت که صحنه را دیده بود،‌همان لحظه از جایش بلند شد، کلاه وزارتش را سرش کرد و جهت ایجاد مزاحمت کمتر گروهبندی، کلاه گروهبندی را در دستش فرو کرد و خطاب به آمبریج گفت:

«بانو آمبریج ! به عنوان وزیر جامعه جادوگری هم اکنون دستور می دهم که جلوی کار این کودکان معصوم رو بگیرید. کودک کار و خیابان در جامعه جادوگری من ممنوعه. همین الان... »

آمبریج آهی کشید و با پوزخند گفت:

«وزیر محترم. در نظر دارید که از آغاز دولت شما شهریه هاگوارتز چهار برابر افزایش یافته است؟ و این شهریه های نجومی هم که به جیب جد بزرگوارمان میره. همینطور به عنوان یک سیاست مدار به روز قطعا در نظر دارید که هزار پوند معادل یک گالیون شده و ارزش پول ماگل ها به شدت افت کرده پیش ما. در نتیجه ماگل زادگان کثیفی که در هاگوارتز پذیرفته میشن مجبورن جهت تامین شهریه مدرسه شون بعد کلاس شون کار کنن اینجا و این اجازه کار رو مدیریت مدرسه دادن بهشون که متاسفانه این روزها زیاد نمی بینمشون. پس در نتیجه کلاه وزارت تون رو بردارید و بشینید سر جاتون. اینجا توی کلاس من وزیر و غیر وزیر برابرن. بشین آقای وزیر. بشین. »

دو دانش آموز دست فروش که در ابتدای ورودشان به کلاس آمبریج را به عنوان وزغی بی آزار روی میز استاد فرض میکردند، بعد از آنکه متوجه شدن وزغ نیست و حرف میزنه و جادوگره، سریعا از کلاس خارج شدند و کاسبی شان را نیمه کاره رها کردند...

آمبریج: «خب همه بشینن سر جاشون. ادامه درس. در خصوص نکاتی که پای تخته، ممکنه سوال براتون پیش بیاد که در مورد اول اگه امور دنیوی مثل خوردن و آشامیدن و غیره رو بهش تن ندیم، پس چطور زندگی کنیم. در جواب این سوال باید عرض کنم که شما اگر جنبه داشته باشید می توانید به میزان بسیار متعادل از آنها بهره ببرید. اما اگر تعادل بهم بخورد همان جادوی سیاه است و سزاوار مرگ خواهید بود. اگر هم جنبه ندارید، ریاضت بکشید تا بمیرید. یا اصلا فتوسنتز کنید. قطعا همه میدونید که در دولت های قبلی از بس ظرفیت ها آزاد سازی شد، دیگه نه ظرف موند نه تشت نه قابلمه نه بشقاب. قوطی هم نمونده حتی. در نتیجه جامعه جادوگری اشباع شده و مثل مور و ملخ جادوگر می باره از همه جا و دیگه جایی برای شما وجود نداره. یا با ذلت برین به دنیای ماگل ها یا بمیرین با افتخار همینجا.»

سپس به جلوی کلاس آمد و با چهره ای مصمم ادامه داد:

« همین الان چندتاتون با خرید شادمان از این دو دانش آموز دست فروش نتونستید بر نَفستون غلبه کنید. در نتیجه دچار نفس بی شعور شدید و در واقع نمایی از جادوی سیاه هستید. الان من رسما اجازه دارم بزنم شما چند نفر رو بکشم. اما اینکارو نمی کنم و میذارم کله خودتون به سنگ بخوره که خودتون از نظر علمی به حرفم برسین. فرضا شما اگه برای شادی این دانش آموز ازش محصول رو می خریدین که نونی بخوره قضیه فرق داشت اما مثلا هاگرید عزیز که در انتهای کلاس نشستن، ژیلت سه کاره رو نه برای ریش میخوان نه چمن نه خیار. بلکه برای تیغ زدن دوست دختر مایه دارش مادام ماکسیم خریده. در نتیجه این هاگرید که تریپ مثبت و محفل ققنوس میاد، نمونه بارز جادوی سیاهه و ریختن خونش واجب شرعیه اصلا. »

آمبریج به میان کلاس گام برداشت و لابلای میز دانش آموزان قدم میزد و با گذشتن از هر میزی دانش آموز آن میز پشت سرش ادا در آورد، یکی دماغ می چبسوند به پشت دامن بانو، یکی دیگه با اسپری بی صدا و بی بو جملاتی خرانه درج می نمود. آمبریج قدم زنان خطاب به دانش آموز گفت:

«من میرم تا دفتر اساتید یه چایی بخورم و برگردم. یه ربع دیگه میام. »

لی جردن: «استاد ماه رمضونه. سماور رو قفل زدن. »

آمبریج: «اوه ! بله. منظورم این بود که میرم تا دفتر اساتید یه سری امضاهای بدم و بیام. یه ربع دیگه میام. تا اون موقع همتون باید با هر جادویی که بلدید "نفس بی شعور" خودتون رو از درون خودتون بیرون بکشید،‌با رنگ های مختلف رنگ آمیزی کنیدش و به حالت مرئی درش بیارین، سپس به دیوار کلاس ببندینش و شکنجه اش کنید. وقتی برگشتم هر کسی نفس بی شعورش بیشتر از همه شکنجه شده بود و به نفس دهن آسفالت کن تبدیل شده بود، امتیاز بیشتری میگیره. این نمونه بارز دفاع در برابر یک جادوی سیاهه که درون همتون وجود داره الان. بهترین دفاع حمله ست. بهش حمله کنید. زود باشید. تکالیف تون رو هم پای تخته نوشتم. یادداشت بردارید ازشون.

با خروج آمبریج از کلاس نوشته های روی تخته محو شدند و به جای آنها تکالیف بسیار سنگین و چاقی رو تخته به رنگ خون نقش بستند:


1. یک خاطره از شکست دادن نفس بی شعور خودتان در طول دوره کوتاه زندگی بنویسید. ترجیحاً جادویی باشه و خالی بندی هم توش نباشه. (10 امتیاز)

2. چرا پروفسور آمبریج پس از آنکه رز ویزلی انیمیشن را تحلیل نمود، او را درون کشوی میزش حبس کرد؟ (2 امتیاز)
الف) برقراری نظم در کلاس
ب) ترس از افشای فساد اخلاقی خود آمبریج
ج) جریمه به علت تحلیل اشتباه انیمیشن
د) شوخی دور همی


3. چرا پروفسور آمبریج هاگرید را همانند کورممد پاتر در جلسه قبل، اعدام نکرد؟ (3 امتیاز)
الف) کشتن شخصیت های اصلی و کلیدی بر خلاف قانون ایفای نقش است
ب) ترس از حضور اعضای محفل ققنوس در کلاس
ج) خود سرنوشت دخل هاگرید را می آورد
د) آمبریج بلوف میزنه و حریف هاگرید نمیشه


4. مقاله ای در خصوص شیوه یا مراحل جادویی بیرون کشیدن، شکنجه و اصلاح "نَفس بی شعور" به عنوان یکی از خطرناک ترین جادوی های سیاه، بنویسید. شرح جزئیات فراموش نشود. (15 امتیاز)



No Country for Old Men




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲

دلوروس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
از چاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1592
آفلاین
امتیازات تکالیف جلسه اول

.:::گریفیندور:::.
جیمز سیریوس پاتر: 30 امتیاز
لی جردن: 30 امتیاز
چارلی ویزلی: 23 امتیاز
الستور مودی: 24 امتیاز
بانوی چاق: 22 امتیاز
گودریک گریفیندور: 26 امتیاز
استرجس پادمور: 28 امتیاز


.:::راونکلاو:::.
دافنه گرینگراگس: 30 امتیاز
فلور دلاکور: 28 امتیاز
آماندا بروکل هرست: 30 امتیاز


.:::هافلپاف:::.
ارنی مک میلان: 28 امتیاز
رز ویزلی: 30 امتیاز
هوگو ویزلی: 27 امتیاز


.:::اسلیترین:::.
ویلبرت اسلینکرد: 27 امتیاز
اما دابز: 28 امتیاز
مورفین گانت: 30 امتیاز
آیلین پرنس: 30 امتیاز
بارتی کراوچ: 28 امتیاز
سلسیتنا واربک: 30 امتیاز


ــــــــــــــــــــــــــــ
* جمع نهایی امتیازات گروه ها بعد از وضع قانون جدید امتیازدهی توسط مسئولین انجام خواهد شد.


No Country for Old Men




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۷:۰۹ شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)


در هنگامی که شما سوال پرسیدید که از مرگ میترسید یا خیر تمامی بچه های کلاس با صراحت اعلام کردند که از مرگ میترسند و این نیز یک واقعیت است ولی کور ممد در جهت اینکه شجاعت خودشو نشون بده گفت نمیترسم چون فکر نمیکرد شما اونو بترکونی نکته مهمی که در بلوف زدن کور ممد وجود داشت این بود که اگر شما اونو نمیترکوندی بعد از کلاس میتونست جلوی ملت قپی بیادش ولی الان داره آب گور میزنه از نوع خنکش . در جامعه ی جادوگری افرادی هستند که مثل کور ممد میگویند که از مرگ نمیترسند ولی دلیل نترسیدن آنها به راستی چیست ؟ میتونم این طوری توضیح بدم که این دسته از افراد به کارهای خود در گذشته کوچکترین فکری نمیکنند و حتی فکر نمیکنند که در لحظه ی مرگشون چطوری بمیرند . نکته ی دیگه هم اینکه بلوف زدن در قبال نترسیدن نیز میتواند به این دلیل باشد که فکر نمیکنند بعد از مرگشان چه اتفاقی برای آنها می افتد . الان کور ممد هی داره میگه : داغه سوختم

* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

ج) معرفی عنوان درس

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول

نکته: جملتتون رو تکمیل میکنم چون رز ویزلی توی برنامه ی از پیش تعیین شده ی او نبوده

* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)


مرکز توجیه عملی پیروان ققنوس (واقع در میدان گریمولد)
عضویت موقت در این جناح به این صورت است که :
1- حمل جنازه ی شخص به صورت مجانی تا دم قبر
2-رزرو مراسم ختم (دقت کنید فقط رزرو ,پولش با خود خانوادشونه)
3-رزرو وسیله رفت و آمد و فریاد زدن وسیله دم در آمادس !

عضویت دائم خیلی مزایا داره ولی به این آسونی نیست چون باید اول بری دماغ لرد رو بکشی بگردی اگر سالم برگشتی بعد باید بری یک چک تو گوش نجینی بزنی دوباره برگردی ! اگر از این دو مرحله زنده برگشتی مزایای عضویت دائم به شرح زیر است :
1-خرید قبر مجانی برای شخص به خرج دامبلدور
2-پرداخت مراسم ختم به طور کامل همراه با شام و صبحانه اضافی
3-پرداخت وسیله رفت و آمد به طور کامل
4-عضویت موقت برای خانواده ی شخص متوفی
5-گرفتن مراسم 7 و 40 به صورت رایگان در خود محفل ققنوس
و کلی مزایای دیگه که میتونین لیست این مزایارو در خانه گریمولد مطالعه نمایید ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۱:۴۳ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
از جهنم افعی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

کورممد پاتر از وابستگان دور کله زخمی میباشد. البته هویت وی کمی ناشناخته بوده و اطلاعات دقیقی درباره ی او وجود ندارد. سال دومی که در هاگوارتز درس میخواند، به دلیل بی استعدادی و کم توجهی به دروس جادوگری، در هاگوارتز شهرت یافت به طوری که شاگردان اسلیترین به مدیریت مدرسه اعتراض کردند و خواستار بررسی وضعیت او شدند. انان گمان میکردند که ممد پاتر اصلا جادوگر نباشد. بعد از تحقیقات بسیار ، اطلاعاتی از او به مدیریت مدرسه رسید که فهمیدند که ممد پاتر یک دورگه است. پدر وی جادوگر و مادرش شعبده بازیست که در نمایش های شبانه بازی میکند و پدرش را هم اینگونه فریب داده و خود را جادوگر جا زده است.
در سالیان گذشته که چندان هم دور نیست و همه ی ما ان را به یاد داریم، هری پاتر متوجه اشتباهاتش شد و فهمید که باید جانش را به لرد سیاه تقدیم کند. ولی از انجایی که جرات این کار را نداشت، برای عرض ارادت ممد را به عنوان پیشکش به ایشان تقدیم کرد. اما لرد سیاه برای این که هری را متوجه کند که فقط جانش ایشان را راضی خواهد کرد و این پیشکش ها به چشمشان نمیاید، ممد را با کروشیویی کور کرد و به در خانه ی پاتر فرستاد. چند ماه بعد کله زخمی متوجه اشتباهاتش شد و نزد لرد سیاه رفت و جانش را تقدیم ایشان کرد. از انجایی که همه ی ما از این قضیه خبر داریم، به شرح جزییات نمیپردازم.
اما مشکل از انجا شروع شد که ممد پاتر به خانه اش بازگشت. وی که زیبایی ابهت وقار و ...لرد سیاه را دیده بود ، دیگر نمیتوانست بدون او زندگی کند. هرگز نمیتوانست تصور کند که کس دیگری به جز وی، اورا شکنجه کند و اصلا شکنجه شدن توسط کس دیگری را افت میدانست. حتی چندین بار سعی کرد که خانه ی ریدل را پیدا کند تا این افتخار را که مورد شکنجه های ارباب قرار بگیرد مجددا تجربه کند ولی چون چشم هایش نمیدید مدام راه را گم میکرد و بعد توسط خاک انداز های مادرش مجازات میشد. بنابرین او که زندگی بدون لرد را خفت بار و سرشار از پستی میدید، به مرگ خود راضی بود و از مرگ ترسی نداشت....تا این که سرانجام در یکی از کلاس های جادوگری هاگوارتز توسط پرفسور آمبریج با طلسم آواداکداورا از این زندگی نکبت بار رهایی یافت.



* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی

پرفسور آمبریج اخیرا در یکی از مسابقات تالار اسلیترین تحت عنوان " چه کسی حشره ی برتر است" شرکت کرده و رقیب انتخاباتی نجینی شد. به همین دلیل مورد خشم لرد سیاه قرار گرفت .به همین دلیل به سختی شکنجه شد و این وضعیت هم حاصل همین شکنجه هاست.

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح

من از رد گزینه برای پاسخ این سوال استفاده کردم. عزرائیل نمیتونسته از حماقت پرفسور امبریج تعجب کنه. ( به جواب سوال قبل مراجعه کنید).
درمورد گزینه ی دو هم که کلا به عزراییل ربطی نداره تا سوروس هست.
گزینه ی ج هم که روی عزرائیل تاثیری نداره. چون اگر این مسایل روی وی تاثیر داشت، متوجه میشد که فردی به جذابیت و افتدار لرد سیاه باید جاودانه باشه
بنابرین تنها گزینه ای که میمونه گزینه ی چهاره ! قطعا عزرائیل فکرشو هم نمیکرد که همچین کاری از یک وزغ بربیاد.


* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

مرگخواران:

مرگ توسط مرگخواران برای هرکسی موجب افتخار است. چرا که عمر همه ی ما محدود است . بسیاری از افرادبه خصوص ماگل ها و ماگل زاده ها، اصولا زندگی مفیدی ندارند. حتی جادوگرانی که اصالت محکمی ندارند و خالص نیستند هم در اکثر اوقات زندگیشان با بیهودگی زندگی میکنند و اصلا خلقتشان بر پایه ی بیهودگی بوده است. پس زندگی که با یک تولد فاجعه امیز اغاز میشه باید با یک مرگ افتخار امیز تموم بشه !

فکر کنین یکی به دنیا بیاد در حالی که اصیل زاده نباشه! خب واقعا این ادم باید با چه انگیزه ای زندگی کنه؟ یه تولد بد...یک زندگی بد...روزگار سرشار از خفت...تازه خیلی هاشون تظاهر میکنند که خیلی خوشبختند در حالی که همیشه به زندگی ما اصیل زاده ها نگاه میکنند و حسرت میخورند...
پس این که توسط مرگخوارا بمیرن خیلی براشون مزایا داره. حداقل توسط کسانی کشته میشن که مورد تایید لرد سیاهن. این طوری بازماندگانشون میتونن بگن که این عضو از خانواده ی ما اگر زندگی مفیدی نداشت، مرگ پر افتخاری داشته .

کلی کلاس داره براشون.

این برای بقیه! خودمم که بخوام کشته بشم ترجیح میدم در راه ارباب و در کنار ایشون در یک ماموریت مخوفانه توسط خودشون کشته بشم!



خطاب به وز..اهم...استاد محترم : چرا مارو تو این موقعیت میذارید بابا؟ چرا ما باید تو کلاس خودزنی شرکت کنیم؟ همانا این انجمن کلاس تقویت جادوی سیاه نداره؟!


شب به شر و بدبختی .


Welcome to where time stands still .No one leaves and no one will .Moon is full, never seems to change


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
با سلام


* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

کور مم پاتر یک فرد بسیار مرموز و زیرمیزی بود که معلوم چطوری وارد ایفای نقش شده بود. این فرد با توجه به نام خانوادگی خود ، حماقتی بزرگ بدست آورده بود و در کلا بلوف می زد.

اون خود را یک از نوادگان هری پاتر می دانست و فکر می کرد دریچه ای از شجاعت درون وجودش نهفته می باشد. این فرد همیشه برای نشان دادن شجاعت خود به دیگران ، در حیاط هاگوارتز ، دختر های سال اولی را از دست سوسک های هاگوارتز نجات می داد.

این فرد بخاطر همین سرگذشت جالب خود ، در کلاس ادعی نترسید از مرگ کرد و ادعا کرد که از مرگ نمی ترسد و در واقع حرفش حق بود و او از مرگ نمی ترسید. حتی در زمان مرگ دستش را به طرف چوبدستی خود برده بود تا از خود دفاع کند. اما شما یعنی پرفسور آمبریج به علت داشتن تجربه خیلی زود جرکت کردید و طلسم مرگ را به سمت او فرستادید و او را به ملکوت فرستادید.

علت مرطو بودن شلوار کور ممد پاتر نیز نرفتن به دستشویی قبل از کلاس بود. این فرد عادت دارد زود به زود به دستشویی برود اما قبل از کلاس شما به علت جلب شدن توجهش به یکی از دختر های کلاس ، نتوانست به دستشویی برود و بنابراین کارش را بر روی شلوارش خالی کرد و بعد از مرگ او شما فکر کردید که او از ترس این کار را کرده است.

پرفسور لازم به ذکر است که بگویم یک گریفندوری دروغ نمی گردد و ترس از مرگ اولین ترسی است که یک گریفندوری ، ان را پشت سر می گذارد.


* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی



* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح



* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

محفل ققنوس را انتخاب می کنم!

کارت عضویت این حزب نه تنها از نظر مزایا بسیار بهتر از دیگر جناح ها می باشد ، در بین اعضایش حس فداکاری موجود می باشد و بیشتر اعضای ان کنار هم جمع می شوند و کار های بسیار بزرگ و خوبی انجام می دهند.

در این حزب بعد از مرگ ، نیز یاد و خاطره ادمی زنده می ماند و خیلی ها در دلهایشان تو را بخاطر خواهند داشت و با دیدن عکس یا اسم تو افتخار خواهند کرد. اما در دیگر گروه ها اینطور نمی باشد. به عنوان مثال در گروه مرگخواران ، در زمان کمبود بودجمه و جا ممکن است قبر ادمی رو بیرون بیاورند و کسی دیگر را در انجا مدفون کنند و همینطور ممکن است حقوق ماهیانه که بعد از مرگ به خانواده ی مقتول داده می شود ، قطع شود. حزب وزارت نیز پر از دردسر می باشد. در این حزب برای گرفتن حقوق ماهیانه باید یک ماه در ساختمان وزارت هی از مدارکت فتوکپی بگیری و اخر سر بعد از یک ماه حقوق را بگیری! در ان زمان نیز متوجه می شوی که حقوق این ماه را نیز باید بگیری و دوباره شروع به کاغذ بازی می کنی! و این روال تا ابد ادامه خواهد داشت!

با تشکر


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

ابتدا باید به گذشته ی کورممد پاتر برگردیم، جایی که جواب بسیاری از سوالاتمون رو خواهیم گرفت.
کورممد پاتر، پاتری بود که به علت فوق بادومی بودن چشماش کورممد نام نهاده شده بود. همچنین در گوشه و کنار رول های جادوگران، کورممد رو در حالی مشاهده می کنیم که پیشه ـش بنایی و کارگریه. اینجاست که به اصلیت کور ممد پی می بریم! بله...کورممد یه جاپونی کاملا اصیل هست که از فامیلای دورش میشه به جیمز و عله پاتر اشاره کرد!
کورممد طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیده بود که هموطناش شجاع ترین موجودات روی زمین هستن* و هنگامی که پروفسور آمبریج اون سوالو پرسید، با ایمان بر این موضوع و اعتماد به نفس کاذب پاسخ مثبت داد.
نقل قول:

* نتیجه ی تحقیقات کورممد:
جاپونی ها بنابر شواهد زیر بسی شجاع مباشند:
1.کارگران چاپونی در بالای بناهای 100 طبقه ای بدون هیچ محافظی به کار کردن مشغول اند.
2. 20 نفره داخل 1 پراید می شوند و غیرمجاز از مرز های کشور رد می شوند.
3. بمب به کمر می بندند و اینجا آنجا خودشان را منفجر می کنند.
4. یکی از نزدیکان دورم، پاتری بود که جلوی مخوف ترین ساحر عالم والده مورت ایستاده بود و خود را در بغل مرگ انداخته بود.


پروفسور آمبریج هم که می خواست ثابت کنه حتی شجاع ترین گونه ی انسانی هم از مرگ می ترسه، کور ممد رو مورد آزمایش قرار داد و فرضیه ـش رو به نظریه ی اثبات شده ی مولا درزش نرو ای تبدیل کرد.

البته ایشون یه سری از دلایل نیمه شخصی و کاملا شخصی رو پشت دلیل بالا مخفی می کنن:
* این خاندان پاتر، خاندانیه که در کنار افراط در اکسپلی آرموسی بودن، در وطنش مزارع بزرگ کشت و پرورش چیز داره. پروفسور آمبریج طی حرکتی کاملا از پیش طراحی شده تنها وارث اون اوراض رو نفله کرد.
* جهت ضایع نشدن عزراییل که بخاطر رز ویزلی، با زبون روزه این همه راه رو از ملکوت تا کلاس درس پیاده اومده بود.
* این آقای کور ممد داشت آبروی همه ی هم نام های خودش رو بر باد می داد! بزرگانی مثل ماری کوری و زبونم لال کورش کبیر! پروفسور آمبریج جهت در آرامش نگه داشتن تن این عزیزان تو گور، این کور رو از روی زمین محو کردن.
* بعد از شلیک طلسم قلابی به رز، خبر بی استعدادی پروفسور در زدن این طلسم خیلی سریع در تمام مدرسه(!) پیچید. پروفسور فقط دنبال کسی می گشت تا اتهامات رو از خودش دور کنه.

* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی

در نگاه اول گزینه ی 1 درسته. پروفسور با این حرکت قصد داشتن خودشون رو بانویی بسیار مخوف معرفی کنن تا هم دانش آموزا از ایشون حساب ببرن و هم تا آخر کلاس از دست جیغ و ویغ های رز در امان باشن.
اما اگه برای بار دوم و سوم به قضیه نگاه کرده باشین و سر کلاس چرت نزده باشین و از اول تا آخر وقت نگاهتون به سوراخ جوراب پروفسور نبوده باشه متوجه میشین که گزینه ی 3 درست تره و گزینه ی اول رو هم شامل میشه. از اونجایی درس امروزمون مربوط به ترس از مرگ می شد، پروفسور با یه تیر دو نشون زدن و مفهوم درس رو حسابی تو وجود بچه ها نهادینه کردن.


* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح

همونطور که همه ی ما شاهد هستیم، مرگخواران خیلی وقته که از محفل پیشی گرفتن و همون اول زدن همه ی کله گنده های محفل رو کشتن و محفلیام که اصن اهل بکش بکش نیستن و فقط اکس پلی می زنن. نتیجه می گیریم که کار عزراییل جادوگران خیلی سال ها پیش تموم شده و از اون موقع ست که ایشون بی کار مونده و حسرت گذشته ش رو می خوره. وقتی که صدای آواداکداورا رو از زبون پروفسور می شنوه، خودش رو با سرعت تموم به کلاس می رسونه اما بعد از این که می بینه همه زنده و سالم هستن از شدت ناراحتی چند تا سکته ی قلبی رو رد می کنه و به اون حالت متعجب که شما بش اشاره کردین میفته.

* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)


صد البته مرگخواران و جبهه تاریکی!


1.بازمانده ها لازم نیست براتون قبر بخرن! جسد شما بلافاصله جمع آوری می شه و به قید قرعه دو اتفاق براش میفته: یا داخل یکی از هزاران قبر خالی گورستان ریدل دفن میشه و یا به آشپز خونه داده میشه و از گوشتش استفاده میشه.

2. اگه شما محفلی یا هر چیز دیگه ای بمیرین بعد از مرگتون خریدن لباس سیاه فاجعه ی بزرگی برای ساحره ها (واای مشکی به من نمیاد! :worry: ) و محفلی ها(پول لباس مشکی از کجا جور کنم؟ ) بوجود میاد اما مرگخوارا همیشه سیاه پوش هستن و ازین بحران ها ندارن. تازه می تونین بعد از اینکه مراسم سال و اینا تون برگزار شد به ارواح محفلی پز بدین که: اینا هنوز برا من سیاه میپوشن!

3. تو هر گروهی غیر از جبهه تاریکی عضو باشین، باید کلی پول و مجوز برای گاز اشک آور بگیرن بازماندگان! اما تو جبهه تاریکی کسی دل نداره که بخواد اشک بریزه!

4. از اونجایی که اخلاف ما به احتمال 90٪ عین خودمون بی رحم و قاتلن، به سرعت توسط لرد پذیرفته میشن. این یعنی سهمیه ی ورود به خانه ریدل دارن!!

5. اگه محفلی باشین، بعد مرگتون تمام وسایلتون به حراج گذاشته میشه. اما مرگخوارا تمام وسایلتون رو به بازمونده هاتون(که شاید خودشون باشن ) بر می گردونن.



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

بانوی چاق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

کور ممد پاتر پسری ناشناس بود که به طور مرموزی وارد مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شده بود.
فرد مزکور همان طور که پروفسور فرمودند در اثر بلوفی که زد کشته شد اما به نظر من نمیتوان گفت که کور ممد ترس از مرگ داشته یا نه! چون پسرک به دلیل آشنا نبودن با خلق و خوی پروفسور دولورس آمبریج عزیز و این که ایشان تا چه حد درمورد صحبتها و مخصوصا اوامرشان جدی هستند کشته شد و اصلا حتی به این که واقعا از مرگ ترس دارد یا نه نیندیشیده بود! و بسیار بی فکرانه به سوال جواب داد و این جواب تبدیل به بزرگترین و وحشتناک ترین حماقت زندگیش شد.
جلوی مرگ را نمی توان گرفت شتریست که در خانه ی همه می خوابد.
روحش قرین آرامش باد.


* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

لف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزانا
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی


گزینه صحیح: ج) معرفی عنوان درس
دلیل برای نقض بقیه گزینه ها:
لف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزانا :هیچ وقت هیچ معلمی بدون دلیل به دانش آموزانش ترس القا نمی کند.
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور :پروفسور دامبلدور قبل از استخدام معلمین عزیز از هوشیاری و سلامت روحی و روانی استید خود اطمینان حاصل می کند.
د) شوخی دور همی :شوخی کردن سر کلاس درس در حد پروفسور با شخصیتی چون آمبریج نیست!

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح


گزینه صحیح: ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
دلیل برای نقض بقیه گزینه ها:
الف) حماقت پروفسور آمبریج :حماقت کردن در حد پروفسور با شخصیتی چون آمبریج نیست!
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟ : عزرائیل دختر بچه و کودک خردسال و پیر و جوان نمی شناسد و به سن و سال کسی که می برد اهمیتی نمی دهد.
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح :مگه آمبریج با کسی شوخی داره؟؟!
* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

مرکز توجیه عملی پیروان ققنوس (واقع در میدان گریمولد)




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

به نام خدا، به یاد مرلین

عنوان مقاله: ذکر شده در بالا

با توجه به اینکه این مقاله برای پاسخ به سوال فوق است و سوال فوق سوالی کلی و چند بخشی است، ما آن را به چند بخش مجزا تقسیم و پاسخ میدهیم و در آخر به یک نتیجه ی کلی میرسیم.

1- کور ممد پاتر کیست یا چیست؟ پاسخ: کور ممد پاتر فردیست با نام ممد، با نام خانوادگی پاتر و لقب کور

2- ممد و پاتر معنای واضحی دارند، اما کور به چه معناست؟ پاسخ: کور برخلاف تصور عده ی کثیری از دانش آموزان (خانوم اجازه؟ به خدا من به پروفسور پرنس هم گفتم، باور کنین قصد تقلب نداشتم، چشم جادوئیه دیگه... میبینه، چیکار کنم؟) که آن را /kur/ تلفظ می کنند، معنی نابینا نمی دهد.

کور در عبارت «کور ممد» /kor/(ک غلیظ تلفظ شود) تلفظ میشود و در زبان ترکی آذری یک لقب اشرافی همپایه ی «لرد» است.

3- کور ممد پاتر به چه علتی بلوف زد؟ پاسخ: شاید اصلی ترین سوال این مقاله این سوال باشد. همانطور که در سوال بالا گفته شد کور ممد دارای یک لقب اشرافی همپایه ی لرد بود. اما نام وی در کتاب لرد های جهان نوشته ی سارا ژوهانسون قید نشده است. پس بایک دو دوتا چهارتای ساده به این نتیجه می رسیم که او خود این لقب را به خود داده. با یک سه سه تا نه تا هم می فهمیم که کسی که خودش به خودش یک لقب اشرافی بدهد دچار بیماری روانی «خود بزرگ بینی» و «اعتماد به نفس کاذب شدید» هست. بدیهتا کسی که این دو بیماری روحی-روانی را داشته باشد در باره ی خودش بلوف می زند.

4- چرا پروفسور آمبریج کور ممد پاتر را کشت؟ پاسخ: سوال غلط است! در واقع باید پرسید:

- چرا پروفسور آمبریج یک عنصر مخرب و انگل اجتماع مبتلا به بیماری های روانی و مرتکب شده به جرم دادن لقب اشرافی به خودش را حذف کرد و جامعه را از شر وی خلاص کرد؟
پاسخ: کاملا واضح است. پروفسور آمبریج در یک حرکت مسئولانه، یک انگل اجتماع را حذف، یک مجرم را اعدام و نسل پاتر را منقرض کرد (جهان را نجات داد کلا). پس جای سوالی باقی نمی ماند.


چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی

برای پاسخ گزینه های نادرست را حذف می کنیم:

گزینه ی 1: گزینه بنظر درست می رسد... پس این گزینه را نگه داشته و آخر بررسی میکنیم.
گزینه ی 2: من در دفتر اسناد وزارت خانه، با ارائه ی نشان کاراگاهی ( ) پرونده ی سلامت و سوابق خانم آمبریج را بررسی کردم... هیچ موردی از بیماری (چه جسمی چه روحی چه روانی) بجز ضعف چشم و نزدیک بینی و علاقه ی شدید به رنگ صورتی و وسواس نسبت به ویزلی ها و خپلی بیش از اندازه ی پاها و پوکی استخوان و آرتروز و روماتیسم و دیسک کمر و کم خونی و تعداد بیشماری پولیپ در بینی هیچ مشکل دیگری ندارند.
گزینه ی 3: کاملا درست بنظر می رسد.
گزینه ی 4: خب از آنجایی که خانم آمبریج معلمی جدی و سختگیر هستند این گزینه رد است.

خب، از آنجایی که گزینه ی 1 در مقابل گزینه ی 3 شانسی ندارد جواب درست گزینه ی 3 است.

عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)
الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح

برای پاسخ گزینه های نادرست را حذف می کنیم:

گزینه ی 1: من در دفتر اسناد وزارت خانه، با ارائه ی نشان کاراگاهی پرونده ی سلامت و سوابق خانم آمبریج را بررسی کردم و از آنجایی که IQ ایشان 126 هست نمی توان ایشان را احمق فرض کرد.
گزینه ی 2: این گزینه هم چون خانم آمبریج کاملا قوانین را ازبر هستند و همیشه تابع آنها بوده اند رد است.
گزینه ی 3: عزرائیل دلسوزی نم کند.
گزینه ی چهار: بدیهتا با حذف سایر گزینه ها این گزینه صحیح است.

یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

خب من محفلی هستم و مزایا ی مرگ هنگام داشتن کارت بسیج محفل فعال:

1. نپرداختن ِ مالیات
2.داشتن ِ حق ِ تقدم در جاروسواری در همه حال
3. ورود به مدارس و دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی بدون ِ گذراندن امتحان سمج {با سهمیه ی محفل}
4. داشتن ِ حق ِ تقدم در استخدام در همه جا
5. دریافت مبلغی کمک هزینه ی خرج از محفل
و هزاران هزار جایزه ی نقدی و غیر نقدی دیگر!

اینا یکم آشنا نبودن؟ تو ورقه ی کی دیدم خدا؟


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۷:۵۶ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

بارتی کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۵ شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از خانه ریدل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 121
آفلاین
بسم الارباب الظالم الظلیم


* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

کور ممد پاتر،یکی از میلیون نفری است که نام خانوادگی اش "پاتر" است! این موجود که در میان مشنگ ها به گوژ پشت نوتردام معروف بود،و در میان جادوگران بدلیل پاتر بودن و دلایل متعدد دیگر مورد تمسخر قرار میگرفت،برای رهایی از واقعیت به پیشه دیرینه طایفه پاتر یعنی لاف زدن روی آورد.او به تقلید از "کر عله پاتر" تظاهر میکرد که از مرگ هراسی ندارد در حالی که وقتی با دمنتوری مواجه میشد شلوار خود را(گلاب به روتون)خیس میکرد.او همچنین در مواجهه با بوگارت ها نیز مجبور به تعویض شلوار خود میشد زیرا بوگارت به شکل جنازه وی(ترس اصلی اش) در می آمد.کور ممد،سعی میکرد با لاف زنی وخالی بندی های بسیار خود را شجاع و نترس جلوه بدهد و ثابت کند چیزی کمتر از دیگر پاتران ندارد.من در تعجبم که چگونه با چنین موجودی در یک کلاس حضور داشتم!این موجود برای جامعه جادوگری بسیار مضر بود.و من بیشتر به دلیل ورودش به هاگوارتز در حالی که سالازار اسلیترین کبیر مدیرند تعجب کرده بودم!چنین موجودی به شدت اعصاب خرد کن است حال اگر نام خانوادگی اش "پاتر" را در نظر بگیریم،متوجه میشویم که وجودش اضافه بود و کاری جز گرفتن جای یک دانش آموز با استعداد نمیکرد.مرگ او حقی بود که سال ها از گرفتنش سر باز میزد اما او در کلاس شما،به حقش رسید.من از شما پرفسور هوشیار متشکرم که جامعه جادوگری را از چنین لکه ننگی پاک کردید.

* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)

الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی


من تر جیح میدهم این سوال را به صورت حذفی حل کنم.
صد در صد پرفسوری هوشیار و خیرخواه مانند شما امکان ندارد بیماری روحی-روانی داشته باشد!پس بدون توجه به گزینه "ب"،سوال را 3 گزینه ای در نظر میگیریم.
همچنین کلاس "دفاع در برابر جادوی سیاه" کلاسی بسیار جدی است پس خود به خود گزینه "د" نیز حذف میشود.با حذف گزینه دال،گزینه الف صحیح از آب در می آید در حالی که گزینه جیم نیز صحیح است.اما دلیلایل خوبی برای انتخاب رز ویزلی نیستند پس من گزینه "هـ"را اضافه میکنم:
تضمین سکوت کلاس از جانب رز ویزلی تا پایان کلاس درس!

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح


این سوال را هم مانند سوال بالایی به روش حذفی حل میکنم.
با نادیده گرفت گزینه الف به حل سوال ادامه میدهم.
گزینه جیم نیز با توجه به قابلیت های رز ویزلی حذف میشود!
حال دو گزینه "ب" و "د" باقی مانده اند.
گزینه "ب" را هم حذف شده در نظر میگیریم زیرا در ایفای نقش شخصیت هارا به راحتی میکشیم و زنده میکنیم.
پس تنها گزینه باقی مانده صحیح است.

* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)

بدون لحظه ای تامل گروه مرگخواران را انتخاب میکنم.
بزرگترین فایده آن است که از بدو ورود شما به این گروه،دل شما را که محلی ـست که در آن احساسی به نام عشق وجود دارد در می آورند تا در آینده دچار مشکلاتی مانند شکست عشقی که امروزه بسیار در میان جوانان شایع است نشوید.
همچنین میتوانید بدون هیچگونه مانعی از جادوی مقدس سیاه استفاده کنید.
همچنین اگر کارت دائمی داشته باشید،مواد خالکوبی شما از کیفیت بالایی برخوردارند!
مزایای دیگری هم وجود دارد که با مطالعه تکالیف سایر مرگخواران میشود از آن ها مطلع شد.

پرفسور ببخشید دیر فرستادم،سرعت نتم افتضاحه!سه روزه دارم باهاش سر و کله میزنم وگرنه خیلی وقته که آماده ـست!


به یاد اما دابز!

I'm bad.And that's good
I'll never be good.And that's not bad


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲:۴۳ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز)

یکی از اپشن های مثبت پرفسور امبریج شناختن دروغگو هاست و او این دروغگو را شناخت و او را کشت.تازه کور ممد پاتر مرحوم از کجا میدانست این خانوم اینقد بی رحم است؟یک چیزی گفت که متاسفانه پدرش در اومد.هدف دیگه پروفسور ضایع کردن این شخص و خجالت زده کردنش بود که هم موجبات خنده و شادی ما را فراهم کند و هم درسی به این شخص بدهد که دیگه بلوف نزند.و دلورس میدانست همه از مرگ میترسند و مرگ هم از دلورس(خداییش خیلی وحشتناکه)پس به همین خاطر مچ کور ممد را گرفت
در ضمن این خانوم خودش اخر لاف است و تسترال را رنگ میزند جای اژدها میفروشد.فهمیدن لاف کور ممد که چیزی نیست


* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)


الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان
ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی

چون اگر این خانوم بیماری نداشت که اوادای قلابی نمیزد.راستکی میزد که ما رو از دست این خانوم راحت کنه.تازه با این کارش هم رتبه خودش زیر سوال رفت.اخه به کور ممد زدی,به وراج رز نزدی؟

* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)

الف) حماقت پروفسور آمبریج
ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح

ایشان با این کارشان در اختلال در نظم اداری اون بالا ایجاد کرده و باعث باز خواست و بیکار شدن جناب عزرائیل شدند و اخرین بار عزرائیل در حالی که داشت روح خودشو تحویل می داد دیده شده و به زودی قرار است دسترسی عزرائیل به پروفسور امبریج اعطا شود


* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)


خوب من مستخدم دائم این جناح هستم و بازماندگان من میتوانند با در دست داشتن کارت شناسایی به خانه ریدل رفته و ارثیه یه ارزشمند بنده(یه سماور) رو دریافت کنند البته تضمینی نیست که بتوانند سالم بر گردنند.ولی تنها خوبی اش این است که سالهای بعد بچه هایم میتوانند بدون مصاحبه شغل شریف مرا ادامه دهند(خیلی هم دلشون بخواد)



همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.