هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
مدتی بعد از اینکه تراورز با زور زدن تونست ردولف را از فکر های عاشقانه در بیاورد هردو به سمت کوچه دیاگون شتافتند تا ببینند ماجرای مسابقه چیه....

-حاجی ببین اونجا پر از ادمه بریم ببینیم چه خبره شاید مال مسابقه باشه..

و تراورز دست ردولف را گرفت و به سوی جمعیت عظیم مردم که در مقابل مغازه ای تجمع کرده بودند رفتند.با فشار توانستند از میان مردم عبور کنند.و سر انجام به مقابل مغازه رسیدند اعلامیه ی بزرگی به اندازه ی برگه یA3 به چشم می خورد که با حروف طلایی براقی نوشته بود...

نقل قول:
اطلاعیه اطلاعیه

مسابقه ی کی قوی تره
با حضور قوی ترین افراد جهان جادوگری
مشا هم اگر می توانید شرکت کنید
جایزه ی مسابقه....


حاجی تراورز چند بار اطلاعیه را خواند و هر باری که می خواند لبخند عظیم تری بروی لب هایش می نشست.به سمت ردولف بازگشت تا بهش مژده دهد اما ردولف در حال چشم چرونی بود.

-ردولف؟
-چیه حاجی؟
-میشه دو دقیقه چشم از این ساحره ها بر داری؟
-اخه حاجی لامصب خیلی خوشملن...

تراورز برای اینکه بتواند خود را کنترل کند تا وسط ان جمع داد و بی داد نکنه بار دیگر دست ردولف را گرفت و به راه افتاد...

فلش بک اول


لرد از پنجره بیرون را نگاه می کرد و به بلا که پشتش ایستاده بود گفت :

-ردولف و تراورز کجان؟خیلی وقته ازشون خبری نیست...فکر نمی کردم بیرون شدنشون توسط من انقدر بی اهمیت باشه...
-ارباب ولشون کنین .بهتر که انداختینشون بیرون اونا لیاقت شما را ندارند سرورم
-درست می گوی لیاقت نداشتند..

و با قدم های ارام از پنجره فاصله گرفت و با گشتن از مقابل بلا به سمت جایگاه حاکمیت خود حرکت کرد.

فلش بک دوم

-حاجی ردولف ببین باشگاه ورزشیه ی خوبیه .
-ساحره داره که خوبه؟
-ساحره نداره اما اگر می خوای بری جزیره ی جادویی پاتایا باید بری و اونجا خوب روی بدنت کار کنی.

و ردولف را که دوباره در فکر های عاشقانه ی جزیره ی جادویی پاتایا سیر می کرد را با فرمت
به داخل باشگاه هدایت کرد.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۲ ۲۰:۱۶:۲۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
سوژه جدید

_عک...دوع...سعح...چوعهار...پعن...چیز...صد و عف...صد و عشت!
_حاجی؟! الان پنج بودی؟!چه جوری شد صد وهشت؟!

رودولف شاخه درختی که در دو طرف اون یک لاستیک ماشین گذاشته بود و از اون به عنوان هالتر استفاده میکرد رو زمین گذاشت و به طرف تراورز که به نرده های خونه ریدل تکیه داده بود رفت و گفت:
_خب...مگه ندیدی اون ساحره با کمالاته رو که از جلوی خونه رد شد؟! گفتم ببینه به زور دارم تازه هشت تا میزنم ضایع است...واسه همین پریدم به صد و هفت!

تراورز سرش رو بالا گرفت و نگاهی به رودولف کرد...براش عجیب بود که رودولف چقدر بیخیال از اینکه لرد اون رو از خونه بیرون کرده،داره ورزش و چشم چرونی میکنه!
_ببینم رودولف...تو چیکار کردی الان مدت هاست لرد اجازه نداده بری توی ساختمون؟!
_هوووم...نمیدونم...یادم نمیاد....فکر کنم چون ریشام رو زدم!ولی خب...مهم نیست...این پایین هیجان انگیز تره...حالا تو هم عادت میکنی!
_منظورت چیه که عادت میکنم حاجی؟!یعنی قرار نیست حالا حالا ها برگردم توی خونه ریدل؟!:worry:
_نمیدونم حالا...چیکار کردی مگه؟!
_ارباب ماموریت داده بود که یکم سکه تهیه کنم...ولی نتونستم...به هرکی رو انداختم بی مروت ها هیچ کی هیچی بهم نداد...تو این دوره زمونه دیگه هیچکی مرام و معرفت نداره حاجی...حاجی؟! حاج رودولف میشنوی چی دارم میگم؟!
_آره...عفت...آره...عش...گفتی...نح...چیز...دً...چی گفتی؟!یاعدً!

تراورز سرش رو به نشونه تاسف به حال خودش تکون داد و نگاهی به رودولف که دوباره با شاخه درخت در حال ورزش کردن بود کرد.
تراورزهمینطور که به رودولف زل زده بود فکری به ذهنش رسید...
_هی حاجی؟!مرلین وکیلی هیکلت ردیفه ها!

رودولف با تعجب به تراورز نگاه کرد...بعد از چند ثانیه که فهمید تراورز این حرف رو به شوخی نگفته بود،گفت:
_حاج تراورز! از تو توقع نداشتم!داشتیم؟!من درسته که میگم به همه علاقه دارم ولی خب منظورم همه ی ساحره هاست!
_نه حاجی!نه...منظورم رو نگرفتی...میخواستم بگم که واقعا ورزشکاری...فکر نکردی تا حالا از این هیکل و ورزش پول دربیاری؟!
_نه...مگه میشه از این راه پول دراورد؟!
_خب...راستش من یه چند روز که پیش توی دیاگون داشتم قیمت گونی برنجی میگرفتم،چشمم خورد به یه اعلامیه که فرخوان داده بودن ورزشکار ها بیان و توی یه مسابقه که در سالن ورزشی دیاگون برگزار میشه شرکت کنن...جایزه نقدی برنده مسابقات هم دقیقا همون اندازهای هست که من باید برای ارباب میبردم حاجی!
_ببین حاجی اصولا به نظرم پول در مقایسه با بعضی چیزها در زندگی از اهمیت کمتری بخورداره!
_حاجی...نذاشتی که کامل بگم...جایزه نقدیش رو که من میبرم! اون بحثش جداست...در کنار اون یه جایزه معنوی هم دارن...برنده مسابقات به یک سفر عشق و حالی به مقصد شهر جادویی پاتایا در کشور جادویی تایلند فرستاده خواهد شد...فکر نکنم نیاز باشه از ساحره های مشتی پاتایا چیزی واست تعریف کنم حاجی...درسته؟!

رودولف به محض شنیدن کلمه جادویی پاتایا چشمهاش گشاد شد و لبخند حجیمی بر لبش نشت...و این برای تراورز به این معنی بود که رودولف در این مسابقات شرکت خواهد کرد...
اما تراوز در این فکر بود که شرکت در مسابقه کافی نیست...اون باید هر طوری که شده کاری بکنه رودولف برنده اون مسابقات بشه...هر طوری که شده...حتی با تقلب یا کشتن رقیب های رودولف! تراورز باید جایزه نقدی اون مسابقات رو میگرفت...
_خب حاج رودولف...پس آماده شو بریم ببینم داستان چیه...اصلا بریم ببینم مسابقات چی هست...چه جوری برگزار میشه...حاج رودولف؟!حاجی؟!حاج رودولف؟!کجا سیر میکنی؟!
رودولف طبیعتا جیزی نمیشند...ذهن رودولف حالا فقط معطوف پاتایا بود!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۲ ۰:۰۱:۵۳



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۰:۴۵ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
گوگل



-سووووت

-جردن جلو میره و گل!
چه گلی میزنه این بازیکن.


لی توپ را کنج دروازه می کوبه سدریک نمی تونه بگیره.همه اوباش روی لی پرن.

-سووووت

نیمه اول تمام میشه و بازیکنان به رختکن میرن.

رختن اوباش

-خیلی خوب بازی کردید.باریک.

اوباش::clab:

رختکن کارگاهان

-این چه طرز بازیه!سدریک خیلی بد بازی کردیها!

کارگاهان::sorry:

-سووووت

-با سوت داور بازی شروع میشه!

ناگهان تصویر کوچک میشه و در کنار گوینده اخبار قرا میگیره.

-و اما در ادامه بازی سیریوس از ضربه ازادی که بدست امد توانست گل تساوی را به ثمر برساند و بازی رابه پنالتی ها بکشاند.

دوباره تصویر بزرگ میشه و عکس گلرت میاد که می خواد گل رو بزنه.که ناگهان ناظر بازی میاد و میگه:
-مگه سدریک کارتقرمز نگرفت؟

ملت بازییکن با سر موافقت خور اعلام کردند.

پس چرا گل خورد؟به همین گل اوباش حساب نیست و کارگاهان برنده میشن

به این ترتیب کاراگاهان بازی رو بردند.


پایان سوژه


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰

کتی  بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۵:۲۰ پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰
از توی دفتر خاطرات تام ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 17
آفلاین
صدای گزارشگر:
ـ بله همونطور که میدونین شیر یا خط کردن، قرار شد اوباش بازی رو شروع کنه. اینم کاپیتان تیم، گلرت، که داره به سمت دروازه ی کاراگاهان میره. به پرسیوال دامبلدور پاس میده... اوه نه اون توپو از دست میده... حالا سدریک دیگوری با سرعت هر چه تمام تر به سمت دروازه ی اوباش میره... اما... خطا ... خطائه... لی جردن با زیرپایی که برای سدریک گرفت یه کارت زرد دریافت کرد.
در زمین:
سدریک نقشه زمین شده بود و ساق پایش را گرفته و از درد ناله میکرد. سریوس و داور بالای سر او بودند. تیم پزشکی فوری سر رسید و پس از معاینه گفتند که سردیک فقط یه کبودی ساده داره و میتونه به بازی ادامه بده.
گزارشگر:
ـ دوباره بازی به جریان میوفته. سیریوس توپ به پا به طرف رز ویزلی میره. رز حالت دفاعی به خودش گرفته. (باهیجان زیاد) سریوس جلو میره... با دروازه فاصله ی چندانی نداره. آقای الیوندر از گوشه ی زمین علامت می ده که سریوس بهش پاس بده اما... سریوس اینکارو نمی کنه و با یک حرکت سرع توپ رو شوت میکنه... چه اتفاقی توی زمین افتاده؟ داور سوت زده... درسته ... درسته آفساید بود...
در زمین:
آقای الیوندر با خشم به سمت داور رفت. و فریاد زد:
ـ هیچ معلومه چتونه؟ کجای این آفساید بود؟
داورد که همچنان دستش دور 50 گالیونی بود که از گلرت گرفته بود گفت:
ـ من داورم یا شما؟ آفساید بود. بهتره دیگه اعتراض نکنید چون ممکنه بهتون کارت زرد بدم.
بازی ادامه پیدا کرد.
گزارشگر:
ـ این پرسیوال دامبلدوره که داره با سرعت به سمت گودریک میره. سدریک دیگوری سعی میکنه توپ رو از پرسیوال بگیره... اوه خدای من! ... پرسیوال افتاد... داور سوت میزنه... خطا!... اونم در چه ناحیه ایی... سدریک به سمت داور میره. مثل اینکه خیلی شاکیه! لی جردن از پرسیوال دفاع میکنه... داور دوباره سوت میزنه و به خاطر اعتراض سدریک به اون کارت قرمز میده. حالا همه ی تیم کاراگاهان شاکی هستن.
در زمین:
سریوس سر داور فریاد زد:
ـ شما امروز چتون شده؟ اون پرسیوال احمق داره نقش بازی میکنه! شما چه داوری هستین؟
داور دوباره سوت زد.
پنالتی!
***
نتیجه ی این پنالتی چه خواهد بود؟ به نفع اوباش یا به ضرر آنها؟ همه ی اینها به نفر بعدی بستگی دارد...


هری پاتر و سنگ جادو
هری پاتر و تالار اسرار
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و ج


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
داور پس از ثبت نتایج به دست آمده گفت:
- مسابقه بعدی فوتسال هست که فردا راس ساعت 11 صبح برگزار میشه.

سپس اعضای هر دو گروه را فراخواند تا طریقه انجام بازی را به آنها یاد بدهد.

مرکز گروه اوباش

گلرت به وسیله جادو یک زمین فوتسال فراهم کرده بود و در حال آموزش تاکتیک های بازی به اعضای تیم خود بود.
-... پس وقتی تیم حریف توپ رو از دست داد، سریعا" می ریم برای ضد حمله. در موقعیت های تک به تک هم اگر دیدید زاویه بسته است، یا پاس به بیرون بدید یا محکم شوت بزنید چش و چال و دل و روده دروازه بان رو بیارین پایین! الان خوب متوجه شدین؟

جماعت: بله!

- پس برین فعلا" با هم پاسکاری کنین.

زمین تمرینات دفتر فرماندهی

سیریوس نیز مانند گلرت بخشی از زمین را با جادو به صورت زمین فوتسال در آورده بود. او که تاکتیک ها را زودتر آموزش داده بود در حال انجام کار های عملی بود.

گودریک درون دروازه ایستاده بود. سدریک و آقای الیواندر در حال پاسکاری بودند تا به او گل بزنند و سیریوس نیز نقش مدافع را بازی می کرد.

- ماشالا سدریک، اگر توی بازی فردا هم همینطور از قدرت دریبلت استفاده کنی کارشون تمومه. تمرین دیگه بسه. برید یه دوش بگیرید بعدشم بخوابید تا برای فردا انرژی داشته باشید.
گودریک نزد سیریوس آمد و گفت:
- من از ناحیه ربات صلیبی پای چپم احساس کشیدگی می کنم.

- اون کشاله است که کش میاد. ربات صلیبی دچار پارگی میشه. حالا عیبی نداره. برو پیش شفابخش تیم یک معجونی چیزی بهت بده.


فردا، سالن ورزشی دیاگون

- سووووووووووووووت!

داور در سوت خودش دمید و کاپیتان های دو تیم را فراخواند.
- بازی در دو نیمه سی دقیقه ای برگزار میشه. تعویضی هم در کار نیست. جوان مردانه بازی کنید.

در پایان صحبت های داور گلرت و سیریوس با هم دست دادند و نزد اعضای تیم خود رفتند.

(از این قسمت به بعد صدای گزارشگر پخش میشه (خیابانی ))

- به نام مرلین، پاسدار حرمت خون شهیدان نبرد هاگوارتز بازی بین تیم های کاراگاهان و اوباش در حالی برگزار میشه که جادوگران طرفدار بازی های ماگلی ورزشگاه رو پر کردن. در تیم اوباش رز ویزلی درون دروازه قرار گرفته، گلرت گریندل والد، لی جردن و پرسیوال دامبلدور سایر بازیکنان تیم رو تشکیل می دن.
اما در طرف دیگر گودریک گریفندور سنگربان تیم کاراگاهان هست، سیریوس بلک، سدریک دیگوری و آقای الیواندر نیز دیگر بازیکنان تیم هستن. قاعده این بازی این است که در دفاع همگی دفاع می کنند و در حمله همه بجز دروازه بان به سوی دروازه حریف پیش میرن...


-... سووووووووووووووووت...

-... اینجا هم دارو سوت شروع بازی رو به صدا در میاره...


ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۴:۱۳
ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۵:۵۷
ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۷:۲۳

تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
اوباش و کاراگاهان به سمت محل برگزاری مسابقه حر کت می کردند که ناگهان پیشخدمت سالن (که به نظر همه اشنا می امد)جلویشان را گرفت و یک میلک شیک کدو حلوایی به دست لی داد. و پس از گرفتن 100 گالیون انعام به راه خود ادامه داد. .

سیریوس و گلرت که شک کرده بودند نگاه هایی چپ چپ نسار لی می کردند.اما لی به طور مخفیانه به هر کدام چشمکی زد.

گلرت:

سیریوس:

وقتی محوطه رسیدند صاحب سالن از رهبران دو گروه که کسی را به عنوان بازیکن انتخاب کنند.گلرت پیشدستی کرد و لی را به عنوان بازیکن انتخاب کرد.

سیریوس که از این انتخواب چندان خوشش نیامده بود گودریک را به عنوان بازیکن انتخواب کرد.

داور برای صدمین بار گفت که مسابقه در 3 مرحله انجام می شود و گفت که هر کس زودتر به عدد 3 برسد بازی را برده است.

اندر مغز لی:

سیریوس:

گلرت:

اوباشیون:

کاراگاهان:

سدریک:

لی:

لی که بعد از خوردن عرق ( گول منگولی)افکار همه برایش نمایان می شد از بس همه فکر می کردند سردرد گرفت و از هوش رفت.
به این ترتیب مرحله اول را اوباش واگذار کردند

گلرت:

سیریوس:


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۳:۰۹ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
سدریک به دنبال دیگر کارآگاهان راه افتاد. سیریوس وقتی سدریک را در گروه خودش دید چشمکی برای او زد و سدریک هم در جواب لبخندی زد و وارد رختکن شد.

در رختکن کارآگاهان

بعد از گذشت پانزده دقیقه همه کارآگاهان لباس های خود را پوشیده بودند و بر روی نیمکت های سفید رنگی نشسته بودند. سیریوس از روی نیمکت بلند شد و گفت: « بچه ها ما باید این مسابقه ها را ببریم نه برای پول بلکه برای اینکه آبرومون نره. پس همه تا جایی که میتونند تلاش کنند. »

ملت کارآگاه دستی برای سیریوس زدند و یک صدا گفتند: « ایول ایول داش سیریوس و ایول »

در رختکن اوباش

بعد از گذشت پنج دقیقه اوباش لباس های ورزشی خود را پوشیده بودند و بر روی زمین نشسته بودند. گلرت از روی مبل بزرگی که فقط خودش روی آن نشسته بود بلند نشد ( ) و گفت: « خوب گوشاتون را باز کنید که بفهمی بهتون چی میگم. ما باید برنده شیم چون که بوجه داره تموم میشه. اگر هم برنده نشیم باید دوشیفته کار کنید. شیر فهم شد؟ »

ملت اوباش که از لحن صحبت کردن گلرت خیلی راضی بودند ( ) سرشان را به نشانه مواقت و البته ترس تکان دادند.


بعد از گذشت لحظاتی صاحب سالن در هر دو رختکن را زد. گلرت از رختکن سمت راست وارد سالن شد و در کنارش سیریوس هم وارد سالن شد. پشت سر آن دو هم گروهشان یکی یکی بیرون می آمدند و با نفر بغلی شان دست می دادند. وقتی که همه از رختکن ها بیرون آمدند مرد صاحب سالن شروع به صحبت کرد: « مسابقه اول سنگ کاغذ قیچی هست. »

ملت:

مرد که دیده بود اینها از این بازی هیچی نمی دانند شروع کرد به توضیح دادن قوانین بازی.

ملت بعد بعد از تضیحات فراوان صاحب سالن کمی بیشتر با بازی آشنا شده بودند و دست کم می توانستند بازی کنند. صاحب سالن در ادامه توضیحاتش گفت: « برید اون جا برای بر گذاری مسابقه. » و دستش را به سالنی کوچک اشاره کرد.




Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
فردا صبح - جلوی سالن

خورشید تازه طلوع کرده بود و اشعه های پر قدرتش را بر سنگ فرش های کوچه ی دیاگون می تاباند. مغازه دار ها در حال باز کردن مغازه های خود بودند و سر وصدا ایجاد کرده بودند. مغازه شوخی فرد و جرج هم در حال باز شد بود و چهره ی جرج جلوی در مغازه دیده می شد که در حال نصب کردن چیزی بر سر در مغازه بود.

اما در این میان تعدادی جلوی ساختمان بزرگی ایستاده بودند. انگار دو گروه بودند و از هم فاصله داشتند اما دو نفر از آنها در بین آنها ایستاده بودند. بالاخره بعد از گذشتن مدتی ، مردی به سمت آنها آمد و بعد از احوال پرسی با آنها گفت: « خب خوشحالم که اومدین ... بفرمایید »

مرد این را گفت و به طرف در ساختمان بزرگ رفت و آن را باز کرد و وارد شد. پشت او تمام افرادی که در آنجا ایستاده بودند ، همزمان وارد شدند که باعث شد دو نفر جلویی که می خواستند وارد شوند ، گیر کنند.

سیریوس: « گلرت ... بهت هشدار می دم ... برو کنار »

گلرت: « ئه ... خب چرا تو کنار نمی ری؟ »

در همین حین نیرویی از پشت هم بر آن دو وارد شد که باعث شد در بشکند و همه آنها که می خواستند وارد بشوند ، وارد شوند اما به شکلی کاملا بی ادبانه!

صاحب ساختمان صدای شکستن در را نشنیده بود و به طرف دفتر سالن رفته بود. افرادی که در را شکسته بودند هم ، در را با جادو تعمیر کردند و دنبال مرد وارد دفتر شدند.

مرد صاحب سالن: « خب مسابقه سه مرحله هست که یکیش امروز و دیگری فردا و آخری هم پس فرداست ... هر کدام بتواند دو مرحله را ببرد ، برنده 200 گالیون خواهد بود. »

مرد بعد از مکث و نوشیدن یک چای که توسط آبدارچی که به نظر سیریوس خیلی اشنا بود ، آورده شده بود ، بار دیگر ادامه داد: « خب مسابقه ی اول تا چند ساعت بعد شروع میشه ... بهتره آماده بشین »

تمام افرادی که داخل دفتر بودند بعد از شنیدن آخرین کلمه مرد ، خارج شدند و تبدیل به دو دسته شدند و هر دسته به یک طرف سالن رفت و شروع به پوشیدن لباس های ورزشی کردند اما در این میان دو نفر همینطوری مات و مبهوت ایستاده بودند.

سدریک: « خب کدوم طرف بریم؟ »

لی جردن در حالی که با انگشت اشاره اش یک بار اینطرف را نشان می داد و یک بار طرف دیگر را ، در زبان زمزمه می کرد: « 10 ... 20 .... 30 ...40 .... »

لی که شمارشش تمام شده بود ، به طرف راست رفت و سدریک هم هنوز مات مانده بود ، ناخوداگاه به طرف مقابل رفت.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۸ ۲۰:۲۰:۰۴

تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
سوژه ی جدید


همه ی اعضای دسته ی اوباش در دفتر مرکزی، دور یک میز گرد نشسته بودند. یک چراغ گرد، از آنهایی که بالا و پایین می روند تا نزدیکی میز آمده بود و فقط دستان ملت پیدا بود.

گلرت به عنوان رئیس گروه شروع به صحبت کرد: ای اوباشیون. اینک که با الطاف بی دریغ مرلین، مأموریت های خویش را به نحو احسن تکمیل نموده ایم و هاگوارتز و هاگزمید را به اغتشاش کشیده ایم، همگی منتظر اوباشگری دوباره هستیم.

ملت اوباش:

- احمقا. میگم حالا که مأموریتای قبلی رو تموم کردیم باید دوباره یه تکونی به خودمون بدیم.

ملت: :banana:

گلرت که سرش رو به هر جا که می تونست می کوبید گفت: بی شعورا. یعنی باید دوباره اوباشگری کنیم.

اوباش ها:

- خب خدا را شکر که اینو فهمیدین. برای این کار، این بار نیازی نیست خودمون زیاد زحمت بکشیم. چون از طرف سالن ورزشی دیاگون یه نامه برامون اومده و دعوتمون کردن که توی یک مسابقه با کاراگاهان شرکت کنیم. البته اکثر ورزش هاش مشنگیه ولی همین که قوانین رو بلدیم کافیه. جایزه هم 200 گالیونه. و ما باید این مسابقه رو ببریم. چون کم کم بودجه داره هشدار دهنده کم میشه.

پرسیوال پرسید: خوب اگه اونا بهتر بودن و برنده شدن چی؟

گلرت با لبخندی موزیانه جواب داد: خوب برای همین به ما میگن اوباش.

سپس نگاهی به سدریک و لی انداخت و گفت: برای همین به دو تا کاراگاه خوب که همدست ما باشن نیاز داریم.

سدریک و لی نگاهی هراسان با هم رد و بدل کردند.

عصر همان روز در دفتر فرماندهی کاراگاهان سیریوس بلک کمی بهتر از گلرت توانست گروهش را شیر فهم کنه.

- ... و جایزش 200 گالیونه. البته ما نباید فراموش کنیم که گروه رقیبمون اوباش ها هستند. برای همین باید منتظر هر دوز و کلکی باشیم. البته بودن دو تا اوباش توی گروه ما فرصت خیلی خوبی به ما میده تا از نقشه هاشون آگاه بشیم.

و یک بار دیگر لی و سدریک نگاهی هراسان با هم رد و بدل کردند.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
و در همان لحظه بود که چشمان تدی و مورگانا درست در مقابل یکدیگر قرار گرفت و طلسم های متعدد دامبلدور و لرد برای فراموشی عشق این دو شکسته شد و همه چیز را دوباره به یادآوردند! ( اشاره شده به دورانی که تو سوژه ها مورگانا و تدی از هم خوششون میومد! )

- مورگانا.

- تدی.

و مسابقه متوقف شد. ملت مرگخوار و محفل که به تازگی به آنجا رسیده بودند و سرگرم تشویق کردن گروه خود بودند، با دیدن این صحنه متوقف شدند. محفلی ها به دامبلدور و مرگخواران به لرد خیره شدند.

جیمز در حالی که ردای دامبلدور را میکشید پرسید: عمو، همه چی به عقب برگشت؟

دامبلدور دستی به عینکش کشید و گفت: چه دلیلی داشت که تامی مورگانارو انتخاب کنه؟

ریموس عرق پیشانیش را پاک کرد و گفت: شما میدونستین اونا مورگانارو انتخاب میکنن؟

دامبلدور با بی توجهی ادامه داد: یعنی تام نقشه ای داره از فرستادن مورگانا؟

سیریوس دستش را روی شانه ی دامبلدور گذاشت و با افسوس گفت: آلبوس تو که گفتی طلسمات کارسازن.

- با نیروی عشق نمیشه کاری کرد!

و در وسط میدان مورگانا و تدی همچنان به هم زل زده بودند.

در میان جمعیت مرگخواران نیز این مسئله در حال بررسی شدن بود.

- ارباب ارباب. چی شد که این طوری شد؟

رز این را بیان کرد و با هیجان به تدی و مورگانا خیره شد. لرد زیرچشمی نگاهی به دامبلدور انداخت و گفت:

- نکنه اون پیرمرد میدونسته از ما میبازه و تدی رو انتخاب کرده؟

ایوان با تعحب پرسید: یعنی اونا میدونستن مورگانارو فرستادیم؟

بلا با عصبانیت گفت: این طوری که نمیشه. این جنگولک بازیا چیه که اونا در میارن؟ بزنش مورگانا!

همه چیز به هم ریخته بود و مورگانا و تدی قصد مسابقه دادن نداشتند. دو گروه یا باید افراد جایگزینی را با موافقت کادر سالن ورزشی انتخاب کنند و یا در صورت مخالفت آن ها، تدی و مورگانا را وادار به ادامه ی مسابقه می کنند.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.