ورونیکاعذرخواهی می کنیم. درخواست نقد شما رو ندیده بودم. یا شایدم دیده بودم ولی فراموش کرده بودم. برای همین انجام داده نشده. الان که اومدم پست آملیا رو نقد کنم دیدمش.
بررسی
پست شماره 145 در بحبوحه سیاهی، ورونیکا اسمتلی:
نقل قول:
در همان هنگام که تمامی مرگخواران مشغول جمع آوری یکدیگر بودند، در گوشه دیگری از شهر، لرد سیاه کلاه لبه دار ارزان قیمتی بر سر گذاشته و در میان بازار شلوغ و پرهیاهو به دنبال مغازه ای می گشت که روغن های نصف قیمت می فروخت.
لرد سیاه کم کم داشت فراموش می شد. به نظر منم وقتش بود بریم سراغش.اینجور سوژه ها بعد از چند پست مستعد پراکنده شدن هستن. خواننده قاطی می کنه...که کی بود و کی نبود. گاهی باید یه استراحتی به خواننده داد! این استراحت دادن رو می شه با تغییر موقتی سوژه یا زمان و مکان انجام داد.
نقل قول:
لرد سیاه در حالی که دستانش را در جیب هایِ سوراخِ گرمکنِ مشکیِ وصله دارش فرو کرده و سعی می کرد شلوار دو سایز بزرگتر و بدون کمربندش را در سر جایش حفظ کند، در میان مردم قدم می زد. لرد سیاه هنوز هم نمی توانست درک کند که او کِی و چه قدر قرار است بزرگ شود که این شلوار را برای چندسال بعدش خریده است.
وقتی شخصیت حاضر در صحنه یک نفره، لازم نیست اسمشو تکرار کنین. خواننده متوجه می شه منظورتون کیه و اینجوری نوشته تون جذاب تر می شه.
نقل قول:
لرد سیاه در حالی که دستانش را در جیب هایِ سوراخِ گرمکنِ مشکیِ وصله دارش فرو کرده و سعی می کرد شلوار دو سایز بزرگتر و بدون کمربندش را در سر جایش حفظ کند، در میان مردم قدم می زد. لرد سیاه هنوز هم نمی توانست درک کند که او کِی و چه قدر قرار است بزرگ شود که این شلوار را برای چندسال بعدش خریده است. اما به هر حال... باید آینده نگری می کرد. باید بدون توجه به این دنیای بی رحم زندگی می کرد. باید گذشته ها را فراموش می کرد.
این پاراگراف خیلی قشنگ بود. با جمله ها و توضیحات ساده و دلنشین وضعیت لرد رو توضیح دادین. حالت جمله ها کاملا منطقیه. مثلا بدون این که بطور مستقیم اشاره کنین، به خواننده گفتین که به نظر شما هم این که لرد شلوار دو سایز بزرگتر بخره اصلا منطقی نیست. گرمکن سوراخ و کهنه لرد مشکیه...اینم اشاره قشنگی بود. انگار لرد داره وانمود می کنه که می خواد فراموش کنه.
نقل قول:
لرد سیاه که حالا به دلیل هیجان زیادی تا حدی شلوارش را بالا می کشید که پاچه های شلوارش به زیر زانوهایش رسیده و مثل هم نبودن جوراب های لرد را به نمایش گذاشته بودند. خود را به جلوی قهوه خانه ای رساند که در گوشه آن تلویزیونی قرار داشت.
صحنه خنده دار بود. ولی فکر می کنم می شه با انتخاب کلمات درست تر قشنگ ترش کرد. مثلا به جای " مثل هم نبودن"، از "یکسان نبودن" یا "هماهنگ نبودن" استفاده کرد.
نقل قول:
- نیگا! این خرج بمب اتمی! پا بذاری رو اعصابم می کوبمش تو صورتتا! اصن هرچی من می گم! دِ برو بیرون! اصن اینجا ماله منه! اصن چرا اینقد سوال می پرسید! عااااااااااااا!
به نظر من اینجا یه چیزایی کم داره. چرا کسی ورونیکا رو دعوت نکرد؟ این که لرد ورونیکا رو تو تلویزیون دید جالب بود. متفاوت بود. ولی اون وسط ورونیکا می تونست نامه ای دریافت کنه. از اسنیپ (که اونم ورونیکا رو اتفاقی تو تلویزیون دیده باشه) و به جلسه مرگخوارا دعوت بشه. توضیحاتی که درباره وضعیت و زندگی فعلی ورونیکا داده شده می تونست بیشتر باشه و به جاش این قسمت حذف بشه:
نقل قول:
در این میان تنها لرد سیاه بود که بی توجه به دست کوچکی که سعی در پایین کشیدن شلوارش ( که حالا لرد آن را حتی یک وجب بالاتر از سر زانو هایش کشیده بود) لبخندی شیطانی می زد.
به یاد آن روزها!
- آقا.. آقا چرا دماغتون این شکلیه؟
لرد سیاه سرش را پایین انداخت و به چهره دختر بچه ی چهار پنج ساله ای که به او آویزان شده بود نگاهی کرد و با همان لبخند شیطانی گفت:
- دکترم گند زد!
این قسمت بهتر بود یا حذف می شد و یا در آخر رولتون نوشته نمی شد. چون وقتی آخر پست نوشته می شه نفر بعدی مجبوره همین داستان رو ادامه بده و وارد کردن شخص بدون تعیین هویتش اینجا کار نویسنده رو کمی سخت می کنه. مخصوصا چون طرف یه بچه اس. اگه وسط پست نوشته می شد اشکالی نداشت. روش جلب توجه و سوال معصومانه دختر بچه قشنگ بود.
ورونیکای پستتون کمی باید بیشتر می شد و پررنگ تر. سوژه های مربوط به لردتون خوب بودن. به نظر من می تونستین جلو تر هم برین...یعنی در مورد سرو وضع و شلوار و جوراب لرد با خیال راحت می شه زیاده روی کرد. در سوژه ها وقتی فرصت انجام کاری رو دارین که در حالت عادی امکانپذیر نیست، شجاعت بیشتری به خرج بدین!
خوب بود اره!
____________________
سوزان آملیا بونز...گفته بودیم ازت متنفریم؟...خب...تنفرمون دو برابر شد!
مغزتو خالی کنیم پر کاهو کنیم؟...ما فقط لباس عوض کرده بودیم. شخصیتمون عوض نشده که اومدی هر هر جلوی ما می خندی!
نقل قول:
ارباب اگه بشه به صورت کلی هم بگید در چه سطحی بود.
در سطح طولانی ای بود!
خیر! نمی گم...می خوای بفهمی کدوم امتیاز ما بوده؟ ما دستتو خوندیم سوآمیل بونز!
بررسی
پست شماره 331 باشگاه دوئل، آملیا سوزان بونز:
فکر می کنم در این مورد با هم موافق باشیم که پستتون طولانیه! خیلی طولانیه. اونقدر که با وجود خوب بودنش خواننده آرزو می کنه هر چه زودتر تموم بشه. نباید بذارین این اتفاق بیفته. دو سه تا ایده دارین و نمی تونین از هیچکدوم صرفنظر کنین. انگار می خوایین غذایی درست کنین و هی بگین فلان چیز هم خوشمزه اس. اینم بریزم تو غذا...نمی شه! وقتی همش با هم مخلوط بشه خوشمزه نمی شه.
نقل قول:
یک سری سوالها هستند که خیلی استفاده می شوند. سوالهایی چون: به سن قانونی رسیدی؟ طرفدار کدوم تیم کوییدیچ هستی؟ چندتا سمج داری؟ و از همه مهم تر! در هاگوارتز عضو کدام گروهی؟
وقتی شما در جواب به سوال اخر بگویید گریفیندور، بیشتر مردم –آنهایی که اسلیترینی نباشند- به پشتتان میزنند و میگویند:
-این کله خراب نترسه ها!
جمله اول کامل نیست...منظورم از نظر نگارشی نیست. برای شروع توضیح این قسمت کافی نیست. یک سری سوال هایی هستن که در کجا یا چه موقعیت هایی خیلی استفاده می شن؟ جمله باید کمی بیشتر وارد جزئیات می شد.
من تازه فهمیدم شما گریفیندوری هستی!
نقل قول:
و آنگاه است که شما فکر می کنید "نترس"؟ مگر می شود کسی نترس باشد؟ یعنی از هیچ چیز...هیچ چیزِ هیچ چیز نترسد؟... گاهی فکر میکنم اگر این ویژگی یک گریفیندور اصیل است...شاید من...اشتباه آمده باشم!
این قسمت هم کمی "مطلق" بود! ویژگی یه گریفیندوری این نیست که کلا از هیچ چیزی نترسه...ویژگیش شجاعته. ولی گریفیندوریا هم از خیلی چیزا می ترسیدن. اینجا کمی باید متعادل تر می شد.
قسمت اول پستتون طولانی، بی دلیل و خسته کننده بود. یه جورایی ناامید کننده! لحن و شکل خاص نوشته خیلی تکرار شده بود. یعنی خیلی راحت می شد جمله بعدی رو حدس زد. بعدش کیفیت نوشته کم کم بالا رفت. ولی اگه یکی داور نباشه و مجبور نباشه بخونه ممکنه همون اول از خوندن منصرف بشه. اگه قرار بود نوشته بشه هم بهتر بود خیلی کوتاه تر می شد.
این ایده که قسمت اول جدی بود و نوشته یهو با ورود کراب و داورا طنز می شه خیلی خوب بود...ولی همونطور که گفتم قسمت اول زیادی طولانی شده بود...ممکنه تا لحظه رسیدن به این قسمت ذوق و شوقی برای خواننده نمونه.
نقل قول:
سه داور نگاهی به رول آملیا که جلوی چشمانشان بود و رول ریگولوس که کنارشان قرار داشت کردند. اول رول کوتاه و تلخ آملیا و بعد رول پرهیجان و جذاب ریگولوس. آملیا، ریگولوس...آملیا، ریگولوس...آملیا، ریگولوس...آملیا و ریگو...
وارد کردن داور ها به داستان ایده فوق العاده ای بود...طوری که من آرزو می کردم رولتون بعد از همین قسمت تموم بشه. با خودم می گفتم ادامه نده...خرابش نکن!
این پاراگراف می تونست همه چرت و پرت گویی(البته به معنای مثبت)آملیا رو توجیه کنه و رولش رو به سوژه ربط بده:
نقل قول:
خودم تو داستان نبودم! تازه ارباب فکر کردم از دست جاستین بیبرم میشه فرار کرد ارباب! ولی مشکل اونم این بود که نمیدونستم جاستین بیبر کیه! فقط شنیدم وحشتناکه. عــــــــــــــــــــــــــــــــ :افکت صدایی گریه: تازه ارباب! گفتم شاید شما فن جاستین بیبر در اومدید! اون وقت من چه خاکی تو سرم میریختم؟ گفتم اصلا نیام دوئل. بگم ازش فرار کردم ارباب ولی گفتم دیگه روله خیلی واقعی میشه! عــــــــــــــــــــــــــــــــ :افکت صدایی گریه:
ایده و زاویه نگاهتون خیلی خوب بود. خیلی متفاوت و جدید بود. این که می گم اولین سوژه ای که به ذهن همه می رسه رو ننویسین یعنی همین.
نقل قول:
کراب در حالی این را میگفت که هرچه کرم مرطوب کننده و سفید کننده و ضدافتاب و لاک و برق ناخن و سهان ناخن و رژ لب و خط لب و حجم دهنده لب و خط چشم و سایه و ریمل و شونه ی ابرو –جون ریگولوس دیگه فقط همینا رو بلدم - در کیفش بود را به سمت آملیا پرتاب میکرد!
درباره خودتون و نظراتتون توضیح مستقیم ندین! تاثیر بدی روی طنز می ذاره. یعنی من می دونم چیزی که نوشتم خنده داره...نباید اینجوری باشه. کسی که طنز می نویسه باید خودشو بزنه به اون راه. باید بنویسه و رد بشه. بدون توضیح. بدون تاکید.
نقل قول:
-ام...یعنی از اونایی هستن که تهشون بازه، خب این سرش بازه. اره اینا یک سری مدل خیلی جدید و خفن در نوشتنن که شما رو به عنوان خواننده دست باز تر میذارن. یعنی الان دلیل خودکشی آملیا میتونه هرچی باشه.
گهگاهی یه چیزی می نویسین که می تونه سطرهای بی سرو ته زیادی رو جبران کنه...خواننده رو شارژ می کنه! جمله های خلاقانه با طنز خیلی خوب! اینم یکی از همون قسمت ها بود.
من برای دوئل ها هیچ بارم بندی خاصی نذاشتم. برای این که منصفانه نیست که مثلا امتیاز خاصی برای سوژه قائل بشیم و امتیاز دیگه ای برای نگارش و امتیازی برای ظاهر و ...
چون گاهی یکی از این عوامل می تونه اونقدر قوی باشه که کمبود بقیه رو جبران کنه.
شکلک هایی که سه تا سه تا پشت سر هم گذاشتین خیلی خوب بودن.
نقل قول:
-و اینکه ربطش به فرار چیه اینکه...خب میدونید هر خودکشی خودش یک نوع فراره از زندگی! مگه نه؟
اینم ایده فوق العاده ای بود...در واقع درکتون می کنم. شما ایده های خیلی خوبی دارین و نمی تونین یکی رو از بینشون انتخاب کنین...ولی این کار رو انجام بدین.
به جای تکرار ده باره ":افکت صدایی گریه" بهتر نبود از شکلک استفاده کنین؟
اختلاس... بودجه...مقوله...طویله...
اصولا باید بگم قبل از ارسال با دقت بخونین و اشتباهای تایپی و املاییتونو اصلاح کنین...ولی خب...خوندن دوباره این متن کار ساده ای نبود!
نقل قول:
باخت آملیا = حقوق شدن بقیه
معادلات شما و رسیدن به این فرمول فوق العاده بود.
نقل قول:
این فرار میتونه از اشخاصی باشه مثل فرار یک ساحره از دست رودولف و یا میتونه فرار مغزها باشه که من اخرش هم نفهمیدم یک مغز، مثل مغز پسته چه طوری می تونی فرار کنه؟ در اخر هم میتونه فرار از اتفاقاتی باشه. یک اتفاقات یا شاید چندتا! سیلی از اتفاقات بدی که سرنوشت برای ادم رقم زده و ادم برای فرار از اونا دست به انجام هرکاری میزنه...هرکاری!
این قسمت ضعیف بود. این توضیحات گاه و بیگاه شما خوبه....ولی تکرار بیش از حدش خسته کننده می شه. دلیل تکرارش هم طولانی بودن پستتونه! اجبارا از این شاخه به اون شاخه پریدین...داستان رو عوض کردین. از پست شما می شه چهار پنج پست کامل در آورد.
نقل قول:
-آقای قاضی من اعتراض دارم! این دختر به نظم جلسه احترام نمیگذاره و با کله جواب میده.
-اعتراض وارد نیست! خب ما دهنشو بستیم که کمتر حرف بزنه مادرسیریوسی کور! یکم دقیق تر نگاه کن بعد اعتراض کن
با مزه بود...سوژه "اسب" هم عالی بود.
نقل قول:
-تو میمیری دو دقیقه اعتراض نکنی رول بیخودی طولانی نشه؟
اتفاقا این قسمت بیخودی نبود...خنده دار بود. البته خودتون هم می دونستین که ارزششو داشت که رول رو طولانی تر کنه که نوشتینش. گفتم که بقیه هم بدونن.
نقل قول:
شیهه های اسب از پشت سر دخترک شنیده میشد. شیهه هایی که یک صدا یک چیز رو میگفتند. ولی خب چون من اسب زبان نیستم نمیدانم چی میگفتند! فقط میدانم یک چیزی بود!
این توضیحات نویسنده فقط وقتی باید وارد داستان بشن که حرفی برای گفتن داشته باشن...چیزی به رول اضافه کنن. اینجا هم نویسنده حرفی برای گفتن داشت.
قسمت بعد از از خواب پریدن آملیا طولانی...کشدار...و بدون نکته جالب توجهی بود. نکته منفی نداشت ولی وجودش برای خسته کردن خواننده کافی بود.
نقل قول:
اون یکی هم هر شب خواب میبینه یک گله اسب میان میگن تو از مایی و...
این سوژه رو اصلا درست توضیح ندادین...یعنی تا قسمتی که صدای شیهه از پشت سر آملیا شنیده می شد خواننده اصلا متوجه نمی شد جریان چیه و اینا کی هستن. اون موقع هم دیگه دیر بود. سوژه عالی بود...ولی کاملا بین جمله ها و دیالوگ ها گم شده بود.
قسمت های مربوط به دیالوگ های دانش آموزان و هاگرید و آزار و اذیت هاشون و تاکید روی اسب بودن آملیا خوب بود.
سطح پستتون در بعضی قسمت ها خیلی بالا بود...در بعضی قسمت ها متوسط بود. مثلا اون قسمت هاگوارتز که ملت داشتن می زدن تو سرو کله هم، متوسط بود. از قسمتی که از خواب می پره تا " و او راست میگفت. در این چند سال که دانش آموزان شوخی شوخی به او لقب اسب را داده بودند، آملیا کم کم احساس میکرد دارند...".
از پست شما می شه سه رول خوب در آورد...قسمت مربوط به داور های دوئل...قسمت مربوط به دادگاه اسب ها...قسمت مربوط به هاگوارتز و آزار و اذیت دانش آموزا. همشون هم به فرار ربط داشتن.
از بقیه پستتون هم می شه یکی دو رول دیگه در آورد...ولی این سه تا سوژه های قوی بودن. قسمت های ضعیف پستتون نسبت به قسمت های قوی خیلی کمتر بود و قسمت های قوی اونقدر خوب و پر انرژی بودن که کمبود های این قسمت ها رو جبران می کردن...فقط به یک شرط...اینقدر طولانی نمی شد! ده سوژه در یک رول نوشته نمی شد. خواننده مجبور نمی شد این همه داستان مختلف رو یک نفس بخونه. البته اینا روی امتیاز من تاثیری نذاشت. به نظرم درست نبود به دلیل طولانی بودن یا زیاد بودن سوژه ها از رول شما امتیازی کم بشه. در مورد داور های دیگه هم همینطوره. ولی در حالت عادی و در دوئل های بعدی به نظر من این مورد رو رعایت کنین...یک یا حداکثر دو تا از بهترین سوژه هاتونو انتخاب کنین و همه وقت و انرژی و خلاقیتتونو روی همونا پیاده کنین.
موفق باشید.