سینی چندین بار موضوع رو برای اسکاور تعریف میکنه و بعد از گذشت یک ساعت و بیست و دو دقیقه و هفت ثانیه! و البته با کمک توضیحات هرمیون، اسکاور متوجه قضیه میشه!
اسکی: خب پس چرا معطلین؟!...گروه مبارزه با حیوانات وحشی خانگی رو خبر کنین!
سینی: ولی قربان ما باید از حیوانات خانگی حمایت کنیم!
اسکی: حمایت؟...یکی باید از من حمایت کنه!
سینی: قربان ولی زبونم لال شما که حیوون نیستید!...یعنی شما دلتون نمیسوزه برای این کوچولوها؟!
اسکی: کوچولو؟!...همین کوچولوها منو بدبخت کردن!...قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاچه شود!
هرمیون: ولی جن های خونگی قطره نیستن...اونا عشقن...عشق واقعی در اونها معنی میشه!
بعد از چند دقیقه گروه انتحاری سازمان مبارزه با حیوانات وحشی از در و دیوار به داخل دفتر اسکاور میریزن!
یکی از افراد گروه فوق الذکر از داخل کانال کولر وارد دفتر میشه و بعد از زدن یک هلیکوپتری! سر جاش وایمیسته!
اسکی: ماشاالله بدن های نرمی دارنا!
رئیس گروه: ما بهترین اعضای مبارزه با حیوانات خانگی هستیم!...اوه...اونو بگیرینش!!!
همه ی افراد گروه میریزن و هدویگ رو که تازه از کانال کولر وارد دفتر شده بود رو میگیرن و داخل قفسی میکنن!
اسکی: نـــــــــه!...اون برگ برنده ی ما در مسابقات زیباترین حیوانات خانگیه شما نباید اونو ببرین!
رئیس گروه: مگه شما نگفتین که یه جغد مزاحمتون شده و میخواین اونو ببریم؟!
اسکی: نه من همچین حرفی رو نزدم!
هرمیون در گوشه ی تصویر در حالی که لبخند شیطانی ای گوشه ی لبشه به جن های خونگی فکر میکنه و در ذهن داره که یکی از جن های خونگی رو برنده ی جایزه زیباترین حیوون خونگی بکنه اما در یک لحظه به یاد شهربازی میفته!
هرمیون: قربان شهر بازی رو چی کار کنیم؟!...جنهای خونگی نازنین دست به اعتراض زدن و دارن شهربازی ای رو که داشت آماده میشد آتیش زدن!...اونا خواستار حقوق روزانه هستن!
اسکی: روزانه؟!...مثلا چقدر؟!
هرمیون: اونا خواستار حقوقی برابر با روزی نیم گالیون هستن و در ضمن میگن که باید غذاشونم بدیم!...به نظر من معامله ی خیلی خوبیه!
اسکی: باشه بهشون بگو ما قبول داریم!
هرمیون: مرسی قربان!
در همین لحظه چارلی وارد دفتر میشه...
چارلی: قربان قربان...اژدهاها الان به من گفتن که خواستار یه استخر برای شنا کردن هستن!
اسکاور:
....بیرون!....فردا مسابقات باید برگزار بشه بعد شما هنوز اینجا منتظرید؟!...برید سالن مسابقه رو آماده کنین!
چارلی: چشم قربان!
هرمیون: چشم قربان!
سینی: چشم قربان!
هر سه نفر میرن تا مقدمات مسابقات رو فراهم کنن...
اسکی رو به مامورها: شما هم لطفا اون جغد رو به من پس بدید!
رئیس گروه: متاسفانه ما نمیتونیم یه چنین کاری رو انجام بدیم!
اسکی: چرا!؟
رئیس گروه: این جغد همین داشت بر روی میز کار شما نوک میزد و این یعنی این حیوان وحشیه پس باید به طور کامل قرنطینه و تربیت بشه!
ناگهان صدایی از کانال کولر دفتر اسکاور اومد...فرد یا افرادی از داخل کولر به داخل میامدند!!
[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro