هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: نقد هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶
#1
آنچه بود،انچه شد
نوشته شده توسط بارتی کراوچ
میگن منتقدان کاکتوس هایی هستند که با تیغ هایشان زنده اند.بنده که منتقد نیستم اما شکی نیست کمتر منتقدی در نقد این نوشته،میتواند تیغ هایش را به کار گیرد.
بدون شک عالی.همانطور که قبلا نیز گفته بودم در سبک نگارش و پیاده کردن ذهنتون بر صفحه،هیچ مشکلی نمیبینم.اگر مشکلی باشد از کمبود سوژه نشات میگیره.
فقط باید به چند تا نکته ای که در نوشته دیده شد؛ اشاره کنم تا سایر دوستان تازه وارد نیز استفاده کنند.
یکی از مشکلات رول ها،وجود کلمات تکراریست.مثلا در سه جمله شاهد چهار عدد "است" یا شش عدد"بود" هستیم.اگر یه کم به این پست دقت کنید،تلاش نویسنده برای ادامه ی جملات به گونه ای که کلمات تکراری به حداقل برسد کاملا نمایان است.

یا مثلا در اینجا
نقل قول:
صدا قطع شد و آوای پرندگان به گوش رسید.دوربین بسیار به مقبره نزدیک بود.

برای جلوگیری از تکرار واژه"صدا" در جمله ی دوم از واژه ی "آوا"استفاده شده.


بریم دنبال بقیه ی نکاتی که به زیبایی نوشته افزوده اند.
نقل قول:
سفیدی اش بر لنز سایه می انداخت

یه کم به این جمله باید دقت کرد.سایه افکندن سفیدی!!!!

نقل قول:
اما این شور نهفته در قلب پسر ی که زیر درخت راش در کنار دریاچه نشسته بود راه نمی یافت.خورشید سرخ رنگ که راه غروب را پیش می گرفت با آخرین انوارش انعکاس اشک را از چهره ی آن پسر نمایان می ساخت.

برتری یک نویسنده(نگفتم نمایشنامه نویس) از نوع دیدش به اطراف و متفاوت بودن روشش برای بیان احساسات ،سرچشمه میگیره.مثلا یه نفر میاد و مستقیما اشاره میکنه که پسری در زیر درخت راش نشسته و در حال اشک ریختنه.
یه نفر میاد همان طور که میبینید ،اشاره میکند.



نقل قول:
دوربین به یک متری مقبره رسیده بود . او منتظر بود در میان آن صداها بدنبال صدایی می گشت که انتظارش را می کشید.تلاش نا امیدانه ی دوربین برای وقت کش


فقط یه چیزی
پاراگراف بندیت یه کم مشکل داره.تجربه ثابت کرده متونی که پشت سر هم نوشته شوند و همچنین فاصله ی هر پاراگرافشان با یک خط خالی مشخص نشده باشد،کمتر خوانده میشوند.
یه توصیه برادرانه:کاربران کنونی خیلی کتر پست های طولانی را میخوانند.بهتره نوشته هات کوتاه تر بشه.


[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#2
هوم....از روزی که ادوارد(دادلی،ایوان،اوریک و ....) عزیز برام ایمیل اشویندر رو ساخت،چند ماهی میگذره.خداروشکر که دستش خوب بود و حداقل خودم از نوشته های خودم راضی بودم.
چشم باز کردن "اش" از حاشیه شروع شد و هیچ وقت سعی نکرد خودش رو از حاشیه برون بکشه.نمیخوام بحث های قدیمی رو باز کنم اما مشکلات اولیه ای که به وجود آمد ؛باعث شد که خیلی زوایای تاریک ایفای نقش برام روشن بشه.باعث شد که تصمیمم برای تغییر سبک در دوران معینی از رول،قاطعانه تر گرفته بشه.خیلی ها با این اتفاقات مواجه شدند و سایت را ترک کردند اما چه کنیم که اشویندر نیز همانند آرشام اعتیادی به نوشتن دارد و تا وقتی که نوشتن در جادوگران نیازش را برطرف کند،مینویسد.فقط بسته به شرایط ،نوع نوشتنش تغییر میکنه.
خیلی از دوستان سبک "اش" را پذیرفتند.خیلی از دوستان هم بنابر دلایلی خوششان نیامد و البته بحث های فراوانمان در مسنجر نیز هیچ فایده ای نداشت.

قرار بود که اشویندر با انجام ماموریت مرگ خواران بمیره اما بنابر دلایلی نشد

دلیل زدن این پست خودنمایی و تعریف از خود نیست....الان دلیلش رو میگم.
باب چهارم بوستان سعدی با این دوبیت اغاز میشود
ز خاک آفریدت خدواند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدت چو آتش مباش

اشویندر از خاک نبود.از آتش بود و نیش داشت.مار بود و نیش میزد.
اش اولین کلمه ایست که بر یگانه حلقه ی قدرت دیده میشود و معنایش آن طور که یادم هست،"یک" بود.(البته مطمئن نیستم).
توی چند تا از نوشته هام از لفظ شاه مار مست استفاده کردم.
شاه مار مست=آرشام هستم(تیریپ ولدی) این نهایت جو گیر شدن بود خدایی

دلیلی اصلی پست:
خلاصه از تمام دوستانی که در این چند وقته مورد هجوم نیش و کنایه قرار گرفتند تقاضا میکنم این حرکات را نشات گرفته از غرق شدن در شخصیت بدانند.هرچند خودم هم نیش کنایه ها را فراتر از حد شخصیت های هری پاتری نبردم.
نمیشد تک تک پیام شخصی ارسال کرد برای گفتن این دو خط

هنوز معلوم نیست که چه شخصیتی رو بردارم....ولی اگر یکی از شخصیت های غیر فعال بود،صمیمانه از فردی که آن را در اختیار داره عذر خواهی میکنم.شرمنده
پ.ن:ایمیل این یکی رو هم بهنام عزیز(دادلی،ادوارد،ایوان،اوریک و...)ساخته


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۹ ۲۱:۳۸:۱۱
ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۹ ۲۱:۴۸:۰۶

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#3
سنگ های سیاه اتاق دوار،با صدای بلند ،سکوتشان را فریاد میزدند و نوسان صوتشان ،ذرات بدنش را مرتعش میکرد.تنها روشنایی اتاق،از دو شمعدان نقره که به شکل مار چمبره زده بودند و همچنین پنجره ی کوچکی که در ارتفاع بسیار قرار داشت،حاصل میشد.
دستانش را آرام جلو برد.احساس میکرد که دیگر نمیخواهد به آرزوی پیشینش برسد.از اینده اش میترسید.از سرمای بلند مدت نفس های دیوانه سازی در آزکابان.
صدایی دهشت اگیز اوج گرفت و پس از برخورد با دویوار سنگی ،سه بار منعکس شد.
-برای خدمت آماده ای؟

اگر درنگ میکرد،با طلسم شکنجه ای دیگر روبرو میشد.باید قبول میکرد.مگر این آرزوی قدیمش نبود؟
-بله قربان

مردی با شنل تیره رنگ به جلو آمد و چوبدستی را بر بازویش فرود آورد.
درد بر سراسر بدنش جاری میشد و قله های موجش،کاری میکرد که نتواند بر پای بایستد....پس بر روی زمین سرد ولو شد و ضجه سر داد.ضجه ای که بی گمان عجز و مویه ای در خود نهان داشت.
در همین لحظه صدای رعد و برقی شنیده میشود


لوسیوس و نارسیسا بر تخت دونفره خوابیده اند که ناگهان صدای جیغ دراکوی چهار ساله بلند میشود.
لوسیوس که در این روز ها توانسته شغل مناسبی برای خود پیدا کند و شانزده ساعت روز را به کار در وزارتخانه مشغول است،متوجه جیغ پسرش نمیشود اما نارسیسا بیدار شده ه و به سمت اتاق میرود.
پسرک گریه کنان به سمت نارسیسا می آید و خوابش را با نفس های بریده تعریف میکند

مامان....خیلی....خیلی وحشتناک بود....یه اقائه دستم رو سوزوند.....یه اتاقی بود که گرد بود....شمعدونیاش شبیه مار بودند
مامان!اینجای دستم رو با چوب دستی سوزوند.
مامااااااااااااااااااااااننننننننننننن!...گوش میدی چی میگم؟

اما نارسیسا هنگامی که وصف اتاق را شنید،از باغ خارج گشته و از هم اکنون آینده ی پسرش را میدید.پیکر پسرش با نقابی که بر چهراش قرار میگرفت،بسیار زیباتر میشد.او هم مانند پدرش مرگخوار میشد.

نارسیسا:بله ...شنیدم پسرم.....امشب رو بیا و پیش مامان و بابا بخواب.خودم برات قصه میخونم.کتابت رو بیار...


به به ملت پیشکسوت هم میان اینجا!!
با پستت کلی حال کردم...خیلی قشنگ بود!
یه سری چیزهای جزیی بود که به ذهنم رسید باید بگم!


از باغ خارج گشته و از هم اکنون آینده ی پسرش را میدید.

باغ!؟ منظور از باغ چی بود!؟ استعاره از آینده زیبا برای دراکو؟
یخورده مبهم بود...البته مبهم بودن تو پست قشنگی میاره ولی بعضی مبهمات قشنگ نمیشن! یعنی طوری به نظر میرسه که انگار یه قسمت از پست پاک شده... مثلا من این جمله رو دیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که نارسیسا داشته خواب باغ رو میدیده و فکر کردم که پست ناقصه و قسمتی که نارسیسا داشته خواب میدیده پاک شده!

از نظر توصیفی پست خیلی قشنگی بود...بخصوص خواب دراکو!!
قسمتی هم که دراکو خوابش رو تعریف میکرد...خیلی خوب بود...کلا خوب بود دیگه!

اها اینجا رو ببین:
پس بر روی زمین سرد ولو شد و ضجه سر داد.ضجه ای که بی گمان عجز و مویه ای در خود نهان داشت.
در همین لحظه صدای رعد و برقی شنیده میشود

اینجا خیلی ناگهانی از خواب پریدی به زمان حال...صدای رعد و برق اینطور که به نظر میاد مال زمان حال بود...در واقع فعل جمله مربوط به رعد و برق استمراری بود که با افعال مربوط به خواب دراکو نمیخوند...واسه همین یه جوری دیده میشد!

چیز خاص دیگه ای به ذهنم نمیرسه...پستای خوب که اشکالات مهم ندارن! من دیگه چیو نقد کنم آخه!






خیلی ممنون که نقد میکنید.در چند پست پایین تر هم تشکر کردمکلا نقد برای ایفای نقش مفیده.قدیمی و جدید نمیشناسه.به همه میتونه درس بده.
در مورد باغ:از یک سخن محاوره ای سرچشمه میگیره.هنگامیکه میگوییم طرف در باغ نیست بدین معنا که حواسش جای دیگر است.البته اینگونه آوردنش در متن،بنابر تصمیم بود و ناخودآگاه نبود.


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۰ ۱۲:۱۹:۵۳
ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۰ ۱۳:۰۶:۵۶

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#4
جواتان نمیمیرند
بازیگران:مرلین کبیر..بلر سگ کش.نیکی بیکله(پلنگ سابق).هدی نوک طلا.داش ایگور(لقبش یادم نیست).اشویندر و....
به یاد مرحوم ادوارد دست قیچی و آرشی جفنگ


پیت های بنزین تا زیر پنجره ای که حدود ده سانتیمتر پاین تر از سقف گاراژ قرار دارد ؛چیده شده است.طنابی پنجره شرقی گاراژ را به پنجره ی غربی وصل کرده است و طبق معمول لنگ های فراوانی را سواری میدهد.
در انتهای گاراژ یک سری پله ی چوبی به سمت اتاقکی میروند که سقفش با سقف گاراژ یکیست.دوربین پس گرفتن نمای پیت های چیده شده در زیر پنجره،از پله ها به سمت جلو حرکت میکند و از داخل سوراخ کلید،وارد میشود.

مرلین،جوات ترین فردی که جهان به خود دیده،با شلوار شش جیب و و پیراهن روغنی یقه ی دلبری،بر تخت ولو شده و انگشت شصت پایش که از جوراب پاره به بیرون پریده،با هر خرناسی تکان میخورد.بالای تخت و بر روی دیوار عکس بلرویچ دیده میشود.دوربین بر زیر نویس عکس زوم میکند.
بلر سگ کش.اولین جوات


کمی آن طرف تر در بوفه ای یک جام نصف شده نمایان است.تعدادی قاب عکس نیز به این شرح در سایر طبقات بوفه خود نمایی میکنند.
تصویر اول:بروبکس آجاس در حال خوردن کله پاچه ....ایگور،آرشام،ادوارد،مرلین،مارکوس با برقی از شوق در چهره،آماده ی حمله به پاچه هستند.

تصویر دوم:مشت آرشام بر روی پیازی فرود آمده و ایگور به همراه ادوارد به بزرگداشت این عمل،ایستاده اند تا بندری را آغاز کنند.

تصویر سوم:رختکن تیم اجاس:هر فردی با هر لباسی که عشقش کشیده به وسط رختکن آمده و با آهنگ کوچه بازاری حرکتی به بدنش میدهد.

تصویر چهارم:ایگور از حال رفته
برای دقایقی صدای ضبط شده ی آرشام بر روی تصویر ایگور شنیده میشه.
آرشام:فکر میکنم بازی با پاورداس بود.یکی از آبجی های محترمه و طرفدار تیم اجاس ؛با جیغ ایگور رو صدا زد.ایگور سر ضرب با جارو سقوط کرد.
زیر نویسی که بر پرده نمایان است:مرحوم آرشام

تصویر نیکلاس بوقی.یکی از طرفداران تیم اجاس که درحال بوق زدن برای تیم اجاس است.

دوربین از پنجره ی اتاقک خارج شده و مجددا وارد گاراژ میشود.
صدای چه چهی شنیده میشود اما جز دوپیکان گوچه ای رنگ و همان تعداد پیت بنزین و یکسری لوازم لازم الجواتی چیزی دیده نمیشود.
دوربین به سمت کف گاراژ حرکت میکند و سپس به زیر پیکان گوجه ای رنگی که در کنار دیوار پارک شده،میرود.ماری خود را به دور دیفرانسیل ماشین پیچانده و در حال زمزمه کردن است.
تصویر بر لبان مار زوم میشه.سپس صدای ادوارد جک به گوش میرسید.گویی مار دارد صدای ادوارد را تقلید میکند.
صدا:جارو رو بردارم برم،کنار زمین بشینم،شاید که عکس رخ اون آبجیه نازنینمو باد بیاره ببینم.
زیر نویس تصویر:مرحوم ادوارد جک.جانشین بلر در جواتی

تصویر به کل سیاه شده.بعد از پنج ثانیه ،نمای قبرستانی بر پرده ی سینما دیده میشود.ایگور،دادلی،اشویندر،مرلین،هدی،نیکلاس و کلیه ی جماعت جواتی بر گرد دو قبر نشسته اند و صدای فین بلندشان به گوش میرسد.سپس با همان دستمالی که بینی را پاک کرده اند،اشک چشمان را نیز خشک میکنند.
تصویر بر روی سنگ دو قبر ثابت میشه.
دو اسم قابل تشخیص اند:ادوارد جک.آرشام

صدای ایگور با اکو پخش میشود:از تمام دوستانی که در این مجلس حضور دارند تشکر میکنم.مراسم پذیرایی از دوستان در تاپیک ماندی سیبیل انجام خواهد شد.همه را به یک کله پاچه ی خوشمزه دعوت میکنیم.
ملت عزادار با شنیدن واژه ی کله پاچه از خود بیخود شده و ناخواسته لنگ ها را برای چرخاندن،به هوا میبرند.

تصویر سیاه میشه
پنج ثانیه ی بعد
اتش همه جا را فرا گرفته.جمعیت بسیاری آه و ناله کنان سعی بر آن دارند که راهی به بیرون از برکه ی آتش بیابند.
بر روی سنگی،ادوارد و آرشام نشسته اند و دیگی را هم میزنند.کله پاچه ای خوشمزه آنان را صدا میزند.


[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: کاور نسخه دلوکس قدیسهای مرگبار
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#5
از دوستان تقاضا میکنم که یه کم روی نظر ها فکر کنند.بعد در جهت نقضش گام بردارند.
نظر تکمیلی:(توجه:به شدت روی این نظرم ایستاده ام).شکی نیست که باسیلیسیک موجودی بوده که سالازار در مدرسه مخفی کرده.یه جایی یادمه خوندم که ققنوس نیز توسط گریفیندور به مدرسه آورده شده(دقت کنید که ققنوس علامت گروه گریفیندور نیست).یک موجودی داریم به اسم ماهی مرکب دریاچه.از اونجایی که از واژه ی دریاچه استفاده میکنیم،این ماهی غول اسا باید در همان دریاچه پرورش پیدا کرده باشه و البته باید به یاد داشته باشیم که این کار نمیتوانسته مخفیانه صورت گرفته باشه.زیرا اینجا خبری از تالار اسرار نیست که در مخفی داشته باشد و بشود مخفیانه دست به عملی زد.این دریاچه در مقابل دید همه قرار داره.
اخیرا رولینگ یه اشاره ای به ماهی مرکب داشت.هرچند لحنش کمی تمسخر آمیز بود اما اشاره ی او به ماهی مرکب(به نظر من)،داره یه مدرکی رو در اختیار بقیه میذاره.
قطعا اجازه ی پرورش چنین ماهی را به یک دانش آموز نمیدهند.من حدس میزنم که این ماهی توسط یکی از موسسان،در دریاچه پرورش یافته باشه.اگر این حدس درست باشه ،سه موسس در هاگوارتز ،موجود جادویی دارند.عقل حکم میکنه که موسس دیگری نیز موجودی را به هاگوارتز اورده باشه.


حالا میرسیم به شعار هاگوارتز.از وقتی که این شعار را شنیدم،همیشه در فکرش بودم که چه معنایی میتونه داشته باشه و چه ربطی به هاگوارتز داره؟
شعار اینه:هرگز یک اژدهای خفته را قلقلک نده.
من میگم که شاید در جایی از هاگوارتز یک اژدها خفته باشد.وقتی انقدر بزرگه که توانسته یک باسیلیسیک را در خودش مخفی کنه،قطعا میتواند مکانی را برای مخفی کردن اژدها داشته باشه.


و اما اینکه چرا لباس های سه دوست پاره اند.باز هم شما را به کاور کودکان هدایت میکنم.همان طور که مونالیزای عزیز و سایر دوستان پیشتر اشاره کرده اند،عکس کاور کودکان مربوط است به بانک جادوگری.و تمامی شواهد هم همین را نشان میدهد.لباس های سه دوست در آنجا نیز پاره است.به نظر من اینان از بانک جادوگری با همان لباس های پاره خارج شده و سوار بر اژدها به سوی مکان دیگری میروند.که به احتمال زیاد آن مکان دره ی گودریگه.

دو حالت داره یا اینا از هاگوارتز با اژدها به سمت بانک جادوگری میرن و پس از برداشتن جام هافلپاف ،بانک را ترک میکنند..یا همان طور که پرفسور کوییرل عزیز گفته،اینا در همان بانک اژدها را خفت میکنند

حالا ممکنه که شما بپرسید که چرا غیب و ظاهر نشده اند و با اژدها سفر میکنند.شکی نیست که در بانک جادوگری نمیتوان غیب و ظاهر شد.در دره ی گودریک هم نمیشه غیب و ظاهر شد

دلیل:
یه فلش بک میزنم به زمانی که ولدمورت به جیمز و لیلی حمله کرد.بهترین کار این بود که خود دامبلدور در محل ظاهر شود و هری را پیدا کند.اما هاگرید را مسئول این کار کرد.تنها دلیل عاقلانه اینه که دره ی گودریک نیز همانند قلعه ی هاگوارتز محافظت شده باشه.دامبلدور چون نمیتوانسته در محل ظاهر بشه،به هاگرید ماموریت داده.هاگرید هم وسیله ی نقلیه ی سیریوس را گرفته و با سرعت به سمت دره ی گودریک رفته.
یک نکته برای اثبات محافظت شده بودن آن دره:وقتی پدر و مادر هری متوجه میشوند که ولدمورت به دنبالشان هست،در آن دره ساکن میشوند.

ویرایش ناظر در مورد نظراتت:

ویرایش بوقی در مورد ناظر:


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۹ ۱۶:۲۷:۲۱
ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۹ ۱۶:۴۱:۵۵
ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۹ ۱۶:۴۹:۱۷

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: کاور نسخه دلوکس قدیسهای مرگبار
پیام زده شده در: ۰:۲۶ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#6
یک نکته ای رو میشه با این در ارتباط دانست.
زرهی که در کاور کودکان نمایان است نیز،عکس یک اژدها را بر خود دارد و همچنین بر کلاه خودی که در عکس دیده میشه نیز اژدهایی وجود دارد.یه کم هم به این اژدها شبیهه.
کاور کودکان
من یه فرضیه دارم.اگر قبول کنیم که ققنوس دامبلدور،یادگار گریفیندور است و باسیلیسیک یادگار سالازار.میتوانیم احتمال دهیم که هر موسس دیگری نیز ،موجود جادویی خود را در هاگوارتز داشته باشد.
یکیش میتونه ماهی مرکب باشه.یکیش هم ممکنه این اژدها باشه.


[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#7
سلام
ببخشید این متن هایی که باید برای دیدنشان کلیک کنیم،برای بنده دیده نمیشوند.
قبلا دیده میشد ولی الان دیده نه.فقط جمله ی کلیک کنید دیده میشه.اما وقتی کلیک میکنم هیچ متن جدیدی دیده نمیشه.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۸ ۱۹:۵۲:۰۲

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: بالاخره ایده ی هری پاتر از کی گرفته شده ؟
پیام زده شده در: ۳:۴۳ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۸۶
#8
اصولا وقتی بحث لوتر به میان بیاد،خون در رگ های عده ای(مثل خودم) به جوشیدن ره میبرد.
پس جا داره تا با رفیق احسان هم صدا بشم و در تاکید صحبت هایش به چند نکته اشاره کنم.

قبلش میخوام یه تعریفی از ادبیات عامه پسند بیان کنم.
اگر خواننده ها را به دو قشر عامه و نخبه تقسیم کنیم،ادبیاتی که مورد توجه قشر عامه(اکثریت)قرار بگیره و همچنین جایگاهی را در نزد نخبگان نداشته باشه،عامه پسند مینامیم.
کتب عامه پسند به نوعی،حکم سوت داور در مسابقات دومیدانی را دارند.یعنی برای شروع کتاب خوانی ،بسیار مناسب هستند.
با شناختی که از اکثر طرفداران فانتزی دارم،ایشان مطالعه ی اثار فانتزی را با مطالعه ی هری پاتر،آغاز کرده اند.پس میتوانیم هری پاتر را یک کتاب عامه پسند فانتزی بدانیم.
زیرا این کتاب بیشتر مورد توجه عامه قرار گرفته،میتوان نسخه های جیبی و همچنین نسخه ی مخصوص موبایلش پیدا کرد(اینا همه نشان دهنده ی عامه پسند بودن اثره"1")

صادقانه باید اعتراف کنم که خیلی بیشتر از آنکه منتظر ظهور کتاب هفتم باشم،چشم انتظار ترجمه ی سیلماریلیون بودم.چه مدتی از زمان اعلام شده توسط جناب علیزاده گذشته بود و هنوز کتاب به بازار نیامده بود.
الان هم خیلی بیشتر منتظر ترجمه ی هورین هستم تا ترجمه ی کتاب هفتم هری پاتر.
«این حرف رو فردی داره میزنه که جلد های یک تا پنج کتاب را بیش از ده بار خوانده.»


جهانبینی نهفته در میان واژگان لوتر توسط هرفردی درک نمیشود اما آنان که درکش میکنند تا ابد مجذوبش خواهند شد.
ارباب حلقه ها را در ایران بسیار کمتر از هری پاتر خوانده اند و تعداد طرفدارانش نیز از هری پاتر کمتر است اما شکی نیست که من و سایر دوستداران لوتر،با آن زندگی میکنیم.
یک جمله ای میگفت:اگر فانتزی نبود زندگی ما را نابود میکرد.
من میگم:اگر لوتر نبود،زنگی مرا نابود میکرد.
----------------------------------------
"1" نمیدونم مقاله ی عامه پسند بودن هری پاتر رو بفرستم یا نه.از برخورد دوستان به شدت میترسم


[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
#9
کشان کشان،پیش می آمد و اندک اندک نقبی را برای فرار از دنیای پست،ایجاد میکرد. بی خبر از تابش نوری که در دنیای پست تر و در پشت سیب قرمز ،چشم به ره بسته تا چشمانش را مورد هدف قرار دهد.

«حاشیه:
ناگهان!...نامه ای از خط مقدم نحوه ی برخورد:توی بوقی! طنز نویسی؟....همین نوشته هاست که جو طنز را خراب کرده.طنز و جدیت مشخص نیست چرا؟
نویسنده: »


بله.....داشتم میگفتم....یه کرمی داره بدون فضا سازی خودش رو از درون سیب میکشه بیرون.چند تا صدا هم از پشت پوست سیب ، به گوش کرمه میرسه.
بلیز:هی ولدی کچل.....چیکار کنیم با این محفل؟
ولدی:صد دفعه بهت گفتم توی جمع به من نگو کچل.میزنم شل و پلت میکنما
ایگور بدون دمپایی میپره وسط:محفل رو بیخیال.کوییدیچ رو چیکار کنیم؟
ولدی به بلیز:تو رفتی دروازه بانی یاد بگیری؟
بلیز:نه....

ایگور به ولدی:تو آخر سر فهمیدی که اسنیچ چیه؟....باید برای جستوجو گری معنیش رو بدونی!
ولدی:همون کوافله دیگه

بلیز به رودولف:تو هم که قطعا جز سلامتی ماندی و خوش حالی بلاتریکس،چیز جدیدی یاد نگرفتی؟
رودولف:با ماندی درست صحبت کن

ندایی از عالم برون:بیخیال مسابقه بشید
ملت مرگخوار اسلی:



«حاشیه:
سیل نامه های مسنجر و پیام شخصی و انواع و اقسام ابزار ها اعتراض:هی بوقی!...تو که هجو نویس نبودی.درست بنویس
نویسنده:چشم»


در ظرفی پر از توت فرنگی ، سیب زمینی و لوبیا سبز(میوه و سبزیجات گران قیمت) تک سیبی حکم انگل اجتماع را دارد


«حاشیه:(پیشگویی پرفسور تریلانی:و از میان انگل اجتماع،چهره ای برمیخیزد.)»

و بنگر،ظهور آن چهره که مدت ها عرفان را رها کرد و عمل را هدف قرار داده.او که به گوشه نشینی ره نبرد.
و اینک کرم سفید،آنکه سر را از میان پوست سیب به بیرون کشیده و چشمانش را در مقابل انوار طلایی نور لامپ میبیند.تو گویی کودکی اولین ثانیه ی شروع زندگیش را تجربه میکند.


«حاشیه:
دیش... دنگ...دونگ.... دینگ
ملت در نحوه ی برخورد به جان یکدیگر افتاده و فحش های فراوان را نثار یکدیگر میکند.منابع آگاه از واج آرایی"ک" در خفا ،خبر میدهند.
گروه اول:بوقی......این شکلی نوشتن باعث سقوط ایفای نقش شده
گروه دوم:بوقی...این نوشته های شما باعث سقوطش شده.
گروه سوم:بچه ها بیاین و درست صحبت کنید با هم.
گروه اول و دوم:
گروه سوم:
»



کشان کشان پیش می آمدند و اندک اندک نقب های خود را برای فرار از دنیای پستشان ،ایجاد میکردند.بی خبر از تابش نوری که در دنیای پست تر و در پشت سیب قرمز ،چشم به ره بسته تا ،چشمانشان را مورد هدف قرار دهد.
آری در پشت سبدی از انگل های اجتماع (سیب=میوه ی ارزان قیمت)،عده ای محفلی نشسته اند.

«حاشیه:
نامه سرگاشده ی عله ی کبیر به اشویندر:برادر!...جان هرکس را که دوست داری،این فضای محفل رو افشا نکن.آبروی سایت و هری پاتر و رولینگ میره.
نویسنده:ببین چگونه جان مشوش است عدد بده.ببین شهید شد برادرت عدد بده
-------------------------------------------------
همه ی رول ها قسمتی حاشیه دارند.این حاشیه،قسمتی نمایشنامه داره.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۴ ۱۴:۴۷:۰۹
ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۴ ۱۷:۴۸:۴۲

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
#10
سلام.....آلبوس جان ،این پول و اینا که چوچانگ به اون اشاره کرد،در کدوم تاپیک اعلام شده؟
در ضمن یه کم زود شروع نکردید؟ مگه قرار نیست توی تابستون انجام بشه مسابقات؟......خوب این شکلی یه سری درگیر کنکور و یه سری درگیر مدرسه هستند و ممکنه الان برنامه ی تابستان خودشون رو ندانند.

من که کاپیتانم،چه شکلی میتونم اعلام کنم که اجاس حضور داره در صورتیکه هنوز مطمئن نیستم کدوم یکی از بازیکنان میتونه توی تیم بمونه؟.....من فرصت میخوام تا با یکی دو تا از دوستان جهت حضور در تیم صحبت کنم،وگرنه نمیتونم قاطعانه اینجا اعلام کنم که اجاس هست و این عدم توانایی،موجب تمام شدن موعد مقرر شده از سوی شما، میشود.
الان چیکار کنم؟
ممنون که زحمت میکشید

سلام اش عزیز.این پول و اینا در تاپیک لیست بازیکنان کوییدیچ ذکر شده ،قوانین جدید هم در تاپیک قوانین توسط پروفسور بینز زده شده است.

ببینید با توجه به قوانین جدید ، حضور یا عدم حضور یک تیم بسته به یک بازیکن نیست ، بهرصورت یک مهلت اضطراری هم در قبل از شروع لیگ به مدت 24 یا 48 ساعت خواهیم داشت برای آن دسته از عزیزانی که احیانانا کنکور دارند یا در حال مرخصی از سایت به دلیل امتحانات بسر می برند.گرچه اگر تیم ها لطف کنند و در این مدت به ما حضور تیمشان را اعلام کنند کمک بسیار زیادی برای براه انداختن لیگی بزرگ خواهند کرد.موفق باشی.مشکل دیگری بود در خدمتم.با احترام.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۷ ۲۲:۲۱:۳۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۷ ۲۳:۰۵:۰۴

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.