بوهای مختلفی به مشامش میرسید .
- ای ! این دیگه چیه !
او وارد مغازه ی روغن موی اسنیپ شده بود . او کسی نبود جز الستور مودی که دو روز پیش بهش خبر داده بودند، معجونی قوی به نام اونلیوارم در مغازه ی روغن موی سوروس جاسازی شده . بی تردید اونجا بود چونکه خیلی راحت میشد از بوهای مختلف این رو تشخیص داد . مودی خیلی چیزا در مورد این معجون خونده بود .
- عجب بوی گندی میاد !
بو امیزه ای از پنیر کپک زده بود با باقالی پخته و همین طور چیزی مانند استفراغ و ترشیدگی و این چیزا (
) و همین طور بوی روغن سوخته می امد .
مغازه یک اتاق مربعی شکل بسیار کوچک بود . یک در پشت پیشخوان قرار داشت . و در ویترین و پیش خوان مغازه و هرجا که سرتو برمیگردوندی ، روغن های مختلف مو قابل دیدن بود .
مودی تق تق کنان جلوی پیشخوان ایستاد.
- سوروس، هی، مردک بوگندو!!
چندی بعد یک مرد قدبلند و لاغر با موهای سیاه چرب وچیلی وارد شد . دستش به موهاش بود و مثل کسانی که داشتند اب لباسی را میگرفتند مووهایش را در دستش نگه داشته بود .
سوروس: عجب خروس های بیمحلی!! اگه گذاشتید تخم مرغمو درست کنم!
مودی : مگه با روغن موت تخم مرغ درست میکنی!؟
سوروس که حواسش مدام به همان دری بود که از انجا اومده بود گفت :
- اره، میخوای مهمون من باش شامو .
مودی :
نه نه ! نوشجونت!! من زن و بچه دارم!!
سوروس بیخیال موضوع شد و گفت :
-خب، حالا که واسه این نیومدی، پس چی کار داری؟!
-اهم، راستش من اومدم که روغن مو بخرم !
اسنیپ یه نگاه به صورت
به مودی میندازه و میگه :
- روغن زدن کار هرکسی نیست، تا من برم تخم مرغمو درست کنم یکی اشو انتخاب کن!! فقط به اون ردیف بالایی ها دست نزن!
اسنیپ با حالت خطرناکی به مودی نگاهی انداخت و بعد از در وارد اشپزخانه اش شد . مودی بیاختیار به سمت قفسه ی اخری نگاه کرد . روی چهارپایه ایستاد و خودشو بالا کشید . توی هوا چنگ زد و باعث شد یک شمع از انجا به زمین بیفتد . ولی اسنیپ ظاهرا خیلی درگیر بود چون چیزی نشنیده بود .مودی دوباره تلاش کرد . این بار دستش به روغن مویی رسید . انرا برداشت تا داخل انرا نگاه کند ناگهان چشمش به چیزی افتاد .
یک سوراخ در دیوار بود که اندازه ی انگشت ادمیزاد بود . مودی دستش را داخل ان فرو برد و ناگهان قفسه ها غرش کردند .
- چی ...نه، نه بس کن !
اما قفسه های غرش کنان کنار رفتند . مودی با حالت
به داخل قفسه های خیره شده بود . پشت قفسه ای که حالا مثل کشویی در قفسخ ی کنارش جمع شده بود یک دیوار قرار داشت که به جای در دیوار شکافته بود . مودی تق تق کنان وارد انجا شد . به محض ورود چراغ های انجا روشن شدند . اتاقکی بود به اندازه ی دستشویی . تنها اسباب انجا یک صندوقچه بود . مودی چنان خوشحال بود که عصایش را ول کرد و به سمت صندوق رفت .
شلپ شلپ شلپ شلپ
در صندوق باز شد و سپس، مودی با حیرت به ان خیره شد . چیزی شبیه جان یه جادوگر بود و درونش یک معجون یاسی رنگ به ارامی تکان میخورد . غبار صورتی رنگی بالای معجون در احتزاز بود .
-وای ...
مودی بی اختیار به تحسین ان پرداخت . ناگهان با احساس بوی گندی از سوی در، سرش را برگرداند .
سوروس: من که گفتم قفسه ی اخری رو کاری نداشته باش !!
مودی : گوش کن سوروس ! این معجون چیزی نیست که هر شخصی اونو داشته باشه ...
سوروس : این معجون به درد من میخوره ! حیف که نمیخوام کتاب هفتمو افشا کنم وگرنه میگفتم به چه دردم میخوره !
سوروس چوبدستی اشو بیرون میکشه .
- اکسیو !
- پروتگو !
اسنیپ جا خورد . مودی اماده تر از او بود.
- زرت ! تو یکی دیگه واسه من بازی درنیار الستور ... اون معجونو رد کن بیاد ...
اما مودی ورد بیهوشی را به سمت اسنیپ فرستاده بود .
- جون مادرت بده به من الستور !
مودی : نمیدم ! مال خودمه ! نمیدمش به تو !
اسنیپ : ببین، من مغازه دارم تو که نداری ؛ دلت آب !!
مودی : نداشته باشم ، عوضش من این معجونو دارم !
اسنیپ:
ولی مودی زرنگ تر از این حرفا بود .
- خرچنگیوس !
یک خرچنگ بزرگ به اندازه ی موجود دم انفجاری انجا ظاهر شد .سرش به بالای دیوار کوتاه میخورد ولی حتی در ان شرایط هم ترسناک بود .
اسنیپ : مامان !
مودی از فرصت استفاده میکنه و با صدای تقی غیب میشه !
محل تفکیک معجون مودی : چی؟ دوسه روز !! مگه میخوای چی کار کنی؟!
هوریس : میخوام تفکیکش کنم دیگه !با پادزهر بیزوار دو سه روزی طول میکشه .
- حالا چی میشه ؟
- هیچی. همه چیز تموم شده، تو کارتو خوب انجام دادی !
- ولی تو که گفتی ...
هوریس نگاهی به معجون میندازه و میگه :
- اره،تو از آچریکنیون اونلیوارم استفاده نکرده بودی که موردی نداره، من به زودی اونو از اون جام خارج میکنم تا متعلق به اسنیپ نباشه. فکر خوبیه، نه؟!
اسلاگهورن دستشوروی شانه ی مودی میزه و راه می افته و اونو توی دخمه ی هاگوارتز تنها میذاره .مودی به معجون نگاه میکنه که با این حالت :
داره بهش نگاه میکنه . سرشو تکون میده و از اتاق بیرون میره .
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�