ولدمورت یادش می یوفته که اصلا نامه رو نخونده از جیبش در میاره تا بخونه ولی چون کلبه تاریکه نمی بینه!
ولدمورت: لومو....
خون آشام می پره وسط: چل چل چل چلللللللللللللل با لامپ کم مصرف چل آسوده خاطر - کم مصرف - با دوام - مقاوم در برابر جادوی سیاه... و لامپو وصل می کنه!
کلبه روشن میشه و ولدمورت نامه رو می خونه : ا وند من کی شکست؟
در باز می شه و فیلم حرکت آهستس:( سائورون داره حرکت آهسته وارد میشه) علیحضرت رت رت ( صداش اکو میشه از پشتش باد می زنه موهاش رو تو هوا می پیچونه) یه تیوب بزرگ چسب دستشه اندازه بیل...
: ولدی جون نجاتت می دم ییییییییههههههههااااااا ( می پره حرکت آهسته ولی پرشش خطا میره می یوفته تو شومینه!
ولدمورت: بابا بیا بیرون نخواستم نجاتم بدی
سائورون: ا آهان یادم اومد ( دستش رو میذاره زیر چونش) من یک جادوگر سیاه هستم بعد از سال ها کار و تلاش در صنعت قتل و کشتار به این نتیجه رسیدم که شما هم از چسب استحکام استفاده کنید!
و بعد وند ولدمورت رو رو چسب میریزه
ولدمورت: مرسی بابا عجب چسبیه ای بابا دستم هم چسبید که
سائورون: بذا جدات کنم ای بابا منم چسبیدم مودی دارک بیایین کمک
مودی: بذا ببینم بابا هول می کنین آهان جدا شدیم خب من برم دیگه ا ولدمورت چرا با من میایی
ولدمورت: نکش بابا ردام پاره میشه دارک نیا جلو بابا
من: اه بابا منم چسبیدم به سائورون مرلین کو راستی؟
مرلین: من اینجام؟ سرم چسبیده به کلاه ردای تو!
من: ای بابا یکی به داد ما برسه
همه: کمک... ای دارک نامرد... د بازم به من میگی به من چه؟ .... سائورون چسبت می کنم! .... بسه دیگه بابا مودی شستت رو از تو چشم دربیار.... ای وای کمک