هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

ملاقه در رختخوابش که، یکی از پاتیل های هکتور بود، خوابیده بود و داشت از حال دنیا لذت می برد. ناگهان هکتور در آزمایشگاه را باز کرد و ویبره کنان به سمت پاتیل ها رفت.
- خب ملاقه ها رو کجا گذاشته بودم؟

ملاقه نگاهی به هتور انداخت. او خیالش از بابت او راحت بود. زیرا هکتور هیچ وقت از او برای هم زدن معجون استفاده نمی کرد. او نوترین ملاقه هکتور بود و هکتور همیشه او را برق می انداخت. هکتور به سمت پاتیل ملاقه رفت.
- ایناهاش پیداش کردم!

قلب نداشته ملاقه لرزید. او تازه یادش آمد که، به دلیل اینکه ملاقه های کهنه هکتور هنگام هم زدن معجون، در معجون ذوب شده بودند، او حالا تنها ملاقه هکتور محسوب می شد. هکتور ملاقه را براداشت و از آزمایشگاه بیرون آمد. خیال ملاقه وقتی دید که هکتور از خانه ریدل خارج شدف راحت شد؛ اما وقتی خودشان را جلوی هاگوارتز دید دوباره نگران شد. هکتور وارد قلعه هاگوارتز شد، از پله ها بالا رفت و خود را به دفتر مدیریت رساند.
از سوراخ کلید صدای وزوز حشرات شنیده می شد و بوی گل های معطر به مشام می رسید. هکتور ملاقه را در دستش فشرد و با ته آن دفتر مدیریت را کوبید.
صدایی نازک با وزوز بسیا پرسید:
- کیه؟
- پرفسور هکتور دگورث گرنجر بهترین معجون ساز قرن!
- کسی اینجا نیست نیا تو!

هکتور بدون اجازه و پاتیل به دوش به زور وارد دفتر شد. ملاقه همانطور که در دست هکتور بود، با دیدن اتاق دهان نداشته اش باز ماند. نصف اتاق پر از گل و گیاه بود و نصف دیگر اتاق پر از حشرات جورواجور. ملاقه آنقدر حواسش پرت اتاق عجیب و غریب مدیران هاگوارتز بود، که حرف های هکتور با مدیران را نشنید. او به درختانی نگاه می کرد که به جای ریشه سم داشتند و حشراتی را دید که مانند گروه کر آواز می خواندند، زنبوری را دید که در وان پر از عسل شنا می کرد و گلی را دید که سعی می کرد زنبور را از وان بگیرد و بخورد. ناگهان چیزی شنید که در جایش خشکش زد.
- اگه کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی می کنم همتون به کرم فلوبر سه سر تبدیل بشید.

انگار دردسر های ملاقه تازه شروع شده بود.

چند روز بعد- کلاس معجون سازی

هکتور با علاقه خاص شغول هم زدن پاتیل با ملاقه بود. ملاقه که با این کار دل و روده نداشته اش بالا آمده بود، نگاهی به دانش اموزان که پوکرفیس وار به هکتور نگاه می کردند انداخت. خوب حس آنان را درک می کرد. حداقل آنها در شرایط بهتری قرار داشتد؛ زیرا دل و روده شان توسط معجون حال بهم زن بالا نیامده بود.

- روده مارمولک رنده شده با... با چی خوب می شه؟نیش پشه؟ نه،نه...

مگس بیچاره در همان حوالی پرواز میکرد.هکتور با چکشی بر فرق سر مگس بی نوا کوبید و آرا جمع کرد و ریخت درون پاتیل و دوباره مشغول هم زدن پاتیل و در همین حین مشغول توضیح دادن فواید معجون شد. ملاقه خوشحال بود که حداقل توضیحات هکتور را نمی شنود. هکتور دست از هم زدن معجون کشید و ملاقه را از پاتیل بیرون دراورد.
- معجون من حاضره. بنابراین معجون شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه آینده هم اینه خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. می تونید برید.

ملاقه در آن لحظه آرزو کرد که کاهش هرگز یک ملاقه نبود!

2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

هکتور داشت وسایل خودش را مرتب می کرد. ملاقه آغشته به معجون را تمیز کرد و درون رختخوابش گذاشت. هکتور از آزمایشگاه خارج شد و به سمت اتاقش در خانه ریدل رفت. هنوز وارد اتاقش نشده بود که صدا های عجیبی از آزمایشگاه شنید. به طرف آزمایشگاه رفت در را گشود اما چیزی ندید می خواست در را ببندد که کرم فلوبر غول پیکری از پشت به او حمله کرد. حال هکتور مانده بود با فواید ملاقه کرم فلوبر شده و لرد ولدمورت!


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

جیسون ساموئلزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
از سفر برگشتم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 234
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

درحالی که در کلاس معجون سازی گیاهان مشغول اَتک زدن و حشرات مشغول بحث درباره اینکه پرسپولیس بهتره یا استقلال بودند، یکدفعه صدایی شنیده شد.

تق تق!

- کیه؟
- پروفسور هکتور دگورث گرنجر، بهترین معجون ساز قرن!

همه خشکشون زد. چون بر طبق قانون سی و هفتمِ انیشتین:

نقل قول:
هکتور = معجون هکتور = مرگ یا انواع بیماری ها

- کسی اینجا نیست! نیا تو!

اما هکتور توجهی نکرد و با فرمت ویبره ی همیشگی اش همراه با پاتیلی وارد کلاس شد.

- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

لینی و رز به همدیگه نگاه کردن. هیچکس دوست نداشت که هکتور استاد کلاسی باشه چون هکتور، هکتوره. اما هیچکدوم هم نمیخواستن این رو به هکتور بگن.

- اممم... کدوم کلاس هکولی؟
- کلاس معجون سازیم.

هیچکس حرفی نزد.

- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همتون کرم فلوبر سه سر بشید.

نه لینی، نه رز ونه هیچکس دیگه در دنیا دوس نداره کرم فلوبر بشه! هیچکس!

چند روز بعد - کلاس معجون سازی:

هکتور با فرمتی که انگار درحال گوش دادن یک موسیقیِ آرامش بخش بود پاتیلش رو هم میزد و دستور پخت اون رو هم توضیح میداد.
- روده ی مارمولک رنده شده با... با چی خوب میشه؟ نیش پشه؟ نه، نه...

هکتور یک چکش رو برداشت و با اون یک مگش بدبخت رو له کرد. بعد پِرِس شده ی اون رو برداشت و توی پاتیل ریخت.

- روده ی مارمولک و مگس له شده ی تازه ترکیب بسیار خوبی هستن. البته نمیدونم این معجون دقیقا برای چه چیزی مفیده ولی این اهمیتی نداره. کافیه معجونتون رو در گوش، حلق یا بینی یک نفر دیگه بریزید و نیم ساعت اون رو تماشا کنید. میتونید تاثیرش رو متوجه بشید.

با اینکه هنوز پونزده دقیقه بیشتر از شروع کلاس نگذشته بود هکتور کلاس رو تموم کرد.
- معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.

2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

همونطور که میدونید اگه دم مارمولک رو قطع کنید دوباره در میاد و این از آپشن های خیلی خفنِ مارمولکه. همچنین مارمولک با حالتی خزیدنی راه میره.
مگس هم میتونه رو در و دیوار راه بره. این هم از آپشن های مگسه. درواقع تنها آپشن مگس همینه. با توجه به این صحبت ها فرمول این معجون به شکل زیر درمیاد :
قابلیت احیا، خزیدن و راه رفتن بر روی دیوار = مردعنکبوتی!
بله درسته. شما با خوردن این معجون تبدیل به مردعنکبوتی میشید.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

صدای کوبیده شدن به در با ملاقه به گوش رسید. انقدر توی این دفتر مونده بود که صدای برخورد هرچیزی به در رو با تفکیک تشخیص بده. ملاقه که خوب بود. با چماق غول غارنشین، با دستار پر از سیر، با شیشه ی خالی روغن مو، با چه چیزا که در این دفترو نکوبیده بودن. در حالت فعلی و حین رفاه حشرات که هیچ، توی دوره های "پشت پرده قایم شوندگی" و "در گوش وزوز کنی" هم میتونست صدای برخورد ملاقه به در رو تشخیص بده.

صدای جیغ و فریادی که به نظر مکالمه می رسید از اینور و اونور در شنیده میشد. دقت نکرد که چی میگن. به اون هم ربطی نداشت البته. کار حشرات این نبود که بشنون آدما چی میگن. کار حشرات فقط این بود که انقدر وز وز کنن که نذارن خود آدما هم بشنون چی گفتن. در باز شد و یه موجود با یه چیز سیاه روی کولش وارد شد. درسته که چشمای مرکبش حتی کوچیک ترین حرکات رو میتونسن تشخیص بدن. اما این چرا انقدر... چرا انقدر وول میخورد؟ حواسش رو جمع کرد. این سوژه ی خوبی بود. سرگرمی خوبی به نظر می اومد.

- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

دوتا گیاه و جانوری که چند روز بود اینجا مستقر شده بودن به هم نگاه کردن. حتی یه مگس دون پایه هم معنی این نگاهو میفهمید. مکالمه ی دیگه ای شکل گرفت. حواسش پرتِ صدای نی زنبوری شده بود که به ته ظرف شهدش رسیده بود. اما به موقع تونست حواسشو دوباره جمع کنه و جمله ی آخر مکالمه رو بشنوه.

-... وگرنه اینجا معجون پراکنی میکنم همه تون کرم فلوبر سه سر بشید!

از بچگی آرزوش بود کرم فلوبر سه سر بشه. همیشه زده بودن تو سرش چون که پسر همکار باباش کرم فلوبر سه سر بود. همه ش بچه های مردم کرم فلوبر سه سر بودن و اون فقط یه مگس بود! بهتر از این نمیشد. به سمت منبعی که تهدید به کرم فلوبر کردن کرده بود پرواز کرد. هرچی نزدیک تر، کرم فلوبرتر! اما همین که به منبع مذکور رسید، یه دفعه برگه قراردادی رو دید که توسط منبع امضا شد و معجون فلوبرکنندگی ای که به جیب برگشت. مگس با نفرت به رز و لینی نگاه کرد. بعدش هم نگاه دیگری به اون ویبره رونده انداخت و جاشو روی یقه ش سفت کرد. نزدیک ترین فرد به معجون فلوبریسم!

چند روز بعد - کلاس معجون سازی

چند روز بود که نتونسته بود وارد جیب این معجون ساز عجیب الخلقه بشه. وقتی تکون میخورد، جیبش هم تکون میخورد چون. ورود به جیبش سخت بود. روی میز نشست. با حسرت به جیب معجون ساز خیره شد. دست هاشو به هم مالید. نقشه ی جدید به ذهنش رسیده بود. فقط باید به سمت بالا پرواز میکرد و سرعتش...

پشخ!





2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

استاد معجونی که دارای روده ی مارمولک و جنازه ی مگس باشه بسیار مفیده. اولین فایده و آسون ترین فایده ش اینه که تعداد حشرات رو کمتر میکنه. حشرات کمتر، لینی های عصبانی تر، زندگی بهتر!
در زمینه ی تاثیر های دیگه ش باید بگم که ای معجون باعث افزایش گرده افشانی میشه و از طرف دیگه مارمولکانه در خاک حرکت میکنه و باعث میشه هوارسانی به ریشه ها بهتر انجام بشه. و اگر دمِ خورنده ی این معجون رو قطع کنین، دوباره دم در میاره استاد! باورتون میشه؟ ما هم باورمون نمیشد. روی پالی امتحان کردیم. جواب داد. البته نمیدونیم چرا پشمای گرگیش هم از بین رفته بود و تخت و صاف و سبز رنگ شده بود و دست و پا میزد.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۵:۳۹
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
تکلیف نخست:

به صحنه مقابلش خیره شده بود. نسیمی که روزگاری روحش را آرام می داد، حال دشمن جانش گشته بود. در آن لحظات بی هیچ انگیزه ای، به آنچه در برابر چشمانش رخ می داد، خیره می نگریست و گوش... اگر می خواست هم توانایی گوش دادن را نداشت.
شیشه ها دو جداره بودند.

لینی وارنر در پشت میزش نشسته و با نگاهی حسابگرانه، به جعبه رنگارنگی که در برابرش قرار داشت سیخونک می زد. جعبه نیز هر بار تصویر جدیدی از خودش خارج می کرد که به دل مدیره نمی نشست، بدون صدا هم می شد تشخیص داد که آن تصاویر مورد رضایت وی واقع نمی شدند. در همین حین بود که دهان وی با شدت و حدّت باز گشت و کلماتی را با شور و حرارت به زبان آورد.

لینی:

پس از چند ثانیه در باز شده و شخصی هکتور نام، لرز لرزان وارد اتاق شد. وجناتش خبر از اتفاقی غریب و بزرگ می داد، غریب، بزرگ و هولناک.
این را می شد از فروغ بر باد رفته چشمانشان دریافت.
چشمانی که متاسفانه تمایلی به گردش به جناحین و نظاره کردن پنجره و آقای زاموژسلی چسبیده به آن نداشتند.

دهان ها جنبیدند و نگاه ها رقصیدند، هکتور که هنوز لرزه بر اندامش بود، مکان را ترک کرد، کسی در آن لحظه نمی دانست مقصد وی کجاست، حتی آن دو مدیری که نگاه هایشان به یکدیگر دوخته شده بود.


آن شب باران سختی در گرفت، باد و باران پنجره ها را شسته و فردا هر چیز که بر آنان بود را بردند... لکن نه خیلی دور، فقط چند پنجره آن طرف تر:

دانش آموزان بر سر جایشان نشسته و بی توجه به موجود خیس و صاعقه زده ای که به پنجره چنگ انداخته بود، در گوش یکدیگر پج پچ می کردند. پچ پچی خاموش...
کسی نمی دانست هاگوارتز پول آن همه پنجره دو جداره را از کجا آورده است!

هکتور چکش بزرگی را از ناکجای بیرون کشید و در هوا به آن تابی داد، تابش چنان پر قدرت بود که هوا را به سمت پنجره فرستاد و پنجره تکان خفیفی خورد. تکانی که آقای زاموژسلی را به سمت پرتگاه هل داد و آن بی نوا بال بال زد، آهی وحشت زده کشید، به شیشه چنگ زد... اما نتوانست حواس یک دانش آموز را پرت کند!
هر چند که خودش هم نتوانست متوجه سخنان پروفسور، اچ دی گرنجر گردد. هر چند که هیچ شکی در بی نقص بودن حاصل آن وجود نداشت و حتی آقای زاموژسلی نیز می توانست رایحه خوش قرمه سبزی ای را که ایشان پخته بود را استشمام کند.

تکلیف ثانی:

این معجون، معجونی است شهیر و غریب در دیار های غرب آسیا که برگرفته از یک روش مشنگی است که آن را تهیه می کنند، لکن مشنگان آن را به روشی غیر جادویی و بسیار پیچیده استفاده کرده و در آن به جای استعمال پشه له شده تازه، از سبزیجات نا نیکی، چون تره، گشنیز و امثالهم که آنان را سبزی خورشتی نامیده و به جای روده مارمولک رنده شده، که بسیار پر خاصیت و سلامت آور است، از مواد پیش پا افتاده ای چون لوبیا و روغن و حتی دیده شده، عرق نارنج می ریزند... هرچند که تفاوتی در نامگذاری مشنگی و جادویی آن وجود نداشته و هر دو در کنار هم، آن را قورمه سبزی می نامند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

مینروا مک‌گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷
از کنار گوشیم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)


مینروا در حالی که کتاب ((طلسم های معجزه آسا )) را در دستش گرفته بود و می خواند ، به سوی کتابخانه نیز می رفت.قرار بود چند روز دیگر اولین کلاسشان که معجون سازی بود شروع شود و استرس مینروا کمی بیشتر از بچه های دیگر بود . ولی او همیشه سعی میکرد که این استرس را از چشم همه مخفی نگه دارد .

از راهرویی پیچید که متوجه پروفسور گرنجر شد که در دفتر مدیریت را با ته ملاقه اش می کوبید.

- کیه؟
- پروفسور هکتور دگورث گرنجر، بهترین معجون ساز قرن!
- کسی اینجا نیست! نیا تو!

پروفسور بدون توجه به اجازه ی داده نشده، پاتیلش را روی دوشش گذاشت و وارد دفتر شد.

مینروا هیچوقت به حرف ها دیگران گوش نمی کرد ولی چون بچه های سال دومی به او درباره پروفسور گرنجر حرف هایی گفته بودند تصمیم گرفت بایستد و به حرف هایشان گوش فرا دهد .

- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

مینروا به خاطر سکوت سنگینی که حکم فرما شد حس کرد لینی وارنر و رز ویزلی به هیچ وجه حاضر نبودند که امسال کلاس را به پروفسور گرنجر بدهند.

- اممم... کدوم کلاس هکولی؟
- کلاس معجون سازیم.

به نظر مینروا پروفسور آدم فهیمی هستند که خودشان موضوع را فهمیدند .

- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همتون کرم فلوبر سه سر بشید.

مینروا هم مثل رز و لینی کوچکترین تمایلی نداشت که تبدیل به کرم فلوبر سه سر بشود.

چند روز بعد- کلاس معجون سازی

پروفسور با علاقه ای خاص مشغول هم زدن یک پاتیل بود و رو به دانش آموزان که با حالتی افسرده و حتی در حال چرت زدن به او نگاه می کردند، دستور پخت معجونی را شرح می داد.

- روده ی مارمولک رنده شده با... با چی خوب میشه؟ نیش پشه؟ نه، نه...

پروفسوربا ته ملاقه اش محکم بر فرق سر مگسی کوبید که با حالتی دلبرانه دست هایش را به هم میکشید. سپس مگس را که به ته ملاقه چسبیده بود را با سر چوب دستیش کند و داخل قابلمه انداخت.

- روده ی مارمولک و مگس له شده ی تازه ترکیب بسیار خوبی هستن. البته نمیدونم این معجون دقیقا برای چه چیزی مفیده ولی این اهمیتی نداره. کافیه معجونتون رو در گوش، حلق یا بینی یک نفر دیگه بریزید و نیم ساعت اون رو تماشا کنید. میتونید تاثیرش رو متوجه بشید.

هر چه بیشتر میگذشت، مینروا خودش را بیشتر سرزنش میکرد که چرا کتاب مورد علاقه اش که درباره موجودات جادویی بود را در کیفش نذاشته است . هنوز پانزده دقیقه هم از شروع کلاس نگذشته بود ولی پروفسور اعلام کرد که کلاس تمام شده است.

- معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.



- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

مینروا با حالتی پوکر به معجون روبه رویش چشم دوخته بود و با خود فکر میکرد این معجون را روی چه کسی امتحان کند که ناگهان جرقه ای در ذهنش زده شد کی بهتر از آلبوس دامبلدور عزیز ؟

به تالار گریفیندوری ها رفت و آلبوس را در حال مطالعه دید . با کمی اضطراب به طرفش رفت .

- سلام آلبوس .

- سلام مینروا چی شده یادی از ما کردی ؟

- راستش میخواستم ...ام راستش ... راستش میخوام این معجون رو روی یه نفر امتحان کنم و کی بهتر از تو ، مگه نه ؟

آلبوس نگاهی ترسناک به معجون و بعد به من کرد و گفت :

- این معجون گرنجره ؟ من این معجونو بخورم ؟ (کمی مکث میکند و بعد با حالتی شجاعانه می گوید ) این یک معجونه چیز خاصی نیست که فوق فوقش میروم پیش مادام پامفری .

معجون را از دست مینروا قاپید و یک نفس همش را نوش جان کرد . ولی بعد صورتش به رنگ سبز لجنی در آمد و از آن بدتر به طرف بالا حرکت کرد و دست هایش را مثل بال کرد و تکان داد .
آنشب اعضای گریفیندوری از خنده زمین را گاز گرفته بودند.






قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
١.

-نكووووووب! نكووووب منو پروفسور...از شما بعيده!

ولى متاسفانه صداى اعتراض ملاقه، در صداى كوبيده شدنش به در، گم شد!

-کیه؟
-پروفسور هکتور دگورث گرنجر، بهترین معجون ساز قرن!
-کسی اینجا نیست! نیا تو!

ملاقه، به هكتورش افتخار كرد. هكتور گول نخورده و باور نكرده بود كه كسى داخل نيست.

-کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
-هكولى؟! الان به هكتور دگورث گرنجر بزرگ، گفت هكولى؟! ايكاش ميشد برم با اين ورقلمبيدگيم، بزنم تو سرش و لهش كنم!

-من در زدم.
-راست ميگه!

-منم گفتم نیا تو.
-ولی من در زدم.
-هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.

ملاقه با حرص به لينى نگاه ميكرد.
-نيگا كنا! چقدر پرروئه! دروغ گفته و دو ملاقه و نيمشم باقيه!

-مهم اینه که من در زدم.
-راس ميگه...حق كاملا با پروفسوره!

-حالا چی کار داری؟
-کلاس من کی برگزار میشه؟

-كلاس من نه پروفسور...كلاس ما! من و داداشم پاتيل هم هستيم!

و با عشق به هكتورش خيره شد. البته كه چيز زيادى نميديد...اما به هر حال، او ملاقه ى هكتور بود... حتى اگر چهره ى اش را نميديد، ميدانست در پس هر لرزشش، چه حسى نهفته است...مثلا الان...تهديد!

-اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همتون کرم فلوبر سه سر بشید.
-نداريم پروفسور... معجون كرم فلوبر سه سر شدن ندار...

ملاقه، باز هم در تحسين هكتورش عصاره هاى خشك شده ى رويش ريختند و جمله اش را با جواب مثبت لينى، خورد! هكتور باز هم موفق شده بود! به نظر ملاقه، هكتور بهترين و باهوش ترين هكتور دنيا بود!

چند روز بعد

هكتور با عجله، وسايلش را جمع كرد و به سمت در رفت.

-من رو جا گذاشتين پروفسور...من...! من...! اين پشت!

ملاقه، دلش شكست...هكتورش، او را فراموش كرده بود...
به ياد شب گذشته افتاد كه هكتور، با مهربانى او را شسته و خشك كرده بود...از شدت دل شكستگى، روى زمين افتاد و هكتور با شنيدن صدا برگشت.
-ملاقه ى نازنينم! جات گذاشته بودم؟ ببخش منو... خب چرا صدات در نمياد؟

او را برداشت و با هم به كلاس رفتند.

هکتور با علاقه ای خاص او را برداشت و مشغول هم زدن برادر پاتیل شد و رو به دانش آموزان که با حالتی اميدوارانه به او نگاه می کردند، دستور پخت معجونی را شرح می داد.
-روده ی مارمولک رنده شده با... با چی خوب میشه؟ نیش پشه؟ نه، نه...

ملاقه، لحظه اى از پاتيل بيرون آمد و فرياد كشيد "اون مگس چاقه!" و باز به درون پاتيل فرو رفت.
هکتور چکشی را برداشت و با آن محکم بر فرق سر مگسی کوبید که با حالتی دلبرانه دست هایش را به هم میکشید. سپس پوستر مگس مورد نظر را جمع کرد و درون پاتیل انداخت.

ملاقه ديگر هيچ چيز نميشنيد. او در آن لحظه فقط و فقط ميتوانست به تفاهم بين خودش و هكتورش افتخار كند.

دانش آموزان، با حسرت به آنها نگاه ميكردند.

-معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.

٢.

اگر از ملاقه ى هكتور بپرسيد، معتقد است كه هكتور، بهترين و بزرگترين معجون ساز قرن است و هر معجونى كه بسازد هم، بهترين و خفن ترين معجون قرن است! مثلا درباره ى اين معجون ميگويد:
-معجون روده ى مارمولك و مگس له شده، تأثير بسزايى در درخشندگى و براق شدن من و داداش پاتيل داشته و همونطور كه ميبينيد، هر دوى ما براق و زيبا شده ايم و اين را مديون معجون روماگس هستيم.

سپس به سمت دوربين برگشته و ادامه ميدهد:
-سطوحى درخشان و براق، با معجون روماگس! روماگس، همراه هميشگيه من و تو!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

داشتند هم دیگه را هل میدادند که توجهشون به مردی ویبره کنان جلب شد که پاتیلی بر دوش داشت.
_این کیه؟
_نمیدونم تا حالا ندیدمش.
_مثل اون گله با گلدونش و اون حشره عجیب غریبه.
_آره.چرا هی می لرزه؟
_نمیدونم.

هکتور که وارد شد مولکول ها هم دیگه را هل دادند تا همراه او به اتاق وارد شوند.نیتروژن با دیدن گل و گیاه درون اتاق پشت در پناه گرفت.اکسیژن که دید دوستش نیست با تعجب گفت:
_اِ کجا موندی؟بیا دیگه.
_من نمیام.
_وا!چرا؟
_نمی بینی چه قدر گیاه تو اتاقه؟
_بیا بابا اینا از خاک تو رو جذب میکنن.تو توی هوایی...
_اینا عجیبن اگر جذبم کردن چی؟
_نمی کنن بیا بریم ببینیم چی شد.

نیتروژن همراه اکسیژن و کلی مولکول دیگه رفتند داخل اتاق و گوشه ای واسه خودشان حرکت کردند.اکسیژن در حینی که داشت یک دی اکسید کربن را هل میداد به نیتروژن گفت:
_میخواد معجون بسازه.بهش نمیخورد معجون ساز باشه.
_آره.ولی نگاه اون دوتا چه با شک نگاهش میکنن...
_فکر نکنم کارشو قبول داشته باشن.
_اگر قبول نداشتن که نمیذاشتن معلم شه.
_ولی آخه قیافه هاشونو....
_ول کن بیا بریم رفت.
_باش..باشه اه آقا ول کن دیگه نمیخوام با تو واکنش بدم ایش...

چند روز بعد

اکسیژن و نیتروژن دنبال هکتور به کلاس معجون سازی رفتند.با دیدن دانش آموزان پوکر فیس نیتروژن در حین اینکه یکی از دوستای قدیمیش به اسم هیدروژن را به اکسیژن معرفی میکرد گفت:
_وای نگاه کنید.مگسه رو کشت.
_لهش کرد.
_چی درست میکنه؟
_من قبل از شما اینجا بودم روده ی مارمولک هم ریخت.
_چی؟روده ی مارمولک؟
_آره.
_به چه دردی میخوره این معجونش؟
_بیشتر شبیه زهر میمونه.
_بذارید من برم نزدیکش.
_نه اکسی نرو...
_بابا ما مولکولیم چیزی نمیشه.
_مواظب خودت باش دوست من.

اکسیژن به سمت پاتیل هکتور نزدیک شد.نیتروژن و هیدروژن با استرس دوستشان را نگاه میکردند.اکسیژن با بو کردن مخلوط پاتیل لبخند کمرنگی به نیتروژن زد و جلوی چشم دوست هایش به دوتا اتم اکسِیژن تبدیل شد.نیتروژن سست شد ولی هیدروژن سریع به سمت اکسیژن رفت و یکی از اتم هایش را بغل کرد؛اتم دیگه هم سهم آغوش کربن شد و حالا دوست صمیمی نیتروژن یک قطره آب حیات بخش بود و یک مولکول مونوکسید کربن مرگ آور...

2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)


پروتی با عصبانیت به خواهرش گفت:
_اه پادما بیا دیگه دفعه ی بعد من نمونه ی تو میشم.
_نمیخوام پروتی.به معجونای این استاده اعتمادی نیست.
_خو چیکار کنیم؟
_چطوره روی یکی از روح ها امتحان کنیم.
_آخه روح چی جوری اینو بخوره؟
_حالا یه ملاقه میریزیم روش ببینیم چی میشه.
_رو کی بریزیم؟
_بدعنق.
_نه بابا بدبختمون میکنه.
_بقیه روح ها دوست داشتنین خو...
_رو حیوون امتحان کنیم؟
_کی حیوونشو میده ما معجون امتحان کنیم؟
_پس چیکار کنیم؟
_رو خودش امتحان کنیم؟
_نه بابا.

دختر ها به فکر فرو رفتند که نیک بی سر با دیدن پروتی با لبخند گفت:
_اوه پروتی تو اینجایی؟چرا انقدر غمگینی؟
_سلام نیک.باید یکی رو پیدا کنیم این معجون رو روش امتحان کنیم.
_کی مثلا؟
_نمیدونم.کاش میشد رو بد عنق امتحانش کرد.
_میشه روی روح ها هم امتحان کرد؟
_شاید شد.
_خب رو من امتحان کن.
_نه فکر نمیکنم تاثیر خوبی داشته باشه.
_اشکال نداره بابا رو من امتحان کن.
_مطمئنی؟
_آره.

پروتی نفس عمیقی کشید و یک ملاقه از معجون سیاه رنگش را روی نیک ریخت.پروتی و پادما با ترس به نیک نگاه کردند اما هیچ تغییری روی او رخ نداد.پادما به میز تکیه داد و گفت:
_پوف روی روحا تاثیر نداره.
_اشکال نداره دخترها؛ غصه نخورید.

نیک خواست سرش را از گردنش جدا کن و احترامی بذارد که نتوانست.پروتی و پادما با شوق به او خیره شدند.پروتی دست هایش را بهم کوبید و گفت:
_وای این باعث خوب دن زخما میشه.
_آره.
_وای پادما.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۲:۴۲:۳۹
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۲:۵۶:۱۲

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)

- اینجا جای منه!
- نیشتو از گلای من دور کن!

شترق!

به نظر می‌رسید که گلدان دیگری شکسته باشد. اوضاع هر روز دفتر مدیریت از وقتی رز ویزلی و لینی وارنر مدیر هاگوارتز شده بودند همین بود. حتی با وجود مرز بندی بین گیاهان و حشرات باز هم گاهگداری درگیری پیش می‌آمد. اما همه اینها برای او بی اهمیت بود. تا وقتی که یک وان پر از شهد و یک نی بلند در کنارش وجود داشت، کل دنیا برایش یک شوخی بود! او "تویچ" بود. یک زنبورِ بازنشسته. که بیش از حدِ یک زنبور عادی رشد کرده بود و به همین دلیل به شدت مورد احترام دیگران قرار داشت.

تویچ داشت به خود کش و قوس میداد. خیالش راحت بود کسی نزدیکش نمیشود، که ناگهان صدایی شنید.

تق تق!

همچون صدای برخورد فلز بر چوب بود. و البته به دلیل اصرارِ ایجاد کننده آن بر تکرار، بسیار آزار دهنده شده بود.
وقتی صدا ده بار دیگر هم به گوش رسید، بالاخره رز و لینی متوجه آن شدند و در کمتر از چند ثانیه همه چیز را مرتب کردند. گروهی از گیاهان شروع کردند به خوردن یکدیگر و تعدادی دیگر هم عینک آفتابی گذاشتند و فتوسنتز کردند.
حشره ها هم به سرعت مرز خودشان برگشتند و شروع کردند به انجام هرکاری که یک حشره باید انجام دهد!

سپس لینی که پشت میز خودش در طرف حشرات نشسته بود، برای بار آخر از نظم اتاق اطمینان حاصل کرد؛ و بعد فریاد زد:
- کیه؟

تویچ که همچنان روی بالش خود لم داده بود، با شنیدن فریاد بلند لینی، اندکی اخم هایش را در هم کشید. اما بعد با شنیدن پاسخ شخص در زننده، کاملا ناامید شد. حتی در میان حشرات نیز وی زبانزد خاص و عام بود، و البته نه به صورت مثبت...

- پروفسور هکتور دگورث گرنجر، بهترین معجون ساز قرن!
- کسی اینجا نیست! نیا تو!

هکتور آمد.
هکتور با پاتیلی روی دوشش آمد.
و تویچ با دیدن هکتور چشمان خود را بست و تنها تلاش کرد خود را آرام کند. اما صدای هکتور را شنید...

- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همتون کرم فلوبر سه سر بشید.

تویچ با شنیدن این جمله، علاوه بر اینکه در دلش به حال دانش آموزان تاسف خورد، توانست صدای هشدار آمیز حشرات و گیاهان را بشنود. هرکس به زبان خودش میگفت که نمیخواهد تبدیل به یک کرم فلوبر سه سر بشود.
تویچ هم نمیخواست. او یک زنبور عسل بود. از نوع پیر و خسته اش که نیشش هم حسابی کند شده است!
بهرحال وی پس از خروج هکتور از دفتر، دید که لینی به سویش پرواز میکند؛ پس خودش را جمع و جور کرد تا لینی بتواند کنارش روی بالشِ گرم و نرم قرار بگیرد.
لینی در حالی که چشمانش پر از اشک بود، روی بالش فرود آمد و بلافاصله بغضش ترکید.
تویچ مجبور شد خودش را از مقابل دو آبشاری که از چشمان لینی سرازیر شده بودند کنار بکشد. سپس پیش از آنکه چیزی بگوید، لینی گفت:
- تویچ... من بهت نیاز دارم. جامعه حشرات بهت نیاز داره.

تویچ همچنان غرق در تعجب بود و البته تک تک کلمات گواهی بازنشستگی اش که میگفتند وی دیگر ماموریتی نخواهد داشت، در ذهنش تکرار شدند.

- خب تویچ، میتونی همراه هکتور بری سر کلاسش... زیر نظر بگیریش؟

تویچ همچنان داشت خط به خط گواهی بازنشستگی اش را مرور میکرد.

- خب... سکوت علامت رضایته، پس روز یکشنبه همراه هکتور میری سر کلاسش. جامعه حشرات به تو افتخار میکنه!

تویچ:

چند روز بعد - کلاس معجون‌سازی:

تویچ بالای در کلاس معجون سازی نشسته بود. گوش های حساسِ زنبوری اش هر صدایی را با وضوحی غیر قابل باور میشنید. و کاملا آماده بود. همین که هکتور می آمد و در باز میشد میتوانست به کلاس شیرجه بزند و خود را در یکی از قفسه ها مخفی کند.

دقایقی گذشتند و هکتور نیامد.
حوصله تویچ شروع کرد به سر رفتن، پس سوهانی از جیب در آورد تا نیشش را تیز کند، که ناگهان صدای هکتور را شنید. البته نه صدای قدم هایش، بلکه صدای ملاقه بزرگش را که روی زمین کشیده میشد و حالتی بسیار شوم داشت.
به هرحال تویچ اندکی از لبه در فاصله گرفت و روی هوا معلق ماند. سپس به محض اینکه در باز شد، خود را از لای آن به داخل کلاس لغزاند.
تویچ به سرعت به بالای یکی از قفسه های پر از معجون پرواز کرد و در همانجا فرود آمد، تصمیم گرفت کارش را با دانش آموزان آغاز کند و اصلا هم به سخنان بیهوده هکتور گوش نکند.

دانش آموزان با چهره هایی بدون کوچکترین اشتیاقی میکوشیدند مواد تشکیل دهنده را طبق کتاب و البته کاملا برعکس راهنمایی های هکتور مخلوط کنند تا شاید معجون معقولی بسازند.
تویچ به عنوان یک زنبور به این میزان بصیرت دانش آموزان آفرین گفت!

زنبورِ کوچک پس از زیرنظر گرفتن دانش آموزان، به طرف هکتور برگشت. از هکتور نمیتوانست چیز زیادی ببیند. حتی چشمان او هم برای دیدن حرکات هکتور ضعیف و کند بودند. چرا که هکتور با سرعتی ماورای سرعت نور ویبره میزد و همزمان مواد معجون سازی را مخلوط میکرد و در پاتیل میریخت.

تویچ با وجود اینکه به خاطر ویبره و سرعتِ هکتور ارور 404 دریافت کرده بود، میتوانست قسم بخورد که حتی پاتیل هکتور هم از وضعیتی که معجون ها درونش ساخته میشوند ناراضی است.
بهرحال تویچ مشاهده کرد که هکتور ناگهان نیمی از وسایل باقی مانده را در جیب خود خالی کرد و سپس فریاد زد:
- معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.

زنبور میتوانست قسم بخورد که معجون حاضر نیست. اما نخورد. و به جایش پرواز کرد که از کلاس بیرون برود که ناگهان ملاقه هکتور با صدای "سوت" مانندی از کنار گوشش گذشت، اما به بالش برخورد کرد و زنبورِ در حالِ سقوط، نعره زد:
- یا بالِ ملکه!

تویچ تنها چیزی که دید، این بود که هکتور به سرعت به سمت جایی آمد که وی قرار بود سقوط کند، و صحنه بعد از آن حتی وحشتناک تر بود. هکتور جیبش را باز کرده بود، و ثانیه ای بعد زنبورِ کوچک در تاریکی جیب ردای هکتور ناپدید شد...

2- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

اصولا در مورد معجون های ساخته شده در کلاس پروفسور گرنجر سخنان بسیار زیادی بر سر زبان هاست و حتی عده ای معتقدند که معجون هایی که این بزرگوار در کلاس درست میکنند، دقیقا تاثیری را میگذارند که باید بگذارند و این دقیقا بر خلاف معجون هایی است که ایشان در خارج از کلاس میسازند. در معجون ساخته شده در کلاس، ما دیدیم که استادِ بزرگوار روده مارمولک را با مگس تازه له شده مخلوط کردند که عملی تقبیح شده است و عملا تاثیری ندارد به جز اینکه به معجون بویی همچون بوی موی کز خورده تسترال بدهد. و البته به همین دلیل، این معجون به عنوان عطر استفاده عمده ای دارد و میتوان با آن برای حضور در انواع جشن ها و مراسم ها استفاده به عمل آورد و موجب شادی دیگران شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۳:۳۲:۴۱


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.
لینی سرگرم صحبت با پسرخاله‌هاش که سوسکای بالدار نه چندان دلچسبی بودن بود که ناگهان یکی از گیاهان گوشتخواری که رز شخصا ازش دعوت به عمل آورده بود، سرشو دو متر به جلو دراز می‌کنه و هر سه تا پسرخاله‌شو یه لقمه‌ی چپ می‌کنه.

لینی که بر اثر این اتفاق دچار شوک شدیدی شده بود، بدون اینکه کلام معنی‌داری بر زبون برونه، فقط اصوات نامفهومی رو از دهنش خارج می‌کنه و با یک دستش اشاره به سوسکایی که تا دقایقی پیش بودن، ولی دیگه نبودن می‌کنه و با دست دیگه‌ش به گیاه گستاخی که خانواده‌شو مورد حمله قرار داده بود.

- بیخیال لینی! این چرخه‌ی زندگیه. هرکس یکیو می‌خوره، باش کنار بیا.
- حق با توئه رز!

رز هرگز انتظار چنین برخوردی رو نداشت و چشمک لینی به گله‌ای از ملخ‌ها چیزی نبود که از چشمای ریزبینش دور بمونه. پیش از این که رز بخواد مانع ملخ‌ها بشه، تعدادی از گیاه‌ها جان به جان آفرین تسلیم می‌کنن و مراحل هضم و دفعشون هم داخل شکم ملخ‌ها به انجام می‌رسه.

- بیخیال رز! این چرخه‌ی زندگیه. هرکس... نیا تو!

لینی بعد از پاسخ‌دهی به ملاقه‌ای که به صورت پیاپی به در کوبیده می‌شد ادامه می‌ده:
- ...هرکس یکیو می‌خوره، باش کنار بیا.

هکتور بعد از مقادیری ملاقه‌کوبی، بدون توجه به اجازه‌ی داده نشده پاتیلشو روی دوشش می‌ذاره و وارد دفتر می‌شه. لینی خوش‌حال از انتقامی که گرفته بود توجهش به هکتور جلب می‌شه.
- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

لینی و رز نگاهی به هم می‌ندازن. هیچ‌کدوم به هیچ‌عنوان قصدی برای اختصاص دادن کلاس به هکتور نداشتن، بخصوص وقتی سابقه‌ی هکتور تو معجون‌سازی رو در نظر بگیری. اما اینم قابل انکار نبود که هیچ‌کدوم تمایل نداشتن کسی باشن که این خبرو به هکتور می‌ده.

بعد از مقادیری رد و بدل شدن نگاه‌هایی که گفتن پاسخ رو به دیگری پاس می‌داد، بالاخره لینی جان‌فشانی می‌کنه و به سمت هکتور برمی‌گرده.

- اممم... کدوم کلاس هکولی؟
- کلاس معجون سازیم.

علی‌رغم تلاش‌های رز و لینی برای عادی جلوه کردن، نگاهاشون به وضوح اون‌چه رو که بر زبون نمیاوردن فریاد می‌زد. چیزی که حتی هکتوری که از گیرایی بالا و هوش قوی بهره‌ای نبرده بود هم متوجهش شده بود. اینو می‌شد از دیالوگی که به زبون آورد فهمید.
- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همه‌تون کرم فلوبر سه سر بشید.

رز و لینی به سختی آب دهنشونو قورت می‌دن. هیچ‌کدوم تمایلی برای تبدیل شدن به کرم فلوبر سه سر نداشتن. هکتور که جوابش رو گرفته بود، بی‌درنگ پاتیلشو می‌ذاره رو کولش و از دفتر خارج می‌شه.

- من یه حشره‌م رز، می‌دونی که مشکلی با تبدیل شدن به یک گونه‌ی دیگه از حشرات، بخصوص از نوع سه سرش نداشتم؟

رز آه‌کشان نگاهشو به بیرون پنجره می‌دوزه که هکتور پاتیل و ملاقه‌زنان (برگرفته از شلنگ و تخته‌زدن) در حال دور شدن بود.

چند روز بعد - کلاس معجون‌سازی:

لینی پوکرفیس‌وارانه و در حالی که دستشو زیر چونه‌ش گذاشته بود، به شاهکاری که برای این کلاس تدارک دیده بود، یعنی هکتور دگورث گرنجر خیره شده بود. هکتور با علاقه‌ی خاصی مشغول هم‌زدن یه پاتیل بود و به نظر میومد دستور پخت معجون رو همزمان توضیح می‌داد. اما لینی که غرق در فکر این بود که تا انتهای ترم چه بر سرشون خواهد اومد، چیزی از حرفای هکتور نمی‌فهمید.

تا اینکه با کوبیده شدن چکشی بر فرق سر مبارک مگسی، لینی به کلی از درون افکارش به بیرون شوت می‌شه.

- روده‌ی مارمولک و مگس له شده‌ی تازه ترکیب بسیار خوبی هستن. البته نمیدونم این معجون دقیقا برای...

همین‌قدر جمله در مورد قتل حشرات برای لینی کافی بود تا کنترلش رو از دست بده. اما لینی سعی می‌کرد با کشیدن نفس‌هایی عمیق آرامش خودش رو حفظ کنه. بالاخره در لحظاتی که دیگه کنترل نفس براش بسیار سخت به نظر می‌رسید و چیزی نمونده بود به سمت پروفسور گرنجر حمله‌ور بشه، هکتور با گفتن جمله‌ای جون خودش رو نجات می‌ده.
- معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.


2.
- شلپ شلپ شلپ!

لینی که همچون حشره‌ای خوب، گوشه‌ای نشسته بود و حضور و غیاب اساتید رو چک می‌کرد، ناگهان با سیلی به نام معجون مواجه شده بود که از شاخکاش که نقش گوش رو برای اون ایفا می‌کردن می‌چکید.
- تو چی کار کردی هکولی؟ این... این همون معجونی نبود که... سرکلاس... ساختی؟
- هدیه‌ای بود از طرف من به تو بابت اینکه پذیرفتی کلاس معجون‌سازیو تدریس کنم.

لینی که نیشش می‌زدی خونش بیرون نمی‌زد، در حالی که از عصبانیت تبدیل به پیکسی سرخ رنگی شده بود، دفتر حضور و غیاب اساتید رو با شدت هرچه تمام‌تر می‌بنده و بال‌زنان جلوی هکتور قد علم می‌کنه.

اما تغییراتی که به وضوح در ساختار بدنش در حال انجام بود، اونو از هرگونه واکنش خشنی نسبت به هکتور بازمی‌داره. کنجکاویش از اینکه چه بر سرش خواهد اومد بیشتر از میل انتقامش از هکتور بود.

هکتور بلافاصله قلم‌پریو از غیب ظاهر می‌کنه و شروع به یادداشت اثرات معجونش می‌کنه.
- تغییری تو بال‌ها دیده نمی‌شه اما سایز شاخک‌ها مدام در حال افزایشه... دو برابر... سه برابر... و بله تا پنج برابر افزایش قد داره طوری که نمونه قادر به حملش نیست. اوه اینجارو نگاه کن. پاها هم تغییری مشابه شاخکا دارن انجام می‌دن، فقط با فاصله‌ی زمانی بیشتر. نمونه دیگه قادر به حرکت دادن خودش هست. اما...

هکتور بعد از لحظاتی درنگ، آخرین یادداشتو هم انجام می‌ده.
- بال‌هاش تحمل وزنشو ندارن و از قدرت پرواز افتاده. به نظر میاد تاثیرش روی حیوانات سریع‌تر از انسان‌هاس و نیم ساعت زمان نمی‌خواست. خب من که دیگه تغییری نمی‌بینم، مرسی لینی که حشره‌ی آزمایشگاهیم شدی.
- صبر کن هکولی.

هکتور برمی‌گرده و به بازوش نگاه می‌کنه که توسط پیکسی کوچیک اما با لنگی دراز و شاخکی به غایت کشیده شده نگه داشته شده بود.

- تغییری که تو ندیدی این بود. نــیــــش!

لینی در یک حرکت سریع می‌چرخه و نیشش که به دو برابر سایز معمولش در اومده بود رو به سمت هکتور نشونه می‌گیره. جیغ‌های گوشخراش هکتور در فرار از دست لینی از یک سو و فریاد "گودا"ی لینی برای به چنگ انداختن هکتور از سوی دیگه، آرامش قلعه‌ی هاگوارتزو به کل به هم زده بود.




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.
لینی سرگرم صحبت با پسرخاله‌هاش که سوسکای بالدار نه چندان دلچسبی بودن بود که ناگهان یکی از گیاهان گوشتخواری که رز شخصا ازش دعوت به عمل آورده بود، سرشو دو متر به جلو دراز می‌کنه و هر سه تا پسرخاله‌شو یه لقمه‌ی چپ می‌کنه.

لینی که بر اثر این اتفاق دچار شوک شدیدی شده بود، بدون اینکه کلام معنی‌داری بر زبون برونه، فقط اصوات نامفهومی رو از دهنش خارج می‌کنه و با یک دستش اشاره به سوسکایی که تا دقایقی پیش بودن، ولی دیگه نبودن می‌کنه و با دست دیگه‌ش به گیاه گستاخی که خانواده‌شو مورد حمله قرار داده بود.

- بیخیال لینی! این چرخه‌ی زندگیه. هرکس یکیو می‌خوره، باش کنار بیا.
- حق با توئه رز!

رز هرگز انتظار چنین برخوردی رو نداشت و چشمک لینی به گله‌ای از ملخ‌ها چیزی نبود که از چشمای ریزبینش دور بمونه. پیش از این که رز بخواد مانع ملخ‌ها بشه، تعدادی از گیاه‌ها جان به جان آفرین تسلیم می‌کنن و مراحل هضم و دفعشون هم داخل شکم ملخ‌ها به انجام می‌رسه.

- بیخیال رز! این چرخه‌ی زندگیه. هرکس... نیا تو!

لینی بعد از پاسخ‌دهی به ملاقه‌ای که به صورت پیاپی به در کوبیده می‌شد ادامه می‌ده:
- ...هرکس یکیو می‌خوره، باش کنار بیا.

هکتور بعد از مقادیری ملاقه‌کوبی، بدون توجه به اجازه‌ی داده نشده پاتیلشو روی دوشش می‌ذاره و وارد دفتر می‌شه. لینی خوش‌حال از انتقامی که گرفته بود توجهش به هکتور جلب می‌شه.
- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

لینی و رز نگاهی به هم می‌ندازن. هیچ‌کدوم به هیچ‌عنوان قصدی برای اختصاص دادن کلاس به هکتور نداشتن، بخصوص وقتی سابقه‌ی هکتور تو معجون‌سازی رو در نظر بگیری. اما اینم قابل انکار نبود که هیچ‌کدوم تمایل نداشتن کسی باشن که این خبرو به هکتور می‌ده.

بعد از مقادیری رد و بدل شدن نگاه‌هایی که گفتن پاسخ رو به دیگری پاس می‌داد، بالاخره لینی جان‌فشانی می‌کنه و به سمت هکتور برمی‌گرده.

- اممم... کدوم کلاس هکولی؟
- کلاس معجون سازیم.

علی‌رغم تلاش‌های رز و لینی برای عادی جلوه کردن، نگاهاشون به وضوح اون‌چه رو که بر زبون نمیاوردن فریاد می‌زد. چیزی که حتی هکتوری که از گیرایی بالا و هوش قوی بهره‌ای نبرده بود هم متوجهش شده بود. اینو می‌شد از دیالوگی که به زبون آورد فهمید.
- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همه‌تون کرم فلوبر سه سر بشید.

رز و لینی به سختی آب دهنشونو قورت می‌دن. هیچ‌کدوم تمایلی برای تبدیل شدن به کرم فلوبر سه سر نداشتن. هکتور که جوابش رو گرفته بود، بی‌درنگ پاتیلشو می‌ذاره رو کولش و از دفتر خارج می‌شه.

- من یه حشره‌م رز، می‌دونی که مشکلی با تبدیل شدن به یک گونه‌ی دیگه از حشرات، بخصوص از نوع سه سرش نداشتم؟

رز آه‌کشان نگاهشو به بیرون پنجره می‌دوزه که هکتور پاتیل و ملاقه‌زنان (برگرفته از شلنگ و تخته‌زدن) در حال دور شدن بود.

2.
- شلپ شلپ شلپ!

لینی که همچون حشره‌ای خوب، گوشه‌ای نشسته بود و حضور و غیاب اساتید رو چک می‌کرد، ناگهان با سیلی به نام معجون مواجه شده بود که از سر و صورت و بال‌ها و شاخکاش می‌چکید.
- تو چی کار کردی هکولی؟
- هدیه‌ای بود از طرف من به تو بابت اینکه پذیرفتی کلاس معجون‌سازیو تدریس کنم.

لینی که نیشش می‌زدی خونش بیرون نمی‌زد، در حالی که از عصبانیت تبدیل به پیکسی سرخ رنگی شده بود، دفتر حضور و غیاب اساتید رو با شدت هرچه تمام‌تر می‌بنده و بال‌زنان جلوی هکتور قد علم می‌کنه.

اما تغییراتی که به وضوح در ساختار بدنش در حال انجام بود، اونو از هرگونه واکنش خشنی نسبت به هکتور بازمی‌داره. کنجکاویش از اینکه چه بر سرش خواهد اومد بیشتر از میل انتقامش از هکتور بود.

هکتور بلافاصله قلم‌پریو از غیب ظاهر می‌کنه و شروع به یادداشت اثرات معجونش می‌کنه.
- تغییری تو بال‌ها دیده نمی‌شه اما سایز شاخک‌ها مدام در حال افزایشه... دو برابر... سه برابر... و بله تا پنج برابر افزایش قد داره طوری که نمونه قادر به حملش نیست. اوه اینجارو نگاه کن. پاها هم تغییری مشابه شاخکا دارن انجام می‌دن، فقط با فاصله‌ی زمانی بیشتر. نمونه دیگه قادر به حرکت دادن خودش هست. اما...

هکتور بعد از لحظاتی درنگ، آخرین یادداشتو هم انجام می‌ده.
- بال‌هاش تحمل وزنشو ندارن و از قدرت پرواز افتاده. خب من که دیگه تغییری نمی‌بینم، مرسی لینی که حشره‌ی آزمایشگاهیم شدی.
- صبر کن هکولی.

هکتور برمی‌گرده و به بازوش نگاه می‌کنه که توسط پیکسی کوچیک اما با لنگی دراز و شاخکی به غایت کشیده شده نگه داشته شده بود.

- تغییری که تو ندیدی این بود. نــیــــش!

لینی در یک حرکت سریع می‌چرخه و نیشش که به دو برابر سایز معمولش در اومده بود رو به سمت هکتور نشونه می‌گیره. جیغ‌های گوشخراش هکتور در فرار از دست لینی از یک سو و فریاد "گودا"ی لینی برای به چنگ انداختن هکتور از سوی دیگه، آرامش قلعه‌ی هاگوارتزو به کل به هم زده بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.