هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱:۳۶ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
هر گاه بچشمانش نگریستم
فقط تا میتوانستم گریستم
هرگاه به لبهایش خیره شدم
انگار در روی زمین تیره شدم
هر گاه که به موهایش چشم دوختم
در آتش عشقش بارها سوختم
هرگاه که به عمق وجودش پی بردم
برای فراموشی تا توانستم می خوردم
هرگاه که لبخند بر لبانش میدیدم
تنها صدای تپش قلب خود را میشنیدم
و آنگاه که برای اولینار او را حس کردم
تمام وجودم را با او نصف کردم





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴

اندرو  اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۱ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴
از unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
با اینکه مسخره س اما لطفا تا آخرش بخونین
>>======================<<
تو مرا تنها نذاری ای عزیز
تو که همچون سیخکی با نمکی
تو که با من به همه جا سرکشی
تو که از جنس حیاتی و دراز
تو که با خود داری ققی نشان
تو که با خود میبری از همه جان
تو که دائم با منی در بحران ها
تو که بی تو زندگی نتوان گذر
تو که در قلب منی ای جان من
حال با تو گویم راز تو را
راز این چوبدستی ناز تو را
>>>>خوب بیییید<<<<


زنده باد لرد سیاه تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴

اندرو  اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۱ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴
از unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
دلیری کجا نام کرد لرد / همی بر ببارید بر سان ورد(منظورverde اما شما vordبخونین)
بیامد که جوید ز دنیــــــا حریف / سر هر کسی را کرده در جا به قیف
بشـــد سیخ جوجـــه ای پاتــــــر نام / که ای لرد غمگین تو کشتی بابام
بزد لرد بر سر و بر تنش کرشیو/که چون بر بدین سان بشد گفت یوهو
به نـــــــــاگه پیری آمد بریـــــن/بـــــــــر او ریـــش بلـــندی ببیـــــــــن
چنان گه که دامبــــی بکرد راســـــت / خروش ز دور تامی بخــــاست
کنون هر دو با هو کنند کارزار / که گویی هستند دو مرغ بی پر و بال


زنده باد لرد سیاه تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴

عبدله


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۳ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۹:۳۰ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از آن سوی سرزمین جادویی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
نامه ی ویکتور کرام به هرمیون

هرمیون جان کجایی ؟ دلم برات تنگ شده
از بس آدامس جویدم دندونام از سنگ شده
هرمیون جان عکس تو ، وقتی توی خونه نیست
خونه دیگه انگاری،خالیه هیچی توش نیست
کلاه تو هرمیون خیلی قشنگ و توپه
اگه درش بیاری مثل یه دونه قیفه
هرمیون دوست دارم که شعراتو بخونم
حالی نبسته ام من ،مثل یه گل می مونم
این شعرا هرمیون جان تمامش از بنده بود
از شوخی دلگیر نشو همش واسه خنده بود

وحالا جواب هرمیون به ویکتور

سلام سلام عزیزم منم دلم شده تنگ
از بس که درس خوندنده ام ، کله ی من شده منگ
من نبودم چند روزی ،رفته بودم کوییدیچ
زدم به جای تو من ،چندتا گل بی نظیر
شرمنده ام می دونم رفتارمن بد شده
طفلکی عمه ی من ، تو امتحان رد شده
کلاه من عزیز جان یک دونه قیف کجا بود
کلمو توش می زارم ،اون صحبتت بی جا بود
آخر شعرت عزیز خیلی عجیب غریب بود
شوهر عمه ی من یه موقعی ماگل بود
از شعرای قشنگت خیلی خیلی ممنونم
اگه تو خواب گل دیدی ،حتما بدون من اونم


جنگیدن و دوباره جنگیدن و ادامه دادن به جنگ فقط زمانی که اهریمن را دور نگه دارد مهم است هرچند آن را به طور کامل از بین نبرد

آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
صحنه نبرد دامبلدور با ولدمورت در وزارت خونه :
ولدمورت فریاد زد آواداکدورا طلسم به سمت هری رفت هری هیچ راهی نداشت او باید میمرد اما ناگهان مجسمه درون حوض جان گرفت و خودش رو بین هری و ولدمورت انداخت . طلسم به مجسمه برخورد کرد و کمانه کرد ولدمورت برگشت و به اطراف نگاه کرد سپس به آرامی گفت دامبلدور!
دامبلدور در حالی که وارد میدان نبرد میشد به ولدمورت گفت:
خروشید کای ولدمورت رزم آزمای*هماوردت آمد مشو بازجای
ولدمورت بخندید و خیره بماند*چوبدستی رو عنان کرد و اورا بخواند
بدو گفت خندان که نام تو دامبلدور است؟*تن بی سرت رو که خواهد گریست
دامبلدور این چنین پاسخ داد که نام* من را بپرس کزین پس نبینی تو کام
ولدمورت خشمگین شد و به سمت دامبلدور حمله کرد و دو قهرمان با هم گلاویز شدن :
نخست آن سیه روز و برگشته بخت*فرستاد افسونی چو شاخ درخت
سپری درست کرد شیر اله *دفع کرد افسون آن ازدها
چو ننمود رخ شاهد آرزو * به هم حمله کردند باز از دو سو
دامبلدور و ولدمورت سخت مشغول مبارزه با هم بودند و هری نیز تحت مراقبت آن مجسمه از میدان نبرد به دور بود نبرد همچنان ادامه داشت تا اینکه:
به چوبدستیه زیبایش دست برد دامبلدور*زمین آهنین شد چوبدستی آبنوس
چو ولدمورت گشت از دامبلدور ستوه * بپیچید زو روی و شد سوی کوه
نکته : کوه در اینجا مجاز است یعنی کوه در اینجا معنی کوه نمیدهد بلکه مهنیه غیب شدن میدهد )
بدین ترتیب ولدمورت ترجیح داد که دست از مبارزه با دامبلدور بکشد و فرار کند




Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۷:۲۲ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴

عبدله


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۳ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۹:۳۰ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از آن سوی سرزمین جادویی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
هری وقتی که انشا الله داره می میره
این شعر رو می خونه
هرمیون بال و پرم بود نمی دانستم
رونالد همسفرم بود نمی دانستم
گرچه گشتم در طلب دوست ولی
آنان همین دور و برم بودند نمی دانستم
وقتی که من و ولدمورت مردیم ،آنجا
اشک در چشم جینی جان بود نمی دانستم
منه معصوم بودم و هزاران جاده
چاهها در گذرم بود نمی دانستم
لحظه ها رفته و من در قفص قاب عکسی هستم
دوستانم بال و پرم بودند نمی دانستند

_____

وقتی که فرانک در خانه ی ریدل ولدمورت را می بیند(کتاب هری پاتر و جام آتش) به او می گوید:
تو که هستی تو چه هستی
تو که بودی تو چه بودی
تو مذکر یا مونث تو درازی یا که چاقی
تو سفیدی یا که سبزه تو عبوسی یا که خنده
بگو کیستی ای سیاهی نکنه پارسی کولایی

وبهد پوف یا بنگ یا ترق فرانک به رحمت خدارفت
برای آرامش روحش از خودتون براش فاطخه در وکنید


__________

همه جا تاریک است
وهری،
نرم و نرمک به تن شاخه ی گل می ماند
همه جا تاریک است،
وهری،وسط مزرعه تنهاست،هنوز
همدم او تنها،
یک چوب دستی ست که گهگاه،
از آن تنها وردی می جهد
همه جا تاریک است
بین انبوه علف های سیاه،
ولدمورت ایستاده است
غرق در آواز خوشی
به جز انها همه لال
شب فرورفته به اوهام،
به ژرفای خیال
دوئلی میگیرد
بین یاران سفیدوبین یاران سیاه
همه جا خاموش است همه جا تاریک است
خوب می دانم اما،
که سحر نزدیک است
سحری زنده و شاد ،
سحری پاک که با هرنفسش،
باغ زندگی ،گل خواهد داد

برام پیام وزارید یادتون نورد ها

عبداله ،
سهميه روزانه پست در هر تاپيكي، يك عدده ؛ به غير از مواقعي كه بعد از پست شما پستي زده بشه، و بخواي جواب اون پست رو بدي .
در غير اين صورت براي اضافه كردن هر مطلب ديگه اي، بايد پستت رو ويرايش كني .


ویرایش شده توسط هرپوی كثيف در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۲ ۱۵:۰۲:۴۳

جنگیدن و دوباره جنگیدن و ادامه دادن به جنگ فقط زمانی که اهریمن را دور نگه دارد مهم است هرچند آن را به طور کامل از بین نبرد

آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴

عبدله


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۳ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۹:۳۰ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از آن سوی سرزمین جادویی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
می خوام که جادو کنم سحر یا افسون کنم
اکسپکتو پاترو کنم(مخفف اکسپکتو پاترونیوم) این یارو رو شوت کنم

ا..ا..ا..ا...(e..e..e..e) این یارو که زور نداری آی نداره وای نداره
اندازه ی یه گربه ارزش نداره آی نداره وای نداره نه نداره

نه چوب داره نه جادو نه سحر داره نه افسون آی نداره وای نداره یه ذره جادو نداره آی نداره وای نداره نه نداره

گریه کنو زاری کن هاگوارتسو تو پیدا کن داد بزنو هوار زن آمیبریج رو صدا زن تا مشکلت حل بشه سواره قایق بشه تو دریاچه غرق بشه

حالا سوار تسترال شو تو آسمون رها شو برو تو پیش هاگرید با هم برید به هاگزمید
اونجا وسایلت رو جور کن بار یه دونه چوب کن خودت رو سر به راه کن هاگوارتسو تو صداکن برو به سوی هاگوارتس تا یاد بگیری پرواز
اونجا دیگه بیاموز افسون سحر رو آسون


نظرتون رو برام بنویسید متشکرم
بازم می گم سعی کنید شما هم یه شعری از خودتون در وکنید
بظر ودید


جنگیدن و دوباره جنگیدن و ادامه دادن به جنگ فقط زمانی که اهریمن را دور نگه دارد مهم است هرچند آن را به طور کامل از بین نبرد

آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴

لي لي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۱۹ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶
از لندن-قبرستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 241
آفلاین
اين شعر رو يكي از دوستان من كه خواسته اسمش رو به نام مروپ اينجا واردكنم سروده :

بخشي از شعري كه چو براي هري نوشته

جن خونگي بودم برات .......... كه تو بهم نفس دادي
منو يه روز خريديو .......... فرداش با لباس پس زدي
بگو برات من چي بودم .......... يك جن خونگي
كهنه شدم رفتي حالا ........... دنبال جن تازه اي

رفتي و نوشتي كه از دوري من ملالي نيست ......
رفتي با جيني دوست شدي هيچ خيالي نيست
يه روزم نوبت من ميشه واست نامه بدم ......
ببيني با ديگوريم جاتم اصلا" خالي نيست*



---------------
جيني پف من پف كوتوله من ......
به جادوت اسيرم بي تو من ميميرم

با تو ا ژدها مي شم با تو هيپو گريف مي شم ......
اگه باشي تو اسنيچ تو شكوه كوييديچ






__________________________________
* خدا رحمتش كنه


[b][size=medium][color=990


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴

لي لي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۱۹ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶
از لندن-قبرستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 241
آفلاین
اين چند بيت قديمي اما زيبا رو( ) مناسب ديدم اينجا وارد كنم !

شب من شب تو
شب شب هري بيده
بيا به خوابم كه شب خواب ديدن تو يار تو ( e )
أروم نداره دل من امروز چه بي تاب تو (e )
برس به أرزوي من خواب ديدن تو( e) تو ( e)....


[b][size=medium][color=990


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
با سلام
گروه سرود پاچه خواران هري تقديم ميكند

آهاي هري پاتر آهاي سفره ي تاره

آهاي وصله به پيشوني تو زخم صاعقه

آهاي اي معجون آهاي گل افسنتين

آهاي چشم تو مثل چشماي لي لي

دلم قل قل معجون آهاي بيد كتك زن

نكن غنچه ي نشكفته جادو قلبم رو تو پرپر

من كه دل به جادو دادم چرا بردي ز يادم

بگو با من مشنگ زاده چرا واسه هاگوارتز زيادم

آهاي صداي مردم دريايي آهاي قلب تسترال

اگر چوبدستي به دستم ندهي خدانگهدار








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.