هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
پرده ها پاره میشن و سیستم دکور روی سر جمعی از افراد فرود میاد و به ناگه ما میبینیم که دو تا صندلی از این اتفاق بی دلیل جان سالم به در بردن!!باز هم دست بر قضا، به ناگه، یه مجری دخول میکنه و میشینه روی صندلی! صندلی میفته روی زمین ، مجری سرگرم جمع کردن سیستم اجزای بدنش از زمین میشه که باز هم دست بر قضا ، به ناگه، یک بشر با موهای طلایی که بسی ناشناسه وارد صحنه میشه!
مجری خود را جمع و جور کرده ، با تف تره ای از موهای سرش را بر پیشانیش می نهد!
-اهم اهم...سلام! آقا ما امروز یه مهمون داریم!
رو به بشر میکنه! بشر از صحنه خارج یشه و میره!
مجری: آهان! نداریم..یعنی..چیزه..چیز نیست! یعنی قراره امروز به منزل یکی از نویسندگان بریم و ازش راه کار های نوشتن رو یاد بگیریم! ما از یه جوان رعنا که اشق این نویسنده هستش (دو ساله از تهران!!) دعوت کردیم تا بره خونه ی ایشون چتر بشه!
با هم تماشا میکنیم!(مجری چشمکی میزند!دست بر قضا!!)

صحنه تاریک میشه و جلوی در خونه ی یه نفر روشن میشه که پسری شبیه به باباش، جلوی دره!
در میزنه..تق تق!وارد میشه،با هیجان تمام! به طرف زنی میره که روی زمین دراز کشیده و دستش یه خودکاره و همین طوری داره با چشمای بسته و خواب آلود یه چیزایی مینویسه!
میپره جلو: اوه..باور نمیکنم!باور نمیکنم!بابامم باور نمیکنه!
زن خواب آۀود: کی هستی تو؟!چی؟!
پسر: جی کی رولینگ!این تو هستی!
زن در حالی که اصلا به کاغذ نگاه نمیکنه ،همچنان مینویسه: ها..من؟!آره خب منم!
پسر: جی کی!!!شما..تو...من کتاباتون رو خوندم!
دست به کیفش میبره و یه کتاب ازش میاره بیرون!
پسر: اینو شما نوشتید! معرکه بودش!.."هری و سوسک توی دستشویی!" خیلی هنری بودش..مخصوصا اون تکه که دیالوگ جهانی هری بودش:" من..من....زخم..."واااای استاد!میشه به منم یاد بدید که چه طوری بنویسم؟!
جی کی رولینگ همچنان بدون توجه به کاغذ داره مینویسه و میگه: ببینم اینو من نوشتم؟!
پسر: آره! اسم شما روشه!
جی کی رولینگ: خب پس من نوشتمش!راست میگه!
پسرک از توی کیفش کتابی با قطر دوره ی صد جلدی دایره المعارف میاره بیرون :در ضمن من این کتاب 1000000 داستان با هری در یک ساعت رو هم دارم!
جی کی رولینگ که همچنان در حال خط خطی کردن و نوشتنه میگه:اینم من نوشتم؟!خوبه!خوبه!
پسر:جی کی رولینگ!اوه..به منم یاد بده..استاد!
رولینگ دراز میکشه و کاغذ رو میذاره جلوش و به هوا نگاه میکنه و میگه:اوکی!ببین توی داستان سه تا چیز خیلی مهم هستش که نباید بهشون اهمیت بدی!چون اهمیتشون در حد بوقه!اولیش: شروع داستانه! دومیش: وسط داستانه! و مهم ترین قسمتی که باید بهش توجه کنی که برات مهم نباشه"پایان داستانه!" تو باید داستان رو جایی تموم بکنی که دلت میخواد!هر جا دوست داشتی..هرجا خسته شدی ، یه نقطه بذار بگو پایان! و حالا روش نوشتن: ببین تو یه کاغذ میذاری زیر دستت ، یه خودکار میگیری میذاری روی کاغذ و شروع به کشیدن و نوشتن میکنی...خودش مینویسه! این روش بدون استثنا در همه حالات و کارها انجام پذیره و تو میتونی بنویسی! بذار یه نمونه بهت نشون بدم!
(رولینگ دستشو از دور گردنش میاره از دور انگشت پاش رد میکنه و روی کاغذ میذاره ...چشماشو میبنده و شروع به خط خطی و نوشتن میکنه!بعد به ناگه دست از نوشتن برمیداره !)
رولینگ: بیا!این یه داستان!آخرشو نگاه..یه جا تمومش کردم که دوست دارم...ملت حال کنن!
پسر:استاد منم میخوام بنویسم!
رولینگ: کاری نداره!تو صبح که از خواب بیدار میشی توی خواب حتی...میتونی بنویسی!امتحان کنیم..الآن مثلا صبحه!اولین کاری که میکنی چیه!؟
پسر: خب...اممم..مم..میرم دستشویی!
رولینگ: خب!حله! ببین تو حتی میتونی توی اون جا هم بنویسی..میشینی همین و خود به خود قلمت رو میذاری و شروع میکنی به خلق کردن!خلق میکنی،خلق میکنی،خلق میکنی....خسته میشی!از دستشویی میای بیرون،تو یه داستان خوب داری...حالا برای مراحل بعدی روزمره هم همین کاری میکنی!
پسر: استاد این داستانی رو که نوشتین به من تقدیم میکنید؟جون مادرتون!!
رولینگ: بیا تقدیم به تو!
پسر: ها زیاد تقدیم کنید!پس منم میتونم بنویسم!حرفتون به جوان هایی که طرفدارتون هستن چیه؟!
رولینگ: بنویسید!همانا مانند من خواهید شد!
و میخوابه روی زمین، در حالی که دستش همچنان روی کاغذ میچرخه!

تاریک!

صحنه
مجری:جوانها..بنویسید!منم دارم مینویسم!فعلا تا برنامه ی بعدی...

پست از این چرت تر دیده شده بود!؟
اقتباسی بود موضوع کلی از یه جایی که نمیدونم کجاست! یعنی در اصل سوژه از خودم نیست کاملا!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
سیاه سفید

با اجرای : ریگولوس و سیریوس بلک.

تیتراژ فیلم گودزیلا در هاگزمید پخش می شه و جو خوف و وحشت همین اول به تماشاگرا القا می کنه!

سیریوس : سلام.
ریگولوس : سلام.
سیریوس و ریگولوس با نگاه های سرد و بی احساس به دوربین نگاه می کنن!

سیریوس : پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!!!

یه صدای جیغ سند تو آل می شه و کل کشور یهو میره هوا!

سیریوس و ریگولوس :‌
ریگولوس : خب مرسی داداش برای شروع شوخی جالبی بود. توضیح برنامه رو بدم یا می دی؟
سیریوس : بده
ریگول!: نه تو بده!
سیریش :‌ نه راه نداره!
ریگول!: من داداش بزرگترتم می گم بده!
سیریش: واقعا که! تو از این پیشنهادای بی شرمانه به من بدی از بقیه چه انتظاری می شه داشت؟

لحظاتی هر دو با خشم به هم نگاه می کنن و بعد در هاله ای از گرد و خاک که دورشو ستاره های رنگ و وارنگ گرفته محو می شن!

صفحه سیاه می شه و یه نفر با کت شلوار که یه دسته کاغذ دستشه و یه مدادم روی گوششه میاد جلو تصویر:
- خب من خودم براتون می گم این برنامه برا چیه!
تو این برنامه ما طلسمهای سفید و سیاهی که ضد همن رو بررسی می کنیم و برای این امر هم از سیریوس متخصص طلسمهای سفید و ریگولوس متخصص جادوی سیاه استفاده می کنیم!

تا برنامه ی بعد خدانگهدار!

صفحه روشن می شه و سیریوس و ریگولوس که زیر چشم هر کدومشون یه بادمجونه در حالی که دست در گردن همدیگه انداختن، لبخند ملیحی رو به دوربین می زنن!

تصویر سیاه می شه و دیگه روشن نمی شه....


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲:۰۰ جمعه ۲۰ مهر ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
دينگ ددنگ ..داداد دنگ ..دينگ داددانگ... (آرم خبر 21)
اهم(معادل ضد بلاك سلام) بر جادوگران و ساحران زيباروي ايراني! اميدوارم طاعات و عبادات شما مقبول در گاه حق قرار گرفته باشه!!!

امروز آقاي وزير در مراسم آغاز سال تحصيلي مدارس عالي جادوگري و ساحري در مدرسه ي باستاني هاگوارتز_قديمي ترين مدرسه جادوگري در كشور_ اعلام كرد:
-امروزه ملت ما به دستاوردهاي بسيار عظيمي در علم جادوگري رسيده:چوب برتر ، چرخه ي توليد ققنوس در مقياس صنعتي براي ساخت چوبدست و ...وغيره ...همگي نشاني از توانايي ما دارد واينكه ما ميتوانيم..مي توانيم كه از خودمون دفاع كنيم در برابر مشنگها و يا دولت هاي ديگه! و امروز شما جوانان را ميبينم كه به روي من لبخند زده ايد و اميدوارم به جاهي خيلي بلندي دستتون برسه كه نشه بهشون رسيد!!
الان ملت مقتدر ما حرف آخر را ميزند كه اين خيلي خوبه.بريد اين مملكت رو بسازيد...ها بريد ديگه!


در پايان اين مراسم وزير به نفرات برتر سايت جادوگران در ترم پيش جوايزي اهدا كرد. و منت گذاشته و به يك سوال از حاضران جواب داد:
سوال : شما از كجا مطمئنيد كه ولدمورت دوباره بر نميگرده؟؟
جواب وزير:...ببخشيد شما قيافتون خيلي برام آشناست...آره شما خيلي شبيه آبدارچي وزارتيد...بايد برادر دو قلوش باشيد، مگه نه؟خب در اون مورد مطمئنم چون الياس بهم گفته!

اين سخنراني در تالار فينياس نايجلوس واقع در كتابخانه ي مركزي هاگوارتز انجام شد.در بيرون از تالار محل سخنراني متاسفانه عده اي انگشت شمار كه گويي چمدان چمدان گاليون از آستكبار جهاني گرفته بودند، با طرح شعارهايي خواستار استيضاح وزير جادو شدند:

وزير بي لياقت استعفاء استعفاء / وزير بي لياقت استعفاء استعفاء
چوب، گراوپ ،كريوي /ديگر اثر ندارد (3بار ،هربار سريعتر)
پينوشه پينوشه اينجا شيلي نميشه /آبرفورث آبرفورث اينجا زندان نميشه

خبر گذاري هاي خارجي با جو سازي اين عده ي انگشت شمار را بالغ بر 500نفر شماردند و اعلام كردند:اين عده درنهايت با گارد امنيتي وزارت جادو به دوئل پرداختند كه منجر به زخمي شدن چند منافق شد. گفته ميشود ماموران ضربت دپارتمان اسرار با پرتاب تاپاله ي فلفل و اشك آور معترضين رو متفرق كردند.

بعضي شاهدان عيني ميگويند كه افرادي خارج از مدرسه ي هاگوارتز و به طور ساماندهي شده و با پورتكي به جلوي درب محل سخنراني آمده و به سمت معترضين طلسم روانه كرده اند.كه از طرف رئيس جديد هاگوارتز ،حجت الاسلام كوئيرل، رد شد.
اين معترضان انگشت شمار با يك بوق(ورزشگاهي ) سوالاتي در مورد زنداني شدن چند دانش آموز مانند جيني ويزلي و دين توماس و لونا لاوگود طرح ميكردند و نسبت به اخراج بعضي اساتيدشان مانند پروفسور تريلاني و پروفسور مك گونگال اعتراضي بيهوده داشتند. اين عده ي خيلي انگشت شمار همچنين به جداشدن سلف سرسرا و جداسازي جنسيتي در هاگوارتز معترض بودند:

-چطور عده اي متجاوز، به وزارتخانه حمله ميكنند و شما بعد از بازداشت اين عده ،بعد از دوهفته دستگيري آنها را با گل و شيريني ورداي مجلسي به همراه محصولات كامل شوخي هاي ويزلي به خانه هايشان ميفرستي ؟؟تا در آنجا به ما توهين كنند؟

-شما كه در مدرسه ي دورمشتراگ اظهار آزادي ميكنيد پس چرا استن شانپايك هنوز زنداني ميباشد؟؟چرا لونا بدون تفهيم اتهام و بدون محاكمه در زندان است؟

-آقاي وزير ! اساتيد برجسته ي ما به بهانه ي توهين به مقدسات ملت جادوگر(ربطي به مقدسات مرگبار نداره) به آزكابان فرستاده ميشوند...آقاي آبرفورث! شما جزو مقدسات ما نيستيد(ملت:)

اين در حالي است كه دو تن از خبر نگاران ما (آقايان حسيني باي و رنجبران) اصلا اين عده را مشاهده نكرده اند!
به هر حال عده اي ،فيلم هايي از افرادي دارند كه سعي در باز كردن چند در بسته با اعمال مشنگي دارند.و همچنين شعارهايي هم در پس زمينه به گوش ميرسد كه به عقيده ي كارشناسان جعلي است. در اين فيلم ها آن عده اي كه با پورتكي به محل رسيده بودند اسم فردي را به زبان مياورند كه باعث برانگيخته شدن احساسات معترضين شد.با هم اين فيلم جعلي را ببينيم:
با هم اين فيلم جعلي را ببينيم:
(يه عده چوب به دست وارد كادر ميشن و شروع به هتاكي به ايگور كاركاروف ميكنن....
حالا يه سري ملت اين طرفن ...يه سري اون طرفن جلو هم صف كشيدن و دوربين درست در وسط دو جمعيت قرار داره و روي يه جاي بلند تر مثل پله.)
اين ور- فشفه ي بي حيا / اسم ايگور رو نيار (4بار هربار سريعتر)
اون ور- مرگ بر مرگخوار/ مرگ بر منافق
اين ور- سهميه/ سهميه/ سهميه/ سهميه/ سهميه...
اون ور-مرگ بر كاركاروف / مرگ بر مرگخوارا....درود بر آبرفورث/درود بر آبر فورث
اين ور- چوب به دست مزدور/مدرسه رو رها كن...فشفشه ي بي حيا /اسم ايگور رو نيار
اون ور- .......................
شترق ..تترق ...چوق ...بنگ ....تترختتتتتتتتتتتتتت. در اين لحظه اوون وري ها چيزي نميگن و با چوبشون به سمت معترضين هدف ميرن!بعد از چند لحظه زد و خورد سپر مدافع و....

اهم اهم(مجري اخبار:) با عرض پوزش به خاطر قطع فيلم...اهم به خبري كه هم اكنون به دستم رسيد توجه كنيد:
در پايان سخنراني وزير، دانش آموزان از حضور رئيس جمهور در مدرسه ي دورمشترانگ كمال تشكر را كردند و از وي بابت سخنراني هوشيارانه در آن مدرسه قدرداني كردند!!!!

----------------------
اين ها هيچكدام به سخنراني دوشنبه 16 مهر در دانشگاه تهران ربطي ندارند.


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۰ ۲:۰۷:۴۵
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۱ ۱:۴۷:۰۵

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آرم جادوگر تی وی در صفحه ظاهر شد.
- سلام به تمامی جادوگران و فشفشه ها. از اینکه در این ساعت روز این برنامه رو برای تماشا انتخاب کردید سپاسگذاریم. امروز تصمیم داریم در مورد انتخابات وزارت با تعدادی از جادوگران مصاحبه ای کنیم. پس با ما همراه باشید.

لندن- پاتیل درزدار
- نظر شما در مورد کاندیدای انتخابی چیه و بنظرتون همه اونها لیاقت وزیر شدن رو دارن؟
- :pint: (جادوگری در حال خوردن ویسکی آتشین) خب هیع انتخابات اولش از آخرش هیع مشخصه چون آرا رو از قبل خریدن هیع ماله منم خریدن ولی نمیگم که ایگور کارکاروف بوده هیع اینم نمیگم که هر کی اینجا هر چی بخوره هیع مجانیه چون پولشو وزیر کارکاروف میده پس هیع چون پول داره لیاقتم داره
- نظرتون در مورد آبرفورث دامبلدور چیه؟ فکر میکنید اون...
- من فقط ایگور رو میشناسم هیع از نظر من اون وزیره هیع اگه نشه مجبورم هر چی خوردم اینجا هیع بالا بیارم یعنی پولشو بدم

لندن- سنت مانگو
- شما در انتخابات وزارت شرکت میکنید؟
- (جادگری لب گور) آقا ما که جون مون نداریم اگه صندوق رو بیارن اینجا ما هم تفی در اون میندازیم تا در این انتخابات کاری کرده باشیم.
- شما که عمری ازتون گذشته حتما دوره های قبل رو یادتون میاد. این دوره چه فرقی با دوره های قبل داره؟
- والا زمان ما جادوگر وزیر میشد الان تو این زمونه غول و نیمچه غول و غول غارنشینم که مغزش اندازه برتی باته هم میاد کاندید میشه.

هاگزمید - کافه
- میخواستم در مورد انتخابات وزارت و آبرفورث یکی از کاندیدا نظرتون رو بدونم.
- (ساحره ای در حال خوانده کتاب دروغهای آلبوس دامبلدور) بنظرم دامبلدور واقعا آدم دروغگویی بوده اون از تشابهش با برادرش سوء استفاده کرده و همه چی رو به اسم خودش ثبت کرده ببین اینجا نوشته
- چی نوشته؟
- حالا هر چی که نوشته باشه در حال دروغه... درستش اینه که من میگم...من میگم آبرفورث با گریندوالد مبارزه کرده تا انتقام خواهرش رو بگیره و در آخر پیروز شده بعدم ریاست هاگوارتز رو داد به آلبوس خودشم از درد تنهایی و غم از دست دادن خواهر رفت تو هاگزمید تا بز پرورش بده و بز بودن رو بهشون یاد بده تا حداقل فرقشون با بزنماها مشخص بشه.

هاگوارتز- کلاس معجون سازی
- تبلیغات و معرفی کاندیدا تا بحال چطوری بوده؟
- (دانش آموزی در حال ساخت معجون مرکب پیچیده) خوبه فقط زمانش رو بیشتر کنن بعدم اینکه به جونا فرصت بدن تا ساخت انواع معجون ها رو زود یاد بگیرن تا بتونن به راحتی در انتخابات تقلب کنن.
- تقلب در انتخابات ممنوعه
- جدی؟ پس چرا آرشام به من گفت براش معجون درست کنم تا شبیه یه وزیر با شناسه هری پاتری بشه... اصلا خود کالین فکر کردین چطوری به این زودی ریشش شده اندازه ریش مرلین.

بله تشکر میکنم از نظرات مردم که همشون این انتخابات رو عادلانه و در یک اندازه قبول داشتند... ما دربرنامه هایه آینده امیدواریم بتونم با تک تک کاندیدا مصاحبه ای داشته باشیم یا اونها رو به مناظره با هم دعوت کنیم.





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
..: کیسه بلاک :..

هـــــــــــــــی ... ایــــــــــــــــــی ... آخ ... اوف ...
دیکش .... قل قل قل قل ... هووووووورت .... پیـــــــــــس... ( صدای کشیدن سیفن دستشویی )

ماندانگاس از دستشویی شهرداری بیرون می آید و همانطور که هر لحظه رنگ و روش بهتر و چشمامش باز تر میشه به سمت میز توالت میره و مشقول شستن دستاش میشه که ...

ویـــــــــــــــــز ... ( صدای زیپ )
ری ری ری ری ... قل قل قل ... ری ری ری ... فرفر ...
فیـــــــــــــــــز ...

پرسی از کنار دستشویی قدی و فورس ماژور فاصله میگیره و به کنار دانگ میاد ، سپس صابون ضد استحکاک و میگیره و مشقول میشه که ...

کالین وارد دستشویی میشه و و با نگاهی سر سری دستشویی رو از نظر میگذرونه ، کالین : هوووووووووووووم ... به به ... چه بوی خوبی ... اینجا چقدر قشنگه ... بعد رو به پرسی و دانگ میگه : فکرش و نمیکردید دوربین مدار بسته بالای دستشویی ها باشه ، نه ؟

دانگ و پرسی :

کالین پس کله هر دو رو میگیره و میندازه توی کیسه بلاک و میره و میره و میره .... تا که میره ....

چند ساعت بعد ، حموم عموی ...

آها ها ها ها ها ( صدای چه چه گراپ ) ها ها آی آی ای اهـــــــــــوی ...
گراپ از دستشویی میپره بیرون و دوباره بر میگرده تو ، چون یادش رفته لنگش و دورش ببنده . لنگش و می بنده و میاد بیرون و مشقول نظاره محیط حموم میشه ... بعد سرش و بر میگردونه داخل حموم و میگه : بیا بیرون ... فقط کوییرل اینجاست .... و آرشام که معلوم نبوده تا الان کجا بوده میاد بیرون ...

پیام بازرگانی : هوریس پشمالو را به دخل حموم عمومی بفرستید ، آرشام جوات را پس بگیرید ...

در همین لحظه کالین از توی حوض وسط حموم عمومی میاد بیرون . کوییرل از ترس جیغ میکشه و سکندری زنان به سمت دیفال ( معادل دیوار ) میره ... کالین : همی خواهر اسلامی ، شما اینجا چه کار میکنید ؟

کالین بعد از اینکه کوییرل و یک دور توی حوض میشوره تا بوی پیاز بر طرف بشه ، کوییرل و میندازه توی کیسه بلاک و قل میخوره و میخوره و میخوره تا میشه مثل کدو قل قل زن ...

انجمن مدیران ، مدیران فعال ...

- حالا چیکار کنیم ، تو رو خدا ملت کجان ؟
هری از جاش بلند میشه و ادامه میده : کوییرلم کجاست ؟

استر که حالت چاپلوسانه به خودش گرفته با صدای آرومی میگه : من و ببین عله ... کوییرل میخوای چیکار

هری : ولی کاربرا کجان ؟

در همین لحظه کالین برمیگرده و به کیسه های پشت سرش نگاه میکنه که روی یکی نوشته ، نر و روی دیگری نوشته ماده ... و در همین لحظه میخنده

پایان سوژه ارزشی ... تا توانی پند بگیر ... نگرفتی هم ملات بگیر... نگرفتی هم مهم نیست صبر کن تا کارتش بیاد ( در راستای یخ کردن نمکدون )


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۰ ۱۱:۴۶:۴۴


جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
میزگرد ِ پشت ِ پرده های دریده شده!

گ : سلام و صدسلام خدمت شما بینندگان عزیز. با شما هستیم با مستند پ پ د ش. امروز خبرهای داغی برای شما داریم که به دلیل ذیق وقت مجبوریم فقط به اولین و مهمترینشون بپردازیم.
به گزارشی که تهیه کردیم توجه کنید.

...

سیریوس به لگد تو شیکم هوریس می کوبه... هوریس سیبیلاشو به تاب می ده و شلاقی می کوبه تو سر سیریوس!

ملت هردوشونو می گیرن و به عقب می کشن.

- فکر کردی زنکمو دزدیدی من دست رو دست می ذارم هیچی بهت نمی گم؟ اگه می بینی تا حالا ساکت بودم واسه این بود که منتظر موقعیت بودم و موقعیتو گیر آوردم! به خاک سیاه می شونمت!

هوریس با خشم خودشو جدا می کنه و به سیریوس حمله می کنه. لحظاتی بعد هر دو توی یه ابر گرد و خاک محو می شن!

...

- همونطور که دیدید امروز درگیری شدیدی بین دو تن از بزرگان ...
- بزرگ؟ اشتباه گرفتی عزیزم!

- شکسته نفسی می فرمایید جناب بلک شما یکی از بزرگان ِ ...
- منظور ِ من اون اسلاگهورن خیکی بود ... تا حالا نشنیده بودم هیچکس به اون ارزشی بگه بزرگ!
- جناب بلک لطفا یه لحظه ...
- شما منو اینجا دعوت کردید تا حرفامو بزنم منم حرفامو می زنم... می خوام همه بدونن که اون خیکی دو نفر دور خودش جمع کرد تا بتونه با دزدیدن افتخارای من یه اسم و رسمی به هم بزنه ولی با وجود اینکه تونست من رو از گرفتن رنک های ظاهری محروم کنه ولی در باطن تغییری تو وضعیت من ایجاد نشد! متاسفم که نتونست با این کارای کثیف به هدف کثیفترش برسه!
- شما لطف کنید اجازه بدید من حرفمو ...
- متاسفانه هنوزم سعی داره با تهمت زدن منو خراب کنه ولی من مطمئنم که نمی تونه و بازم شکست می خوره! والسلام.

- اِ .. آقای بلک ... آقای بلک کجا میرید؟!؟! ... رفت!!!

تصویر سیاه می شه...


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۱۶ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
صحنه تاریک نیست ،اتفاقا خیلی هم روشنه!پروژکتور و اسپیکر و کیبورد و سی دی تازه دی وی دی هم هست!خلاصه وسایلی که نشون میده تکنولوژی بین جادوگران هم پیشرفت کرده!
دو تا صندلی روی صحنه هستن به همراه پشت صحنه ی نارنجی! و یک عدد کوزه هم جلوی صحنه گذاشتن برای دکور.

***

دو نفر ظاهر میشن روی صندلی ها..
مجری با حالت شاداب :خب بچه های کوچولو و شاداب! خوشحالین نه؟!
**
یه بچه توی خونه در مقابل تی وی: "که چی بشه؟خوشحال باشیم که چی؟علاف بیکار!!"
و تی وی رو خاموش میکنه میره!
**
مجری:اهم...بله میخوایم فیلم هری پاتر و جام تهی رو نشونتون بدیم!برید حال کنید...مرلین یار شما باد که بعدشم نقدشو ببینید!

**
تصویر تاریک میشه و علامت تابلوی شرکت برادران وارنر میاد و روش مشخصات فیلم ظاهر میشه!
نام فیلم: هری پاتر و جام آتیش!
کارگردان:تو چی کار داری؟
بازیگران: هری، هرمیون، رون، گلزار، افشار
محصول: 2006

خود فیلم:

صحنه ی دویدن هری توی خیابان در فیلم سه..(منظور: هری داری میره هاگوارتز)
تصویر با یه عکس از خونه ی ویزلی ها قطع میشه!
صحنه ای که کرام اسنیچ رو میگیره پخش میشه و بعد صدای جیغ میاد .(منظور: دیوانه سازا اومدن..ملت دارن فرار میکنن!)
سپس هری و رون با هرمیون(در حالی که تصویر مربوط به فیلم یک میشه) نشستن توی قطار!
هری: چقدر درسا سخت شدن!
روپرت:آره مخصوصا این دین و زندگی امسال خیلی پیچیده شده!
هرمیون: اخم!

همه دور میز توی سالن نشستن..دامبلدور بلند میشه(فیلم 4) : خب..خب... یه مسابقاتی قراره باشه امسال که خیلی گولاخه! دو تا مدرسه ی دیگه هم قراره اینجا چتر بشن! اولیش اینان که الآن میان..دومیش این یکیان که بعد از اینا میان!بفرمایید تو...
پسرهای مدرسه ی مهمان در حالی که سرود ملی میخونن وارد میشن...کرام یه شعر دکلمه میکنه و میشینن!
دامبلدور: حالا مدرسه ی بعدی..
ناگهان صنه قطع میشه جام آتش جلوی دامبلدور ظاهر میشه!
دامبلدور: اسماتونو بندازین این تو! هرکی اسمش دراومد از اون تو بیرون، میره برای تیم ملی!

(زیر صفحه با خط عثمان طه* نوشته میشه: سه روز بعد!)

صحنه ی کلاس دفاع..معلم مودی...(تصویر مودی چهار خونه شده!)
مودی با صدای خیلی ملیح: خب بچه ها! شما باید همه جادوها رو بلد باشین! این عنکبوتو ببینید..دیروز زیر بارون بود ،نجاتش دادم!حالا من اینو میکشم شما نجاتش بدید!!!
هرمیون:نــــــــــــــــه.نویل رو اذیت نکن!
صحنه قطع میشه!
دامبلدور از توی جام اسمارو میاره بیرون!اسما گوشه ی صحنه نوشته میشن!
یه عکس از چشمای چو زیرنویس میشه!(همه فکر میکنن این چشما چشمهای یانگومه؛ اما کسانی که میدونین هری پاتر چیه در فا میفهمن که اینجا منظور چشمای "چو" بوده!)
هرمیون:هری تو باید مسابقه رو ببری!
*
هرمیون: اوه هری تو مسابقه رو بردی!
!
هرمیون: هری تو باید مرحله دو رو هم ببری! البته بعد از جشن دعا خوانی!
هری:حالا من با کی بیام برای جشنن دعا خوانی!؟
هرمیون: بهتره درس بخونیم!
یه تصویر از چهره ی همه توی جشن در حالی که از دماغ تا بالای پیشانی اونا معلومه نشون داده میشه!
هری: این لباسایی که مخصوص مرحله دو هستن چه خوشگلن !مگه نه هرمیون؟!
صدای خنده ی هرمیون!
تصویر تیره میشه!
یه عکس از موجودات زیر دریاچه نشون میدن و بعد صدای دست زدن و شادی!
تشویق هری توی سالن بزرگ(فیلم دو!آخراش باشه فکر کنم!)

هری: حالا باید مرحله ی سه رو ببرم!
یه عکس از هزارتو میبینیم! چشمای ولدمورت از زیر چشمای هری رد میشن و سدریک میفته زمین!
هری: اوه سدریک..خوابیدی چرا باز؟
و بعد صجنه ی خداحافظی هر از دوستانش توی فیلم سه پخش میشه!

تیتراژ: آهنگ جدید عمو پورنگ!
**

مجری فورا میپره جلوی دوربین: بچه ها کسی از جاش تکون نخوره! بشینین نقدو ببینید بعد برین!
**
بچه ای در خانه:گم شو!
**
منتقد: سلام و صد درود!
مجری: استاد خب نظرتون رو راجع به چگونگی فیلم بگید!
منتقد: فیلم خیلی فیلم آموزنده و خوبی بود!
مجری: بله..دیگه؟
منتقد: و فیلم خیلی خوب و آموزنده بود! باتشکر...
مجری: بله..اینم از نقد فیلم ..امیدوارم لذت برده باشید! تا فیلم های بعدی مرلین با شما!
======

*خطاطی مشهور بوده گویا!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
صفحه سیاه میشه و با رنگ قرمز جمله ای روی صفحه ظاهر میشه :

انا للمرلین و و انا علیه راجعون

صدای آهنگی ماگولی بک گراند تصاویر به گوش میرسه .
میرن آدمااااا ... از اونا فــــقــــــط ... خاطره هاشوووون ... به جا میموونه!
مجری در حالی که متوجه شروع برنامه نشده در حال جدول حل کردنه .
- سه عمودی ! چیزی سه حرفی که هنگام سلام علیک دو طرف آن را به نشانه دوستی و محبت به هم میدهند و به گرمی میفشارند .
بعضی اوقات نیز برای ابراز علاقه از راه دور آن را به نشانه ارادت برایش بالا میاوردند و تکان میدهند »
دراکو : دست
مجری : احسنت
کارگردان : آقا رو آنتنیما !!
دوربین از بالا استودیو رو نشون میده .
طراحی صحنه به طور یک دست با روبانها و نوارهای مشکی تزئین شده و مجری برنامه در حالی که سه متر ریش داره با کت و شلوار و کروات سیاه جلوی دوربین ظاهر میشه .
- اینه رسم روزگار ... همه ما رفتنی هستیم ! سلام به شما ... سلام به شما دوستان عزیزی که سالهاست با برنامه ما آشنایی دارید ... شماهایی که بی صبرانه در ارزوی چنین روزی بودید ! متاسفانه همون طور که میدونید یا شایدم نمیدونید چون مام تازه فهمیدیم آلبوس پرسی دامبلدور به رحمت ایزدی پیوست !!
- جییییییییییییییییغ !! بابااااا .... بابا !!!! نــــــــــــه
دوربین آهسته آهسته به عقب میره و چهره آنیتا که روی تابوت دامبلدور دراز کشیده در کادر دوربین قرار میگیره .
- بااااباااا !! واست زود بود ... مگه آخه چند سال داشتی منو تنها گذاشتی؟
از پشت دوربین یه سری افراد میان کمک تا آنیتا رو از تابوت جدا کنند .
دراکو که در کنار آنیتا نشسته فقط لبخندهای شومی میزنه .
- آرون باش زن ! رو آنتنیم ... ضایع نکن !

مجری : بله ... خوب فکر میکنم متوجه مهمانان ما شده باشید ، بنده علیرضا امیرقاسمی مجری شبکه جهانی T2 , و تپـــــ ...
کارگردان : هووووو آقا سه ملیارد پول گرفتی تبلیغ شبکتو بکنی؟؟
مجری : خوب میخواستم بگم این برنامه از دو شبکه جهانی دیگه هم به طور زنده پخش میشه تا علت فوت ناگهانی این جوان ناکام رو برسی کنیم و امروز در خدمت آنیتا دامبلدور و همسرش دراکو مالفوی هستیم !
- بابا !!! چرا منو تنها گذاشتی ؟؟
یه گزارش ببنید ما برمیگردیم ... با ما باشید ! (تیکه کلام اون ور آبیا )

محوطه اطراف مدرسه هاگوارتز ...
پسرکی سیفید میفید در حالی که کیفش روی دوشش انداخته تلیپ بچه های دبستانی به سمت ورودی مدرسه میره .
- میرم مدرسه ... میرم مدرسه ... جیبام پر از فندق و پسته !
گزارشگر : آقا پسر یه لحظه ...
- بله ؟؟ میخوای از زخمم فیلم بگیری ؟؟ ببین چه خوگشله ...

گ : هری جان میدونستی مدیر مدرسه تون آلبوس مرده ؟
هری در حالی که از دیدن دوربین در حال ذوق مرگ شدنه عین بچه ها قر و قمیش میاد و با کیفش بازی میکنه .
- خوووب ... ایی ( خنده) ... من خودم کشتومش دیگه !
-ش ما ؟
- ایییی (خنده) دیدم هی اعشابمو ... (تفش رو غورت میده ) ... منم با اکسپلیارموس چیزش کردم ... زدم کشتمش تا بهم فحش نده ! بابا دورسلی بهم ... بهم یاد داد آقا مجری ... ( تفش رو دوباره غورت میده ) هرکی چیز کرد ... فحش داد بزنم بکووو ..مش ! (تفش رو غورت میده ... بوکوشمش !

تصویر مشکی میشه و جایی شبیه یک خرابه ظاهر میشه .
گ : خوووب خانم بلاتریکس شایعات زیادی در مورد مرگ زودهنگام و تاسف بار ...
- هوووو ... مرتیکه بوقی تاسف بار چیه ؟!
گ : ببببب .. ببخشید ! نظرتون در مورد مرگ اون پیر خرفت چیه ؟
بلاتریکس روسریش رو صاف میکنه و چوبدست جدیدش رو بالا میگیره که تو کادر باشه .
- والا ما رفتیم بالای برج مدرسه هاگوارتز واسه ماموریت ییهوویی دیدیم آلبوس اونجاس تا ما رو دید کم اورد خودشو از بالای برج پرت کرد پایین

فییییییش ، محوطه بیرونی آزکابان !
یک دیمنتور در حالی که روی هوا تانگو میرقصه روی تصویر ظاهر میشه.
گ : هوووو دیمی ... اینجا ... این پایین !!
دیمنتور ترمز دستیش رو میکشه و به سمت پایین تغییر جهت میده .
گ : شما این وقت روز بیرون از ازکابان چی کار میکنید ؟
دیمنتور از جیبش ژل کتیرایی رو در میاره و با تف به موهاش میماله .
- خوب مرخصی ساعتی گرفتم برم پیش دوست بووووقم دور هم این روز رو جشن بگیریم
گ : نظرتون در مورد مرگ آلبوس چیه ؟
- والا حقیقتش ما دیروز رفتیم هاگوارتز تا به دستور ارباب که دومبول رو مفسد فی الارض معرفی کرده بووکوو ... ( آچچچچچه ) ... ببخشید عطسم گرفت ! به بوی این ژلای غیر استاندارد حساسیت دارم ! رفتیم اتاق دومبول بکوشیمش که ییهویی به یه چیز عجیبی برخوردیم
گزارشگر که هیجان زده شده میکروفون رو میکونه زیر کلاه دیمنتور تا کیفیت صدا بهتر بشه .
- ققنوس دومبول به سمت کلاه گروهبندی رفت و چیز درازی شبیه ... هوووم ! شبیه چیز ... شمشیر در اورد و مستقیم کرد تو حلقوم دومبول !
بووووووس ...
جسد گزارشگر بدبخت بر اثر بوسه دیمنتور روی زمین ولو میشه .
جیک جیک جیک (صدای شماره گرفتن )
- نازی بپر بیا یه آدم تپول مپول گیر اوردم دور هم بخوریمش

قیییییییییژ ... استودیو پخش
مجری : مهستی تا ابد تو قلب ما هستی !!
کارگردان : آقای عزیز اون برنامه تموم شده !!

در یک لحظه تصویر فقط یک دسته گل سه متری رو نشون میده که جلوی لنز دوربین ظاهر میشه و صدای مردی که اونو حمل میکنه .
- آقا این دسته گل رو کجا بذارم !؟ این پول ما رو هم بدید زن و بچه داریم
مجری با دست تابوت آلبوس که جلوشون قرار داره رو نشون میده .
« آن کس که مرا بوس لبان بود گیلدی بود
آن کس که مرا روح و روان بود گیلدی بود
آن کس که مرا جان و جگر بود گیلدی بود
آن کس که هر شب کنارم بود گیلدی بود »

مجری : اوهووووی ! اشتباه اومدی عزیزم ... مراسم سالگرد گیلدی طبقه بالاست !
دراکو کماکان به تابوت دومبول زل زده و دو نقطه دی میخنده .
- خوب دراکو جان دوست دارم تو این برنامه به طور شفاف و روشن حال آلبوس قبل از مرگ رو از زبون شما بشنویم . الان چه احساسی دارید ؟
آنیتا : باااااباااااا جوووون !
دراکو : خوب مسلما خوشحالم از این بابت
آنیتا :
دراکو کرواتش رو درست میکنه و به تابوت زل میزنه .
- خوب سره سفره عقد آنی جون امضا کرد که هر چی داره به من میبخشه و منم از فرصت استفاده کردم و بالای برج وقتی آلبوس رو تنها دیدم از همون بالا شوتش کردم پایین !
آنیتا : مااااااااع ... تو ... تو !!
دراکو یک نامه از جیبش در میاره و به سرعت از استودیو خارج میشه .
نامه :
« آنیتا جووون حکم طلاقت فردا به دستت میرسه ، مرسی بابت این همه مال و اموالی که بهم بخشیدی ! ماچ بوس لاو »

آنیتا : بــــــابااااا !!

--------
« براساس یک داستان واقعی از پسری که یک شبه مایه دار شد »



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۸۶

فنریر گری  بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۲ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
از قزوین،همون کوچه خلوت که اونسری با هم بودیم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 32
آفلاین
مجری برنامه با صدایی که حاکی از غمی بود خبری را باید به جامعه جادوگری میداد!
-با نهایت تاسف و تاثر باید بگم ما تئودور نات رو از دست دادیم!شما میتونین تشیهع جنازه مرحوم تئودور نات رو بصورت زنده از برنامه ما نگاه کنید!
گورستان ریدل ساعت3:20 دقیقه!
و بعد صفحه جادوگر تی وی به دوربینی سپرده شد که بسوی درختانی در حرکت بود!کم کم صدای مبهم افرادی از دور دست شنیده شد،دوربین نیز بر سرعت خود افزود تا زودتر به مراسم برسد.......دیگر میشد افرادی را که لباس سیاهی بر تن داشتند را تشخیص داد!
دیگر صدا واضح بود و میشد فهمید که صدای ناله های افرادی است!
دوربین از میان افرادی که بر روی صندلی هایشان نشسته بودند و اشک میریختند و با دستمال کاغذی اشکهایشان را پاک میکردند گذشت.
دو مرد در حال حرف زدن بودند.
-لرد نمیدونی چطور این اتفاق افتاد؟اخه اون که خیلی تو جادوی سیاه مهارت داشت!
دوربین مرد کچلی را نشان داد که هم اکنون چشمانش قرمز شده بودند!(فکر نکنین مال اشکه اخه ولدی همیشه چشش قرمزه!)مرد در جواب فرد سوال کننده گفت:
-شایعاتی مبنی بر این که اون رو ترور کردند پخش شده..میگن که بعد از اون برنامش تو جادوگر تی وی و اون اهنگی که برای مدیرا خوند تهت تعقیب بوده و ترور شده...تازه بعد از کالبد شکافی اثر یک طلسم فقط دیده میشده...
و لرد سکوت کرد.مرد کنارش با تعجب پرسید:
-چه طلسمی بوده ارباب؟
و لرد سزش را نزدیک گوش مرد کرد!دوربین هم به ناچار نزدیک تر شد تا بتواند بشنود!
-با طلسم بلاکیوس!
مرد از جا پرید و در همین موقع از پشت صدای همهمه ای بلند شد!دوربی چرخید و از میان مردمی که بلند شده بودند گذشت!غولی بزرگ داشت از میان مردم میگذشت و در دستانش پارچه ای سفید بود و در درون پارچه پسری بنام تئودور نات قرار داشت.
گراپ که اشک میریخت تلو تلو خوران خود را با مشقت زیاد به سکویی که برای گذاشتن جنازه درست کرده بودند رسانید!و جسد بی جان تئودور را بر روی ان قرار داد.
در همین هنگام زنی به همراه بچه ای از میا نصندلی ها با صدای گریه و شیون به سوی جایگاه حرکت کردند!
زن و بچه هر کدام به یک طرف جسد رفتند و وی را در آغوش گرفتند. صدای زن به همراه هق هقششنیده میشد.
-تئو کجا رفتی؟چرا رفتی؟تو رفتی و مارو جا گذاشتی مارو مثل همه تنها گذاشتی؟
ملت بلند شده بودند و در حال بندری بودند که با نگاه غذب ناک زن شرم کردند و نشستند!
و زن ادامه داد.
-تو که گفتی تو رو تنها نمیزارم........تو که میگفتی جولیا تراورز همیشه پیشت میمونم.....اما چرا رفتی؟من با این یتیمت چی کار کنم!
و به پسری که در آن سوی جسد بود اشاره کرد.پسرک نیز شروع کرد.
-بابا چرا رفتی چرا بارتی کوچولوت رو تنها گذاشتی ؟
و بعد نوری شدید فضا را عوض کرد نور از پشت مردم می آمد و همه سرهایشان را برگرداند تا ببینند که چه کسی آمده است!و بعد فردی با عظمت داشت پیش می امد.آری شیخ کالین کریوی نیز خود را به مجلس رسانده بود.
شیخ کالین به جایگاه نزدیک شد و شروع به حرف زدن کرد!
-ای مرد آسلام ای مرد شجاع ای بزرگ مرد تاریخ آیت المرلین ها.ای آیت المرلین.ای آفتابه بدست......ای کسی که همیشه در همه جا ذکر وجودت را جس نمودیم......همانا که به تو نیاز است کجا رفتی؟
و صدای هق هق مردم بلند شد.
و دوباره شیخ به سخنان گهر بارش ادامه داد.
-از همه عزیزان تشکر به جا می آوریم و همین جا بنا بر وصیت این مرحوم وصیت نامه اش را خواهیم خواند!
و کاغذی را از جیبش در آورد و شروع به خواندن کرد.
-اینجانب تئودور نات فرزند نات تمام مال و اموال از جمله پست هایم را به شخص فنریر گری بک میسپارم...میدانم که به زودی خواهم رفت و خیلی زودتر از آنچه احساس کنم.........وفنریر گری بک بعد از مرگ من شوور جولیا تراورز و پدر بارتی کراوچ خواهد بود...
و شیخ نامه رابست و چوبش را به طرف جنازه گرفت و جادویی را خواند و بعد جنازه در میان خاک مدفون شد.....و با همه عظمتی که در دنیا برای خود ساخته بود همینک چیزی جز کفنی برای خویش نداشت و از این دنیا دست خالی رفته بود...........

-------------------------
به زودی فیلمی بنام جاسوس بازی در هالی ویزارد توسط کمپانی گرگ خاکستری زده خواهد شد.


همانا شما به علت پست بي ناموØ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۶

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
دینگ ، دینگ ، دینگ

اخبار علمی فرهنگی هنری

دانشمندان دانشگاه ویزاردینگ لند موفق به تشریح کامل نحوه ی کار ورد مافلیاتو شدند
نتایج این تحقیق نشان می دهد که این ورد بلافاصله وارد گوش شده بعد به صورت خیلی جالبرویه پرده ی گوش چسب کاری می کنه و مانع رسیدن امواج به گوش می شه سپس یک عدد رادیو اف ام جلویه گوش روشن می کنه و ......
طبق خبری که همین الان به دستمون رسید فیلم : اینک رویه جارو
به کارگردانی ابراهیم دیمینتور
با بازی لئوناردو شانپایک ، مت ویزلی ، جانی اوانز با فروشی معادل بیست میلیون گالیون به صدر فروش سینمایه جادویی این هفته رسید
گفتنی است این فیلم تاکنون توانسته بیش از 500 جایزه ی بین المللی را دریافت کند
خوب به پایان این بخش خبری رسیدیم
تا فردا و برنامه ی اینده ما نیستسم پس فردا بیاین .


ٌٌدر حال پاشیدن بذر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.