هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۸:۳۴ شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۴
#54

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
ارشیا ادامه داد:
همونطور که محمد گفت من قدرت چندانی ندارم اما تو مناطقی که گم شده باسیم یا آبی برای استفاده نباشه و یا اینکه قدرت های جادوگری مانع از فرار ما بشه من خیلی سریع درخواست کمک می کنم. من از یه قبیله خیلی بزرگ هستم و کار من توهم سازیه. با ایجاد سراب همه چیز رو به واقعیت تبدیل می کنم البته فکر نکنم چیزی از حرف های من فهمیده باشی اما برای پیدا کردن اون یارو... اسمش چی بود؟
تام ریدل.
کی؟ منظورت تام مارولو ریدل که نیست؟
چرا خودشه. تو میشناسیش؟
صبر کن.
محمد از جایش بلند شد و خیلی سریع خود را به کمدی که گوشه اتاق قرار داشت رساند. در آن را باز کرد و در کمال تعجب هری به جای اینکه با چند آت و آَشغال و یا احتمالا وسائل جادوگری جنگلی سبز رنگ دید. محمد خیلی سریع زیر لب افسونی خواند و آن را به سمت جنگل روانه کرد افسون وارد کمد شد و به جای اینکه به ته کمد برخورد کند و آن را نابود نماید از آن گذشت.
باید عجله کنیم. علی خیلی زود برای رفتن به اون خراب شده یه فکری بکن. قاصدک به تک شاخ ها خبر یبده باید فاطمه رو پیدا کنیم. بهنام وزارت خونه و دیوونه خونه با تو. همگی. زود باشین. وضعیت قرمز.
همه به سرعت برق از جای خود بلند شدند و به علی که غیب شده بود و بهنام که داشت در را می بست پیوستند. اما هری هنوز چیزی نفهمیده بود. فریاد زد:
اینجا چه خبره؟
ببین هری دعا کن تام آسیبی به فاطمه من نرسونه واگرنه باید برای کشتنش بری تو صف. اونم یه صف 70 میلیون نفری.
......


من به انØ


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
#53

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
محمد گفت :
-خوب بهتره بريم سر اصل مطلب
ما تو يکشورمون بر عکس کشور شما اين قدرت را داريم که هر کسی رو از روی جادويی که انجام داده ميشه پيدا کنيم کافی که چوب دستی اون ها را وارد شبکه کنيم و دستگاه به هر وقت که اونا جادو کنن محل دقيقشونو به ما ميده . تنها مشکل اين قضيه اينکه اونا به صورت غير قانونی وارد ايران شدن و چوب دستياشون تو شبکه قرار نگرفته.
اگر چوب دستی که حتی برای يک بار از اون استفاده کردن داشتيم ...........
هری که گيج شده بود گفت :
- خوب پس در اين صورت اين راه حل که به دردمون نميخوره .
محمد گفت : تقريبا بله و ما منتظريم تا شايد يکی از افراد خودمون اين مشکل را بر طرف کنه .
حالا نبود فاطمه برای مهمانان کاملا مشخص شد.
بهنام گفت : بله درست فکر ميکنيد و سرشو به نشان تصديق تکان داد .
محمد در ادامه صحبتش گفت :
- البته ما راههای ديگه ای هم در سر داريم مثلا يکيش ...
و رو به ارشيا کرد .
ارشيا ادامه داد:...................


من کی هستم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۴
#52

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
هری با راهنمایی افراد گروه به سمت اتقای که اتاق جلسات نامیده می شد رفت. نمی شد نامش را اتاق گذاشت برای خودش قلعه ای بود. به دو بخش تقسیم شده بود و در میان همه آنها یک میز گرد وجود داشت که سیزده صندلی در پشت آن حاضر بود. هری واقعا از رفتار این افراد تعجب کرده بود. وقتی همه نشستند هری بار دیگر نبود یک نفر را احساس کرد. مک گوناگل و بقیه نیز پشت سرش بودند و به جز پروفسور تغییر شکل همه متعجب به در و دیوار نگاه می کردند.
محمد بلند شد و گفت:
خب هری امیدوارم برای آشنا شدن به همه آماده باشی. از پسرا شروع میکنم. اینی که اینجا نشسته رو که می شناسی بهنام ذهن خوان بزرگیه و هرکسی از پسش بر نمی آد. این یکی بیژنه و از خاندان آبی کشور محسوب میشه و تنها یدونه از این افراد در هر صد سال به دنیا می آد. تو ماموریت های آبی خیلی مفیده. علی هم که متخصص پرواز و فراره و ابرهای این منطقه ازش پیروی دارن. حسن قدرت نامرئی شدن داره ارشیا هم تو مناطق خشک و بی آب و علف مفیده باید خودت ببینی من نمی گم. ساسان و سینا دوقلوهای افسانه ای ما هستند و قدرت های مکمل دارن و اما دخترا.
از اون طرف معرفی می کنم قاصدک رئیس تک شاخ هاست. سودا یه مدافع خیلی قویه. نادیا رو هم که باهاش آشنا شدی متخصص تغییر شکل و آنیماگوس بزرگیه و نفر سوم گروه محسوب میشه. سارا هم که دیگه نیازی به معرفی نداره منظورم رئیس مدرسه نیست منظورم اون کوچولو که ته نشسته. اون ضد آتشه. بعدا می بینی برای تبخیر آب رودخونه و این جور چیزا فاطمه هم که اینجا نیست. وقتی اومد باهاش آشنا میشی.


من به انØ


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۴
#51

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
بهنام رو به هری گفت : خوب بدن در مورد نقشم باهات صحبت ميکنم . تا بعد و پاشد رفت طرف ۱۱ نفره ديگه.

محمد هم به جمع آنها ملحق شد و گروه طغیانگر کامل شد. گروه در مورد نقشه بهنام صحبت می کردند. محمد گفت:
همیشه نقشه های بهنام حرف نداشته من میگم بهتره ما بهش اعتماد کنیم و بریم نقشه که می تونه ولدمورت رو شکست بده رو به هری و دوستاش بگیم.
بهنام فکر همه رو خوند و گفت: نادیا دلیلت قانع کننده نیست.

همه اعضای گروه به اینطور برخورد کردن بهنام عادت داشتند. اون می تونست فکرها رو بخونه و نقشه های عالی می کشید و همیشه چیزی برای گفتن داشت. قبل از اینکه کسی حرفی بزند یا سئوالش را بپرسد جوابش را می داد.

هری گوشه ای نشسته بود و به اعضای گروه نگاه می کرد. و با خودش می گفت که من می تونم با کمک این دوستهای جدید ولدمورتو شکست بدم. فکرشو بکن 13 نفر که قدرتی مثل قدرت دامبلدور دارن می تونن چه کارایی که بکنن.

هری در فکر رفته بود که همه سیزده نفر با طلسمی پلاکارد بزرگی در هوا ظاهر کردند. و از میهمانان خارجی خواستند که در سالن جلسات جمع شوند. آنها می خواستند نقشه شان را به آنها بگویند.


من برگشتم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۴
#50

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
خوب من کلی نقشه برای پيدا کردن لرد کشيدم و خيلی دلمميخواد اونا رو با شما ها در ميون بگذارم و.......
سارا دوباره ايستاده بود و رو به جمعيت گفت :
بعد از يک نهار خوب که به قول ما ايرانيان بايد با دوست خورده بشه از شما دعوت ميکنم که به برنامهء آتشبازی
ايرانی توجه بفرماييد
هم زمان با نشستن سارا از گوشه کنارهای سالن شيرهايی آتشين جرقه زنان وارد شدن و بر فراز سر مهمانان شروع به قرش کردن و سپس رقص کنان به سمت هم رفتن تا اينکه با هم برخورد کردن و بوم
حالا شيرها سريع به شکل موسس مدرسه سپس مدير مدرسه و در يک لحظه شبيه دامبلدور شد و ناگهان همه جا ساکت شد .
بوم اينبار دستانی آتشين و رنگارنگ با هم دست ميدادن و تبديل به نشان يک ققنوس و شير شروع به حرکت کردن و با رسیدن به ديوارهای سالن ناپديد شدن.
بهنام در حالی که لبخند پتو پهنی رو صورتش نقش گرفته بود گفت :
حال کردين همش کاره ناديا بود بيچاره وقتی داشت امتحانش ميکرد براش حادثه ای پيش اومد نگاه کنيد مجبور شده صورتشو بپوشونه خيلی زحمت کشيده.
هری که واقعا تعجب کرده بود نمونه اين آتيش بازی رو فقط در جام جهانی ديده بود و بايد اعتراف ميکرد اين خيلی با شکوهتر بود.
بهنام رو به هری گفت : خوب بدن در مورد نقشم باهات صحبت ميکنم . تا بعد و پاشد رفت طرف ۱۱ نفره ديگه


من کی هستم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴
#49

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
حتما اشتباهی پيش اومده .

هری باید به کمک دوستان جدیدش نقشه ای برای از بین بردن ولدمورت می کرد. هری در فکر فرو رفته بود که پسر جوان و خوشتیپی و با قدی بلند حدود 180 سانت به سمت او آمد. و بدون مقدمه گفت:
سلام اسم من بهنام و عضو گروه طغانگرم.
یکی از توانایی های من خواندن فکر افراده. همینجوری فکر شما رو خوندم. و فکر می کنم بتونم کمکتون کنم. در مورد نقشه ای که الان تو فکرش بودین.

بهنام بدون اینکه فرصتی به هری بدهد همینطور شروع به صحبت می کرد و در مورد نقشه ای که داشت به هری توضیح می داد.
بقیه هم به حرفهای او توجه می کردند.

بهنام ادامه داد که.........


من برگشتم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۴
#48

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
جينی که بهش بر خورده بود گفت :
-اصلا خوشم نيومد اون کارش چه منظوری داشت .
هرميون که يادش رفته بود جينی هم وجود خارجی داره با تعجب بهش نگاه کرد يعنی تو درباره چی داری حرف ميزنی
جينی گفت:
- اين پسره چی فکر کرده که با هری اونجوری برخورد کرد مگه ميخواست يک موجود عجيب ببينه که با چوب دستيش اول هری رو امتحان کرد.
هرميون ديد که حالا که خوب به قضيه نگاه ميکنه اصلا در ايران با اونها درست برخورد نميشه مگه زمانی که در هاگزوارتز مهمان داشتند برای مهمانان غذاهای کشور خودشونو سرو نميکردند چرا تو ايران برای اونها روی غذاها نامشونو نوشته بودن اين عجيب بود ويا زمانی که کرام به مدرسه اونا اومده بود مثل يه موجود خطرناک باحاش برخورد کرده بودن.
و از همه عجيبتر اين بود که ايرانيان به مهمان نوازی مشهور بودن .
پس يا مطالب کتابا غلط بوده يا اينجا کاسه ای زير نيمکاسه بوده ولی هرميون برای اينکه جينی رو از حالت تدافعی که نسبت به این ميزبان خود پسند از بين ببرد گفت : حتما اشتباهی پيش اومده .


من کی هستم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
#47

دستیار یک شبح


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۳ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۰ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸
از کوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
هرميون:چي ميگي تو.مثل اين كه فراموش كردي ما براي چي اومديم ايران؟؟؟
رون:حالا هرچی اسم این مردیکه رو که می یاره غذا تو گلوم گیر می کنه
هرمیون با پوزخند:آخی
هری:ااااااااااا چه قدر بحث می کنید؟!!!!
هرمیون:اون جا رو
هری به طرفی که هرمیون اشاره می کرد نگاهی کرد
ظرف هایی بزرگ از جنس نقره با نقش هایی ظریف از سوی سقف اومدن به طرف میز مهمان ها
هری :اینا چین؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
پسر کناری:انواع دسرها ....حلواهای مختلف....انواع سالادها ...کیک ها و شیرینی ها ایرانی و......
هرمیون:رون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رون با دهان پر:کیلی اوشمزن
هری و هرمیون خندیدند


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
#46

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
پس محمد چه قدرتی داره؟
هري:محمد؟اون سال هفتمه و ميتونه تغيير شكل بده،طلسمهاي تجسمي رو به خوبي انجام ميده،اگه براي اين گروه ماموريت پيش نميومد ،حتما مدرسه ما تو مسابقه سه جادوگر شركت ميكرد.
اون سال مدرسه ما ميخواست تو مسابقه شركت كنه كه براي گروه طغيانگر ماموريتي محرمانه پيش اومد.پروفسور سارا هم براي مدرسه بوباتون پيام فرستاد و از اونا خواست تا در اين مسابقه شركت كنند.
هري كه از تعجب داشت شاخ در مي آورد نگاهي به محمد كرد كه داشت به آرامي كباب ميخورد.و پيش خودش فكر كرد كه اگر محمد تو اون مسابقه شركت ميكرد و به جاي سدريك با من ميومد ميتونستيم ولدمورتو بكشيم.و الان هم سدريك زنده بود.
هري در افكارش غرق بود كه هرميون صدايش زد و گفت:هري به نظرت الان ولدمورت كجاست؟؟؟؟
هري:ها؟ولمورت!!!!نمي.............
رون حرفشو قطع كرد و گفت:ول كن هرميون.الان وقت خوش گذرونيه.
هرميون:چي ميگي تو.مثل اين كه فراموش كردي ما براي چي اومديم ايران؟؟؟


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
#45

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
روی یکی از غذاها که به نظر گوشتی می آمد که دراز شده باشد نوشته شده بود کباب. و روی یکی ا آنها نوشته بودند جوجه کباب. رون حتی کمترین نگاهی به نوشته های رویشان نکرده بود و اکنون داشت کباب ها را چپه می کرد. به جای گیلاس های طلایی رنگ هاگوارتز برای هر کس یک لیوان مخصوص وجود داشت و به جای شراب های رنگارنگ مادام روزمارتا چند ظرف پر از شربت های میوه های مختلف وجود داشت.
دانش آموزان سورک بر خلاف دانش آموزان هاگوارتز که اجازه پر ماندن به هیچ ظرف و بشقابی را نمیدادند غذای کمی می خوردند. هری نگاهی به پسر بغل دستی خودش آنداخت و از او پرسید:
شما بودجتون کمه یا اینکه بهتون غذا نمیدن؟
ما یاد گرفتیم که به اندازه بخوریم. بیشتر زمان ما برای یاد گرفتن صرف میشه.
این گروه سیزده نفری یه نفرش کو ؟ یه صندلی خالیه.
فاطمه خانم برای ماموریتی به جنوب کشور رفتن و دو روز بعد بر میگردن البته شاید به خاطر شما زود تر بیان چون آقا محمد تنها نمیتونه کمک زیادی به شما بکنه. اونا مکمل همدیگه هستن.
حالا چرا اینا فقط سیزده نفرن؟
اینا افرادی هستن که قدرتهای مخصوصی دارن. مثلا اون دختره که اون وسط نشسته. می بینی؟
آره.
دخترکی بود زیبا و بر خلاف دیگران جلوی صورتش را نگرفته بود. هری شک داشت 10 سالش را تمام کرده باشد.
اون رئیس تک شاخ های ایرانه. همه تک شاخ ها ازش اطاعت میکنن.
پس محمد چه قدرتی داره؟


من به انØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.