هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
اتاق وزیر بریتانیا در هتل، سی دقیقه مانده به اجلاس

- رون... رونالد... گوشی رو بردار.

- بوق .. بوق .. بوق .. مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد، لطفا دوباره تماس حاصل فرمایید.


کنیگزلی در حالی که سعی می کرد با رون تماس برقرار کند به دیوار رو به رو خیره شد.

شترق!

- چی؟ ویلبرت؟ خوب موقع اومدی. بدبخت شدم.

ویلبرت در حالی که داشت خاک های روی کت قهوه ای اش را می تکاند به کینگزلی خیره شد.

- چی شده کینگزلی؟ من که نترسوندمت؟

- نه... ویلی... ویلی، مورفین معجون مرکب پیچیده ی من رو خورد.

- وای! الآن مورفین کجاست؟

- روی تخت خوابیده. البته فکر کنم بهتره بگی ارنی شماره ی سه کجاست؟

مورفین:

کینگزلی:

ویلبرت:

- حالا شنیدم که اجلاس بعدی باید وزیر هم باشه. درسته؟

- آره. مودی هم تا چند دقیقه دیگه میرسه. رون هم که گوشی رو بر نمی داره. ارنی واقعی هم که فراموشی گرفته.

- چی؟ ارنی فراموشی گرفته. چه جوری؟

- بهتره مودی بهت بگه.

شترق!

مودی در حالی که به قیافه ی بهت زده ی ویلبرت و چهره ی نگران کینگزلی نگاهی انداخت چمدان هایش را رو تخت انداخت و شروع به صحبت کرد:

سلام ویلی. سلام کینگزلی. چی شده؟ قیافه هاتون درهمه.

ویلبرت در حالی که داشت به مورفین نگاه می کرد گفت:

مودی. بیا و ببین کینگزلی چی کار کرده.

کینگزلی گفت:

به من چه. خودش نباید معجون پیچیده ی من رو می خورد.

- کینگزلی. آروم باش. ویلبرت، شنیدم کارم داشتی. البته بعدا بگو، الآن وقت این کارا رو نداریم. اینجا فروشگاهی چیزی ( منظور چیزی که مورفین میزنه نیستا! ) هست تا یه پاتیل بگیریم با چند تا ماده ی اولیه؟

- آره. دست من رو بگیر.

کینگزلی در حالی که داشت بر سر خودش میزد گفت:

پس من چی؟ اگه یه وقت کسی بیاد داخل...

ویلبرت گفت:
خودت باید دست به سرش کنی. خداحافظ.

شترق !


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۳ ۲۲:۱۲:۲۴
دلیل ویرایش: :cry3:



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
تق تق شترنگ!

در با شدت باز شد و مورفین در آستانه ی در نمایان شد.
کینگزلی فورا عبارت « خمار اومد، پایان تماس، تمام! » را در ذهنش زمزمه کرد و از جایش بلند شد. با لحنی عصبانی پرسید:

- مورفین، هیچ معلومه بدون اطلاع قبلی کجا تشریف بردی؟ می دونی با چه بدبختی ای خبرنگارا رو پیچوندم؟ همین حالاشم باید دید که روزنامه ها درموردمون چه شایعاتی قراره در بیارن!

مورفین بی توجه به صحبت های کینگزلی، کت چروک شده اش را درآورد، خودش را روی تخت کناری ولو کرد و جرعه ی بزرگی از لیوان دسته داری که روی پاتختی بود سرکشید.

- خب مورفین، ازت نمی پرسم که چرا غیبت زد، ولی حداقل ازت خواهش می کنم که دوباره غیبت نزنه، چون یک ساعت دیگه باید توی اجلاس شرکت کنیم. مورفین؟ مورفین؟!

مورفین درون سطل آشغال کنار تخت پشت سرهم تف می کرد.

- تف! تف! خخخخیــــ..توووف! ارنی، این شه ژهر ماری بود اینژا گژاشته بودی؟ مژه ی شاش جن میداد! کم مونده بالا بیارم.

کینگزلی با دستپاچگی سراغ لیوان رفت.

- اوه نه! این معجـ.. بدبخت شدم! بدبخت شدیم! اثرش تا سه ساعت می مونه!

- اشر شی میمونه؟! شی میگی تو؟! این معژون بود؟!

- و پنجاه دقیقه ی دیگه اجلاس داریم!

- شرا اینژوری شدم؟! حش میکنم دارم کش میام، پوشتم داره شاف میشه. ارنی این معژون عشاره ی حلژون نبود؟!

- و حضور وزیر الزامیه!

وزارت سحر و جادو

ارنی با چشمانی گرد به رون خیره شده بود.

- چیزه، رون؟... من اینجا؟ من الان باس تو تختم باشم!

- الان ساعت سه ی ظهره! تو تختت؟

- سه ی ظهر؟! بیچاره شدم رفت! یه ربع پیش جلسه ی خیلی مهمی داشتم. چرا بیدارم نکردین؟ :worry:

رون که کم کم از فراموشی ارنی داشت به تنگ می آمد با صدای بلندی که دست کمی از فریاد نداشت گفت:

- بیدار چیه مرد حسابی؟ تو که سه ساعته اینجا تو دفتر بیداری و پیش مایی؟ جلسه ای هم که میگی مال دیروز بوده.

قبل از اینکه ارنی از رون بپرسد که آن روز چند شنبه است یا چرا او دچار فراموشی شده در باز شد و فردی در تریپ ممدانه و با قدی کوتاه وارد شد.

- بینم داش، میگن مک میلون اینجاس! ...تو اینجایی پدر صلواتی؟! ناسلومتی قرار بود امروز سه هزار گالیون بریزی به حسابم!

ارنی با همان قیافه ی متعجب و چشمان گرد سابق به ممد نگاهی انداخت و گفت:

-من چیزی یادم نمیاد آقا! قبلا شما رو جایی دیدم؟!

ممد نعره زد:

- لعنتی بعد اونهمه کاری که واست انجام دادم حالا پولمو میخوری؟ نذار جلوی این،..

و با دستش به رون اشاره می کند...

- پسره ی فکلی پته تو بریزم روی آب!

- نمی دونم از چی حرف میـ-

- نمی دونی ها؟ یک ساعت وقت داری سه هزار گالیونمو بدی، و الا هرچی دیدی از چش خودت دیدی!

مرد ممد تریپ این را گفت و باسرعت از اتاق بیرون زد و ارنی را با جمله ی «کدوم حساب؟ کدوم سه هزار گالیون؟» و رون را با جمله ی «ارنی توی وزارتخونه داره دست به کارهایی میزنه که نباید بزنه...باید جلوشو بگیرین!» تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۳ ۱۹:۰۴:۲۶
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۳ ۱۹:۰۹:۵۳

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
- شما احمقا دارید بر علیه من کودتا می کنید؟

- آبلیــــــــــــــوی اَت!

مودی چوبدستی خودش رو در آورده بود و به سوی ارنی طلسم فراموشی رو فرستاده بود.

- مودی. چرا همچین کاری رو کردی؟

- رون. تو فکر بهتری داشتی؟

ناگهان صدای کینگزلی ادامه ی حرف مودی را قطع کرد:
چی شد؟ حرف اشتباهی زدم؟ مودی؟ رون؟ یکی جواب بده.

- کینگزلی... الآن تو کاری کردی که نباید می کردی. ما می دونیم که ارنی داره یه کارای مشکوکی می کنه ولی تو الآن جلوی ارنی این حرف رو زدی.

کینگزلی در حالی که صدای خودش رو به زور صاف می کرد تا لرزش صدایش را پنهان کند گفت:
خب الآن ارنی کجاست؟ مـ..من... :worry:

- نترس کینگزلی. حال ارنی خوبه. فقط یادش نمیاد که امروز اینجا بوده.

رون با دقت به حرف هایی که بین مودی و کینگزلی رد و بدل می شدند گوش می داد ولی چیزی ذهن رون را درگیر کرده بود. رون رو به مودی کرد و گفت:
مودی! من که یادم نمیاد که به کینگزلی چیزی گفته باشم درباره ی شکمون به ارنی. از تو هم مطمئنم. پس کی به کینگزلی گفته؟

مودی در حالی که از رون رو دست خورده بود تعجب کرد و گفت:

برای اولین باره که به موضوعی به این مهمی توجه نکرده بودم! آفرین رون. داری کاراگاه خوبی میشی.
کیگزلی، کی بهت گفته که ارنی داره یه کارایی می کنه؟

پس کینگزلی تمامی داستان آن دو جوان کتابدار و پروفسور اسلینکرد رو برای مودی و رون تعریف کرد.

مودی رو به کینگزلی کرد و گفت:

گوش کن ببین چی میگم. من فردا وسایلم رو جمع می کنم میام نیویورک. آدرس هتلتون رو برام با یه جغد بفرست.

رون با حالتی مظلومانه گفت:
پس من چی؟

- شما اینجا هستی و جایی با من نمیای.

- برا چی؟

- باید یکی باشه که حواسش به ارنی باشه.

- پس واسم سوغاتی بیاریا.

- رون... اگه کارت رو خوب انجام بدی، برات یه نیمبوس 5000 مدل آمریکایی رو برات می گیرم. ( آش به همین خیال باش )

و رون در حالی که داشت خودش رو بر روی نیمبوس 5000 تصور می کرد ارتباط رو با کینگزلی قطع کرد.




پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
کتابخانه ی عمومی نیویورک

- شما بهش گفتین؟ واقعا بهش گفتین که من شمارو فرستاده بودم؟

این نعره ی ویلبرت بود که ویکتور و ویلیام را از جا پراند. ویکتور با اشاره ی دستش ویلبرت را به آرامش دعوت کرد. ویلی بعد از این که صدایش را پایین آورد، ادامه داد؛

- مگه به شما نگفتـ-

- گفتین آقا، ولی مجبور شدیم. باور کنین! :worry:

- باور کنم؟ تن لشا اگه مجبور شدین اونوقت بجای اینکه دهنتونو وا کنین زود از اونجا می زدین بیرون!

- آقا، ایشون که حرف مارو قبول کردن، دیگه مشکل چیه؟!

ویلی که از فرط نفهم بودن آن دو به تنگ آمده بود، بی آنکه برایشان توضیح دهد که کینگزلی به دستور ارنی به آنجا آمده است و ممکن است با ارنی دوست باشد، بسمت درب خروج به راه افتاد.

دفتر فرماندهی کاراگاهان، دقایقی بعد

ارنی که تحمل سهل انگاری بیشتری را نداشت، با صدایی لبریز از خشم خطاب به رون گفت:

- هنوز نتونستی ارتباط برقرار کنی؟ من دیگه تحمل ندارم. من-

- ارنی، خواهش میکنم! الان نصفه شبه، هم کنفرانس بخوبی تموم شده، هم این که الان حتما کینگزلی خوابه. تا فردا که حتما موفق میشیم، مگه نه الستور؟

مودی بدون اینکه حرفی بزند، به نشانه ی موافقت سری تکان داد. اما ارنی هنوز قانع نشده بود، پس با همان لحن لبریز از خشمش با آن دو اتمام حجت کرد:

- ببینین، اگه کسی از این قضیه بویی ببره، من بیچاره میشم. و اگه من بیچاره بشم همه تونو، همه تونو بیچاره میکنم!

مودی بلند شد و دستش را روی شانه ی ارنی گذاشت، بعد به آرامی گفت:

- مشکلی پیش نمیاد رفیق، مطمئن باش.

هنوز ارنی جواب مودی را نداده بود که با فریاد رون، به همراه مودی از جا پرید؛

- موفق شدم! ارتباط برقراره!

صدای خش خشی در ذهن هر سه پیچید و بعد صدای بلند کینگزلی در مغز آنها طنین انداز شد.

- مودی، وقت زیادی نداریم! همین الان به من خبر دادن که ارنی توی وزارتخونه داره دست به کارهایی میزنه که نباید بزنه... باید جلوشو بگیرین!

مودی و رون برگشتند و به قیافه ی ارنی که با خشم به آن دو نگاه می کرد زل زدند.


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۲ ۱۲:۲۶:۵۲
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۲ ۱۲:۵۴:۰۰

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
ارنی در حالی که با دستمالی سفید عرق روی صورت خودش رو پاک می کرد به دو خبرنگار جوانی که تازه وارد اتاق کنفرانس شدند نگاهی کرد. در چشمان آن دو جوان چیزی بود که ارنی را وادار به حرف زدن کرد:

- ببخشید... باید بگم که خستگی راه باعث شده که نتونم به تمامی سوالات شما جواب بدم، پس اگه ناراحت نشید من فقط با این دو خبرنگاران در اتاق خودم در هتل گفتوگویی داشته باشم.

ارنی که از این حرف خودش تعجب کرده بود و از اینکه نمی تونست کنترل حرف زدن خودش رو بدست بیاره با عصبانیت از اتاق کنفرانس خارج شد و به سوی اتاق خودش حرکت کرد.

کتابخانه ی عمومی نیویورک، ساعاتی قبل

- گوش کنید ببیند چی میگم. من میدونم که اونجا آبرو ریزی میشه. شما باید جلوی این اتفاق رو بگیرید.

صدایی پرشور که جوانی را در خود آمیخته بود جواب داد:

- ولی... آخه... چه جوری؟

- مثلا شما جادوگرید. من که نمی دونم. خودتون باید یه جوری درستش کنید. حالا می تونید برید.

- باشه. فقط بگو اسم طرف چی بود؟

- کینگزلی شکلبوت


اتاق مخصوص وزیر بریتانیا در هتل، هم اکنون


- خب، هر سوال داریــــــ....

خبرنگار جوان که صورتی پر از جوش داشت حرف ارنی را قطع کرد و گفت:
نیاز نیست خودتون رو اذیت کنید. ما ماموریت خودمون رو انجام دادیم.

- چی؟ کدوم ماموریت؟

- آروم باش کینگزلی. من ویلیام بک لایت سرکتابدار شماره ی دو در کتابخونه ی عمومی نیویورک هستم و بردارم ویکتور بک لایت، کتابدار ویژه ی کتابخونه ی نیویورک هست. ما باید برای دوست عزیزمون کاری رو انجام می دادیم.

کینگزلی گفت:
پس چرا از اول نگفتید که از طرف ارنی اومدید. داشتم توی اون کنفرانس لعنتی عصبانی میشدم.

- کینگزلی، ما از طرف ارنی نیومدیم. ارنی الآن داره توی وزارتخونه ی اینگلیس پادشاهی میکنه. شاید هم... نمیدونم. ولی ما از طرف اون نیومدیم.

کینگزلی که داشت کم کم گیج میشد گفت:
پس... به جز ارنی و چند تا بچه های دیگه کسی نمی دونه که من ارنی نیستم.

- درسته. این کار ها برای اینه که مورفین خراب کاری نکنه. ما داریم میریم.

- ولی شما نگفتید که از طرف کی اومید.

- باشه... ما از طرف ویلبرت اسلینکرد اومدیم.

- چی؟ ویلی؟ اون که یه مدت پیداش نبود.

- اون از ده روز پیش اومده بود اینجا. ما باید بریم. داره دیر میشه. پروفسور اسلینکرد گفت که نباید این موضوع رو به کسی بگی.
فقط باید مودی خبردار بشه که پروفسور توی نیویورکه. فهمیدی؟

- آره. آره. من هم سعی می کنم جلوی مورفین رو بگیرم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویلی بازگشت......



ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۱ ۲۳:۵۷:۳۰



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
ارنی(؟) از پشت در به شکل نامحسوس به داخل اتاق کنفرانس که داخلش کیپ تا کیپ خبرنگار شامل جن های کوتوله ی گابلین تی وی تا عجوزه هایی بدترکیب از کانالی ناشناس نگاهی انداخت و همزمان دچار رعشه ای نامحسوس شد.
پس کاملا نامحسوس چوبدستی اش را تکانی داد و زیر لب وردی خواند.

اندر مخیله ی ارنی علامت سوال:

- از کچل سیاه به مرکز، از کچل سیاه به مرکز!

هنوز «ز» مرکز را کامل ادا نکرده بود که صدایی آشنا در مغزش طنین انداخت...

- کچل سیاه، موقرمزی صحبت میکنه. تله پاتی برقراره و صداتو داریم، می تونی شروع کنی!

- چی؟! موقرمزی؟! پس چاپلوس نارنجی کجاست؟ :worry:

- چاپلوس نارنجی برای کاری مهم رفته، نگران نباش، منو مود.. چیز.. چشم مجنون اینجا هستیم، میتونی شروع کنی.


او که انتظار داشت بابرقراری تله پاتی آرامشی نسبی پیدا کند، با وحشتی دوچندان وارد اتاق شد و پشت تریبون قرار گرفت.

اولین خبرنگار، بدون هیچ رودربایستی ای، سوالش را اینگونه مطرح کرد:

- آقای مک میلان، شایعات درباره ی اعتیاد وزیر سحر و جادوی بریتانیا حقیقت داره؟

اندر مخیله ی کچل سیاه:

- به کچل سیاه؛ انکار کن!

- کذب محضه! من حتی مطرح کردن چنین سوالی رو توهین می دونم. اگر اعتیادی درکار بود که جناب وزیر اصلا نمی تونستن تو انتخابات شرکت کنن، چه برسه به وزیر شدن.

- جناب مک میلان، آیا برنامه ی دوم دولت آزادی و ...

کیلومترها آنطرف تر، اندر خرابات حومه ی نیویورک

- اژ امنیت جلشه مطمئنید مشتر انگلیش ممد؟

- البته! تعدادی اژ قداره بندهای حرفه ای مشئول حفظ امنیت جلشه هشتن و هیچ جای نگرانی نیشت.

جواب رئیس بزرگترین باند مواد مخدر آمریکای شمالی آنقدر قاطعانه بنظر می رسید که آرامش مورفین را نسبت به امنیت آن خرابه جلب کند، اما او هنوز سر قیمت جنس هایش به توافق نرسیده بود. او هنوز این جلسه را به پایان نرسانده بود، درحالی که جلسات تجاری دیگری داشت که باید به همه ی آنها می رسید...

کنفرانس خبری، دقایقی بعد

- ببخشید آقای مک میلان، همین الان از دوست خبرنگارم در هتل محل اقامت شما به من پیغامی رسیده، مبتنی بر اینکه یک بسته حاوی پودری سفید رنگ، که بی شباهت به مواد مخدر نبوده برای جناب وزیر بریتانیا دریافت شده. آیا این نمی تونه به شایعاتی که درمورد اعتیاد...

اندر همانجا:

- لعنتی جواب بده دیگه!

- بوق .. بوق .. بوق .. مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد، لطفا دوباره تماس حاصل فرمایید.


- ... آیا قبول می کنید که بعد از جلسه به اونجا سری بزنیم تا به شایعات خاتمه داده بشه؟

- مـ.. مـ.. من؟! چیز؟... چی شده...مـ.. بله!

- عذر می خوام، برنامه های دولت شما راجع بحران...


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
مورفین که هنوز درست و کامل طرز استفاده از تلفن های همراه مشنگی رو بلد نبود و موبایل رو برعکس کنار گوشش نگه داشته بود جواب داد:

- من؟! من اممم... چیزه...

ارنی از پشت خط فریاد کشید:

- چیزه؟! رفتین دنبال چیز؟ من که انواعشو آوردم واستون!

مورفین گوشی برعکس را از کنار این گوش به کنار گوش سمت مقابل منتقل کرد و همان طور که از جیبش گالیون بیرون می آورد تا به فروشنده بده جواب داد:

- اولا که شر من داد نژن. دوما که اینجا آمریکاس. سرژمین آژادی و پرواژ! چیزای اینجا رو با مال خودمون مقایشه میکنی؟ حالا چی شده که با این وسیله آشغال ژنگ ژدی به من؟ صداش ضعیفه.

ارنی که متاسفانه از برعکس نگه داشته شدن گوشی خبر نداشت گفت:

- یه دکمه اون بغل هست بزنین صداش بیشتر میشه. تا یه ساعت دیگه باید اینجا باشین. گفتن بی شما مصاحبه مطبوعاتی رو برگزار نمیکنن. سریعتر برگردین.

مورفین که دوباره گوشی موبایل رو از این دست به اون دست میداد تا بتونه خرید جدیدش رو توی جیبش جا بده جواب داد:

- میام میام. محموله رو هم گفتم مخفیانه بیارن تو اتاقمون تو هتل. باید برشه کم کم. مواظب باش تا من بیام!

مورفین دکمه ی قرمز روی گوشی را فشار داد و با عصبانیت گوشی رو به سمت جوی آب پرت کرد.

هتل محل استقرار وزیر


ارنی تنها در انتظار بازگشت مورفین توی اتاق هتل نشسته بود که صدای در به گوش رسید.

- لابد محموله رو آوردن

ارنی به سمت در رفت و به محض باز کردن در گفت:

- بیارشون تو بذار اون گوشه.

همین که جمله ی ارنی تمام شد، مرد متشخص کت شلوار پوشیده ای که پشت در ایستاده بود جواب داد:

- مستر مک میلان! گفتن که بیشتر از این نمیتونیم تاخیر داشته باشیم. اگه میشه خودتون توی مصاحبه به سوالا جواب بدید تا مصاحبه ی دوم خود وزیر گانت تشریف بیارن.

ارنی توی افکارش خودشو جلوی یه دو راهی می دید. یه راه مطرح شدن و در پی اون مراقبت نکردن از محموله و راه دوم مطرح نشدن و مراقبت از محموله. خب مسلمه که ارنی وفادار به وزیر گانت کدومو انتخاب کرد.

- باشه بریم. فقط من منتظر یه بسته هستم.... پشت در گذاشته میشه دیگه؟

مرد کت شلواری همان طور که به سمت راهرو می چرخید جواب داد:

- نه. برمیگرده پذیرش و چون شما مهمون اختصاصی هستید پیش مدیر میمونه تا برگردید.

ارنی:



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۰:۲۹ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
بااونا:های ولکام یو اس
مورفین نگاهی به ارنی می کند ومی گوید: مورفین:ارنی ژون این کاکل سیاه چی می گه؟
ارنی باداد می گوید:کینگزلی بپر بیا ترجمه؟
کینگز لی می پرد ومی گوید :ایشون می گن سلام خوش امدید به امریکا .
بااونا یک چیز بلغور می کند و کینگزلی می گوید :به فرماید داخل ماشین.
داخل ماشین
مورفین یک چیزی به کینگزلی می گوید وکینگزلی می گوید :نه من اینکار را نمی کنم.
مورفین:ای ملعون اژحقوقت کم می کنم.
ده دقیقه بعد بازار
مورفین :اه این دا لاهوف اجتباه ادرس داده اهان همینه اینم بهترین ژنس چیز .ای ژانم. عژق وحال.
ده دقیقه بعد ارنی تماس می گیرد. ارنی :کجایین شما.
مورفین:...


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۶ ۱۰:۴۴:۰۷

مراقب خودت باش.


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱:۵۷ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
فرودگاه جادویی نیویورک

خبرنگار تلویزیون سی ان ان ویزارد رو به دوربین در حال ارائه ی گزارش بود:

سلام بینندگان عزیز
اطلاع پیدا کردیم که تا لحظاتی دیگر هواپیمای حامل وزیر سحر و جادوی بریتانیا در باند پشت سر بنده آپارات خواهد کرد. همونطور که مستحضرید آقای مورفین گانت به تازگی در انتخابات پیروز شدن و این اولین سفر خارجی ایشون هست.


پاق

... خب! بله! هواپیمای ایشون به سلامت آپارات کردن و همونطور که مشاهده می کنید وزیر سحر و جادوی امریکا؛ آقای بااونا شخصا به استقبال ایشون اومدن... بله... پلکان متحرک به هواپیما نزدیک میشه و درب های هواپیما به آهستگی باز میشن... اوه! خدای من!... پناه بر مرلین!... ظاهرا هواپیمای ایشون دچار مشکل شده... همونطور که می بینید دود بسیار غلیظی به محض باز شدن درب هواپیما ازش خارج شد... نیروهای امداد و نجات با سرعت خودشون رو به هواپیما می رسونن... امیدواریم به جناب وزیر بریتانیا و هیئت همراهشون آسیبی نرسیده باشه... من چهره ی نگران وزیر بااونا رو می بینم که دارن دستورات لازم رو صادر می کنن... خدای من... یکی دو نفر از درب هواپیما خارج شدن و دارن به آهستگی از پله ها پایین میان. ظاهرا اون فردی که دوتا کلاه روی سرشه جناب وزیر گانت هستن... خدای من! چه بلایی سرشون اومده؟... کتشون پاره است و پیژامه پاشونه... حتما حادثه ی وحشتناکی براشون پیش اومده که با این سر و وضع مجبور شدن در انظار عموم ظاهر شن... اما... یعنی چی؟... پس چرا هیچ نشانه ای از ترس و وحشت در چهرشون نمی بینم؟ اتفاقا خیلی هم خوشحال هستن... واقعا عجیبه. هیئت همراه ایشون همه مرتب و با کت و شلوارن و انگار هیچ حادثه ای پیش نیومده... من واقعا گیج شدم... ظاهرا مجبوریم تا کنفرانس خبری مشترک ایشون صبر کنیم و جریان این اتفاقات عجیب رو از خودشون بپرسیم.

همان لحظه - بالای پلکان

مورفین دست هایش را از هم باز کرد و نفس عمیقی کشید : آه! دنیای آژاد! بالاخره رشیدیم به نیویورک و هیچ کوه یخی هم در کار نبود رز!
ارنی که فلاش دوربین های کنجکاو خبرنگاران را از پایین هواپیما می دید به زور لبخندی زد و دستی تکان داد و گفت: رز کیه؟ من ارنی ام!
- راس میگی ها! حیف شد... اگه رز ویزلی رو گذاشته بودم معاونم، الان کلی تیریپ تایتانیک می اومدم واسه ملت. حیف... هی ارنی! اون مرتیکه سیاه سوخته کیه پای پلکان وایساده نیشش بازه؟ مامور بازرسی نباشه، محموله لو بره.
- نه قربان... اون وزیر سحر و جادوی امریکاست. عالیجناب بااونا. ایشون برای بریتانیا احترام فراوانی قائلن که شخصا اومدن به استقبال شما. خواهش می کنم حواستون رو جمع کنید جناب وزیر. دنیا این سفر شما رو زیر نظر داره. شما نماینده ی جادوگران بریتانیایید. آبروی همه ی ما دست شماست.
مورفین پیژامه اش را همزمان با دماغش بالا کشید و مشکوکانه به ارنی نگریست: منظورت چیه ارنی؟ میخوای بگی من بی کلاشم؟
- هرگز جناب وزیر!:worry: به هیچ وجه!:worry: شما سطح جدیدی از کلاس رو تعریف کردین.:worry: فقط خواهش می کنم اگه در مورد این دود و لباساتون ازتون سوالی شد بگین به خاطر نقص فنی بوده. اصلا شما تشریف ببرید هتل استراحت کنین، بذارین من به سوالات خسته کننده ی خبرنگارا جواب بدم.

مورفین با بی حوصلگی شروع کرد از پله ها پایین رفتن: حالا فعلا بذار بریم پایین، اول من ببینم این کاکاسیا چی میگه؟
و بعد همانطور که پایین می آمد برای وزیر امریکا دست تکان داد و داد زد: چطوری بااونا؟ با مایی یا با اونا پدرشوخته؟



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲
#99

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
دستشویی فرودگاه - 15 دقیقه قبل از پرواز هواپیمای Full OF Cheese

- فقط یه قلپ؟

- یه قلپ تو هر سه ساعت.

- بعد که بشکل تو در اومدم چی میشه؟وقتی رسیدم اونور آب چیکار باس بکنم؟

- تو اگه هیچ کاری هم نکنی مشکلی نیس... فقط دوتا مسئولیت داری؛ یکی اینکه جلوی مورفین خم و راست بشی...

-

- دوم اینکه هر سه ساعت واسش یه "چیز"ی ببری... قبوله دیگه؟

- چه چیزی مثلا؟

- کینگزلــــــــی! اذیت نکن دیگه!

فضای کاملا مشنگی دستشویی، با شیرهای سنسور دار و خشک کن های اتوماتیک کینگزلی را آزار میداد و همین سبب می شد که حس لجبازی اش شدت بگیرد. گرچه بدون آن فضا هم وظیفه ای که به او محول میشد به اندازه ی کافی چندش آور به نظر می رسید.

- عمراً! تو هروقت اسفنکتر معده ـتو ببینی کینگزلی شکلبولت رو هم میبینی که داره چاپلوسی مورفینو میکنه!

ارنی هم در حالی که هنوز در معنی «اسفنکتر معده» مانده بود، ناسزاگویان به سمت هواپیما رفت.

در هواپیما

«مسافرین محترم، کاپیتان بوق( ) صحبت میکنه...»

- بینم ارنی ژون، اون چیژ جدیدا رو آوردی تو راه بژنم دیگه؟

«...استعمال هرگونه دخانیات اکیدا ممنوع هستش، همچنین...»

- میدونشتم این فرشتاده ی شاژمان ملل میدونه! هی میگفتم نکنه بگه اشتعمال مواد هم ممنوعه... ولی فقط... ارنی؟ ارنی کوجایی؟ پش من یه شاعته با خودم حرف میژنم؟ ارنــــــــــی!

در یک لحظه ی بحرانی، ارنی که فقط یک ثانیه با از دست دادن شغلش فاصله داشت، در حالی که نفس نفس می زد وارد شد:

- چیه قربونت برم؟ صدام کردی؟ بیا از این منقل برقیا واست آوردم... از این چیز صورتیا هم آوردم که میگن آخر جوّه! قــوربونت بشم من! دورت بگردم!

-ارنی؟


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.