تق تق شترنگ!در با شدت باز شد و مورفین در آستانه ی در نمایان شد.
کینگزلی فورا عبارت
« خمار اومد، پایان تماس، تمام! » را در ذهنش زمزمه کرد و از جایش بلند شد. با لحنی عصبانی پرسید:
- مورفین، هیچ معلومه بدون اطلاع قبلی کجا تشریف بردی؟ می دونی با چه بدبختی ای خبرنگارا رو پیچوندم؟ همین حالاشم باید دید که روزنامه ها درموردمون چه شایعاتی قراره در بیارن!
مورفین بی توجه به صحبت های کینگزلی، کت چروک شده اش را درآورد، خودش را روی تخت کناری ولو کرد و جرعه ی بزرگی از لیوان دسته داری که روی پاتختی بود سرکشید.
- خب مورفین، ازت نمی پرسم که چرا غیبت زد، ولی حداقل ازت خواهش می کنم که دوباره غیبت نزنه، چون یک ساعت دیگه باید توی اجلاس شرکت کنیم. مورفین؟ مورفین؟!
مورفین درون سطل آشغال کنار تخت پشت سرهم تف می کرد.
- تف! تف! خخخخیــــ..توووف! ارنی، این شه ژهر ماری بود اینژا گژاشته بودی؟ مژه ی شاش جن میداد! کم مونده بالا بیارم.
کینگزلی با دستپاچگی سراغ لیوان رفت.
- اوه نه! این معجـ.. بدبخت شدم! بدبخت شدیم! اثرش تا سه ساعت می مونه!
- اشر شی میمونه؟! شی میگی تو؟! این معژون بود؟!
- و پنجاه دقیقه ی دیگه اجلاس داریم!
- شرا اینژوری شدم؟! حش میکنم دارم کش میام، پوشتم داره شاف میشه. ارنی این معژون عشاره ی حلژون نبود؟!
- و حضور وزیر الزامیه!
وزارت سحر و جادوارنی با چشمانی گرد به رون خیره شده بود.
- چیزه، رون؟... من اینجا؟ من الان باس تو تختم باشم!
- الان ساعت سه ی ظهره! تو تختت؟
- سه ی ظهر؟! بیچاره شدم رفت! یه ربع پیش جلسه ی خیلی مهمی داشتم. چرا بیدارم نکردین؟ :worry:
رون که کم کم از فراموشی ارنی داشت به تنگ می آمد با صدای بلندی که دست کمی از فریاد نداشت گفت:
- بیدار چیه مرد حسابی؟ تو که سه ساعته اینجا تو دفتر بیداری و پیش مایی؟ جلسه ای هم که میگی مال دیروز بوده.
قبل از اینکه ارنی از رون بپرسد که آن روز چند شنبه است یا چرا او دچار فراموشی شده در باز شد و فردی در تریپ ممدانه و با قدی کوتاه وارد شد.
- بینم داش، میگن مک میلون اینجاس! ...
تو اینجایی پدر صلواتی؟! ناسلومتی قرار بود امروز سه هزار گالیون بریزی به حسابم!
ارنی با همان قیافه ی متعجب و چشمان گرد سابق به ممد نگاهی انداخت و گفت:
-من چیزی یادم نمیاد آقا! قبلا شما رو جایی دیدم؟!
ممد نعره زد:
- لعنتی بعد اونهمه کاری که واست انجام دادم حالا پولمو میخوری؟ نذار جلوی این،..
و با دستش به رون اشاره می کند...
- پسره ی فکلی پته تو بریزم روی آب!
- نمی دونم از چی حرف میـ-
- نمی دونی ها؟ یک ساعت وقت داری سه هزار گالیونمو بدی، و الا هرچی دیدی از چش خودت دیدی!
مرد ممد تریپ این را گفت و باسرعت از اتاق بیرون زد و ارنی را با جمله ی
«کدوم حساب؟ کدوم سه هزار گالیون؟» و رون را با جمله ی
«ارنی توی وزارتخونه داره دست به کارهایی میزنه که نباید بزنه...باید جلوشو بگیرین!» تنها گذاشت.