بعد از رفتن دالاهوف صداي تق خفيف در اتاق ولدمورت پيچيد
ولدورت با تعجب به اطرافش نگاه ميكنه و به دنبال منبع صدا مي گرده ولي هرچي نگاه ميكنه چيزي نميبينه و شروع ميكنه به رسيدگي به پرونده هايي كه روي ميزشه
ناگهان صداي سردي ميگه
صدا : خوب دفتر دستكي براي خود بهم زدي تام
(ولدمورت سعي ميكنه خونسردي خودشو حفظ كنه و ميگه)
ولدمورت : تو كي هستي
اون صدا به قدري سرد و بيروح بود كه موهاي پشت گردن ولدمورت سيخ شده بود
صدا : كسي كه بيش از همه به تو نزديكه
ولدمورت : هيچ كس به من نزديك نيست
صدا : تام تو هيشه در اشتباه بودي
ولدمورت كه ديگه كمكم داشت تحملشو از دست ميداد
با صدايي لرزان از خشم گفت
ولدمورت : خودتو نشون بده
صدا : ترسيدي...؟
ولدمورت : من از هيچكس نميترسم.. من قوي ترين جادوگر سياه قرنم
صدا : مطمئني كه اينطوره.... و تو قوي ترين هستي؟
ولدمورت : بله خودتو نشون بده........
صدا : باشه
سپس نور سبز خيره كننده اي تمام اتاق رو پر كرد و مردي در مقابل چشمان حيرت زده ولدمورت ظاهر شد
چهر مرد بسيار به ولدمورت شباهت داشت فقط چشمانش سبز بود و كمي اختلاف قد داشتند اون مرد لباسي يك دست سبز پوشيده بود به نظر ميامد نوعي ردا باشه ولي از ردا زيبا تر بود وقتي كه نور از بين رفت ولدمرت كه حالا هراسي در چشمانش موج ميزد پرسيد
ولدمورت : تو ...تو كي هستي
سالازار: من؟..... تو كي هستي؟..تو كي هستي خودتو جادوگر سياه ميدوني ....تو كي هستي كه فر ميكني همتا نداري .... فكر كردي براي چي اينهمه قدرت داري .. براي اينكه خون من در رگهات جاريه براي اينكه من با طلسم خاصي تقويتت كردم
ولي تو حتي از پس كشتن يه بچه بر نيومدي ننگ برتو كه ابروي تمام جادوگران سياه رو بردي وحالا در كمال ارامش اومدي اينجا نشستي عضو ميگيري
ولدمورت : اون بچه يه بچه معمولي نبود
سالزار : چرا بود ولي تو يه افسون كه يادت بدن همش از همون استفاده ميكني .. باري كشتن خيلي افسون هست ولي تو بخاطر تنبليت فقط از آوادا استفاده ميكني
تو پدر خودتو كشتي باعث شدي كه مادرت افسردگي بگيره درسته كه اون فرد مشنگ بود ولي مادرت دوستش داشت ولي تو باعث شدي اون با نفرت زندگي كنه
ولدمورت : نه.................. من از اون متنفر بودم اون مشنگ باعث شد كه خون تو تو رگهاي من رقيق تر بشه ..!
سالازار : نه تام اينها همه بهانه است ... تو يك فرد قدرت طلبي كه هيچ چيز و هيچ كس برات ارزش نداره حتي جادوي سياه و من اومده ام تا به قدرت طلبي هاي تو پايان بدم
و به همه اعلام كنم از اين لحظه به بعد تمام فعاليت هاي دنياي سياه زير نظر من و طبق دستورات من انجام ميشه
ولدمورت : تو نميتون......
فقط دهانش تكان ميخورد ولي صدايي در نميومد
سالازار : من نميتونم ...؟!
حالا ميبينم كي ميتونه
پايان
ویرایش شده توسط Salazar_Slytherin در تاریخ ۱۳۸۳/۸/۲ ۱:۱۰:۰۱
ویرایش شده توسط Salazar_Slytherin در تاریخ ۱۳۸۳/۸/۲ ۲:۲۳:۵۰