از اولین روزی که به دنیا قدم نهادم قرعه من به نام مرگ و نیستی افتاده بود.در خانواده ای به دنیا آمدم که عملاً هیچ وقت وجود نداشت.از مادری ساحره و پدری مشنگ زاده و ابله.
تنها چیزی که مرا زنده نگه میداشت خون اصیلی بود که درون رگ هایم جریان داشت.و حس انتقام.انتقام اولین چیزی بود که در دنیا شناختم و به آن تسلط دارم.خشم، قدرت و بی رحمی همه صفاتی است که به من نسبت داده اند.اما هیچ کس درک نمیکند که من برای چه به دنیا آمده ام.من زندگی میکنم تا دنیا را از شر گند زاده ها و مشنگ ها پاک کنم.جهانی آرمانی بسازم که در آن هیچ کس جز اصیل زادگان حق زیستن ندارند.
کشتن را از همان سنین جوانی آغاز کردم.پدر مشنگ و خانواده اش را.امری مقدس برای پاک کردن لکه ننگی که گریبان خاندان ما شده بود.
دوران نوجوانی ام به سرعت گذشت.همراه با عطش یادگیریه فنون جادوگری.از همان زمان جادوی سیاه را کشف کردم تا جوابی باشد برای سوال های بی انتهای من.تنفر این قدرت را به من میداد که رشد کنم.لحظه به لحظه قوی تر شوم تا بتوانم به آرامانی که در ذهنم داشتم نزدیک شوم.
این افکار در سرم میدرخشیدند که روزی بزرگترین جادوگری خواهم شد که دنیا به خود دیده است.قدرتمند تر از از جادوگرسیاهی که تا به امروز وجود داشته است.
سال ها گذشت تا بالاخره لرد ولدمورت متولد شد.نامی که لرزه بر تن تمامی شنوندگانش می انداخت.روزهای زیبای من شروع شده بود،روزهایی مملو از خون ریزی و سیاهی.
دورانی کابوس مانند برای آنان که نام سفید بر خود نهاده بودند.من با سرعت هرچه تمام تر شروع به ریختن پایه های حکومتی کردم که در آن رحم و مهربانی هیچ جایی نداشت.
سراسر سیاهی و بود و پلیدی.برای این کار از مخوف ترین موجودات دنیای جادویی استفاده کردم.قدرت تمامی نیروهای شر را در دست گرفتم تا دنیا را به چیزی تبدیل کنم که میخواستم.
در اوج این نبرد،هنگامی که فکر میکردم تا هدف نهایی ام فاصله ای ندارم اشتباهی بزرگ در مسیر پیروزی ام وقفه ایجاد کرد.پاتر، نامی که باعث شد سال ها از شیرین ترین خواسته وجودم جدا باشم.
اما من بازگشتم.قدرتمند تر و بی رحم تر از همیشه.
در پی یافتن موجود مفلوکی که میتواند جلوی خواسته های من را بگیرد.من به دنیا امده ام تا سیاهی را در زمین پراکنده سازم و تا زمانی نسل اصیل زادگان بر جهان حکومت کنند به ویرانی جهان ادامه میدهم.
شناسه قبلی من:
ایوان روزیههمانا تاييد گشتي اي لرد سياه...اي مخوف...اي اسمشو نبر...اي دامبل...نه چيزه اشتباه شد...اي ولدمورت...خوب همي خداوندگار و ريش مرلين پشت و پناهت باشد...شما ناظر انجمن زير سايه و خانهريدل هم شدي به علت آنکه مرگ خوارهايت را پيوند و سر و سامان بدهي با تشکر کالين کريوي(کاسه ما يادت نره)