سلام .
ببخشید,میشه داستان رو به صورت فیلم سینمایی بنویسیم؟!
----------------------
نام فیلم : دیشب جغدتو دیدم آیدا !
زیبایی از ان او بود که با همان پرواز اولش چشمها را به سوی خود میبرد ... کار عضله های بال او تنظیم زاویه ی چشم تمامی جغد های دیگر بود ... انچنان بال از هم میگشود که هر کسی انرا میدید بی تردید میمرد .
ایدا : نمیدونم کجا رفته .. من اونو دوسش داشتم ... تازه میخواستم اسمشو انتخاب کنم ...
دوست ایدا (لاوندر) : چی میخواستی بذاری اسمشو ؟!
ایدا : میخواستم اسمشو بذارم...به نظرت قدرت خوب بود ؟!
لاوندر :عالیه ! ولی غلام بهتره ها !
ایدا :راس میگی پس میذارم غلام !
لاوندر خواس بگه که شوخی کرده ولی متوجه ش ایدا داره غلام غلام میکنه و به عقب و جلو خم میشه .
چندروزی بود که از ان جغد ریبا خبری نبود . ایدا چندروز قبل ساعتی را که مادرش بهش داده بود گم کرده بود و حالا این جغد که هدیه ی پدرش بود را نیز گم کرده بود . لاوندر سر او را نوازش کرد و گفت : چیزی نیست .. میاد ...ن..نگران نباش ...
فردا لاوندر در حالی که داره میدود و دوربین هم داره اونو میگیره در خونه ی ایدا اینا (!) رو باز میکنه و میپره تو و با تمام توان داد مینزه :
_ ایدا ایدا ! دیشب جغدتو دیدم ! الانم دیدمش ! توی اسمونه !
ایدا یه باره از پله ها خودشو مثل گلوله پرت میکنه پایین و رو هوا اونو اسلوموشن میکنن . بعد میفته روی مبلی که به لطف لاوندر اونجا ظاهر شد .
ایدا : کوش ؟!
لاوندر : اونه !
و اندو متوجه جغد میشوند که با سرعت به سمت انها حرکت میکند .جغد ساعت ایدا را نیز به نوکش گرفته .
ایدا با صدای اهسته ای در حالی که دستاشو به صورت دعا گرفته : وای خدای من ! اون جغد فوق العاده اس ! غلام من !
و جغد رو محکم بغل میکنه .
غلام :
ببین گیر چه جغد ندیده هایی افتادیم !
غلام با خودش فکر میکنه که چه خوب شد هیچ کس نفهمید اون رفته بوده دنبال چندتا جغد ماده و ساعت رو هم اون دزدیده بوده !
غلام بعد از این فکر :
________
ببخشید که خیلی لوسه ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید !
با تشکرات .
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�