هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۷ دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
نام:عرفان جنس:مذکر سن:16 محل زندگی:اصفهان محل تولد:اهواز در سال 1381 با هری پاتر آشنا شدم. تا حالا بجز هری پاتر کیمیاگر-بلندی های بادگیر-ارباب حلقه ها-بانوی دریاچه-شهر جانوران-سرزمین اژدهای طلایی-قلعه حیوانات رو خوندم. به زبان انگلیسی موسیقی هیپ هاپ(گروه انگلیسی بلو) علاقه دارم. سیکلو گرفتم دارم می رم به طرف دیپلم فعالیتهام مترجمی و نوشتن داستان


ویرایش شده توسط harrysalive در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۷ ۲۰:۲۲:۲۹


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

ترنس هيگز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۱ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۷:۴۱ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
از حفره ي ابديت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نام:ياسمين
سن:(مسخره ام نكنيد)13
محل زندگي:تهران
آشنايي با سايت:از طريق پروفسور لوپين قبلي
آشنايي با هري پاتر:از طريق مجلات مختلف


لحظات را گذرانديم


اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

آنتونین دالاهوفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
نام: علي ( عله جديد سايت)
جنسیت: فكر مي كني غير از مذكر باشم؟؟؟!!!!
سن:17
شهر محل تولد: تهران
محل زندگی:تهران
تحصیلات:مونديم تو كف دبيرستان
فعالیت های جنبی: طراحي صفحات وب و ...
مديريت چند تا سايت نه چندان آماتور

نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه: در نمایشگاه كتاب سال 1379 يهو خريدم خوندم ديونه اش شدم.
علاقه های شخصی خودتون: فوتبال- ديويد بكهام- رئال- بارسلونا- منچستر- انگليس- غرب آمريكا- شكيل اونيل
کتاب هایی که مطالعه کردید :
كل مجموعه هري پاتر
كل مجموعه افسانه دلتورا
لرد حلقه ها
و ...



Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۵

دادلی دورسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۵
از خانه شماره 4 پریویت درایو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
خب من میخواستم یه توضیحی راجع به شخصیتم و این که چطور به دنیای جادوگران اومد بدم و جایی رو بهتر از اینجا پیدا نکردم،ببخشید منو اگه مثل مطلب های بقیه نیست در اینجا.
---------------
همه چیز از اون شب شروع شد.داشتم از جلوی در اتاق هری پاتر رد میشدم که اتفاقی چشم ام افتاد به یک بسته بیسکویت که در دستان هری بود، یقین پیدا کردم که بیسکویت رو دوستانش براش فرستادند.واقعیتش خیلی وقت بودم که دلم برای خوردن یک بیسکویت یا حتی یک گاز از بیسکویت لک زده بود.
فردای اون روز زمانی که هری برای قدم زدن به بیرون از خونه رفته بود رفتم توی اتاقش و بعد از کمی جست و جو کردن بسته ی بیسکویت رو پیدا کردم و اونو تا ته خوردن، خواستم برگردم توی اتاقم و کمی با کامپیوترم بازی کنم که فکری به سرم زد ، تصمیم گرفتم برم و توی چمدون هری پاتر قایم بشم و زمانی که اومد توی اتاق بپرم بیرون و اونو بترسم و این سوژه ای باشه برای خندیدن و مسخره کردنش.
تکان هایی رو احساس کردم ، چشم هام رو باز کردم و خودم رو توی جایی تاریک دیدم،خوابم برده بود ، اولش کمی ترسیدم اما سریعا یادم افتاد که توی چمدون هری پاتر قایم شده بودم.احساس عجیبی داشتم انگار زمان زیادی بود که خوابم برده بود. به خاطر همین بود که زیپ چمدون رو آهسته باز کردم و سرم رو از چمدون بیرون اوردم. مو به تنم سیخ شد. توی قطار بودم و به احتمال 99% داشتم به مدرسه جادویی هری میرفتم!! کمی به اطراف نگاه کردم، شک ام به یقین تبدیل شد و نود و نه درصد ،صد در صد شد. اون پسر مو نارنجی رو دیدم که دو سال پیش به خونه‌ی ما اومده بود تا هری را ببره.
قلبم ایستاده بود و بدنم یخ کرده بود. نمی دانستم چطور همراه هری به اینجا آمده بودم اما میترسیدم چیزی بگویم و اعلام کنم پس چشمهایم را بستم و سعی کردم حرکتی نکنم که باعث لو رفتنم بشه.
صدای هری را شنیدم.
«خیلی وقت بود که چمدونم رو جمع کرده بودم ، خیلی دیر اومدید واقعا داشتم نگران میشدم»
و صدای شخص دیگری...
«حق با تو ست هری. ماجراهای مفصلی پیش اومد و ما نتونستیم در همون وقتی که تو نامه برات نوشتیم بیایم دنبالت...بعدا برات توضیح میدم.»
قطار ایستاد و بعد از چند دقیقه یکی منو بلند کرد[که احتمالا هری پاتر بود.] و با خودش برد تا جایی که منو گذاشت زمین.آرام و بی سر و صدا زیپ چمدون رو باز کردم و خزیدم و اومدم بیرون، مطمئن شدم که کسی متوجهم نشده است ؛ سپس دویدم و به گوشه ای رفتم، دیدم که هری پاتر و چند نفر دیگر که شامل پسر مو قرمز هم می شد دارند سوار بر کالسکه هایی بدون اسب میشوند. خیلی ترسیده بودم به اطراف نگاه کردم و دیدم آن مرد غول صفتی که چندین سال قبل کاری کرده بود تا من دم در بیارم دارد تعدادی از بچه ها را جمع میکند اما به جایی نمی رسد و نمیتواند همه را جمع و جور کند پس فریاد زد.
«سال اولی ها از این طرف!»
ترجیح دادم به دنبال او برم و سوار قایق بشم و به آن ساختمان عجیب بروم تا این که سوار کالسکه های بی اسب بشوم! پس به دنبال بقیه بچه که به دنبال مرد غول صفت میرفتند راه افتادم.
کمی بعد به داخل ساحتمان رفتیم و با راهنمایی مرد غول صفت وارد سرسرایی بزرگ شدیم که پر از میز های طویل و صندلی های بلند بود. پشت میزی نشستم و بعد از سخنرانی مردی ریش سفید و قد بلند و لاغر اندام [که من میشناختمش و یک بار به خانه ما آمده بود.]شروع به خوردن کردیم، کمی از ترسم بر طرف شده بود البته چندان به آن قضایا ربط نداشت بلکه من هر وقت تا خرخره غذا میخورم آرامشی وصف ناپذیر به من دست میدهد.
سپس به سالن دیگری رفتیم که بر سر بچه ها کلاهی عجیب و غریب و سخنگو میگذاشتند و بعد از لحظاتی کلاه اسمی را فریاد میزد و آن فرد می بایست به دنبال سر گروه آن گروه به جایی میرفت!
نوبت به من رسید، واقعا میترسیدم اما به هر حال باید میرفتم ، مانند همه ی بچه ها!
کلاه را به سرم گذاشتند، از ترس داشتم خودم رو خیس میکردم ، کلاه چیزهایی زمزمه می کرد.
"فرد عجیبی است... اصیل زاده که نیست... شجاع هم که نیست...از هوش کمی هم برخورداره..."
ناگهان فریاد زد:
"هافلپاف"
و من به دنبال بقیه بچه هایی که وقتی این نام را میشنوید میرفتند ، رفتم. سر گروه ما روحی قد بلند و خوش قیافه به نام سدریک دیگوری بود... به دنبالش میرفتیم. ناگهان چشمش به من افتاد و با تعجب پرسید:
«چمدونت کو؟»
به دروغ گفتم:
«توی قطار جا گذاشتم!»
با چشمانی گرد به من نگاه میکرد. سپس گفت:
«خیلی خوب ، صبر کن با هم میریم پیش مدیر گروه ، شاید بتونه کاری برات بکنه!»
بعد از این که سدریک مشکلات یه سری بچه ها رو حل کرد دستش رو گذاشت رو شونه من و من رو با خودش برد تا جلوی دفتری ، سپس بدون من وارد شد و صدا زد:
«پرفسور اسپراوت!...»
صدای جیغ مانند زنی جواب داد:
«الان میام ...سدریک!»
سدریک از اتاق بیرون اومد و با صدای آرومی به من گفت:
«سعی کن خودت رو مظلوم نشون بدی! »
این حالت رو داشتم تا این که زن قد کوتوله چاقی که شباهت زیادی به عمه مارجم داشت اومد بیرون و پرسید :
«چی شده پسرم؟»
سدریک به من اشاره کرد و گفت:
«پرفسور این از بچه های هافلپافه، چمدونش رو توی قطار جا گذاشته، میتونید کمکش کنید؟»
زن جیغ جیقغو که اسمش پرفسور اسپراوت بود بلوزم رو گرفت و کشید تو دفترش و جیغ زد:
«فکر کنم یه چیزایی برات داشته باشم... تو میتونی بری سدریک!»
زن ، من رو توی دفترش برد و خودش نیز شروع کرد به بررسی یک گنجینه بزرگ.
نمیتوانستم چیزی بگویم ... هنوز ترس داشتم.
بعد از مدتی سکوت ، صدایش در آمد:
«خوب خوب خوب. سه دست ردای مشکی ساده – یک کلاه ساده نوک تیز برای فعالیت های روزانه – دو جفت دستکش حفاظتی – ردای مشکی زمستانی مشکی یا نقره ای !... این از لباس هات!»
سپس به سمت کتابخونه اش رفت و شروع به جست و جو کردن ، کرد.
بعد از مدتی مجددا صدایش در آمد:
«خب خب پیدا کردم... یک دونه کتاب طلسمات قانونی نوشته میراندا گاسهاک – تاریخ جادوگری نوشته باتیلدا گاشات – نظریه های جادویی – راهنمای تغییر شکا – یک هزار گل و گیاه جادویی – معجون های جادویی – جانوان شگفت انگیز و زیست گاه آن ها – جادوی سیاه ...پسر خوش شانسی هستی همه چیز هست برات!»
به سمت جعبه ای عجیب و غریب رفت ، چوبدستی اش رو به سمتش گرفت و وردی زیر لب خواند ، در جعبه باز شد و پرفسور سرش رو به درون جعبه برد:
«اگه واقعا شانس بیاری باید این چند قلم هم برات جفت و جور کنم... آهان ... آهان ... ایناهاش یک دونه چوبدستی ، یک پتیل ، تلسکوپ ، ترازوی برنجی ... همین... اوه متاسفم برات بطری شیشه ای نتونستم پیدا کنم ، البته مشکلی نداره میتونم با پرفسور اسنیپ صحبت کنم ، شاید داشته باشه و بتونه بهت بده!»
پرفسور چیزهایی را که برام در نظر گرفته بود توی کیشه ای ریخت و دستم داد و گفت:
«اما یادت باشه آخر سال برشون گردونی ، حسابی هم مواظبشون باش خراب نشن... میتونی بری به خوابگاه!»
مردد بودم بگویم یا نگویم ولی بالاخره زیر لب گفتم:
«مت-ش-کرم... متش-کرم!»
و به سمت خوابگاه هافلپاف برگشتم و مثل بچه های دیگه خوابیدم و سر کلاس ها حضور پیدا کردم ، و دیدم جادوگر بودن هم لذتی دارد و در تمام این مدت ها خودم را از چشم هری دور میکردم که مبادا لو برود من یک ماگلم!.
البته هنوز که هنوزه برای من سوال است که چرا بعد از این همه مدت کسی متوجه نشد من ماگل هستم ! شاید هم واقعا جادوگر باشم!! و خودم خبر ندارم!

=================================
ویراش ناظر : دوست گرامی !
این مطلبی که شما نوشته بودی ، هیچ ربطی به این تاپیک نداشت و موضوعات بدون ارتباط پاک خواهند شد !
پست رو من پاک نمی کنم چون معلومه روش وقت گذاشتی . ولی لطفا دیگه این جوری پست نزنین !
کس دیگری این طوری پست بزنه ، پاک خواهد شد !

ناظر انجمن - ماروولو گانت


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۸ ۱۰:۰۱:۳۴
ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۸ ۱۰:۰۳:۳۴


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۵

دانیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
سلام
من اسمم وهرداد

20 سالمه

اهل اردبیل هستم

عاشق چیه دیوونه هری پاتر هستم

از سن 18 سالگی هم با هری آشنا شدم اولین کتابی که خوندم همون کتاب اول بود بعدش رفتم سه تا از فیلماشو گرفتم چون اون موقع همین سه تا فیلم اوومده بود بعدشم رفتم همه کتاباشو خریدم و یک ماهه تموم کردم


expektorpottervnom


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۵

ايدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۵۴ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵
از ديار عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
من ايدا 14سالمه و تو تولدم كتاب هري پاتر1 رو كادو گرفتم
علاقه ي خاصي به موسيقي وگروه اريان دارم وكتاب خوندن و نويسندگي درس خوندن از كاراي مورد علاقمه


كاش مي شد عشق را تفسير كرد


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۸:۵۶ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

روبیوس هاگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۴ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
از دروازه هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
اسم : بردیا
سن : 15 ساله
محل زندگی : تهران
نحوه ی آشنایی با هری پاتر : اولین کتابی هم که از هری پاتر خوندم کتاب چهار بود و بعد به ترتیب خوندم . بعد از خوندن هری پاتر عاشق رمان شدم و هر کتابی گیرم بیاد می خونم .


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱ ۱۱:۴۲:۱۰


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

ashkan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷
از demonta
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
اسم : اشکان
سن : 17 ساله
محل زندگی : تهران
نحوه ی آشنایی با کتاب ها :علاقم به فیلم و کتابه و با هری خیلی باحال آشنا شدم
اول فیلم1 رو دیدم و بعد کتاب3و بعدش 4 را خوندم بعد کتاب 1و2 را خوندم بعد کتاب 5 و 6 . آخرم یک دور از اول خوندم
خلاصه تنها کتبی که می خونم کتابای هری پاتر هست.البته از کتابای دارن شان هم خوشم میاد.


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱ ۱۱:۳۸:۰۸


پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵

محسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
اسم : محسن
سن : 18 ساله
نحوه ی اشنایی با کتاب :من تا یکی دو سال پیش نمی دونستم هری پاتر کیه؟!!
اینم بگم که اهل کتاب خوندن هم نبودم.تا این که یه روز برادرم با یه کتاب اومد خونه "هری پاتر و زندانی ازکابان" اسم کتاب بود و...
باید بگم که هری پاتر من رو کتابخون کرد


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱ ۱۱:۳۵:۴۴


Re: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

white_legolas


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۰۱ پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
سلام به همه
من شاهین هستم 17 سال و خورده ای بچه ی تهرانم
جنسیت!؟!؟!

علاقه شخصی:من هر چی فوتبال از هر کانال هر کشوری نشون بده میبینم کتابم ای 2-3 تا در ماه میخونم

نحوه آشناییم با هری پاتر هم مثل همس یه جایی دیدم که یه سری دارن در موردش حرف میزنن توجهم جلب شد ببینم چیه رفتم خریدم و اسیرش شدم








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.