تاریخچه رودی:
صبح یک روز خوب در ردا فروشی
صدای سوت میاد یه نفر با لباس مبدل وارد میشه
بس که این بشر خوب خودش رو تغییر شکل داده مانیا غش میکنه
رودی هنوز زن نگرفته:واییییی ای تمام هستی من ای نور امید من ای...
- زهر مار
- وایییی عزیزم تو به من گفتی زهر مار این زهر مار گوارا تر از هر چیزیه
- بمیری چقدر حرف میزنی سرم رفت
- من در راه تو خفه که چه عرض کنم خفه خون هم میگیرم...
در همین لحظه از اون نامه هایی میاد که برای کرام اومد
البته نه از زز...بازار بلکه از ددز...بازار
===
بعد از ازدواج
-رودی دم در رو هم طی کشیدی؟
- بله عزیزم
- خیلی خب من میخوام برم بیرون برمیگردم اینجا عین دسته گله حالیت شد؟
- بله عزیزم ولی جسارت میکنم کجا میخواید برید؟
-
به تو هیچ ربطی نداره مرتیکه بی شعور
-
===
شب همان روز
مانیا از در وارد میشه
- سلام عزیزم خوش گذشت بهت؟
- به تو هیچ ربطی نداره
- این درسته که به من هیچ ربطی نداره ولی عزیزم در زندگی آدم...
- اه...ببند اون دهنت رو حالم رو زدی بهم
-
- حالا قیافه ت رو اونطوری نکن
- چشم عزیزم
- آره...رفته بودم خونه ماکسیم اینا...
- منظورت هاگرید ایناست؟
- اه...تو کی میخوای آدم بشی؟مگه به تو نگفتن صاحاب خونه=زن خونه حالیت شد؟
- بله عزیزم میفرمودین
- آره رفته بودیم...
- رفته بودین؟
- اههههههه....رودی کافیه یه بار دیگه حرف بزنی
- چشم
- آره با مازا و نمید و اینا رفته بودیم پیش ماکسیم برای آموزش...
- آموزش چی عزیزم؟
- آموزش دفاع در برابر جادوگر های ترحیف کننده
- عزیزم اون تحریفه
صدایی از اون ور:ولشون کن همه ساحره ها میگن ترحیف
ولی دیری نپایید که صدا توسط نمید برده شد
- خب عزیزم میگفتی
- آره دیگه ماکسیم یه آموزش هایی بهمون داد که باید موثر واقع بشه
- بله این که درسته...هان؟
- ای بی تربیت هان نه بله
- بله بله
- وایسا ببینم چی چی رو بله بله یک(فتحه بر روی ی)بلایی به سرت بیارم
-
چرا عزیزم؟
- رزمرتا چی کارت داشت هان؟
- عزیزم خودت الان گفتی هان نه...
- گفتم رزمرتا چی کارت داشت؟
- وایییییییی پرمیس کجایی به دادم برس
-
پرمیس نیستش
===
فردای آن شب
مانیا با تلفن جادویی داره حرف میزنه
- خب...مرسی ونوس جون لطفا یکی رو بفرست بیاد ببرش چون خودت که میدونی ساحره ها ارزششون بالاتر از این حرفاست که جادوگرا رو وردارن بیارن سنت مانگو....
....