فیـــس فیــــس فیـــس (افکت اغاز خبر)
و هم اکنون توجه شما را به اخباری در مورد اعمال شیطانی جدید لرد سـیاه دعوت می کنیم!
فـــــــــیس فیـــــس فیـــــس (افکت نجینی وسط خبر)
خانمی با لبان صورتی و موهای ارایش کرده ی بلوند که پیراهنی بلند پوشیده بود و غرور اشرافی در چشمانش موج می زد شروع به صحبت کرد
_لرد سیاه روز سه شنبـه به دلیل ابراز علاقه ی غیر مشروط به پیرزنی حدودا هفتادساله توسط ارشاد دنیای جادوگری به زندان ازکابان فرستاده شد و همچنین به سه ساعت زندان محکوم گشت.و هم اکنون مصاحبه ای کوتـاه با رییس سازمان ارشاد جادوگری خواهیــم داشت.
خبرنگار :ســلام جناب اقای دامبلدور .بلاخره توانستیم مصاحبه ای را با شما ترتیب دهیم و درمورد کار های شیطانی این فرد صحبت کنیم!خب اقای دامبلدور بار ها و بار ها این روابط در چت باکس دیده شده اما شما اعتراضی نکردید دلیل اعتراض شما چی بود؟
_سلام عرض می کنم خدمت همه ی عوامل پشت صحنه
خدمت جادوگر های گرامی و ساحره های جیگر که الهی قربونشون برم خوشحالم که در این شب گرامی در خدمت شما بینندگان هستم..خب راستش سایر روابط رو زیاد در نظر نمی گیرم و من به جوانان دنیای جادوگری فرصت جبران می دهم اما اجازه نمی دم که این فرد به معاون مدرسه من ابراز علاقه کنه.نه اجازه نمی دم.مگی فقط ماله منه..مــــــــــــــاله خودمه..اییییییییییییییی نفس کش!
خبرنگار :
اوه بله خب می گفتید ..
دامبلدور دستمالی بیرون اورد و فینی کرد و بعد ادامه داد
_همان طور که دیدین و مشاهده کردید من سریعا به دفترم رفتم و ماموران ارشاد رو جمع اوری کردم و به سمت پروفایل این شخص رفتم و در کمتر از بیست ثانیه دستگیرش کردم!
_خب واقعا کسی کمکتون نکرد؟
_امم نه..ا ..چرا جیمز سیریوس پاتر بهم خبــر داد!
_خب خیلی ممنون از مصاحبه با شما لذت بردیم! بینندگان عزیز شما از توجه شما به این بخش خبری متشکریم
_خواهش می کنم..اوه پرسی تویی؟ فیلم بردار شدی قربونت برم؟
خبرنگار :اهم اهم..و شمارو به دیدن بخش خبر دوم دعوت می نماییم
_پرسی فدات شم عزیزم شدی فیلم بردار
صفحه شطرنجی شد و به صورت مربع های نقره ای و سبز در امد!
بـارتی که به صفحه تلوزیون خیره شده بود با ناراحتی گفت :
_خاله ئی ؟چرا قطع شد پس؟
نارسیسا با مهربانی نوازشش کرد و گفت :صبر کن بارتی کوشولو!
ناگهان صفحه تلوزیون به حالت طبیعی بازگشت:
و اکنون توجه شما رو به قسمت دوم اخبار جلب می نماییم!
فیـــــس فیــــس فیــــس
همان طور که می دانید سه ساعت بعد لردسـیاه از ازکابان مرخص شد و به خانه ریدل بازگشت ...همچنین لکه های سرخ حاکی از تب عشق روی صورت بلاتریکس نمایان شده بود!
اما دقیقه ای بعد لرد سیاه در چت باکس دستگیــر شد و این بار به دلیل علاقه اش به خانم بسیار با کلاسی به اسم انیتا دامبلدور بود.
و اکنون با مسئول ارشاد صحبتی خواهیم داشت!
خبرنگار :ســلام جناب اقای دامبلدور .بلاخره توانستیم مصاحبه ای را با شما ترتیب دهیم و درمورد کار های شیطانی این فرد صحبت کنیم!خب اقای دامبلدور بار ها و بار ها این روابط در چت باکس دیده شده اما شما اعتراضی نکردید دلیل اعتراض شما چی بود؟
_سلام عرض می کنم خدمت همه ی عوامل پشت صحنه
خدمت جادوگر های گرامی و ساحره های جیگر که الهی قربونشون برم خوشحالم که در این شب گرامی در خدمت شما بینندگان هستم..خب راستش سایر روابط رو زیاد در نظر نمی گیرم و من به جوانان دنیای جادوگری فرصت جبران می دهم اما این فرد به دختر من ابراز علاقه کرده است و دختر من هم علاقه اش را بی پاسخ نگذاشته است..انان جملات عاشقانه بر زبان می اوردند و لرد در چت باکس گفت که داشت برای اولین بار عاشق میشد !...ایییییییییییییی نفس کش
_
کمی یواش تر جناب دامبلدور .ازتون ممنونینم که امشب در اینجا حضور پیدا کردید....
_ا...پرسی؟ تو اینجا فیلم برداری؟
خبرنگار اهی کشید و گفت :و اکنون اخرین خبر را عرض می نمایم
بلاتریکس لسترنج دچـــار تب عشق شدیدی شد و با توجه به لکه های سرخ رنگی که روی چهره اش پیدا شده بود او را به سنت مانگو منقل کردند ولی یک ساعت گذشته بلاتریکس لسترنج به همراه یک قمه در شهر دیده شد
شاهدین می گویند که او به دنبال انیتا دامبلدور می گردد تا ابتدا نصفش کرده و بعد کروشیویش کند و بعد ان را برای شام به فنریر تقدیم سازد
این خبر وحشتناک همه مارا به هول انداخت..بلاتریکس در حالت جنون بسر می برد..مصاحبه ای با یکی از شاهدین داریم که از شدت ترس نمی تواند نام فرد مذکور را بر زبان اورد
_سـلام!به برنامه ی ما خوش امدید..کمی در مورد بلاتریکس لسترنج که دچار حالت جنون شده بگویید...دقیقا چه صحنه ای رو بروی شما بود؟
_
_خب خیلی ممنون از توضیحاتتون اگر ممکنه در مورد قیافه ی فرد مذکور توضیحاتی به عمل اورید!
_
_
بــــله بـــله خیلی ممنونم!
خب بینندگان عزیز از شما متشکریم و اکنون شمارا به دیدن بخش ورزشی دعوت می نماییم!
فیــــــــــــس فیـــــــــــــس فیـــــــــــــــــس
تیــــــــک(افکت دکمه کنترل )
بارتی کوشولو خود را در بغل نارسیسا جا داد و با ترس گفت :خاله ئی ...خاله بده می اد منم نصف می کنه؟