بیگانه میگه فیلم ساختن مهمه نه نقد کردن پس بیاین به این موضوع توجه کنید و اگر من چیزی می گم که ممکنه خوشتون نیاد و یا بیمزه باشه ببخشید مخصوصا کسانی که فیلمشون رو نقد میکنم و البته نقد که نه چون فقط ایراداش رو میگیرم و ایرادایی که من میگیرم اصلا مهم نیستند و فقط همین طوری برای اینکه یک نقدی نوشته باشم اینا رو میگم
______________________________________________
كريچر: بله! با نقد هفته با شما هستيم! اين شما و اين هم نقد هفته
*** نقد هفته! آي نقد هفته **** اي نقد هفته////* واي نقد هفته ****( تيتراژ)
سلام بینندگان عزیز امروز بار دیگه یک فیلم براتون در نظر گرفتیم چون همون جور که میدونید فردا شهادته و ما نباید اصولا و اساسا به مردم حال بدیم
فیلمی از ویکتورین کرامتینو
سلطان قلبها حالا گوشه هایی از این فیلم رو با هم میبینیم
//// تصوير////
دوربین یک پسر خیلی مرد رو نشون میده که از نگاه اول طرف میفهمه این یارو خیلی جوون مرده
کرام: ننه من زن میخوام
دوربین یک فرد سرمایه گزار رو نشون میده که خیلی هم پول دوسته
ابرفورث: این بازی خیلی مهمه ما باید حتما ببریم
دوربین یک زن روستایی رو نشون میده که داره گریه میکنه
هرمیون: بدبخت شدم****
دوربین دوباره اون جوون با مرامه رو نشون میده
کرام: تو کی هستی؟
دوربین یک شخصیت رو نشون میده که اول روش به دوربین نیست بعد یک دفعه برمیگرده و****
بیگانه:آره جونم هر کسی یک جور گالیون در می یاره
کریچر: وحالا آشنایی با کارگردان
//// تصوير////
دوربین کرام رو تو فیگورهای مختلف نشون میده
گوینده:ویکتور کرام معروف به ویکی اولین فیلم خود رو در 12 سالگی ساخت او بعدها با فیلم های ارباب و فرمانده , من آمار خوانده ام و
بیگی پسر باهوش به شهرت رسید
او پس از جدا شدن از همسرش فعالیت های خودش رو محدود کرد
اخرین فیلمش کلاغ زاغیه و محصول سال 2004 هست
گوینده: در این فیلم بازی درخشان ابرفورث دامبلدور تماشاچیان زیادی رو به سینماها کشوند
مهمان این هفته
جینی یکی از بازیکنان فیلم به عنوان نماینده ی ویکتورین کرامتینو چون ایشون سر پروژه ی جدیدشون بودند
نقد فیلم:
کریچری: خوب خانوم جینی از شما مطرح تر تو فیلم نبود که بیاد اینجا
جینی: والا اونا همه سر فیلم بر داری بودند من وقت آزاد داشتم اومدم
کریچری: شما تو فیلم فقط اسمتون اونم یک بار گفته میشه بهتر نبود خودتون رو سبک نمی کردید؟
جینی: نه آقا من یک جایی دیگه تو تماشاچی ها بودم و داشتم برای کرام دست میزدم
کریچرِی: پس در واقع سیاه لشگر بودید؟
جینی: یک چیز تو همین مایه ها
کریچری: ولی انگار پارتیتون خیلی خوبه چون اسم شما بالاتر از هرمیون و ابر فورث تو تیتراژ فیلم اومد
جینی: بله****
کریچری: کارگردان بزرگی مثل کرامتینو چرا این فیلم رو ساخته؟
جینی: چون اون خیلی فعاله تحمل خونه نشینی رو نداره اون از این کارگردانا نیست که سالی ماهی یک فیلم بسازن به خودشون ببالن
کریچری: تو فیلم جاهایی بود که بینندگان خیلی زیادی زنگ زدن و از من خواستن از شما بپرسم که ماجرا چیه
جینی: بفرمایید
کریچری: هرمیون تو اون قسمت فیلم چه هنرنمایی میخواست بکنه؟
جینی: والا اونجا رو فقط نوشتن قرار نبود چیزی اجرا بشه ما اونجا رو گذاشتیم به عهده ی بیننده که
خودش هر چی دوست داره برداشت کنه
کریچری: خوب امکان داشت خیلی برداشت ها بشه
جینی: ما مسئول برداشت مردم نیستیم
کریچری: خوب یک سوال دیگه
کریچری: چرا روزنامه ی که هرمیون میخونه باید زرد باشه؟
جینی: چون روزنامه ی دیگه ای دم دست نبود
کریچری: که این طور
کریچری: تو فیلم وانمود میشه که کالین هرمیون رو پیدا کرده ولی
فکر نمی کنین کالین از هرمیون بهره کشی اقتصادی کرده
جینی : نه خوب هر کسی باید نون بازوش رو بخوره نمی شه
که طرف دست به سیاه و سفید نزنه و راحت هم زندگی کنه
کریچری: خوب اگه آدم یک لودر داشته باشه میشه
جینی: از بحث منحرف نشیم
کریچری:**** بله
کریچری: میشه یک خاطره برامون تعریف کنید؟
جینی: خوب یادمه اون صحنه که کرام می خواست با جارو بخوره زمین رو 34 بار گرفتیم
کریچری: چرا ؟,خوب از کار در نمی یومد؟
جینی: نه من هی خندم میگرفت مجبور میشدن کات بدن
کریچری: ****
کریچری: یک سوالی تو ذهن من و مخاطب ها شکل گرفت و اون اینه که کسی که بیکاره چی جوری گالیون در می یاره؟
جینی: این جزو دیالوگهای من نبوده پس نظری در موردش ندارم
کریچری: خوب این طوری که شما اصلا دیالوگ نداشتین
جینی: خوب میگید چی کار کنم؟
کریچری: می تونید برید از این که دعوت ما رو قبول کردید ممنونیم
جینی: خواهش میکنم قابلی نداشت بازم دعوتم کنید
کریچری: حتما