هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۱۰ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
باز هم یک هفته ی دیگه گذشت و من با یک نقد دیگه در خدمتتون هستم
*** نقد هفته! آي نقد هفته **** اي نفد هفته////* واي نقد هفته ****( تيتراژ)
امروز با یک فیلم از دالاهوف در خدمتتون هستیم حالا به گوشه هایی از این فیلم توجه کنید
//// تصوير////
دوربین یک نفر رو نشون میده که از پشت شبیه نور ممد و از جلو شبیه جاسم ولی اون کسی نسیت جز دالاهوف
دالاهوف:من دیگه طاقت ندارم
دوربین یک نفر رو نشون میده که از پشت شبیه جاسم و از جلو هم شبیه جاسم اما اون خود جاسمه
جاسم: باید بجنبیم وگر نه سفیدا نابودمون میکنن
دوربین یک نفر رو نشون میده که نه از پشت نه از جلو شبیه جاسم نیست چون اون هاشمه
هاشم: به نام نامی گریفندور

کریچر: وحالا آشنایی با کارگردان
//// تصوير////

دوربین یک عکس از دالاهوف نشون میده و کنارش اثار دالاهوف نوشته میشه و گوینده روش حرف میزنه
آنتونین دالاهوف ملقب به اربا ب ذهن ها از بچه گی آرزوی فیلم سازی را در سر می پروراند
او اولین فیلم خود را در مدرسه ساخت اما به دلیل ساخت همین فیلم از مدرسه اخراج شد
او بعد ها با ساختن فیلمهایی نظیر
نجات سرباز دالاهوف , دالاهوف خیزان گیلدی غراّن و مامور 007 دالاهوف , نام خود را بر سر زبان ها انداخت

دالاهوف در فیلم دوئل نیز مانند اکثر فیلمهایش خود نیز بازی کرد و نقش اول را داشت


کریچر: اما میهمان این هفته ی ما کسی نیست جز خود دالاهوف عزیز کارگردان پر کار ما



نقد فیلم:

کریچری: سلام آقای دالاهوف مرسی که دعوت ما رو قبول کردید به عنوان اولین سوال چی شد که به فکر ساخت این فیلم افتادید
دالاهوف: خیلی ممنون خوب من اول فیلم رو ساختم بعد به فکر کردن افتادم
کریچری: بسیار عالی شما همیشه این طوری فیلم میسازید؟
دالاهوف: تقریبا
کریچری: یک جای فیلم دالاهوف میگه جاسم دهنت رو آب بکش چرا؟
دالاهوف: خوب داشت کفر میگفت داشت حرف از نابودی ما می زد
کریچری: که این طور
کریچری: حالاچند تا سوال داشتم که پشت سر هم میپرسم
دالاهوف: بفرمایید
کریچری: نویسنده ی این اثر هنری کی بود؟
دیالوگ ها یک جوری بودن
یک جایی دالاهوف پر از عذاب وجدان سینه اش را مالا مال پر کرده بود
و یک جای دیگه میبینیم که:
هاشم ناگهان درد عمیقی را در جسمش حس کرد انگار مرده بود ولی یار با او بود
اینا یعنی چی؟
دالاهوف: خوب شما پشت سر هم سوال کردین من یک جا جواب میدم
یار با او بود همون بخت با اون یار بوده و تو اون یکی قسمت سینه اش احتما لا مالا مال از نفرت بوده
کریچری: شما چقدر رو این فیلم کار کردید؟
دالاهوف: خیلی
کریچری: پس چرا این قدر نمایش نامه غلت املایی داشت؟
دالاهوف: دستگاه تدوین ویروس گرفته بود
کریچری: چه جالب و یک سوال خصوصی
دالاهوف: چقدر خصوصی؟
کریچری: یکم
دالاهوف: می تونید بپرسید
کریچری: چرا توهمه ی فیلماتون نقش اول رو دارید و قهرمان خودتون هستید
دالاهوف: خوب اگه تو فیلم خودم نقش اول رو نداشته باشم تو فیلم کی داشته باشم
کریچری : من که کاملا متقاعد شدم
سوالای من تموم شد اگه حرفی دارید میتونید بگید
دالاهوف: نه حرفی ندارم ممنون که دعوتم کردید


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
******* غريبه كسيت؟ ******
=== دفتر مك گونگال، ساعت سه و ده دقيقه ي بعدالظهر ====
دينگ دانگ
مگي(مك گونگال): بله؟ بفرماييد!
دينگ دانگ
مگي بلند تر: بفرماييد خواهش مي كنم!
دينگ دانگ، دينگ دانگ!
مگي مي ره كه در رو باز كنه!: لابد اين بيگانه ي دوونه است!
دينگ دانگ، دينگ دانگ، دينگ دانگ!
مگي در رو باز مي كنه: چيه!؟
مگي خوشكش مي زنه! به دختر خانومي كه جلوي در وايستاده نگاهي مي اندازه مي پرسه:
شما؟
غريبه: مثل اينكه زنگتون خرابه! ببينم: دينگ دانگ، دينگ دانگ!
مگي: بسه! نزن! خواهش مي كنم!
غريبه: نه آخه بايد معلوم بشه كه ...
مگي: بببينيد خانوم محترم! من نمي دونم شما چي از جون من مي خوايد! ولي اگه كاري نداريد بگيد نفر بعد بياد كه تست بازيگري اش رو بگيرم كه خيلي كار دارم!
غريبه: تست؟ ... آهان من هم اومدم كه تست بدم!
مگي خودش رو روي صندلي مي اندازه و نفس راحتي مي كشه بعد مي گه: خوب ببين عزيزم! اين صحنه رو تجسم كن بعد بازي كن!
غريبه: باشه!
مگي: فرض كه تو تصادف كردي! توي جاده! حالا بازي كن!
غريبه: با كي تصادف كردم!
مگي: مهم نيست! مي خوام بازي ات رو ببينم!
غريبه: نمي شه كه ، بايد بدونم كي بوده! ابعاد تصادف رو بايد بدونم و از همه مهم تر بدونم بوق ماشين كار مي كنه يا نه!
مگي: خداي من! اين چه كابوسيه؟ مثل اينكه به بوق و زنگ و اين جور چيزا علاقه داري؟
غريبه: من عضو ارشد "انستيتو در شناسي لندن" قسمت "زنگ شناسي" هستم!
مگي: اونجا ديگه چه خراب شده ايه؟ .... شما؟ بيگانه رو مي شناسين!؟
غريبه: (@) خوب راستش!
مگي: اوه! پس غريبه خانوم كه مي گن شماييد؟ واقعا خوشحال شدم.....

==============
اين برف كار ما رو خراب كرد! وقتي قرار باشه كاري به موقع انجام بشه و همت و پشتكار خوبي هم پشتش باشه! براي خراب كردنش بايد بي سابقه ترين برف از آسمون بياد! من دوست داشتم كه نظر بعضي ها رو كه قرار بود به دستم برسه رو اعمال كنم ولي چون از كافي نت آنلاين مي شم، نشد! و تو خونه تايپش كردم! البته يه جورايي ...آره! و من فكر مي كردم استقبال بيشتر باشه! البته خودم هم كمي وقت تلف كردم! بايد يه نكته ي مهم رو متذكر بشم! و اون هم اينكه خونه ي من هالي ويزاده! و اين جا تنها جايي ست كه من مي تونم توش احساس راحتي بكنم! و كرام كسي است كه من باهاش حال مي كنم! همين! فقط خواستم بگم كه كدورتي بين ما نيست! و من به دلايل سياسي عروسي رو تو تالار گرفتم! (يا خواهم گرفت)!
راستي پروژه ي بعدي من مستند هاي "سفر به تبت و سيبري" است كه در جايي غير از "جادوگران دات او،آر،جي" طرفدار داره! شايد اينجا هم چند قسمتي از اون رو پخش كردم! بايد ببينم از كرام مجوز مي گيره يا نه! پس اميد نداشته باشيد!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۴۳ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
دوربین یک خیابون رو نشون میده که از دو طرف محاصره شده
یک ماشین مشکی با سرعت وارد خیابون میشه و با یک ترمز خفن جلوی یک ساختمون نگه میداره
دو نفر از ماشین پیاده میشن
همه سلام نظامی میدن
دوربین میره رو صورت راننده
کرام: هنوز اونجان؟
یکی از مامورین: بله قربان
کرام: همه جا رو زیر نظر داشته باشید نباید فرار کنن
همون ماموره: بله قربان
دوربین هنوز نفر بعدی رو نشون نداده . کفشاش رو نشون میده که داره حرکت میکه و وارد ساختمون میشه
فرد مجهول: کرام امروز باید قضیه رو یکسره کنیم
کرام: آره خیلی پر رو شدن
کرام به همراه فرد مجهول میرسن به یک در
______________________________________________

در اون سمت در
یکی داره از پنجره بیرون رو نگاه میکنه
فرد بر میگرده و دوربین صورت اون رو نشون میده
فاج: آمبریج همه جا رو محاصره کردن ببن ما رو تو چه دردسری انداختی
امبریج: نترس من با توام
فاج: تعداد اونا خیلی زیاده
آمبریج: پشت میز کمین بگیر همین که در باز شد طلسما رو بفرست طرفشون


در باز میشه

آمبریج: آواداکداورا
فاج: ریداکتو


از اون ور کرام سنگر میگیره و میگه : استیپوفای
دوربین میره رو صورت فرد مجهول
کینگزلی: ایمپندیمنتا
همه طلسما میخوره به دالاهوف که همون موقع از اونجا رد میشده
آمبریج: فاجی بیا در ریم
فاج:

کینگزلی: از اول هم باید همین کار رو میکردن



2 روز بعد



کینگزلی نشسته تو دفترش
داره با کرام حرف میزنن
کینگزلی در گوش کرام: :joke:
کرام در گوش کینگزلی ::slap:


یک جغد میاد تو و یک نامه به پاش وصله
کرام نامه رو ور میداره و می خونه
کرام: اگر می خواید بیگانه رو بازم ببینید باید وزارت رو به همراه 10000 دلار به ما تحویل بدین
کینگزلی:
کرام:
گینگزلی: چه ساده ان اینا لوح
بنویس 10000 دلار رو میدیم که بیگانه رو پیش خودشون نگه دارن وزارت هم تو خواب ببینن


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۵۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
بیگانه میگه فیلم ساختن مهمه نه نقد کردن پس بیاین به این موضوع توجه کنید و اگر من چیزی می گم که ممکنه خوشتون نیاد و یا بیمزه باشه ببخشید مخصوصا کسانی که فیلمشون رو نقد میکنم و البته نقد که نه چون فقط ایراداش رو میگیرم و ایرادایی که من میگیرم اصلا مهم نیستند و فقط همین طوری برای اینکه یک نقدی نوشته باشم اینا رو میگم
______________________________________________

كريچر: بله! با نقد هفته با شما هستيم! اين شما و اين هم نقد هفته
*** نقد هفته! آي نقد هفته **** اي نقد هفته////* واي نقد هفته ****( تيتراژ)
سلام بینندگان عزیز امروز بار دیگه یک فیلم براتون در نظر گرفتیم چون همون جور که میدونید فردا شهادته و ما نباید اصولا و اساسا به مردم حال بدیم
فیلمی از ویکتورین کرامتینوسلطان قلبها
حالا گوشه هایی از این فیلم رو با هم میبینیم
//// تصوير////

دوربین یک پسر خیلی مرد رو نشون میده که از نگاه اول طرف میفهمه این یارو خیلی جوون مرده
کرام: ننه من زن میخوام
دوربین یک فرد سرمایه گزار رو نشون میده که خیلی هم پول دوسته
ابرفورث: این بازی خیلی مهمه ما باید حتما ببریم
دوربین یک زن روستایی رو نشون میده که داره گریه میکنه
هرمیون: بدبخت شدم****
دوربین دوباره اون جوون با مرامه رو نشون میده
کرام: تو کی هستی؟
دوربین یک شخصیت رو نشون میده که اول روش به دوربین نیست بعد یک دفعه برمیگرده و****
بیگانه:آره جونم هر کسی یک جور گالیون در می یاره


کریچر: وحالا آشنایی با کارگردان
//// تصوير////
دوربین کرام رو تو فیگورهای مختلف نشون میده
گوینده:ویکتور کرام معروف به ویکی اولین فیلم خود رو در 12 سالگی ساخت او بعدها با فیلم های ارباب و فرمانده , من آمار خوانده ام و
بیگی پسر باهوش به شهرت رسید
او پس از جدا شدن از همسرش فعالیت های خودش رو محدود کرد
اخرین فیلمش کلاغ زاغیه و محصول سال 2004 هست
گوینده: در این فیلم بازی درخشان ابرفورث دامبلدور تماشاچیان زیادی رو به سینماها کشوند
مهمان این هفته

جینی یکی از بازیکنان فیلم به عنوان نماینده ی ویکتورین کرامتینو چون ایشون سر پروژه ی جدیدشون بودند




نقد فیلم:


کریچری: خوب خانوم جینی از شما مطرح تر تو فیلم نبود که بیاد اینجا
جینی: والا اونا همه سر فیلم بر داری بودند من وقت آزاد داشتم اومدم
کریچری: شما تو فیلم فقط اسمتون اونم یک بار گفته میشه بهتر نبود خودتون رو سبک نمی کردید؟
جینی: نه آقا من یک جایی دیگه تو تماشاچی ها بودم و داشتم برای کرام دست میزدم
کریچرِی: پس در واقع سیاه لشگر بودید؟
جینی: یک چیز تو همین مایه ها
کریچری: ولی انگار پارتیتون خیلی خوبه چون اسم شما بالاتر از هرمیون و ابر فورث تو تیتراژ فیلم اومد
جینی: بله****
کریچری: کارگردان بزرگی مثل کرامتینو چرا این فیلم رو ساخته؟
جینی: چون اون خیلی فعاله تحمل خونه نشینی رو نداره اون از این کارگردانا نیست که سالی ماهی یک فیلم بسازن به خودشون ببالن
کریچری: تو فیلم جاهایی بود که بینندگان خیلی زیادی زنگ زدن و از من خواستن از شما بپرسم که ماجرا چیه
جینی: بفرمایید
کریچری: هرمیون تو اون قسمت فیلم چه هنرنمایی میخواست بکنه؟
جینی: والا اونجا رو فقط نوشتن قرار نبود چیزی اجرا بشه ما اونجا رو گذاشتیم به عهده ی بیننده که
خودش هر چی دوست داره برداشت کنه
کریچری: خوب امکان داشت خیلی برداشت ها بشه
جینی: ما مسئول برداشت مردم نیستیم
کریچری: خوب یک سوال دیگه
کریچری: چرا روزنامه ی که هرمیون میخونه باید زرد باشه؟
جینی: چون روزنامه ی دیگه ای دم دست نبود
کریچری: که این طور
کریچری: تو فیلم وانمود میشه که کالین هرمیون رو پیدا کرده ولی
فکر نمی کنین کالین از هرمیون بهره کشی اقتصادی کرده
جینی : نه خوب هر کسی باید نون بازوش رو بخوره نمی شه
که طرف دست به سیاه و سفید نزنه و راحت هم زندگی کنه
کریچری: خوب اگه آدم یک لودر داشته باشه میشه
جینی: از بحث منحرف نشیم
کریچری:**** بله
کریچری: میشه یک خاطره برامون تعریف کنید؟
جینی: خوب یادمه اون صحنه که کرام می خواست با جارو بخوره زمین رو 34 بار گرفتیم
کریچری: چرا ؟,خوب از کار در نمی یومد؟
جینی: نه من هی خندم میگرفت مجبور میشدن کات بدن
کریچری: ****
کریچری: یک سوالی تو ذهن من و مخاطب ها شکل گرفت و اون اینه که کسی که بیکاره چی جوری گالیون در می یاره؟
جینی: این جزو دیالوگهای من نبوده پس نظری در موردش ندارم
کریچری: خوب این طوری که شما اصلا دیالوگ نداشتین
جینی: خوب میگید چی کار کنم؟
کریچری: می تونید برید از این که دعوت ما رو قبول کردید ممنونیم
جینی: خواهش میکنم قابلی نداشت بازم دعوتم کنید
کریچری: حتما


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
موضوع: عروسي بيگانه!
مكان: تالار كنفرانس - ساختمان مركزي هالي ويزارد
============================
بيگانه داري شيشه ها رو دستمال مي كشه! و كرام كه تازه از راه مي رسه مي خواد توجه بيگاه رو جلب كنه!
بيگانه زير لب: شب كه مي شه بزغاله ها تو كوچه! / ديري ديري! / مي خندن و مي پرن و مي دون! / ديري ديري!
كرام با صداي بلند: من دوست ندارم كسي عروسي كنه ها!
بيگانه عكس العمل نشون نمي ده: شب كه مي شه ...
كرام: من اجازه نمي دم ها!
بيگانه كه كم كم داره نگران مي شه: شب كه مي شه عروسي ها ... چرا آخه؟ بي رحم!
كرام: خوب ديگه! دوست ندارم !
بيگانه: چرا؟ من كه تو تالار پادمور قراره بگيرم!
كرام: مي دونم! ولي خوب ... ببين بيگي من! من نمي خوام تو بري .... من بهت عادت كردم! ...
بيگانه: اوه! من گفتم چي شده؟ بابا من كه نمي رم ديگه نيام! يه سر مي زنم!
كرام: يه بار بخند من ببينمت
بيگانه: :ylash: :ylash: :ylash: :ylash: :ylash:
خوبه؟
كرام: بيا پسرم
بيگانه: پدر! كجايي!
كرام: واااااااااااي! بس كن! دستتو از تو دهنم در آر ولم كن! اي! كمك!
--------------------
هر كس نظري داره (خصوصا ه.گرنجر) با پي ام به من بگه ولي سريع كه من نصف نمايشنامه ي عروسي رو نوشتم!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
زندگي با بيگانه!!!
فيلمي از ويكتور كرام
با شركت:
كرام
بيگانه
غريبه
كريچر
ابرفورث
حاجي دارك لرد
تهيه كننده:عله
تداركات:عطا!!!
--------------------------
بيييييييييگگگگگگگگگاننننننننننننههه
بيگانه: :ylash:
كرام:
بيگانه: :ylash:
كرام:تو آخر سر منو ميكشي!!اينو ميدونم!!!....من گفتم ميخوام صحنه واقعي باشه...نه اينكه واقعا بخواي منو بكشي!!!....كي گفت از فشنگاي واقعي استفاده كني!!هان؟
كريچر:ارباب كرام...يه نامه اومده!!آدرسش مال خونه خودته !
كرام:خدا رحم كنه!!
-----
كرام داره نامه رو ميخونه:
ويكتور جان..موضوعي پيش اومده و من مجبورم به مسافرت برم..براي همين به بيگانه گفتم اين يه روزي كه به مسافرت ميرم...ازت مراقبت كنه!!!!دوستدارت هرميون!!!!!!

كرام: ديدي بدبخت شدم!!ديدي ....اخه كي ميتونه اينو( :ylash: ) يه روز تحمل كنه!!!!
-------------------------
فردا صبح كرام از خواب فرح بخشي پا شد.....
ديد بيگانه بر روي دري روي زمين خوابيده!!!
كرام پا ورچين پاورچين خواست از كنار بيگانه رد بشه...كه يهو بيگانه پاي كرامو گاز گرفت!!!!!
فرياد كرام رفت هوا!!:چرا همچين ميكني تو؟!!!
بيگانه:داشتم خواب ميديدم كه دارم يه كيك بزرگ ميخورم
كرام:اوني كه ميخوردي..حتما حلواي من بوده...چون اخر سر منو ميكشي!!!
-----
كرام داشت تلويزيون نگاه ميكرد...مسابقه كوييديچ بين كلاغ زاغي مونتروز و چادلي كنونز
كرام:بزن تو گل اون سرخگون لعنتيو ديگه!!!
ناگهان احساس كرد...كه يه جارو از بالاي سرش رد شد
كرام:حتما خيالاتي شدم!!
ناگهان يه چيزي خورد تو سرش!!
كرام:اين چي بود؟!!!
يهو يه سرخگون خورد تو شيشه تلويزيون و اونو خورد كرد!!!
كرام:بيگانه!!...چيكار ميكني تو؟داشتم كوييدچمو ميديم بابا!!
-----
كرام:تا الان زنده موندم خودش خيلي!!....ببينم الان داره چيكار ميكنه
كرام اروم اروم وارد اتاق ميشه....و لاي درو باز ميكنه...ميبينه بيگانه دست بسينه و بسيار مودب نشسته روي مبل
كرام:عجيبه اين بشر اروم گرفته!!...من نميدونم اين غريبه
چطور اينو تحمل ميكنه!!
درو كاملا باز ميكه...كه يه چيز محكم ميخوره تو سرش وبيهوش ميشه
----
در بيمارستان.....
پرستاري داره اروم كرامو با ويلچر ميبره....
كرام:اخي....پرستار نميدوني از اينكه اون بيگانه اينجا نيست...دارم چقدر لذت ميبرم
پرستار لبخند دلنشيني ميزنه: :ylash:
كرام:لطفا اينطوري لبخند نزن پرستار!!زهرم آب ميشه....اون موجود هم دقيقا اينطوري لبخند ميزنه!!!
پرستار: :ylash:
كرام:اين امكان نداره!!!تو اينجا چيكار كيني؟
بيگانه جوابي نميده!!!...شروع ميكنه دويدن با ويلچري كه كرام روش نشسته بوده!!!
كرام:اروم!!...يواش كن..بابا نخواستم تو هلم بدي!!!
بيگانه به حرف كرام گوش ميكنه و ويلچرو رها ميكنه!!!!!!
كرام:نننننننننههههههههههه
ويلچر و كرام ميرن به سمت چهاراه و.......
--------


دعا كنيد روح ان مرحوم به ارامش ابدي فرو برود!!!!
----------------------------------------------------------------
توضيحات:دوستان پيشنهاد بدن...كفگير خورده ته ديگ!!!!
بيگانه جان هم داره سعيشو ميكنه....ولي قول ميدم بعد از امتحانم..يه فكر توپي براي هالي ويزارد كنم
هنوز كامم خرابه....من از دانشگاه دارم پست ميزنم


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
کریچر پیکچر تقدیم می کند

توهم

دوربین روی آسفالت یک جاده ی بیابونی داره جلو میره کم کم یک آدم از دور پیدا میشه که داره در طول جاده پیش میره
دوربین از پشت به آدمه میرسه و از آدمه میگزره دوربین میره جلوتر و یک تابلو رو نشون میده که روش نوشته لندن 20 کیلومتر
دوربین بر میگرده و به آدمه نزدیک میشه اما این دفعه از جلو و می ره تو صورتش
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه ویکتور کرام دوباره تصویر play میشه
کرام داره تو جاده راه میره اما هر چی جلو میره تابلوی کنار جاده همون فاصله ی 20 کیلومتر تا لندن رو نشون میده
کرام می ایسته و عرق صورتش رو با آستینش خشک میکنه
به این ور اون ور جاده نگاه میکنه که یک ماشین از دور ظاهر میشه
کرام میره وسط جاده تا جلوی ماشین رو بگیره ماشین نزدیک پای کرام نگه میداره
دوربین با یک حرکت سریع میچرخه و از پنجره ی ماشین راننده رو نشون میده
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه بیگانه دوباره تصویر play میشه
کرام می یاد طرف ماشین
کرام: سلام بیگانه خدا رو شکر تو رو اینجا دیدم من رو با ماشینت به شهر می رسونی
بیگانه: تو اینجا چی کار میکنی از من میشنوی طرف اون شهر نرو من دارم از اونجا می یام اونجا اوضاع خرابه بیا با هم برگردیم
کرام: اما من نمیتونم یک حسی بهم میگه باید برم اونجا
بیگانه.................. بیگانه...............
ماشین به سرعت از اونجا دور میشه
کرام تو گرد و خاکی که ماشین ایجاد کرده لحظه ای گم میشه بعد میشینه رو زمین و با دستاش سرش رو میگیره و چشماش رو میبنده
کرام....... کرام.......... بهت بگم من اونجا نمی مونم ها فقط می رسونمت
کرام چشماش رو باز میکنه میبینه تو ماشین بیگانه نشسته
دوربین میره بالا و ماشین رو از بالا نشون میده که به شهر نزدیک میشه


کرام بیگانه رو نگاه میکنه که با ماشین از اونجا دور میشه
کرام بر میگرده و به شهر نگاه میکنه روی تابلوی کنار جاده نوشته به gray city خوش امدید
کرام وارد شهر میشه هیچ جنبنده ای اون اطراف نیست شهر سوت و کوره
ناگهان از یکی از کوچه ها یک اتوبوس مییاد که بالاش یک بلند گو هست
بلند گو: به ما بپیوندید اگر میخواهید نابود نشید با ما باشید اگر می خواهید قدرت را احساس کنید با ما باشید
اتوبوس جلوی پای کرام نگه میداره یکی در رو باز میکنه
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه مازامولا دوباره تصویر play میشه
مازامولا: کرام بیا بالا اگه با ما باشی جونت در امانه
کرام: نه من باید یکی رو پیدا کنم
مازامولا: یکم فکر کن تو باید به ما بپیوندی
کرام: نه
در های اتوبوس بسته میشه و اتوبوس با پیچیدن تو یک کوچه از نظر ها محو میشه
یک صدایی از پشت سر میگه کرام تو اینجا چی کار میکنی
کرام بر میگرده
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه هرمیون گرنجر , کریچر بلک دوباره تصویر play میشه
کرام: هریمون دنبالت میگشتم ما باید از اینجا بریم
کریچر: هرمیون با تو هیچ جا نمی یاد اون الان زن منه
کرام: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
کریچر و هرمیون با خنده ای که صداش اکو داره از کرام دور میشن

کرام چند تا خیابون بالاتر میره یک نفر جلوی یک ساختمون نشسته و سرش رو رو زانوهاش گذاشته
کرام میره جلو
کرام: ببخشید آقا....
طرف سرش رو بلند میکنه
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه کینگزلی شکلبولت دوباره تصویر play میشه
کینگزلی: اوه کرام تویی
کرام: اینجا چه خبره؟
از پنجره های ساختمون صدای خنده می یاد
کینگزلی: فاج و آمبریج من رو انداختن بیرون وزارت از دستم رفت
کرام: برای چی اینجا نشستی؟
کینگزلی: منتظرم اتوبوس خاکستری بیاد من رو ببره
از دور صدای هلیکوپتر می یاد کرام به بالا نگاه میکنه یک چیزی داره نزدیک میشه
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه هری پاتر دوباره تصویر play میشه
هری در حالی که سیم سرور رو مثل پره ی هلی کپتر میچرخونه و پرواز میکنه یک سری اعلامیه میریزه پایین
کرام یکی از اعلامیه ها رو بر میداره
((( شهر تسخیر شد جون خودتون رو نجات بدید , تا اونجایی که میتونید از شهر دور شید )))

ناگهان یک اشعه ی خاکستری میخوره به هری و روی یکی از پشت بوم ها سقوط میکنه
یک تاکسی جلوی پای کرام نگه میداره
کرام: مرکز شهر
کرام سوار ماشین میشه
داخل ماشین کرام رو به راننده: اینجا چه خبره ؟ چرا همه جا خرابه ؟ چرا همه چیز خاکستریه؟
راننده فرمون رو ول میکنه و بر میگرده
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه گلیدروی لاکهارت دوباره تصویر play میشه
گیلدی: خاکستری ها همه جا هستند , اونا همه رو سوی خودشون میکشن
کرام از پنجره بیرون رو نگاه میکنه
روی تمام دیوار های شهر عکس یک نفر وجود داره پایین عکس نوشته سالازار اسلایترین
کنار یک کوچه یک سوسک له شده
کمی جلوتر چند نفر دارن یکی رو به زور سوار یک ماشین میکنن روی ماشین عکس سالازار وجود داره
دوربین میره بالای سر اون جمعیت 3 نفر در حال هل دادن یک زن هستند زن ناگهان یک فریاد میکشه و سرش رو بلند میکنه
تصویر stop میشه و زیر تصویر مینویسه چو چانگ دوباره تصویر play میشه
چو: ولم کنید
یکی از خاکستری پوش ها چوبش رو در میاره و......
کرام روش رو بر می گردونه صدای زن لحظه ای تو گوشش میپیچه و بعد سکوت
کرام: همین جا پیاده میشم
گیلدی: کرایتون 5 گالیون خاکستری میشه
کرام: چی؟ .. اما من گالیون معمولی دارم
گیلدی: اونا دیگه اعتبار ندارن اما در عوض می تونی روحت رو به من بدی
گیلدی تبدیل میشه به یک دیوانه ساز و روی کرام خم میشه
تصویر سیاه میشه


کرام........ کرام........
کرام چشماش رو باز میکنه , بیگانه بالای سرش وایستاده
بیگانه: داشتی خواب میدیدی , بلند شو باید بریم هالی ویزارد
کرام بلند میشه روی میز کنار تختش روزنامه ی پیام امروز افتاده
کرام روزنامه رو ور میداره تیتر اول روزنامه توجهش رو جلب میکنه
دوربین میره رو تیتر روزنامه


گروه جادوگران خاکستری تاسیس شد


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
کرام جون من این دفعه را پارتی بازی کن پستمو پاک نکن .. خوب ؟تو دلت میاد من که نمیتونم پیام شخصی بزنم .. بیگانه هم که تو مسنجر نیست . پس یک ایندفعه را بگذار بیگی اینو بخونه بعد پاکش کن
-----------
اهم. بیگانه تو که خیال نداری عروسی را تو هالی ویزارد بگیری هان ؟
در ضمن تا هر جای عروسی که بخوای من هستم رو من حساب کن . یک طرح جالب واسش ریختم .
خلاصه یک قالب کلی درآوردم تو شروع کن ادامش با من .
تو تالار استرجس میگیری دیگه ؟

---
با تشکر از کرام که پستمو پاک نکرد .

کرام:این پست تا24 ساعت آینده دووم میاره بعدش پاکه!!!!
بیگانه گرچه عروسی تو خیلی جالبه...ولی فکر نکنم مدیران با برگزاری مراسم اینجا موافق باشند....بهتره تو تالار پادمور برگزار کنی....خودم خیلی دلم میخواد اینجا برگزار شه ولی قانون قانونه حتی برای شخص خودم


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۱/۱۸ ۱۲:۳۲:۲۸

world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
سلام دوستان! به دستور جناب كرام! معان وزير محترم كمي فعاليتم رو بيشتر كردم!
من نصف بيشتر سايت رو دانلود كردم و بصورت آفلاين دارم! دروز داشتم مي خوندمشون كه يه پست از سركار خانم "مك گونگال" البته پروفسور مينروا مك گونگال ديدم! كه نوشته بود كه منو گونگال صدا نكن! ولي من كه نمي دونستم! پس شرمنده! البته خيال نكنين كه من سرسري مي خونم ها! اصلا! ابدا! ولي چشم! البته من گونگال رو خيلي دوست دارم ها! هر جا هم كه مي رم ازش تعريف كردم! ايشون لطف زيادي به من كردن! ولي من وقتي هوا سرد مي شه كمي خنگ مي شم! اشكال نداره! مگي؟ درسته؟ خوب باشه! مگي!
دوستان همت كنين كه دارم كاري بزرگ مي كنم! كمك كنين!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
سالن همايش، ساختمان مركزي هالي ويزارد
بيگانه پشت مي كروفن!
/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/
بيگانه: درسته جايگاه خوبي نيست ولي من بجز هالي ويزارد و كرام كسي رو ندارم! (.... هق هق هق)(گريه) اما همين جا بايد اعلام كنم كه بالا خره دوران نامزدي من و غريبه تموم شد و قراره تو بيست و دوي بهمن ازدواج كنيم! از همين جا همتون رو دعوت مي كنم كه مهمون من باشيد! هر كسي كه به ما لطف كنه بياد و در مراسم ما شركت كنه ما رو قابل دونسته!
فقط يه مسئله مي مونه اون هم... بالاخره شما هم مي دونيد خوب ... خرج داره ... با دست خالي هم كه نمي شه ازدواج كرد ... من از بچگي كسي رو نداشتم! من ....( گريه)

== توي سالن حاجي كنار كرام نشسته ==
حاجي: بميرم الهي! اين بچه يتيمه!
كرام: دروغ مي گه! من باباش رو مي شناسم! چاپ خونه داره!

بيگانه: .....دوسال قبل از اينكه من به دنيا بيام مادرم مرد!

هري: حيونكي باشه من كمك مي كنم!
كرام: بابا داره دروغ مي گه! نكن اين كارو!
هرميون گرنجر: تو از اول هم بيگانه رو دوست نداشتي!
كرام: دروغه! بابا آخه نمي شه كه قبل از بدنيا اومدنش مادرش بميره! يه كم فكر كنين!
استرجس پادمور: نگران نباش پسرم! بيا تو تالار من بگير مراسمت رو!

بيگانه: من واقعا ممنونم! آخه ... من به جز شما ها كسي رو ندارم! يه "در" داشتم اون هم ....( هق بغض و گريه) الان هيچ پولي ندارم كه شام بدم ملت بخورن!

آبرفورث: نگران نباش من پول شام رو هم مي دم!
كرام: داره پرت وپلا مي گه! خودم ديروز يه تومان دستي بهش دادم!

بيگانه: اين كرام از من بيگاري مي كشه! منو شلاق مي زنه مي گه فيلم بساز! من! ..... اونوقت من يه ماشين ندارم گل بزنم! ... من چقدر بدبختم!

هري: كرام! من تو رو مي كشم! اين بچه رو .... تو .....بيگانه جان بيا! اين سوئيچ من ماكسيما ي من رو بگير! اصلا مال خودت!
كرام: من؟ دد ... درو ... دروغ مي گه! من؟
آبرفورث: ساكت شو!

بيگانه: ... من شرمنده ي همتونم ولي ...

حاجي: بگو عزيزم هر مشكلي داري بگو حلش مي كنيم!
گيلدي: بگو! من كمكت مي كنم!

بيگانه: من ممنون همه ي شما ام ولي من دست غريبه رو بگيرم ببرم كجا؟ من ... من كه جايي رو ندارم!؟ من يه لونه هم ندارم! .... (هي ..هق هق گريه و زجه)

كرام: ... دا ..
حاجي رو به كرام: حرف نمي زني ها! بيگانه جان! بيا پسرم فعلا دست زنت رو بگير برين خونه ي كرام تا من ببينم چي كار مي شه كرد!
آبرفورث: اگه هم كرام چيزي گفت بگو! آدمش كنم!

بيگانه: آخه من...!

هرميون گرنجر: تعارف نكن! بيا منزل ما من مي دونم ويكي هم خوشحال مي شه! مگه نه ويكي؟
كرام: من ...در واقع ...

ادامه دارد......البته به شرطي

=========================
با سلام!
مي خوام كه يه عروسي مفصل بگيرم! خواستم خودم تمومشو بنويسم ديدم جالب نيست! به نظرم اگه بقيه هم كمك كنن! بهتره! و اينكه مشاركت!
كساني كه دوست دارن تو عروسي شركت كنن! (چقدر هم ضايع مي شم كه كسي شركت نكنه) با "پي ام" به من "بيگانه" اعلام آمادگي كنن! اگه كسي هم دوست داره كه مشاركت بيشتري داشته باشه باز هم از طريق "پي ام" بگه كه من دلم مي خواد كه مثلا مجري باشم! وقتي پي ام مي ديد ديگه پاتون گيره! بايد حتما يه پست خوشگل تو هالي ويزارد بزنين!
كه شامل صحنه هاي زير باشه:
1) ورود خودتون به تالار (محل برگزاري عروسي)
2) ماجرايي كه احتمالا در مراسم مي افته!
3) عروس كشون (ماشين هايي كه دنبال عروس و داماد مي رن)
4) هر چي كه دوست داريد هم مي تونيد اضافه كنيد!
البته كارت عروسي براتون مي فرستم يا فرستادم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.