هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
#42

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
به سیریوس:
تایید شد

تا شب سوژه جدید میدم.
لطفا ادامه بدید که بریم حالشو ببریم.
بوق بر فردی که اینجا آشغال بریزد


تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۸
#41

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
فروم عضویت:

1-سابقه عضویت در گروه های دیگر وزارت: دفتر فرماندهي كاراگاهان

2-سابقه عضویت در گروه ها یا گروهک های غیر وزارتی: الف دال

3-به چه علت قصد عضو شدن در این گروه را دارید؟هنوز نميدونم،شايد براي ترقي.

4-در صورت واگذار شدن بازجویی از یک مجرم چه میکنید(رولی کوتاه در مورد صحنه بازجویی بنویسید،حداکثر 20 خط و حداقل 10 خط)
-------------------------
وارد شدم و او را ديدم ... جيمز سيريوس پاتر!!!
به بالاي سرش رفتم و گفتم:

- جيمز، تو كجا اين جا كجا.

- سلام باب بزرگ، منو اشتباه گرفتند، گفتن تو مسئول اختشاشات هستي، بهشون بگو كه من هيچ كاره ام، من نميدونستم دارم چيكار ميكنم...

اما ادامه ي صحبتش بر اثر گريه هايش نا مفهوم ميشود. روي صندلي مقابلش نشستم و به برگه ي روي ميز را برداشتم و شروع به خواندن كردم:

((نام كامل: جيمز سيريوس پاتر
جرم: عامل اصلي اغتشاشات قبل، و بعد انتخابات.
در خواست از مسئول بازجويي: فهميدن تاريخ بعدي اغتشاش.))

- خب جيمز، متاسفانه من كاري جز اطاعت از دستور نميتونم انجام بدم. تاريخ بعدي كي هست؟

- من كه گفتم نميدونم، من هيچ كاره بودم.

او جيغ بلندي ميكشد.
من كم كم حالت دوستي رو كنار ميذارم.

- جيمز گفتم تاريخ بعدي كي هست.

- من كه گفتم نميدونم... اااااااااااااااااااااااااااااااا

- نذار به وسيله ي ديگه اي كارمو انجام بدم.

- به مرلين، نميدونم.

- خيله خب، شايد بخواي اين فيلم رو ببيني.

من چوبدستيم رو ورداشتم و با تكاني بر روي ديوار، فيلم ضبط شده را پخش كرد. اين فيلم شرح حال گروگان گيري تدي ريموس لوپين هستش.

-نه نه نه، تدي رو نه، ميگم ميگم...
-------------------------------

5-نظر خود را در مورد لغات زیر بیان کنید:

وزیر: بايد لياقت مقامش رو داشته باشه.

مجرم: يك آدم گمراه كه شايد بتونه دوباره خودشو اصلاح كنه.


تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸
#40

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
رول خوبی بود روفوس، فقط منظور من اعتراف گرفتن بود وگرنه جنازه یه مجرم به درد ما نمیخوره.

به جمع ما خوش اومدی

از این لحظه دوستان توجه کنند که مثل روفوس مجرم رو نکشند، زنده اش مهم تره.


تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸
#39

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
1-سابقه عضویت در گروه های دیگر وزارت: ماركوس ، يعني تو نميدوني من كاراگاهم ؟

2-سابقه عضویت در گروه ها یا گروهک های غیر وزارتی : يه مدت ، عضو اوباش هاگزميد بودم و الان هم عضو كلوپ شطرنج جادويي هستم .

3-به چه علت قصد عضو شدن در این گروه را دارید؟ خب هركسي كه كاراگاه باشه ، اطلاعاتي هم بايد باشه ديه !

4-در صورت واگذار شدن بازجویی از یک مجرم چه میکنید(رولی کوتاه در مورد صحنه بازجویی بنویسید،حداکثر 20 خط و حداقل 10 خط)
در را باز كردم و وارد اتاق بازجويي شدم . او برروي صندلي نشسته بود و صورتش را ميان دستهايش قرار داده بود . من كمي جلوتر رفتم و برروي يك صندلي كه مقابل او قرار داشت ، نشستم و شروع كردم به صحبت كردن ...
- ريموس لوپين به جرم خريد و فروش مواد مخدر دستگير شد . ريموس به نظرت اين خبر ، يك خبر خوب براي روزنامه ها نيست ؟
- من هيچي نميدونم .
من ادامه دادم : ببين ، من حوصله كلنجار با يه گرگينه ي مواد فروش رو ندارم . ميدوني دويست گرم ترياك حكم اش چيه ؟
سپس كمي صداي خودم را بلند كردم و گفت : اعدام
او باز هم جواب نداد .
- ريموس جون ، من فقط ميخوام بدونم تو و دامبلدور كه مواد خريد و فروش ميكنيد ،‌ اون آْشغال هارو از كي ميگرفتي ؟
- نميدونم .
- ريموس ، من با تو خيلي كنار اومدم ولي خودت نخواستي .
سپس از روي صندلي بلند شدم و از اتاق بيرون آمدم و دستور دادم تا اورا به برق سه فاز وصل كنند تا بميره و ديگه مواد خريد و فروش نكنه !

5-نظر خود را در مورد لغات زیر بیان کنید:
وزیر: من خودم يه مدت وزير بودم ولي الان وزير مگي هم خوبه !
مجرم: بايد به برق سه فاز وصل بشه ، تا ديگه غلط بكنه خطا يا جرمي مرتكب بشه .


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۹:۱۲ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸
#38

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
فروم عضویت:

1-سابقه عضویت در گروه های دیگر وزارت:

2-سابقه عضویت در گروه ها یا گروهک های غیر وزارتی

3-به چه علت قصد عضو شدن در این گروه را دارید؟

4-در صورت واگذار شدن بازجویی از یک مجرم چه میکنید(رولی کوتاه در مورد صحنه بازجویی بنویسید،حداکثر 20 خط و حداقل 10 خط)

5-نظر خود را در مورد لغات زیر بیان کنید:

وزیر:

مجرم:


تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸
#37

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
با سلام خدمت دوستان عزیز
این قسمت رسما راه اندازی شد، به زودی اعلامیه اش رو جناب وزیر چاپ میکنه
عضو گیری از همین لحظه آغاز میشه، قابل توجه دوستان که فقط 7 نفر عضو پذیرفته میشن که باید از نظر رول نویسی در سطح خوبی باشن.
با تشکر از شما دوستان عزیز


پ.ن:سوژه جدید به زودی زده خواهد شد.

پ.ن2:این تاپیک تنها جایگاه رول های طنز است.

یا حق


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۵:۴۳:۳۰

تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
#36

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
مرکز اطلاعات و امنیت وزارت ساعت 03:00 بامداد:

لوسیوس مالفوی در حال بررسی سوابق چند جادوگر بلوند بود در حالیکه پشت میز عریق و طویل خود نشسته بود که پر بود از کاغذ ، از هنگامی که وزیر اعظم هوکی اصیل دستور داده بود اصالت ساحره ها را بررسی بشه او تا دیر وقت در دفترش کار میکرد...

ناگهانی صدای برخورد چیزی با پنجره اتاق حواسش را پرت کرد اتاق با چندین شمع بزرگ روشن بود ... منبع نور دیگر اتاق شومینه بزرگ آن بود...
لوسیوس از پشت میز یلند شد و به طرف پنجره رفت در حال نزدیک شدن به پنجره بود که متوجه حضوره جغدی سراسیمه در پشت پنجره شد...

لوسیوس پنجره را بالا کشید و جغد وارد شد ...
جغد پرواز کنان بر روی میز لوسیوس نشت و شروع کرد به بال زدن ... همین کار باعث شد پرونده ها و کاغذ های پخش بشن و شعله شمع ها شروع به رقصیدن کردن...

لوسیوس: اینقدر تکون نخور جغد لعنتی دفترم رو ویران کردی...
لوسیوس فحش های را زیر لب میگفت و به طرف جغد رفت نامه ای که به پای جغد بود را باز کرد و جغد بدون معطلی با پخش کردن مقداری پر در آسمان اتاق از پنجره خارج شد...

لوسیوس نگاهی به نامه انداخت...

مهر محرمانه و فوق سری روی آن نشان از اهمیت محتوای آن داشت
لوسیوس نامه را باز کرد و شروع کرد به خواندن متن نامه:

نقل قول:
به نام تاریکی و سرورم لردولدمورت کبیر!
با عرض سلام خدمت برادر مرگخوار سرباز گمنام لوسیوس مالفوی به عرض شما میرسانم در راستای تحقق سرزمینی پاک اصیل به شما دستور داده میشود در پیرو اطلاعیه های قبلی و بخشنامه های قبلی اقدام به طراحی و انجام قتل های زنجیره ای موسوم به خشم تاریکی کنید. لذا خواهشمند است تیم خود را آماده و به انجام هر چه سریعتر آن اقدام کنید، با عرض خسته نباشید به شما و پرسنل محترم اطلاعات و امنیت داخلی و مرکزی امیدواریم هر چه زودتر سرزمین جادوگری از لوز وجود این خون لجنی ها پاک شود .
هوکی وزیر اعظم جادوگری زمستان سرد تاریخی 1387 .
توجه این نامه پس از یک بار خوانده شدن محو میگردد.!




لوسیوس سرش را بالا کرد و نامه را روی میزش گذاشت بلخره ماموریت بسیار حساسی که هفته ها در موردش فکر کرده بود باید انجام میشد ، لیست محرمانه اعضا که باید در این ماموریت به قتل میرسیدن را در زوم کن پیدا کرد و شروع به خواندن کرد...

لیست بلند مرتبه از ساحره های که با نظام مخالف بودن...

لوسیوس به پست میز خود بازگشت و حالا با دقت بیتشری شروع به بررسی مزدوران کرد... سوابق فعالیت ها روابط همه چیز آنان ثبت شده بود...

لوسیوس بسیار خسته بود ولی لحظه برای انجام این ماموریت به خود خورده نمی گرفت و تصمیم گرفت از همان لحظه مقدمات را فراهم کند.


جادوگران


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#35

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
ین جا گشتاپو نیست!ولی من میتونم بدتر از هر هیتلری عمل کنم.پس بهتره مثل یک بچه خوب چیزهایی که میخوام رو بهم بگی. لنگ لنگ کنان به آن سوی میز رفت.بازتاب شعله های نارنجی رنگ آتش در چشمانش دیده میشد.چهره لاغر و چروکیده اش کم و کان بچشم آمد.رویش را از شومینه به مرد کرد و باری دیگر،با صدای زیر و گوشخراشی گفت:
برای خودت بهتره.تو کثافت کاری زیاد کردی.ولی فکر کنم با کارهای من هم آشنا باشی.کاری نکن آزکابان آرزوت بشه..من میتونم اونی رو که میخوای بهت بدم.فکر کن. بهتره با ما باشی.فکر کن!فکر کن.
رگه ای از جادو از چوبش بیرون خزید و به صورت مرد برخورد نمود. خون به صورتش دویده بود و رگهای بدنش از شدت فشار برامده شده بودند. سرش را به زور بالا گرفت.پلکهایش را به آرامی باز کرد. لب هایش تکان خفیفی خوردند و کلماتی از دهانش شنیده شد.
من هیچی بهت نمیگم.تو هیچی از من نمیتونی بگیری.لباس هایش غرق در خون بود.صدای نفسهایش در سرش میپیچید.چهره تیره و تار مرد وزارتی در جلوی چشمانش دیده میشد.مردی که رو‌به‌رویش ایستاده بود دهانش را باز کرد و غبغبش را تکان داد.در چشمانش احساسی دیده نمیشد.مرد چرخی به چوب خود داد و به وی خیره شد.لبهای خود را جمع کرد و سپس با همان لحن همیشگی گفت:
پس مرگخواران لرد خیلی بهش وفادارن.عجب!ببینم میتونی تا آخر وفادار بمونی یا نه.


در آهنین باز شد.دو مرد بلند قامت در آستانه در پدیدار شدند.مرد اولی،با قدمهایی بلند بسویش آمد و بطور وحشیانه ای وی را بلند کرد.مرد دوم که گویا فقط نظاره گری بیش نمود به آنان خیره شد و آنان را همراه کرد.


از تاریک محض،فردی با شنل بلند به بیرون آمد.صدای خش خش شنلش در اتاق طنین انداخت.کلاه بزرگش صورتش را از آنچه که بود تاریک تر کرده بود.سرفه کوتاهی نمود و سپس با لحن نگران کننده ای گفت: بنظرت لازم بود؟نمیتونستی بدون خشم و درد اطلاعات رو ازش بکشی بیرون؟ جوابی شنیده نشد.تنها صدایی که شنیده میشد،صدای شعلهای اتش بود که دیوانه وار از تن لخت چوب بالا میرفتند.مرد رویش را به وزیر نمود. در چشمانش نگاهی کرد و لبخند کج و کوله ای در لبانش پدیدار شد:
ما نمیتونیم از معجون استفاده کنیم.معجون رو مری و چارلی درست میکنن و استفاده میکنن.من اینجا روشهای خودمو دارم. میبینی که بعضی جاها درست هم هست.یکم صبر کنی محل مرگخوارا رو برات پیدا میکنم.اون وقت هر کاری میخوای باهاشون بکن!


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۸:۵۴ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷
#34



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
در اتاق بازجویی:

لامپی متعلق به دهه سی میلادی به وسیله رشته ای سیم بلند از سقف آویزان شده و با نور اندکش پت پت کنان فضای تاریک اتاق را روشن میکند.در زیر لامپ میز و صندلی ای قرار داشت که بر روی صندلی زنی با موهای قرمز چشم و گوش بسته...نه،چشم و دست بسته نشسته بود!!

دووووووومــــــــــــب!
مردی با مشت محکم روی میز کوبید و باعث شد زن از جا بپرد.مرد با لحن معترضی گفت:برای بار هزارم ازت میپرسم.تو توی این قشیه چه نقشی داشتی!
جینی با درماندگی گفت:بابا من دخالتی نداشتم.ای خدا اینا چرا حالیشون نمیشه!من خودم زخم خوردم!بچه منو عوض کردن!اون وقت میگین من چیکاره بودم؟پسر من کجاست؟پسرم وزیره الان میاد حال همتون رو میگیره!

مرد با نیشخند جواب داد:کجای کاری دختر.وال اینکه اینجا وزارته.پارتی بازی نداریم.خود وزیر هم باشی اونقدر شکنجه ات میکنیم تا به کارهای نکرده ات هم اعتراف کنی.دوماً وزیر که دیگه پسر تو نیست.یادت رفته بچه ها رو عوض کردن؟

جینی با به یاد اوردن موضوع بغضش گرفت و بعد از ترکیدن بغضش شروع به گریه کردن کرد!
جینی:اعووووووو...عووووووووووا!من پسر خودمو میخوام!
مرد با دست محکم به پیشانی اش کوبید و به دستیارش که آن طرف توی تاریکی ایستاده بود گفت:نخیر مثل اینکه از این هیچ حرفی در نمیاد.ما ناسلامتی سازمان اطلاعات و امنیت جادورگی هستیم.زشته نتونیم از کسی اطلاعات بگیریم.برو بارتی رو بیار.معجون راستی هم خورده بدون شکنجه همه رو اعتراف میکنه!

در طرفی دیگر لی لی هنوز در حال توضیح دادن مسئله برای لارتن بود.
لارتن:خوب بذار فکر کنم،یعنی پسر مانداگاس هم نبود نه؟
لی لی: ای خدا!نـــه!همین الان بهت گفتم چرا یادت رفت!
لارتن دوباری کمی به مغزش فشار اورد و گفت:اهان فهمیدم اون یکی بچه بچه دامبلدور بوده...هان؟نه دامبلدور که ازدواج نکرده.بذار ببینم دیگه از کی اسم نبردم!...آهان فهمیدم.دیگه رد خور نداره.پسر هاگرید بوده!

لی لی:ای وای لارتن کچلم کردی!همه رو گفتی غیر از یه نفر.خوب بگو خودتو خلاص کن.جونم در اومد از دست کارهات!
لارتن با تعجب گفت:من فقط اسم کوییرل رو نبردم.غیر از کوییرل کسی نمونده دیگه!
لیلی:چه عجب!
لارتن که دوباره شروع به کف کردن کرده بود با دهانی آسفالت شده گفت:کوییرل؟بچه دوم مال اونه؟امکان نداره...!!



Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷
#33

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
لارتن به خاطر کف کردن زیاد از دهنش حباب های زیادی در میاد!بعد از این که کف ها تموم می شن با تعجب از لیلی می پرسه:بعد پرسی چه کار کرد؟
لیلی دوباره به خاطرات قدیمی بر میگرده.
- وقتی پرسی این قضیه رو شنید خیلی عصبانی شد!اما خودش رو کنترل کرد و بعد از شکنجه دادن بارتی،دست به کار شد.
اون خودش رو به بیمارستان رسوند.یه شفاگر زن رو کشت و مانتو کار اونو تنش کرد.اون به بخش مراقبت از نوزاد های تازه به دنیا رسیده! رفت و بین اون همه بچه، آلبوس سوروس رو پیدا کرد.یه پسر مو قرمز با چشم های فندقی.تخت کناری اون یه پسر دیگه بود.با چشم های سبزی که پرسی رو یاد هری می نداخت.پرسی جای این دو تا نوزاد رو با هم عوض کرد و از بیمارستان خارج شد.
لارتن که حس کرد قضیه کمی مشکوکه از لیلی پرسید:خوب این قضیه بعد از 11 سال چه جوری الان کشف شده؟
لیلی در حالی که پوشه های روی میزش رو مرتب می کرد جواب داد:
شخص ناشناس موقرمزی با قاب عینکی عجیب که از پشت شباهت زیادی به پرسی داشته و ما احتمال میدیم خودش باشه چند روز پیش قصد داشته بارتی کراوچ رو بکشه.همون موقع جینی ویزلی اتفاقی یا غیر اتفاقی از اونجا رد می شده و قضیه رو میفهمه.اون از پشت دیوار نگاه میکنه و می شنوه اونا به هم چی میگن.مثل این که بارتی می خواسته معجون مرگ رو بخوره اما از توی جیبش معجون راستی در میاره و اشتباهی اونو می خوره!پرسی که میبینه اوضاع پسه و اون چیز هایی که نباید تعریف کنه رو داره میگه از اونجا فرار می کنه!اما جینی زود میاد پیش بارتی و اعترافات اونو میشنوه! این قضایا رو جینی شنیده و برای هری تعریف کرده.هری هم به رون گفته و یکی از کارمندا که از دفتر نزدیک اونا رد میشده حرفاشون رو میشنوه و برای من تعریف میکنه!
لارتن که این پرونده روش تاثیر گذاشته میره جلوی آینه و به موهاش ژل میزنه و بعد میگه:لیلی!اگه منم بچه مامان بابام نباشم چی؟!
لیلی:لوس نکن خودتو!تازه فکر کردی من این همه برات داستان تعریف کردم تا فکر کنی اگه بچه مامانت نباشی چی میشه؟!ما باید از جینی باز جویی کنیم!مهم تر از همه این که می دونی جای آلبوس سوروس با کی بچه ی کی عوض شده؟
لارتن:با کی؟
لیلی:*******!
لارتن:نه!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.