همه در حالی که صدای اعتراضشان بلند شده بود دست از طلسم کردن همدیگه برداشتن و داد و بیدادشان انبار وزارت را پر کرد:
ای اقا...یعنی چی؟اینطوری نامردیه
هوی کی بود چوب دستیش رو کرد تو چشم من؟
آیییی...سوختم بابا این چه وضعیه!
تد از جلوی طلسمی نارنجی رنگی که به سمتش می آمد جا خالی داد و فریاد زد:بابا یه لحظه دست بردارین!هر دوتون ظاهر بشین.آبروی هرچی رهبره بردین که!
بعد از حرف تد صدای ترق محکمی به گوش رسید و بعد دیالوگ های زیر از میان غیب به گوش رسید:
اوووخ این چیز صاف و سفت چی بود خورد به دماغم؟
ایییییی این چیز پشمالو چی بود رفت تو چشم و گوشم؟
بعد از چند لحظه صدای پاقی به گوش رسید و دامبلدور و ولدمورت ظاهر شدن.هر دو در حالی که بهم گره خورده بودن نگاهی بهم انداختن و بعد با بیشترین سرعت ممکن از هم جدا شدن!
دامبلدور چوب دستیش رو بالا گرفت و گفت:قدیما خیلی بهتر بودی تامی.حداقل زمانی که تو مدرسه پیش من درس میخوندی اینقدر برای این و اون نقشه نمیکشیدی و توطئه نمیکردی.بشکنه دست من که ترتبیتت کردم!
ولدمورت بینی نداشته اش را بالا گرفت و گفت:تو منو ترتبیت کردی؟اگه منو تربیت کرده بودی که الان هری پاتر دوم شده بودم!بیا برو پیرمرد برای من خالی نبند!
بلیز که شباهت زیادی به هوکی پیدا کرده سرش رو به جعبه های چوبی وسط انبار کوبید و گفت:ای خدا این دوتا چرا همچینن.الان وقت خاطره تعریف کردنه؟تکلیف ما رو روشن کنین.بزنیم همدیگه رو قتل عام کنیم یا بشینینیم مذاکره کنیم؟
ولدمورت طلسمی به سمت بلیز فرستاد و بعد گفت:من با اینا مذاکره کنم؟کور خوندی!
هر دو گروه اماده درگیری شدن که هوکی از کنار در گفت:دست نگه دارین.
هوکی که در راه توسط نورممدها و کورممدها مورد لطف و نوازش قرار گرفته بود لنگ لنگان به وسط جمعیت رفت و بعد از تعظیمی رو به ولدمورت گفت:ارباب من،برای چی وقت خودمون رو برای درگیری تلف کنیم؟مطمئنن میتونیم با بحث راه حلی پیدا کنیم که احتیاج به خونریزی نباشه.
ولدمورت دستی به سر تاسش کشید و گفت:چطور جرات کردی جلوی من حرف بزنی جن مفلوک؟البته بد چیزی هم نگفتی.حالا پیشنهادت چیه؟
هوکی دوباره تعظیم کرد و گفت:من پیشنهاد میکنم محفلی ها به همراه دامبلدور به اتاق کناری برن.اونجا جاش بزرگتره و همه راحت تر میتونیم اونجا بحث کنیم.
در جبهه محفل:
تد به آلبوس سیخونکی زد و گفت:آلبوس من به اینا اعتماد ندارم.مگه میشه به مرگخوارا و وزیری که اونا انتخاب کردن اعتماد کرد؟
در جبهه مرگخواران:
لرد به هوکی گفت:ببینم تو چه نقشه ای داری مفلوک؟
هوکی:ارباب شما اجازه بدین محفلی ها برن به اتاق کناری.خودتون متوجه میشین چه نقشه ای براشون دارم.