هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
#26

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
اوباش با قيافه هايي متعجب و گيج و ويج و حيران و پر از شگفتي و ترس خورده و کلا خيلي متعجب ديگه به در ورودي خيره شدند. گرد و غبار غليظي جلوي در رو گرفته و چهره ي اون بيست سي نفر معلوم نبود، کم کم از بين غبار پيرمردي با ريشي بلند و بس سيفيت و افرادي که در پشت سرش با چوبدستي هاي کشيده ايستاده بودند، نمايان شدند!

اوباش با همون قيافه هاي متعجب و گيج و ويج و غيرهکه قبلا ذکر شد، نگاهي به يکديگر انداختند!

-اين گراوپ بوقي گفت که ما بايد حمله کنيم!
-باو اينا خيلي تيزترن!
-بره بوقشو بسابه اين گراوپ با اين برنامه ريزي هاش!! حالا چکار کنيم؟
-واي خداجون الان ميميريم
-نه باو گراوپ گفت بايد نصفه و اينا...
-اِ بوقي چرا رول رو لو ميدي
-

دامبلدور نگاهي خوفناک به ارازلانداخت و در حالي چوبدستيش را در دستش ميچرخاند گفت:

-روهاهاهاها...الان همتونو به بوق ميکشم که ديگه هوس حمله به محفل به سرتون نزنه! که ميخواين مارو غافلگير کنين؟؟ محفلياي سيفيت ميفيد منو؟؟ اره؟ اره؟ حرف بزنين ديه! ژوهاهاها بگير که اومد! ملت محفلي...حملــــــــــــه

ساعاتي بعد

مقر اوباش بس به هم ريخته ميباشد! ديوارها خراب شده اند، عقربه هاي ساعت ديواري کنده شده و گوشه اي افتاده، قاب بزرگي که عکس پيوز درونش قرار داشت، اکنون نصف شده و خورده شيشه هايش وسط اتاق پخش شده اند! زمين قرارگاه مالامال از خون و دست و پا و کله ي کنده شده(!!)است!

صداي بلند سيفون و بعد از ان صداي جاري شدن اب سکوت قرارگاه رو شکست در مرلينگاه باز شد و گراوپ در حالي خم شده بود تا بتونه از زير چهارچوب در رد شه، از مرلينگاه خارج ميشود و جهنم را پيش چشم ميبيند ( کپي رايت باي، جلد اول کتاب نبرد با شياطين، انتشارات بنفشه، صفحه ي 34 )


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۷:۲۰ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۷
#25

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
سوژه جدید
مربوط به ماموریت اوباش

باد سردی مدام در حال وزیدن بود و درختان را وادار به انجام رقص می کرد ... مهتاب انوار نقره ای رنگش را بر روی خیابان تمیز و مرتب می انداخت.

درست از خانه ای در انتهای خیابان پریوت درایو ، صدای های آرام و گاه بلند تق و توق و فریادی بلند میشد!

داخل خانه مذکور
_ شما هستید تنبل! بجنبید! شد شب!

ماتیلدا در حالی که مدام بر روی حریفی خیالی طلسم میفرستاد زیر لب گفت : آخه من موندم که چرا اوباش باید برای تمرین و آمادگیش بیاد اینجا! اونهم بعد از اینکه ما باید یک حمله بزرگ به محفل بکنیم!

در همین موقع ، گراوپ ، سرگروه آستکباری اوباش بالای سر ماتیلدا ایستاده بود و یک مشت زد تو سر ماتیلدا ، و چون قدرت بدنی گراوپ خیلی زیاد بود ، ماتیلدا تا گردن تو زمین فرو رفت!

گراوپ : حقته! شماها! باید خوب کرد کار! فردا داشت ماموریت مهم!

دوباره اوباش مشغول تمرین و اجرای طلسم های مختلف شدند و گراوپ هم از بینشون می گذشت !

چند دقیقه بعد ، ریتا اسکیتر چوبش رو روی زمین میندازه و چهار زانو روی زمین مینشینه!
_ چه کرد ریتا؟

ریتا روشو به طرف گراوپ کرد و گفت : آخه چرا هرچی جفت پا رو تمرین می کنم نمیشه! چرا همیشه اون دنیس بوقی میتونه این کارو بکنه؟

گراوپ : من کرد این کار برای تو!

و یک جفت پا میپره ولی چون هیکلش سنگینه زیاد رو هوا نمی مونه و میفته روی باقیمونده ماتیلدا که کلش هست !
قرچ قرچ شپلخ! ( ماتیلدا مرد )

گراوپ بلند میشه و دستاش رو به هم می کوبه و خطاب به اوباش میگه: خیلی خوب! من رفت مرلینگاه ، شما ادامه داد به کار خود.

و با تموم کردن این جمله ، وارد مرلینگاه میشه.

پنج دقیقه بعد
اوباش هی طلسم میفرستن و زیر چشمی به در مرلینگاه نگاه می کنن!

ده دقیقه بعد
اوباش چوباشون رو غلاف کردن !

سی دقیقه بعد!
اوباش نشستن و بساط چایی و قلیون آماده کردن و تنها دلیلش هم نبودن گراوپ هست!
هوگو : یوبوست داره

اوباش خواستن موافقت بکنن که ناگهان ...
دومــــــــــــــــــــب! دوووف!

در مقر اوباش با صدایی وحشتناک کنده میشه و بعد از چند دقیقه که گرد و غبار ناشی از کنده شدن در مینشینه ، اوباش میتونن حدوداً بیست ، سی نفری رو تشخیص بدن که در آستانه در ایستاده بودند!

-----------------------------

پ.ن : برای آگاهی کامل تر از این سوژه به این تاپیک مراجعه کنید.

با احترام


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۱ ۷:۲۵:۲۵

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶
#24

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
در اتاق زير شيرواني

_ بچه ها بياييد اينجا! پيداش كردم. خودشه...
و سپس جيمز صدايش را آهسته كرد و گفت :
_ اوه چه بويي اينجا مي آد! غير قابله تحمله. پس اينا كجان؟
و گاليون را داخل جيبش گذاشت.

چند دقيقه اي بيش نگذشت كه اليور شتابان وارد اتاق شد. به دنبال او تد و اليواندر نيز داخل شدند.

اليور با عجله گفت :
_ چي رو پيدا كردي؟
و جيمز با اشاره دست جسم بي جان پرسي را نشان داد. چيزي در دستش در آن تاريكي به وضوح ديده مي شد.
تد با لحني آرام توئم با تعجب گفت :
_ اون اونجاست. حق با توئه!

در حالي كه همه با نامه اي در دست در حال پايين آمدن از پله ها بودند جيمز پرسيد :
_ راستي، سارا و بقيه كجان؟ اسكورپيوس چي شد؟
اليواندر با طعنه گفت :
_ آقا به شدت زخمي شدن و حالا سارا و نيكلاس و هوگو توي اون اتاق پيششن.
و با دست به يك اتاق اشاره كرد. تد افزود :
_ انگار با يكي از مرگ خوارا درگير شده ، بهرحال فكر مي كنم حالا همشون از اينجا رفته باشن.

زماني كه وارد اتاق شدند سارا نگران به آن ها گفت كه بايد هرچه زودتر آن خانه نفرين شده را ترك كنند چون هر لحظه ممكن است مرگ خواران براي گرفتن آن نامه برگردند.
و هنگامي كه از وجود همه آنها مطمئن شد ، همگي آنجا را ترك گفتند.

نامه ساعاتي بعد در جايي امن يعني در دستان آلبوس دامبلدور قرار داشت.

پايان

نقد پست ها در تاپيك مربوطه قرار گرفت...

ناظر لطفا پست قبلي من رو پاك كنه!



Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
#23

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰
از .... نمي دونم... اينجا كجاست؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
ماموريت الف دال- پست شماره نه:

هوگو سرش را چرخاند. دور و برش را نگاه كرد.
- پس اسكورپيوس كو؟
سارا سريع چرخيد. چشمان نافذش دور و بر و اتاق را نگاه كرد. اسكورپيوس نبود...
-كجاست؟
اليوندر نزديك سارا رفت. سرش را تكان داد و گفت: اون باباش مرگخواره. معلومه كه طرف مرگخوارا رو مي گيره. جوجه! حتما در رفته.
آل : اسكورپيوس هم چين پسري نبود. حتما بلايي سرش اومده.
سارا: آل راست مي گه. اون شجاعتشو ثابت كرده. بچه ها من و آل مي ريم دنبال اسكورپيوس شما هم بگردين ببينين اون ويزلي رو پيدا مي كنين يا نه؟ با گاليون ها علامت بدين.
همه سرشان را به نشانه ي موافقت تكان دادند.
فقط اليوندر دست به سينه ايستاده بود و حركتي نمي كرد.
-من بهتون بگم اون مالفوي كثيف هيچ ارزشي نداره. شما دوتا بهتره با ما بياين. اونم مثل باباشه. نمي دونم چطور عضو ارتش شد و يا رفت توي گريفيندور.
همه با تعجب نگاهش مي كردند.
اليوندر غرغرو بود اما اين بار عوض شده بود.
جيمز سرش را پايين انداخت. اليور نگاهش را از اليوندر مي دزديد. سارا دستش را توي جيبش كرده بود. اما آل....
چوبدستي اش را در آورد. به اسكورپيوس اعتماد كرده بود. او را مي شناخت... او جز قيافه اش هيچ شباهتي به پدرش نداشت... اليوندر نگاهش را به آل دوخت. او هم چوبدستي اش را در آورد.
- اكسپلي....
- صبر كنين!
صداي سارا بود....
جون اسكورپيوس در خطره.... نامه هم پيش اونه....
نگاهها به سوي سارا برگشت.
سارا گاليون داغ شده را در دست مي فشرد....


اين كه من تو رو مي خوام معلومه غيرمستقيم!
-----------
من قول شرف مي دم يك هافلپافي واقعي باشم.... به خون اصيلم سوگند!


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
#22

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
ماموریت الف دال – پست شمارۀ هشتم:


سارا فریاد زد :
اکسیو نامه.
اما پرسی به این راحتی شکست نمی خورد و زود ضد طلسم رو اجرا کرد.جنگ شدت یافته بود و اعضای ارتش هم دعوا رو کنار گذاشته بودند و با جدیت می جنگیدند. اما هیچ گروه قصد شکست نداشتند. مرگخواران از ترس ولدمورت و ارتش به دلیل این که اگر شکست می خوردند تا آخر عمر سر افکنده می شدند. در حین جنگ هر دو گروه برای هم کرکری می خوندند. تا این که...
- حتما اون دامبل بوقی و اعضاش مارو دست کم گرفتن که این فنقلی ها رو فرستادن.
الیواندر که رگ غیرتش داشت منفجر می شد فریاد زد:
استیوپفای.
و ایگور مثل پشه به گوشه ای پرت شد.بقیه که از کار الیواندر که حتی از اومدنش نا راضی بود تعجب کرده بودند با امید بیشتری جنگیدند. حالا الیور و الیواندر با آمیکوس و سارا با پرسی و جیمز و هوگو و آلبوس با باب و بلیز و بارتی می جنگیدند.ناگهان بلیز گفت :
جوجو ها زیاد زور نزنید. شما ارتش بوقی که فکر نمی کنید بتونید ما رو شکست بدید؟
ناگهان همۀ ارتش از خشم منفجر شدند. الیور و الیواندر آمیکوس رو از پا در آوردند و زود سرشان را دزدیدند چون بلیز داشت پرواز می کرد ( از موج انفجار آلبوس ) و بارتی مثل یک مجسمه شده بود و باب هم که مثل اجساد بیهوش افتاده بود. اما فقط پرسی و سارا در حال جنگ بودند. سارا فریاد زد :
اسکاندیور.
و ناگهان پرسی غیب شد. هوگو جلو اومد و گفت :
خاله سارا این چه طلسمی بود؟
سارا گفت :
این طلسمو خودم اختراع کردمو این طلسم فوری فرد قربانی رو بیهوش و به یک جای نامعلوم منتقل می کنه.
اعضای ارتش :
سارا ادامه داد : اما یک خوبی هم داره. اون جای نامعلوم یک جایی در محدوده ایه که درش هستیم که این محدوده می تونه این خونه باشه یا این که این شهر.
دوباره اعضای ارتش :
دوباره سارا ادامه داد : بهتره که شروع کنیم و این جا رو بگردیم به این امید که تو همین خونه باشه.


چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
#21

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
ماموریت الف دال،پست شماره 7:

صدایی که از طرف زیر زمین می امد انقدر مشهود بود که هوگو و اسکورپیوس قبل از اینکه پوزخند مزخرف پرسی رو رو صورتش ببینند فهمیده بودند که ان ازاد شده و داره به طرف بالا میاد.
چندین مرگخوار در سر راه انها سبز شده بودند .
البوس رو کرد به سارا و گفت:
_لا اقل فعلا دونفرن........ اره میبینم امیدواربودم وقتی داشتی ما موریتو جور میکردی حداقل شمارش رو هم یاد میگرفتی!
الیواندر هم که از اول با اومدن مخالف بود داشت با چشم غره سارا رو نگاه میکرد.
_ حالا وقت این صحبتها نیست مثلااومدید کاری برای ارتش بکنید! حالا دارین با هم دعوا هم میکنید.
این جمله رو جیمز گفته بود ولی نگاهش رو از جمعیتی که جلوشون قرار داشت بر نمیداشت.
پرسی که از قضیه زیرزمین عصبانی به نظر میرسید یک قدم جلوتر اومد و گفت:
چیه ؟؟ بچه ها با هم دعواشون شده؟ کوچو لوها نمیتونند خودشونو یه لحظه هم کنترل کنن!!
اسکورپیوس که دقیقا چوب دستیشو به طرف پرسی گرفته بود گفت:
چیه پرسی جان هنوزم الزایمر!!!!!! داری ؟ فرا موش کردی چند دقیقه پیش مثل کرم داشتی میلولیدی!
سارا تا این حرف رو از اسکور پیوس شنید ناخوداگاه چیزی به ذهنش رسید ، اگه قرار بود اون شی رو که حتی نمیدونستند چی هست و کجا بدست بیارن این بهترین فرصت بود!
به خاطر همین رو به پرسی کرد و با طعنه گفت:
یادش بیاد !!! اوه اوه اوه اوه ....... چیرو یادش بیاد ؟ ببینم پرسی جان اصلا میدونی اومدی اینجا چکار؟ چرا....
سارا داشت جمله اخر رو از ذهنش جور میکرد که پرسی حرف اونو قطع کرد:
اره احمق جان الان نامه پیش منه ! چیه شنیده بودم خاله صدات میکنن ولی نمیدونستم پرستارو لله هم شدی؟؟؟
حالا این دست پرسی بود که همراه یک نامه داشت بالا میومد...............


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶
#20

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
ماموریت الف دال - پست شمارۀ شش :

هوگو و اسکورپیوس در حالی که چوبدستی هایشان را در دست هایشان می فشردند به آرامی از پله ها بالا می رفتند.

طبقه ی بالا ...

بارتی رو به بلیز کرد و گفت : ساکت باش. گوش کن. انگار چند نفر دارن از زیر زمین میان بالا.تو الیور رو گروگان بگیر من الیواندر رو.
هو گو و اسکورپیوس وقتی به بالا رسیدند با صحنۀ عجیبی روبرو شدند. آن ها الیور و الیواندر رو گروگان گرفته بودند. هوگو و اسکورپیوس به سرعت چوبدستی هایشان را به طرف آن ها گرفتند و گفتند :
ولشون کنید وگرنه هر چی دیدید از چشم خودتون دیدید.
بلیز پوزخندی زد و گفت :
فکر نمی کنم شما در موقعیتی باشید که فرمان بدید چون برگ های برنده دست ماست.
سپس به الیور و الیواندر اشاره کرد و گفت :
اگر جون اینا رو دوست دارید چوب هاتون رو بندازید بیاد بعد برید جلوی اون دیوار جمع بشید.
هوگو و اسکورپیوس چوبهایشان را تحویل دادند و بارتی همۀ آن ها را روی یک میز در آن جا گذاشت. سپس آن دو الیور و الیواندر رو به سمت دیواری که اونا بودندهل داد و گفت :
خوبه ! مرگ شما درس عبرتی برای بقیه ارتش می شه تا دیگه تو کار ما فضولی نکنید.
سپس چوبش را به طرف الیواندر گرفت و گفت :
آواداکد...!
که ناگهان چوبدستی اش مثل چوب پنبه از دستش بیرون پرید و به گوشه ای پرت شد. بالاخره خاله ساا آن ها را نجات داده بود. بقیه اعضای ارتش به سمت چوبدستی هایشان رفتند و آن ها را برداشتند اما بارتی هم از موقعیت استفاده کرده بود و چوبدستی اش را از روی زمین برداشت. جنگ آغاز شده بود. اعضای ارتش با تعدادشان مطمئن بودند که در این جنگ پیروزند اما...

زیر زمین...

باب آگدن و آمیکوس کرو در حالی که دست و پای پرسی را باز می کردند گفتند :
- یعنی تو از پس دو تا بچه بر نیومدی؟
- یه خورده خجالت بکش.
ایگور کارکاروف در حالی که قدم می زد گفت : الان وقت این حرفا نیست اگه یه خورده گوشاتون رو تیز کنید می فهمید که بالا داره اتفاق هایی می افته. زود باشید. می ریم بالا.


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۱۷:۱۱:۰۶

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶
#19

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
«ماموریت الف دال - پست شماره پنج»

در اتاق نشیمن -

دو مرگخوار الیور و الیواندر رو با نفرین اکسپلیارموس غافلگیر کرده بودن. هر دو با نگرانی نگاه هایی رو رد و بدل کردن.توی فکر هر دو یک چیز می گذشت، "به زودی در این نقطه درگیری شدید بین الف دالی ها و مرگخوارا اتفاق میفته".
بارتی کراچ در حالیکه ظاهراً از شکارش راضی بود رو به الیور کرد. توی چشماش شرارت برق می زد. الیور مطمئن بود به چیزی جر طلسم مرگ فکر نمیکنه. چوبدستیش مستقیم سینه اش رو نشونه گرفته بود...

در طبقه بالا -

سارا، جیمز و آلبوس که مشغول بررسی یکی از اتافها بودن،با شنیدن صدای فریاد چوبدستیهاشون رو بیرون کشیدن. جیمز با چشمانی وحشتزده زمزمه کرد:
- صدای الیور بود، مطمئنم!
-ساکت! آلبوس کجا میری؟
سارا دست آلبوس رو که قصد داشت در رو باز کنه گرفت و مانعش شد.
- اما خاله...
- تکون نخور!
با شنیدن چندین صدای پا که از پله ها پایین می رفتن، هر سه نفسهاشون رو توی سینه حبس کردن. وقتی سر و صدا متوقف شد، سارا نفسشو به آرومی بیرون داد و هم چنان با زمزمه گفت:
- همونطور که حدس زدم بقیه توی اتاق زیر شیروونی بودن.
و در حالی که رداش رو در می آورد ادامه داد:
- شما هم رداتون رو در بیارین. همینطورم کفشاتون رو. بدون کمترین صدایی به طبقه پایین میریم.

در زیر زمین -

پرسی با هراس برگشت و پشت سرش اسکورپیوس و هوگو رو دید که در حالیکه چوبشون رو به طرف اون گرفتن، دارن بالا رو نگاه می کنن. خواست عکس العملی نشون بده که فشار چوبدستی اسکورپیوس رو روی گردنش حس کرد:
- حتی فکرشم نکن. یالا بدش به من!
پرسی چوبدستیش رو به اسکورپیوس داد ولی با لحن تمسخر آمیزی گفت:
- شما دو تا بچه فکر کردین میتونین جلوی کار منو بگیرین؟ راستی فکر کنم از دوستای کوچولوی شما بود داد زد.
هوگو با عصبانیت رو به پرسی کرد:
- خفه شو! اصلاً امکان نداره.
- آهان! حدس می زدم بیشتر از دو تا بچه مدرسه ای باشین.
- اینکارسیوس!
از نوک چوبدستی هوگو، طنابهای کلفتی خارج شد و دست و پای پرسی رو در بر گرفت.
اسکورپیوس نگاه تحسین آمیزی به هوگو کرد و گفت:
- براوو! حالا بهتره بریم بقیه رو پیدا کنیم.


----

* دوستان همه بالای پستاشون میزنن ماموریت ارتش الف دال!یه لحظه فکر کنین! یعنی ارتش ارتش دامبلدور. فکر کنم بدون آوردن ارتش قشنگتر باشه،نه؟


تصویر کوچک شده


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶
#18

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
« ماموریت ارتش الف دال – پست شماره ی 4»

هوگو : خاله جون حالا چکار کنیم ؟ الا«ه که به سرنوشت بدی دچار بشیم.
سارا با سهی می کرد خونسریدی خود را حفظ کند بعد با صدایی آرام گفت: کاش اسنیپ هم اینجا بود .
سارا بار دیگر از پشت پرچین نگاهی به ساختمان ها انداخت و متوجه شد که مرگ خوارن دیگر نیز به داخل ساختمان رفته اند بعد به بقیه علامت داد که بلند شوند.
جیمز و هوگو سریع از جاشون پا شدن و شلوارهای خاکی خود را تکاندند .هوگو داشت زیر چشمی آل را نگاه می کرد آل وقتی متوجه نگاه اوشد هوگو چشمکی به او زد و آل با بی میلی پاسخ داد. بعد هوگو رو به جیمز گفت : یادم بنداز وقتی ماموریت تموم شد به خاله بگم که معاونش رو عوض کنه وگرنه اگه همین جوری پیش بریم تا ماموریت بعدی آل حتی پاشو هاگوارتز هم می ذاره چه برسه دیگران رو محل کنه .
سارا: چی داری پچ پچ می کنی هوگو ؟ زود باش بریم .
من و هوگو اسکورپیوس از در جلوئ وارد می شیم بعد با چوبدستی به آل اشاره کرد و گفت: تو وبقیه هم با علامت من از در پشت وارد می شید . باید خیلی مواظب بشیم وگرنه فاتحه ی همه امون خوندس .
هوگو در را برای سارا باز کرد بعد سارا با گالیونش به دیگران علامت داد که وارد شوند. آل اول وارد شد و با جیمز به طرف طبقه بالا رفت.
الیواندر و الیور هم وارد قسمت هال شدند . هوگو اسکورپیوس هم پایین رفتند. سارا هم به دنبال آل رفت .
هوگو اسکورپیوس در قسمت زیرزمین خانه پرسی ویزلی را دیدند که داشت بین وسایل های آنجا دنبال چیزی می گشت . او تنها بود و بهترین موقعیت برای آن دو نفر بودکه او را بگیرند.
هوگو واسکورپیوس جلو رفتند و چوبدستی خود را بر پشت پرسی گذاشتند اما در همان لحظه صدای جیغی از بالا حواس همه را پرت کرد.


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶
#17

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
« ماموریت ارتش الف دال – پست شماره ی 3»

آلبوس چشمانش را بست و گالیونش را فشرد.

سارا ایستاد ، به هوگو ، اسکورپیوس و الیواندر هم علامت داد تا از جایشان تکان نخورند ، سپس گالیون قلابی اش را از جیبش بیرون آورد ، دستش را می سوزاند .
سارا برگشت ، چشمش به الیور ، جیمز و آلبوس افتاد که پشت پرچین پنهان شده بودند ، الیور با حرکت چوبدستیش به خانه ی روبرویشان اشاره کرد .
سارا سری تکان داد ، آنگاه زیر لب چیزی به اسکورپیوس و الیواندر گفت .
آن دو در حالیکه چوبدستی هایشان را بیرون می آوردند به آرامی به پشت ساختمان دویدند.
سارا و هوگو نیز به سمت پرچین هایی که الیور و جیمز و آل در پشت آن پنهان شده بودند دویدند.
- کجان؟
الیور به آرامی رو به سارا که نفس نفس می زد کرد و در حالیکه به پنجره ی خانه ی روبرویشان اشاره می کرد زمزمه کرد :
- اوناهاش ! پشت پنجره ! اون پرسی ویزلیه!
سارا چشمانش را تنگ کرد ، به راحتی می توانست پرسی را تشخیص دهد ، و سایه ی مرد دیگری در اتاق ، که به احتمال زیاد بلیز بود.
سارا برگشت و با هیجان گفت :
- خب ، اسکورپیوس و الیواندر در پشتی رو زیر نظر دارن ، اگه خبری بشه با گالیون ها علامت می دن .
آلبوس بی صبرانه پرسید :
- ما حتی نمی دونیم اون چیز چیه ! از طرفی چه طور می تونیم مطمئن باشیم که توی خونه ی به این بزرگی اونا فقط دو نفرن؟
سارا سرش را تکان داد :
- اونا دو نفرند ! لااقل ... فعلا دو نفرن...
او جمله ی آخر را طوری بیان کرد انگار خودش هم به حرفش اطمینان نداشت .
دوباره به سمت پنجره برگشت تا بار دیگر از حضور پرسی و بلیز مطمئن شود ، اما دیگر هیچ کس پشت پنجره نبود ، ...
در همین لحظه، جیمز فریاد کوتاهی کشید.
- چته؟
الیور در حالیکه دستش را روی دهان جیمز گذاشته بود با عصبانیت این را پرسید .
جیمز به آسمان اشاره کرد ، 4 هیکل شنل پوش با جارو های پرنده شان بر روی بام ساختمان فرود می آمدند.
سارا چشمانش را بست ، گالیون دوباره دستش را می سوزاند...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.