هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱:۲۹ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۴
#99

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
من چيستم؟

زمان شروع کار بود...بعد از مدت زيادی استراحت حالا بايد شروع ميکرد به کار...دمش صاف صاف بود و با تابيدن نور درخشش بيشتری پيدا ميکرد...او يکی از بهترينها بود و اين را خوب ميدانست...
سرعت بالايی داشت و چشم بيننده را خيره ميکرد...او يکی از پر سرعت ترينها بود اين را هم خوب ميدانست...
ديگر طاقت نداشت...بايد بلند ميشد و با آخرين سرعت به پرواز در می آمد...تا اوج...تا آسمان...بعد از يک هفته در چمدان ماندن دلش برای پرواز لک زده بود...هری وارد اتاق شد...و آذرخش را آماده ديد...با ارتفاع کمی روی هوا ايستاده بود و ميلرزيد چون دلش برای پرواز تنگ شده بود!
____________


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۴
#98

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
من کیستم؟

همیشه باعث دردسره
هیچ وقت نمیشه یه جا ساکت بمونه
تا بحال نشده که کسی رو اذیت نکنه
با اینکه خیلی عمر کرده اما هنوز شیطونه
هنوز از آزار دیگران لذت میبره
من نمیدونم این بدعنق کی میخواد بزرگ بشه

من چیستم؟

هیچ وقت نتونستم مقداری از اونها رو داشته باشم
تمام سعیم در زندگی بدست آوردن اونها بود
به هر کاری دست زدم تا مقداری از اونها رو برای خودم تصاحب کنم
اما حیف که من بعد از بدست آوردن تعدادیشون خیلی زود از دست میدادمشون
دلم میخواست همیشه چند تاشون همراهم باشه
دوست داشتم اونها رو با چیزهای دیگه عوض کنم
ای کاش میشد فقط چند تا گالیون رو تو بانک ذخیره کنم





Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۲:۴۷ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
#97

بد عنق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۶ شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۴۹ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
من چيستم ؟
سالهاي سال از وجودش مي گذشت . ديگه به خاطره‌ها پيوسته بود . اما هنوز اسمش ورد زبونها بود . هنوز خاطرش توي ذهن جادوگران جا داشت و ازش با احترام ياد مي كردن . جنازه صاحبش ديگه جزئي از خاك شده بود ولي هنوز دست از سرش برنميداشتن شده بود دست آويز مردم . هر كس و ناكسي بهش آويزون مي شد . باور نمي كنيد ؟ به «ريش مرلين» قسم

من كيستم ؟
اين اولين باري بود كه اون تنها نشسته بو د و از ناراحتي اشك مي ريخت . هميشه به خود خواهي و غرور ، معروف بود ولي ديگه از همه جا بريده بود ديگه اميدي نداشت . درمونده و خسته ، از ناراحتي گوشه اتاق نشسته بود و با خودش فكر مي‌كرد: چرا من ؟ چرا من رو انتخاب كرد؟ من نمي‌تونم . حتي خودش هم نتونست اين كار رو بكنه . اون خيلي بي‌رحمه ، خيلي سنگدله .
كاشكه هيچوقت يه اصيل زاده نبودم ! كاش كه هيچوقت توي اسليترين نبودم . همه اش تقصير اون كلاه مسخره است .
ولي هيچكدوم از اين حرفها باعث نميشد كه دراكو از ماموريتي كه اربابش بهش داده شونه خالي كنه .


دوباره مي سازمت هاگوارتز
اگر چه بدون مدير خويش
ستون به سقف تو مي زنم
اگرچه با استخوان خويش


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۰:۱۱ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
#96

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
من کيستم؟
ديروز دلم برايش تنگ شد...درواقع دلم برايش سوخت که چرا هيچکس به ملاقاتش نميرفت...از کارهايي که کرده اطلاع دارم ...از خرابکاريهايي که کرده...اما نميدانم چرا ديروز به يادش افتادم و تصميم گرفتم با دسته گلي به ملاقاتش بروم...
به لندن رفتم...و به سنت مانگو رسيدم...به پرستار گفتم :
بخش در بسته کجاست؟
شايد لاکهارت اينبار برايم امضايي سرهم بنويسد...

من چيستم؟
بسيار چيزها را درخودش داشت...چيزهاي ارزشمندي که هيچ کجا قابل ياقت نبود...خاطرات...احساسات...و وقايعي که پير مرد خود از نزديک شاهد آن بود...محاکمه ها...محکوم شدن ها...دستگيري ها...تام ريدل...عنکبوت هگريد...و هزاران چيز ديگر...پير مرد خود رفته بود...اما قکرش و خاطراتش هنوز موجود بود...
دامبلدور هميشه ميگفت : قدح انديشه براي وقتي خوبه که مغز آدم پر از چيزهاي اضافيه که نميدوني چيکارش کني...


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۴
#95

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
من كيستم؟

روي پاتيل محبوبش خم شده بود و در انتظار اتفاق شگفتي بود...كشفي بزرگ كه شايد با ان ميتوانست زندگيشان را دگرگون كند...عرق كرده بود...لحظه عتف زندگيش بود...لحظه اي كه شايد از هر چيزي، حتي دخترش ارزشمندتر بود...

-مامان...مامان شماره جديد مجله بابا اومد....مامان...

همان يه لحظه سربرگرداندن كافي بود. همان يك لحظه كافي بود تا پودر آتش زا داخل آتش بريزد و ان را منفجر كند. و در همان حال كه بالا ميرفت و بدنش داغ ميكرد و چيزي به تكه تكه شدنش نمانده بود.. دختر كوچكش را ديد كه با حيرت به او خيره شده و دست ميزند....ميدانست كه دخترش اين را به چشم بازي ميبيند...

لونا لاوگود خردسال هنوز مرگ مادرش را باور نكرده بود...


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۸:۲۱ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۴
#94

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
من چيستم؟
با چشمان قرمز به جلو خيره شده بود...او از چيزي محافظت ميکرد...و جادوگر روبرويش قصد تصاحب آنرا داشت...با اطرافش نگاهي انداخت گوش تا گوش کساني نشسته بودند و او و جادوگر را تماشا ميکردند قدري بالهاي کوچکش را تکان و قدري دود از دماغش خارج کرد بلکه جادوگر را به هراس بباندازد...اما جادوگر چوبدستيش را تکان داد و چند ثانيه بعد جارويي کنارش ظاهر شد...معناي اينها را نميفهميد...فقط احساس خطر ميکرد...
ناگهان جادوگر سوارد جارو شد به هوا پرواز کرد...ناگهان تمام جمعيت يک صدا فرياد زدند : پاتر!!!
هري به سمت اژدها شيرجه رفت ...اژدها از جايش بلند شد...و اين کاري بود که نبايد ميکرد!


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
#93

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
فكر كنم من چيستم باشه. ولي من كيستم هم ميتونيم در نظر بگيريم!!!

وحشتناك بود...سفيد و لزج...مرده و بيروح...
از خودش بدش ميامد. از خودش و كسي كه درستش كرده بود.
ميدانست كه بايد، وحشت را به دلها هديه دهد. ميدانست كه هرگز، هرگز و هرگز نخواهد توانست شادي را به كسي هديه كند جز او...او كه اگر نبود، وجود نداشت و از خود بيزار نميشد....

حتي به يك غول بودن هم راضي بود. اگر غول بود....شايد ميتوانست خوب باشد...شايد ميتوانست از او دور شود ، نزد جادوگرها برود و انها را از خطرهايي كه تهديدشان ميكرد اگاه كند اما....

اينفري درمانده هنوز به لرد سياه مي انديشيد.


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
#92

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
من کیستم؟

قدرت فوق العاده ای در پیشگویی داشت
دوست داشت به پیش دیگر دوستانش باز گردد
اما دوستانش او را ترد کرده بودن
با اینکه انسان بنظر میرسید اما جز حیوانات بحساب می آمد
یکبار جون هری را از مرگ نجات داده بود
ولی با این همه با اینکه همه او را دوست داشتند
فایرنز آرزو داشت به پیش خانواده اش در جنگل ممنوع باز گردد

من چیستم؟
همیشه او را به این سو و آنسو پرتاپ میکردند
همه ازش فرار میکردن تا او به آنها نزدیک نشود
با اینکه سیاه رنگ بود و به زیبایی دیگران نبود اما
همیشه کارش را به بهترین نحو انجام میداد
او بارها باعث زخمی شدن عده ای شده بود که آنها را نمیشناخت
دوست داشت دیگران کمی بیشتر به او توجه میکردند
مگه اون از سرخگون در بازی کوییدیچ چی کم داشت
ای کاش برای یکبار هم که شده با او به تیم حریف گل میزندند





Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
#91

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
من كيستم؟

واقعا كار احمقانه اي را انجام داده بود...زندگي راحت و بي دغدغه اي داشت
هميشه شاگردانش هواي او را داشتن..با مهارتي كه داشت ميتوانست بهترين لحظه ها را براي خودش رقم بزند..چه شد كه تصميم گرفت به همه اين مزايا پشت پا بزند؟
يادش امد كه با چشمان پسركي تصميمش را گرفت..چشماني كه شباهت بسيار به چشمان مادر پسرك داشت....
تصميم گرفت كه از زندگي راحت خود فاصله بگيرد و خطرهاي هاگوارتز را به جان بخرد
اكنون با مرگ دامبلدورچه سرنوشتي در انتظار او بود؟
آيا قرباني بعدي او بود؟چندان هم بعيد نبود چرا كه فقط او..اسلاگهورن.... از قضاياي هوركراكسها خبر داشت
-----------------
من چيستم

جرعه اي از من بنوش تا بفهمي زندگي يعني چه
در ان هنگام همه خوشبختيها و خوش شانسي ها به تو روي مياورد
زندگي چهره حقيقي خودش را نشان ميدهد..آن هنگام است كه آرزو ميكني كه هرگز تمام نشوم
اما اين ممكن نيست چرا كه هر چيزي در اين جهان تمام شدنيست
جدا از اين مصرف هر چيزي هم اندازه اي دارد ..همانطور كه مصرف من نيز اندازه اي دارد
معجون فليكس فليسيس همچنان به خود ميباليد


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
#90

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
من كيستم؟

نه...او نبايد آن كاررا ميكرد..نميتوانست...آن هم روي او؟ بزرگمرد تاريخ؟ نه...امكان نداشت....

نميتوانست با اين كار خود را تحت تعقيب قرار دهد...حالا خودش هيچ...سر دنيا چه بلايي ميامد؟

چاره اي نداشت....ميدانست كه بايد انجامش دهد...ميدانست كه انجام ندادن، چيزي جز مرگ خودش به همراه ندارد....ميدانست كه يا بايد خود را فدا كند..و يا تنها محافظ دنيا را ازان بگيرد....

شايد بهتر بود خودش ميرفت...شايد اگر او نبود...اين مشكلات هم پيش نمي امد...ميدانست كه فقط و فقط خودش مقصر است و حالا بايد تاوانش را بپردازد....

با انزجار از كاري كه ميخواست بكند چوبدستي باريك و بلندش را كه گويي ان هم از كاري كه قرار بود بكند نفرت داشت را بلند كرد.... آواداكداورا!

و آن لحظه، او قاتل بود، اين را ميدانست، ميدانست كه او، سوروس اسنيپ قتل جبران ناپذيري انجام داده و ديگر هيچكس اورا نخواهد بخشيد...چون هيچكس ديگر آن بزرگواري عظيم بزرگترين جادوگر از دست رفته قرن، آلبوس دامبلدور را نداشت....


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۶ ۱۴:۴۱:۵۰

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.