ترنسیلوانیا Vs فانوس
پست سوم
دامبلدور و ریشش و لبه ی رداش که البته من می دونم لبه ی ردا هیچ ربطی نداره به داستان ولی خب بچه دلش خواست یه جا اسمش برده شه.. بگذریم! بله دامبلدور و همون نامبرده های قبلی عین چیزی که نباید اسمش را برد وایستادن و غریبانه به در و دیوار گریمولد خیره شدن!
- اهمم.. اهمم! یا کوئین.. کسی نیست!؟
وزیر در حالی که شلوارشو بالا می کشید و داشت میزان سفت بودن کمربندشو کم و زیاد می کرد سلانه سلانه از مرلینگاه بیرون اومد و با نیش باز کنار دامبلدور وایستاد.
- اون تو اوضاع خیلی خراب بود که اومدی این بیرون داری تنبونتو بالا می کشی!؟
- ببین آلبوس! این از مرامو معرفت ما دوره ها.. آدم نباس خودشو ضایع کنه، این کنفرانس های نشست ژنو خیلی وقتمو گرفتن.. دیگه واقعا وقت مرلینگا رفتنم نداشتم!
و در آخر وزیر دستهاش رو با ریش دامبلدور خشک کرد و لبخندزنان به دامبلدور زل زد! دامبلدور هم به این فکر می کرد که آخر سعه ی صدر و شکیبایی و بردباری تا کی و چقدر یک شخصیت ایفا ممکنه زندگی آدم رو عوض کنه، ولی این حرفا به ما مربوط نیست و یک دامبلدور آگاه و با بصیرت این رو خوب می دونست.
- هی دیوید! اون کنترل هالیوودی فیلم کلیکو بده من یه کارهایی دارم!
- عع؟! دیدی اون فیلمو!؟ هوومم.. دست من نیست که!
-
-
صحنه عوض شد!دامبلدور در مقابل شومینه پشت به هم تیمی هاش وایستاده بود و در مقابل چشمان بهت زده ی اون ها داشت سخنرانی می کرد! ترنسی ها هم به این فکر می کردن که چطوری اینجا ظاهر شدن و تو مغزشون یه ارور شونصد هزار و فلان نقش بسته بود.
- من امروز می خوام یکی از رازهای باورنکردنی بشریت رو بهتون نشون بدم.. مدتهاست، شاید قرنها که جادوگران بزرگی دنبال کشف این راز بودن ولی هیچ وقت دستشون بهش نرسیده! ولی من امروز می خوام برای شما ازش پرده بردارم و به همتون نشونش بدم!
دامبلدور لبه ی رداشو کمی کنار زد، وزیر سقلمه ای به لینی زد و گفت:
- به نظرت دامبلدور چند سالشه؟!
- تو هم متوجه این شدی که گف چند قرنه جادوگرا دنبال اون چیزن!؟
- به نظرت چه شکلیه!!؟
- من اصلا دلم نمی خواد ببینم!
- منم! :worry:
- منم!
- منم!
- قوووووووومممپپ! (صدای بولدوزر لودو بود!)
لودو به سرعت پرید جلوی چشم تری رو گرفت، لینی پرید پشت وزیر، بولدوزرم خواست حرکتی بزنه که دوباره حرفهای دامبلدور شروع شد و همه گوششونو تیز کردن که ببینن چه خبره!
- و مطمئن باشید چیزی که امروز خواهید دید اونقدر عجیب و خارق العاده ست که نه تنها هرگز فراموشش نمی کنید بلکه تا آخر عمرتونم نمی تونید از عظمت این پدیده واسه کسی تعریف کنید! :pashmak:
نخست وزیر دستمالی از جیبش در اورد و گریه کنان گفت:
- من دیگه نمی تونم تو روی ملکه نگاه کنم!
- غصه نخور! چشماتو ببند و به وان دایرکشن فکر کن!
- - چرا با ما این کارو می کنه!؟
- تو رو به مرلین نشونمون نده!
- از روی این داف خجالت بکش حداقل پیرمرد!
دامبلدور همونطور که با یه دست لبه ی رداشو کنار زده بود و پشت به همبازی هاش وایستاده بود، نیم نگاهی با یه لبخند زیرکانه و در عین حال مهربانانه به کسایی که پشت سرش بودن می ندازه و با دست دیگه ش اون یکی لبه ی رداش رو کنار می زنه!!
- یا مرلین کبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!
- به خاطر زندگیتون فرار کنین!
Pause- هن؟! چیه مردک!؟
- عاقا این جور که شما داری می نویسی همه ی مدیران شتابیدن برای دیدن این عنوان! کوئیرل سکته ی ناقص بزنه خوبه؟ سایت فیل شه خوبه!؟ عله پس بیوفته خوبه!؟ در ورزشگاهو تخته کنن خوبه؟! نکن عاقا.. نکن!
- شولوغش نکن.. تازه رسیدیم به جای حساسش.. بدو برو بوخون!
Playدامبلدور یک پرش چرخشی می زنه و به حالتی اجنبی وار و "تادا" گویان بر می گرده رو به جمع و می بینه همه در رفتن!!
- یعنی چه!؟ این چه وضعیه!؟ من سه ساعت طلسم باطل کردم تا حفاظهای ورودی هتل رو خنثی کنم و با هم بریم اردوی ورزشی.. بعد شما در می رید!؟
و این گونه همگان که خیالشون راحت شده بود همچون یورتمه روندگان جهنده به سمت شومینه ی پشت سر دامبلدور که دروازه ی اردوی تفریحاتی بود سرازیر شدند و مدیران هم چهارنعل رونده به دنبال بازیکنا به اردو رفتن!
هتل ترنسیلوانیاو مرلین خیر دهد به آنهایی که انیمیشن مربوطه را دیدند و بلدند و نویسنده را بیش از این به زحمت نمیندازند برای فضاسازی هایی که پست رو به طومار تبدیل می کنن.. اونایی هم که ندیدند به امید خدا که می رن می بینن علم و دانش عمومیشون زیاد میشه! حالا بریم به صحنه بپردازیم!
در ورودی چرخان هتل ترنسیلوانیا باز شد و مقادیری ریش به همراه بازیکنای قدیم و جدید ترنسیلوانیا ریختن وسط لابی اما هتل تاریک تر از اونی بود که کسی کسیو ببینه و تو اون تاریکی فقط ده جفت چشم و دوتا چراغ بولدوزر دیده میشد! چشم دافنه خطاب به چشمهای پشت سرش گفت:
- هی ملت ما کجاییم؟ چرا اینجا اینقد تاریکه!؟
- دیدید آخر دامبلدور ما رو اورد تو کوچه تاریک.. ما مردیم! مرد نه .. ما مُردیم!! عــــــــررررر!
- اوه لودو سر و صدا نکن.. من خودمم تو این کوچه تاریک گیر افتادم.. فکر کنم کنت هممون رو گیر انداخته!
- الان قراره چیکار کنیم!؟
و خب مرلین را سپاس که یکی جلوی دهن لودو رو گرفت و از افاضاتش درباره ی این سوال جلوگیری کرد! صبر کن ببینم، کی دهن لودو رو گرفت؟! همه دستا بالا.. دستا بالا.. آهااا!
و این گونه موزیک شروع به پخش کرد و مقادیر زیادی هیولا و توله گرگ های میلیونی ریختن وسط صحنه و حالا برقص و کی نرقص.. به این ترتیب هفته ی سختی از تمرینات فشرده توی هتل ترنسیلوانیا شروع شد!
و در طول تاریخ به درازای ریش مرلین هیچ کس از هیچ فرقه و ملیت و حذب و دسته و.. هوم.. دسته و آها.. دسته و پایه ای همچین تیم سخت کوش و کوشایی که حریفشان را جدی می گیرند، ندیده بود، فقط یه خرگوشی رو دیده بودند که از یه لاک پشتی باخت و خب اونم تیمی نبود که.. نبرد تن به تن بود!
شب قبل از بازی – اتاق وزیر و کوئینوزیر زیر پای ملکه داره مراسم پابوسی شبانه رو انجام میده و هیچ کدوم از این دو نفر استرس ندارن و هوا خیلی هم عالیه و وزیر هم به طور دقیق و کامل بند بند وجود ملکه رو داره می بوسه.. هوم.. خب همه چی آرومه دیه، برو رد کارت! عع!
شب قبل بازی – اتاق فلور و ماری و آماندا و داف و لینی و.. چندتا دختر مجرد دیگه تو ریون داریم!؟ متاسفانه ورود آقایون ممنوع بود! برید به اتاق بعدی..
باز هم شب قبل از بازی – اتاق لودو و تریلودو با یه زیرپیرهن و پیژامه در هر حالی.. اممم بهتره توضیح ندیم داره چیکار می کنه از اتاق بیرون میاد یه جوراب می ندازه تو دستگیره ی در و برمیگرده تو! هرکی معنیشو فهمید دستش بالا!
شب قبل از بازی – گاراژ بولدوزر و دامبلدور!- بولدوزر!
- قوووووومپپز!؟
- می دونی تو منو یاد چی می ندازی؟!
- نقووومپپز!
- جوراب پشمی!
و این گونه بولدوزر گیرپاژ کرد و شبانه با آمبولانثقیل به تعمیرستان منتقل شد!
زمین جنگلهای تاریک تاریک ترنسیلوانیا – روز بازی
(جای مکان و زمان رو این دفعه عوض کردم!)در رختکن تاریک و مخوف استادیوم ترنسیلوانیا که مملو از هیولاهایی بود که از سر و کول هم بالا می رفتن و می چرخیدن و می دوییدن و خلاصه یه کاری می کردن دامبلدور که گویی انگار داره با خیل عظیم محفلیاش حرف می زنه رفت بالای منبر و مشغول سخنرانی تشجیع کننده شد برای ملتی که در حال پوشیدن لباس ها و آماده کردن جاروها و گرم کردن خودشون به شیوه ی بندری بودن:
- یا ایها الترنسیون.. قبل از این که سخنرانیم شروع شه.. ببینم کسی ریش بند منو ندیده؟!
- بیا اینجاس..
ماری و فلور و آماندا و کویین که در بین تشویق کننده های تیم بودن از لا به لای کپه ی لباس ها یه چیزی که احتمال ریش بند بود رو کشیدن بیرون ولی ناگهان در بین خیل عظیم هیولاهایی که ورجه وورجه می کردن ماری و ریش بند ناپدید شدن!
- ای وای من! حالا چیکار کنم بی ریش بند!؟
- سخنرانیتو بکن!
- دیگه سخنرانیم نمیاد!
- برو باو!
و همه دوباره یورتمه روندگان از رختکن خارج شدن، لودو هم موقع رفتن پاش به ریش دامبلدور گیر کرد وسکندری خورد ولی اتفاق دیگه ای نیوفتاد!