آههههههههههههووووووووووووووووو (این یه سرفه ی خشک و خیلی بلند بود!)
پسر جان! بله! با توام پسر جان! آقای آلبوس! دارم با تو حرف می زنما!
خیال کردی 150 سالته پس از همه بزرگتری؟
نیدونی یکی میاد که یه 900 سالی (بلکم بیشتر!) از عمرش می گذره و تو جلوش یه پسربچه ی فین فینی بیش نیستی؟
کتابام ریخت زمین! بی زحمت بگو یکی از شاگردات خم شه و برام بلندشون کنه. جون ندارم خو! بسکه از این پله های هاگوارتز اومدم بالا تا به این کله اژدری هات برسم جونم دراومد! با تمدن بیگانه نباش جانم! یه آسانسور جادویی واسه این مدرسه زپرتی سفارش بده خو!
حالا... قدم رنجه فرمودیم تا به استحضار برسانیم، تشریف آوردیم محفل!
بی زحمت تو محفلتون اون مبل راحتیه که کنار آتیشه بده مال من شه! آ قربون دستت! تو گریف که این گودریک میگه زودتر رسیده و حاضر نیس مبل کنار شومینه رو بده من! اینجا لااقل یکی واس ما پارتی بازی کنه حرمت این ریش سفیدمونو نیگر داره!
چیه؟ نکنه خیال کردی فقط خودت ریش سفیدی؟