ریونکلاو VS گریفندور
سوژه: بازیکنان گمشده
- استر نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه ریزه!
اعضای تیم: «
»
استر با صدای بلندی گفت: « بس کنین این شوخی های بی مزه رو! آه! شما چقدر بی نمکین! » و بقیه اعضای تیم خنده ی خود را خفه کردند! استر ادامه داد: « بهتره بجای این جنگولک بازیا به فکر بازی بعدی باشین! »
گودریک دستی بر شانه ی خود کشید و گفت: « چی چی رو بازی بعدی؟ مگه قرار نیست اردوی اماده سازیم بریم جزایر هاوایی؟!
»
- اردو؟ جزایر هاوایی؟
دامبلدور دستی بر ریش هایش برد و قرارداد خود با تیم گریفیندور را بیرون آورد: « ببین پسرم؟! بند 3 میگه که اردوی جزایر هاوایی یکی از مزیت های تیمه!
»
- وای عالیه! من برم مایوی شنامو بزارم تو کیف!
رون این جمله را گفت و به طرف خوابگاه پسران راهی شد! به دنبال او چارلی و لوئیس نیز برای جمع کردن وسایلشان ، به دنبال رون رفتند! استر هنوز در شوک این بود که چگونه بند اردو رفتن تیم را در قرارداد ذکر کرده؟! و ایا اصلا چه نیازی به اردو بود؟
- دیوونه شدین؟! من این بند رو قرار ندادم! فردا بازی داریم! فردا با ریونکلاو بازی داریم! چه اردویی؟!
گودریک گفت: « نگران نباش استر! صبح می ریم ، بعد از ظهر برمی گردیم و با روحیه عالی بازی می کنیم! »
جیمز از روی مبل بلند شد و نزدیک استرجس شد و گفت: « راس میگه استر! تو اگه مارو با خرج خودت نبری اردو ، مطمئن باش مقابل ریونکلاو ما هیچ شانسی برای پیروزی نداریم! باید بریم جزایر هاوایی تا ریکاوری بشیم!
»
- آری پسرم! من بازی قبلی عضلاتم رو بسیار زیر فشار قرار دادم! باید برم پیش کندورا تو جزایر هاوایی تا روم ماساژ تایلندی انجام بده!
استر با سرعت پلک می زد! همینطور پلک می زد و پلک می زد! انگار چاره ای نداشت و باید این اردو را برگزار می کرد!
صبح روز مسابقه - اردوی جزایر هاواییاین قسمت به دستور سازمان مصادیق جرایم رایانه ای حذف گردید! عصر روز مسابقه - زمین کوییدیچهوا گرم بود! آنقدر گرم بود که لینی وارنر جاروی خود را در سایه ی خود قرار داده بود زیراکه می ترسید نکند ، جارویش اتش بگیرد! دیگر اعضای تیم ریون هم کم کم در حال اضافه شدن به لینی بودند که در داخل زمین و در کنار مادام هوچ قرار گرفته بود!
- ادی کو؟
- داره میاد!
- اوکی!
تیم ریون بدون حضور دروازه بانشان ، ادی کورمایکل صف خود را تشکیل داده بود!
- ادی کو؟
- الان میاد!
- اوکی
در طرف دیگر جیمز و لوئیس در حالی که با صدای بلند صحبت می کردند و می خندیدند وارد زمین شدند! جیمز با دست راستش محکم بر شانه ی لوئیس زد و گفت: « وای! استر چه خوشگل شده
»
- من از شدت خنده نمی تونستم اپارات کنم و بگردم
مادام هوچ بر سوتش دمید و توانست آن دو جوان گریفی را ادامه صحبتشان منع کند! جیمز و لوئیس در کنار مادام هوچ و در مقابل تیم راون صف تیم خود را تشکیل دادند! به دنبال آنها استرجس ، کاپیتان تیم گریفندور در حالی وارد زمین می شد که سرش را پایین انداخته بود و به هیچ وجه سرش را بالا نمی آورد! استر به کنار جیمز و لوئیس آمد و در صف قرار گرفت!
- اسی؟ اسی جون؟ سرتو بالا بگیر! نزار مشکلات این دنیا غم به دلت را بده!
بعد از این جمله ، لوئیس و جیمز به اتفاق هم بار دیگر شروع به خندیدن با صدای بلند کردند اما استر هیچ عکس العملی نشان نمی داد و در همان حالت سر به پایین ایستاده بود!
بعد از او چارلی و رون به اتفاق یکدیگر وارد زمین شدند! آنها کمی ناراحت بنظر می رسیدند! چارلی با اخم نگاهی به رون انداخت و گفت: « تو جنبه ی اردو نداری داداش گلم! بزار هرمیون رو ببینم! یجوری پتتو می ریزم رو آب تا حال کنی!
»
- داداش تو رو خدا! بزرگی کن! به هرمیون چیزی نگو!
رون و چارلی در حالی که به بحثاش ادامه می دادند ، در صف تیمشان قرار گرفتند! در سوی دیگر هنوز ادی وارد زمین نشده بود و لینی کم کم نگران می شد!
- ادی کو؟!
- الان میاد!
- این کیه هی میگه الان میاد؟!
بارفیو کاپیتان تیم ریون که در صف تیمش ، به عنوان نفر اول ایستاده بود ، گفت: « لینی آروم باش! الان ادی هم میاد! درسته من خبر ندارم که کدوم گوری رفته ، اما وظیفمه روحیه تیم رو حفظ کنم!
»
در همین هنگام بود که گودریک دوان دوان وارد زمین شد! او در حالی که داشت شمشیرش را در کمرش جاسازی می کرد ، به سمت هم تیمی هایش آمد و گفت: « بروبکس بدبخت شدیم! البوس نیست! هر جا گشتم نیست! »
- یعنی چی نیست؟ مگه دست خودشه؟! کجاست؟! مگه همراه ما آپارات نکرد؟!
- نه! گفتش که ماساژ تایلندیم تموم بشه ، خودم میام!
آلبوس دامبلدور که علاقه ی وافری به ماساژ داشت ، گویا تصمیم گرفته بود ماساژ ژاپنی را نیز تجربه کند و بعد از آن برگردد و هم اکنون در زمین کوییدیچ و در کنار هم تیمی هایش در بازی مقابل راونکلاو حضور نداشت!
مادام هوچ نگاهی به هر دو تیم کرد و گفت: « چرا یکیتون کمه؟ منو مسخره کردین؟! چرا کامل نیستین!؟
»
استر با همان حالت سر به پایین نزدیک مادام هوچ شد و گفت: « خانوم هوچ! یکی از هم تیمی های ما در جزایر هاوایی مفقود شده! نمی دونیم کجاست؟! »
از طرف دیگر بارفیو که در کنار آنها قرار داشت ، گفت: « خب با توجه به اینکه از هر دو تیم یه نفر نیست ، بنظرم مشکلی وجود نداره! تعدادمون یکی هست و می تونیم بازی کنیم! »
مادام هوچ با عصبانیت گفت: « منو مسخره کردین؟ کوییدیچ شش نفره؟!
زود برین یکی از گروهتون رو پیدا کنین و بیارین! سریع! »
هر دو تیم از مادام هوچ فاصله گرفتند و به طرف جایگاه تماشاگران رهسپار شدند! جایگاه ها بسیار خالی بودند و تنها دوست های نزدیک بازیکنان حاضر به تحمل گرمای شدید شده بودند و برای دیدن بازی به زمین کوییدیچ آمده بودند!
چارلی در حالی که از جایگاه تماشاگران آویزان شده بود ، گفت: « کدومتون مهاجم خوبیه؟! »
گریفیندوری ها: «
»
چارلی: « کدومتون قوانین کوییدیچ رو می دونه؟ »
گریفیندوری ها: «
»
چارلی: « کدومتون می تونه سوار جارو بشه؟! »
گریفیندوری ها: «
»
چارلی که دیگر ناامید شده بود ، نگاهی به هرمیون گرنجر کرد که در حال خواندن کتابی قطور بود! به او گفت: « هرمیون تو افتخار گریفیندوری! باید به ما کمک کنی! »
هرمیون: « من؟ من اصلا علاقه ای به ورزش ندارم! ورزش بنظرم یک چیز بیهوده ای هستش! یعنی چی آخه؟ بازو هاتو بزرگ و قوی کنی در حالی که احتمال شکستن همون بازو ها تو ورزش 79 درصده؟! واقعا احمقانست! »
چارلی ناگهان خنده ی شیطانی بر لب هایش ظاهر شد و گفت: « اگه بیایی بازی کنی ، قول میدم بهت بگم که رون امروز تو اردوی جزایر هاوایی چیکارا کرده؟!
»
هرمیون سریعا وارد زمین شد و به چارلی گفت: « خب من باید چیکار کنم؟! »
چارلی شروع به توضیح دادن وظایف مهاجم ها کرد اما گودریک جلو آمد و گفت: « هرمیون تو لازم نیست یه مهاجم واقعی باشی! من و چارلی کارمونو می کنیم! تو فقط هر وقت دیدی بلاجری به سمت ما دو تا میاد ، خبرمون کن! »
هرمیون سرش را به نشانه تایید تکان داد و هر سه به سمت مادام هوچ حرکت کردند. در این حین رون با چشمانی نگران به چارلی و هرمیون نگاه می کرد! بعد از مدتی راونی ها هم در حالی که یک خانوم قد بلند در کنارشان قرار داشت ، نزدیک مادام هوچ آمدند! مادام هوچ گفت: « خب افراد جایگزین خودتون رو معرفی کنین! »
استرجس در همان حالت سر پایین ، گفت: « هرمیون گرنجر »
باروفیو: « روونا راونکلاو »
مادام هوچ در سوت خودش دمید و بازیکنان اوج گرفتند! جعبه ی توپ ها را باز کرد و اسنیچ را اول از همه رها کرد! بعد از رها کردن دو بلوجر ، کوافل را در دست گرفت و آن را محکم به هوا پرتاب کرد و بازی شروع شد!
چارلی با سرعت به سمت کوافل حرکت کرد اما اورلا کوییرک خودش را به چارلی کوبید و هر دوی آنها متوقف شدند! از پشت سر اورلا ، فلور با سرعت به کوافل نزدیک شد و آن را گرفت! سریعا کوافل را با قدرت بسیار زیاد به دای لوولین که از سمت چپ شروع به حرکت کرده بود ، پرتاب کرد! دای کوافل را گرفت و با سرعت به طرف دروازه گریف شروع به حرکت کرد اما دیری نگذشت که جیمز با بلوجری او را هدف قرار داد! با برخورد بلوجر به دای ، او متوقف شد و گودریک کوافل را از دستان او ربود و به جهت مخالف حرکت کرد! چارلی و اورلا هنوز در وسط زمین در حال مالش دادن سرشان بودند! گویا جوری که اورلا برنامه ریزی کرده بود ، به یکدیگر برخورد نکرده بودند! فلور با سرعت خودش را به گودریک می رساند و گودریک نمی دانست با کوافل چکار کند چراکه دیگر مهاجم آنها یعنی هرمیون گرنجر هنوز در نقطه ی آغازین خودش بود و در حال یادداشت برداری چیز هایی بود!
گودریک فریاد زد: « گرنجر! بیا نزدیک تا بهت پاس بدم! »
هرمیون در حالی که دفتر یادداشتش در دستانش بود ، دستش را بالا برد و گفت: « من حساب کردم! کوافل رو با فشار 36 نیوتون و با زاویه 11 درجه شوت کنی ، می تونی از همون جا گل بزنی گودریک! »
گودریک که سخنان هرمیون را درک نکرده بود ، با برخورد بلوجری که ویولت بولدر به سمت او شلیک کرده بود ، کوافل را نیز از دست داد! فلور که در نزدیک او قرار داشت ، کوافل را گرفت و از آنجا دور شد! هیچ یک از مهاجم گریف امادگی مقابله با او نداشتند و فلور نیز با سرعت و چابکی خود به هر دو بلوجری که به سمتش پرتاب شد ، جا خالی داد و اکنون در مقابل رون قرار داشت! رون کاملا آماده بود و لحظه به لحظه به فلور نزدیک تر می شد و زاویه را برای او تنگ تر می کرد اما فلور کوافل را کمی به هوا پرتاب کرد و به دای لوولین پاس داد! او نیز سریعا به کوافل ضربه زد و کوافل را در دروازه ی وسطی و از بالای سر رون گل کرد!
تیم روان وسط زمین جمع شدند و خوشحالی کردند! اکنون نتیجه ده به هیچ به نفع تیم راون بود! در طرف دیگر بازی و در طرفی که جستجوگر ها قرار داشتند ، وضعیت بدتری حاکم بود! لینی وارنر با سرعت به هر طرف زمین می رفت تا بتواند درخشش طلایی رنگی را ببیند اما استرجس از ترس اینکه کسی صورتش را ببیند ، به مقابل خود نگاه نمی کرد و نمی توانست کار خاصی انجام دهد!
گریفیندوری ها عملا دو مهاجمه بازی می کردند و هرمیون هیچ کمکی که به آنها نمی کرد اما از طرفی هر حمله ی آنها تبدیل به گل می شد چراکه روونا راونکلاو فقط میتوانست محافظ یکی از دروازه ها باشد! هرچقدر هم تیمی هایش به او گوشزد می کردند که سه دروازه وجود دارد ، او مخالفت می کرد و قول حذف دو دروازه ی اضافی از بازی کوییدیچ را به آنها می داد! مهاجمان ریونکلاو بعد از مدتی دیگر توسط بلوجر های بسیار خشن جیمز و لوئیس کاملا بی اثر شده بودند و کاری از پیش نمی بردند!
هرمیون گرنجر هنوز وسط زمین درحال یادداشت برداری و سعی در پیدا کردن فرمول پیروزی بود که ناگهان استرجس با سرعت کم و با همان حالت سر به پایین از کنار او گذشت! هرموین کمی متعجب شد! کتابی کوچک از داخل ردایش بیرون آورد و وظیفه ی جستجوگر را از آن خواند و بعد به سمت استر آمد: « هی استر؟! تو مگه جستجوگر نیستی؟ چرا سرت پایینه؟! اینطوری که نمی تونی اسنیچ رو بگیری!
»
استر در حالی که با دستش قصد دور کردن هرمیون را داشت ، گفت: « من نمی تونم سرمو بالا بیارم! برو! برو »
- چرا مگه چی شده؟ چه اتفاقی تو اردو سرت اومده؟
- همش تقصیر جیمز و لوئیسه! می کشم اونارو! از برج گریفیندور پرتشون می کنم پایین!
هرمیون با دستش سر استر را گرفت و به یکباره ان را بالا برد و توانست صورت استر را ببیند!
-
استر سریعا سرش را دوباره پایین برد و گفت: « نخند هرمیون نخند! الان همه می فهمن! »
-
چرا آخه؟ چرا اینکارو کردی؟
استر با عصبانیت گفت: « تقصیر جیمز و لوئیس بود! اونا منو به دکتر اشتباهی بردند!
و اون دکتر احمق هم اینکارو کرد! از دست این مشنگا! »
هرمیون در حالی که به سختی سعی می کرد نخندد ، گفت: « ولی بدک هم نشی ها! بینیت رو عمل کردی ، کوچیک شده! لبات رو پروتز کردی بزرگ شده! ابروهات هم خوب شده! گونه هات ..... وای گونه هات
»
استر شروع به حرکت کرد تا خنده ی هرمیون قطع شود اما هرمیون از خندیدن دست برداشت! کمی فکر کرد و بعد گوشه ی ردای سرخ رنگش را پاره کرد و به استر داد: « بیا! اینو ببند به صورتت تا کسی صورتت رو نبینه! »
استر بسیار ذوق شده شد و بار دیگر به هوش و ذکاوت هرمیون احسنت گفت! آن را گرفت و به صورت خود بست و با سرعت هرچه تمام تر به حرکت درآمد! دیری نگذشت که اسنیچ را تشخیص داد و به تعقیب آن پرداخت! لینی هم که استر را زیر نظر داشت ، فهمید که استر اسنیج را رویت کرده و به دنبال او رفت!
هر دو جستجو گر در یک خط و با سرعت به دنبال گوی زرین مسابقه حرکت می کردند و هر لحظه نزدیک تر می شدند! در این حین بازی نیز در جریان بود اما نتیجه ی بازی مساوی بود! تعداد گل های بسیار زیادی به علت ضعف هر دو تیم بخاطر بازیکنان جایگزین ، زده شده بود اما هیچ فاصله ی بین امتیازات ایجاد نشده بود! همه چیز به این بستگی داشت که چه کسی اسنیچ را می گرفت!
لینی نیم نگاهی به استر کرد اما همین نیم نگاه باعث شد متوجه شکل و شمایل عجیب استر شود: « چرا صورتت رو بستی؟ »
- اینطوری خفن ترم!
لینی همچنان به استر نگاه می کرد تا اینکه متوجه ابرو های او شد! ابرو های استر بسیار نازک و تتو شده بودند و همچنین پلک های مصنوعی بسیار بلندی بر روی چشمان استر بود! لینی در نخست بسیار متعجب شد اما نتوانست خودش را کنترل کند و از حرکت بازایستاد و شروع به خندیدن کرد! تیم راون در شگرفت رفتار جستجوگر خود بودند که دنبال کردن اسنیچ را رها کرده بود و داشت از ته دل می خندید!
استر با خود گفت: « باید زود اسنیچ رو بگیرم و بازی رو تموم کنم وگرنه همه می فهمن! »
استر به سرعت خود افزود و هر لحظه به اسنیچ نزدیکتر میشد! دست راستش را بلند کرد و تنها چند سانتی متر با اسنیچ فاصله داشت که بلوجر فرستاده شده توسط بارفیو درست به دست استر برخورد کرد و مانع از گرفته شدن اسنیچ توسط استر شد اما استر به حرکت خود ادامه داد! روی جارو نیم خیز شد و خود را پرت کرد و با دست چپش نیز اسنیچ را گرفت اما نمی دانست که موقعیتش بسیار نزدیک به جایگاه تماشاگران بود!
استر با صورت با جایگاه تماشاگران برخورد کرد و بسیار اسیب دید! مادام هوچ سوت پایان بازی و پیروزی گریفیندور را به صدا درآورد! تمام بازیکنان گریفیندور بهمراه تیم راون و مادام هوچ به سمت استر رفتند که روی جایگاه تماشاگران ولو شده بود!
مادام هوچ نزدیک شد و سعی کرد استر را برگرداند تا صورت او را واررسی کند! اما استر با اینکه درد بسیار زیادی می کشید ، مقاومت می کرد تا صورتش را مخفی نگه داد اما بالاخره تسلیم مادام هوچ شد و برگشت!
همه با دیدن صورت خونین و زخمی شده استر بسیار شکه و ناراحت شدند! صورت استر آنقدر زخمی و خونین شده بود که هیچ کس نمی توانست تشخیص دهد که 5 عمل زیبایی روی صورت او انجام شده است!
مادام هوچ گفت: « پاشو! باید بریم درمونگاه! »
استر از اینکه کسی نخندیده بود ، بسیار خوشحال شده بود و دیگر نگران نبود! از طرفی بازی به پایان رسیده بود و گریفیندور با نتیجه ی 290 به 140 به پیروزی رسیده بود! اما بازیکنان گریف خوشحالی نمی کردند و نگران وضعیت استر بودند بجز چارلی و هرمیون که در ورودی رختکن گریفیندور در حال پچ پچ بودند!
رون نیز در رختکن لباس های خود را عوض کرد و ردای مدرسه اش را پوشید تا از آنجا خارج شود اما خود را در مقابل هرمیون یافت!
-