لرد دقیقا نمیدانست که چه چیز را باید ناز کند. اصلا چیزی وجود دارد که ناز کند یا نه. در کنار این، ناز کردن تحت هیچ شرایطی با ابهت و شخصیت پردازی لرد ولدمورت جور در نمی آمد. برای همین رو به مرگخوارانش کرد و گفت:
- شما خودتون از طرف ما نازش کنین، ما هم مشاهده می کنیم!
رز سعی کرد که بانز را ناز کند، اما مگر یک گل چقدر ارتفاع دارد تا بتواند همچین عملی را انجام دهد؟ برای همین تصمیم گرفت این امر خطیر را به مرگخوار جان بر کف دیگری واگذار کند.
- پس چی شد؟ همون یه بار رو حرف ما رو گوش دادین، دیگه تموم شد؟
رودولف داوطلبانه دستش را به سمت بانز دراز کرد...
- اونجا نه!
با اینکه کسی نمی توانست صورت بانز را ببیند، ولی اگر می توانستند صورتش را ببینند، مطمئنا حالتی مثل حالت بالا داشت.
- مگه دستتو کجا گذاشتی رودولف که صداش در اومد؟
- نمی دونم واللا!
رودولف دقیقا می دانست دستش را کجا گذاشته است، اما در آن موقعیت نباید به علم و دانش بی پایان خودش اعتراف می کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت ادامه اطاعت از فرامین اربابشان را به مرگخوار دیگری بسپرد، اما قبل از اینکه وی بتواند کاری از پیش ببرد، لرد سرش را به سمت مرگخوارانش کرد و گفت:
- برای اینکه بدونیم مرگخوارانمون چقدر باهوش هستند و و اطلاعاتشون رو بسنجیم، سوالی می خوایم ازتون بپرسیم!
- زییییییییییینگ! من ارباب!
من!
- چی رو ارباب تو؟! هنوز سوالمون رو نپرسیدیم. شما سوختی و از این مرحله کنار گذاشته میشی!
بقیه مرگخواران با چشمانی مشتاق به دهان اربابشان خیره شده بودند تا ثابت کنند که چقدر باهوش و با اطلاعات هستند و گوی سبقت را از دیگران بدزدند!
- خب... و اما سوال! چه کسی می تونه بگه بانز به چه موجودی تبدیل شده؟ با رسم شکل توضیح بدین!
مرگخواران به سرعت کاغذ و قلمی ظاهر کردند و مشغول طراحی شدند و هیچ کسی نشنید که لرد زیر لب گفت:
- و وای به حالتون اگه شکل هاتون شبیه هم نباشه!