هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰:۱۴ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#21
چیکار؟

تاکتیک می چیدن!


زین الدین زیدان وقتی که نیوت داشت چمدونش رو تمیز می کرد توی دماغ دامبلدور با بلاتریکس لسترنج تاکتیک می چیدن!


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲:۵۷ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#22
کوین کارتر
--------------
فن فیکشن
کاراگاه
خانه قرمز


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹:۰۰ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
#23
کی؟



زین الدین زیدان


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: شهرداری شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵:۳۹ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
#24
درود
درخواست مجوز برای تاسیس تاپیکی داشتم تحت عنوان استاد زموت!

در وهله اول یه توضیح بدم درباره اسم عجیب و غریب زموت، که از کنار هم قرار گرفتن حرف اول کلمات:
زمان
مکان
وسیله
تم
= زموت تشکیل شده است.

حالا روش کار چیه؟ الان میگم!

روش کار اینطوریه که نویسنده موظفه از عناوین داده شده، کلماتی رو انتخاب کنه و در رولش بیاره...
مثلا: از کلمه زمان حداقل پنج تا کلمه از کلماتی مثل تابستان یا روز یا ساعت 10:50 دقیقه یا هرچیزی دیگه ای که به زمان مربوطه انتخاب کنه.
از کلمه مکان حداقل پنج تا کلمه از کلماتی مثل خانه، مدرسه، زیر درخت، بالای پشت بام و یا هرچیز دیگری که به مکان مربوط میشه انتخاب کنه.
از کلمه وسیله حداقل پنج تا کلمه از کلماتی مثل فرش، کتاب، کفش، چراغ مطالعه و یا هر کلمه دیگری که در زیر مجموعه اشیاء یا وسایل قرار می گیره انتخاب کنه.
از کلمه تم دوتا کلمه به کار ببره و منظور از تم در رول، احساسات و لحنی که کار میتونه داشته باشه است مثل خشم، انزجار، انتقام و هرگونه حس دیگه...

و بخش جالب کار توی وظایف نویسنده بعد وجود داره. نویسنده بعد باید از بین کلماتی که نویسنده قبل در زمینه های زمان، مکان، وسیله و تم به کار برده 4 کلمه رو انتخاب کنه و در رول خودش به کار ببره.

یعنی از رول قبل باید یک کلمه در زمینه زمان، یک کلمه در زمینه مکان، یک کلمه در زمینه وسیله و یک کلمه در زمینه تم تکرار شده باشه. بخش جالب تر اینه که نویسنده قبل در میان کلماتی که در 4 زمینه خودش به کار برده، 2 کلمه رو با زمینه متفاوت به عنوان کلید انتخاب کرده و اگر نویسنده بعد این دوتا کلمه رو به کار برده باشه به ازای هر کلمه 10 امتیاز کسب میکنه و در پایان هفته هر کسی که امتیاز بیشتری کسب کرده باشه به عنوان استاد زموت معرفی میشه و میتونه تا زمانیکه استاد زموت بعدی در هفته بعد مشخص میشه از عنوان استاد زموت در پروفایل خودش و برای معرفی خودش استفاده کنه و حتی با اجازه و هماهنگی مدیران، هنگامی که طرح بانک گرینگوتز و پول و اینا... نهایی شد، استاد زموت از جایزه ای نفیس که شامل مقداری پول می شه، برخوردار بشه. البته عنوان استاد زموت بودن مزایای دیگری هم داره...
اولیش اینه که اولین پست هفته بعد رو استاد میزنه و در اون آزاده هر تعداد کلمه از هر عناوینی استفاده کنه. یجورایی استاد زموت، ارباب زمان، مکان، اشیاء، احساسات و تم های به کار رفته است و میتونه حتی برای دیگر نویسندگان چالش های متعددی تعیین کنه که اگر تاپیک مجوز بگیره خواهم گفت.
اما استاد زموت انقدرا هم نباید خیالش راحت باشه! چون دیگر نویسندگان میتونند اون رو به چالش بکشن و مقام استاد زموت بودن رو ازش بگیرن و اونو به نبرد بطلبن. اگر استاد زموت نبرد رو بپذیره، دوئلی بین استاد زموت و خواهان مقام برگزار میشه. نتیجه مشخص میکنه که استاد زموت قبلی، استاد باقی خواهد ماند یا استادی جدید کنترل رو به دست میگیره. بازنده این دوئل به این سادگی ها رها نخواهد شد و توسط برنده، مامور انجام یکسری چالش می شه و به اصطلاح، تنبیه خواهد شد.
نویسنده ای که بیشترین بار استاد زموت بشه، استاد زموتی که برنده بیشترین دوئل بشه، استاد زموتی که بیشترین مقدار رول و کلمه را به کار ببره و... همگی آنها در قسمتی تحت عنوان مقتدر ترین ارباب های زموت آرشیو شده و به دیگران نمایش داده خواهد شد.
یه سوالم اینجا پیش میاد که حس کردم بهتره همینجا بهش جواب بدم!
چی میشه اگه ما استاد زموتی نداشته باشیم؟
درواقع کسی نتونه کلمه رمز رو به کار ببره و کسی امتیاز نگیره و استاد زموتی نداشته باشیم!
باید بگم که فکر اینجاشم شده و کلی چالش و مسابقات سخت برگزار خواهد شد که تنها بازمانده ای که از بین آنها دوام بیاورد، استاد زموت ما خواهد شد، که این دستاوردشم جلوی اسمش توی مقتدر ترین ارباب های زموت ثبت خواهد شد.


این چالش هفته تا هفته برگزار میشه و خودم تمام مسئولیت هارو بر عهده میگیرم!


امیدوارم خوب و شیوا توضیح داده باشم و پذیرفه بشه، چون روش کلی زمان و فکر گذاشته شده...
ساده ازش نگذریم!

ارادتمند شما
نیوت اسکمندر


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۰ ۲۳:۵۱:۰۷
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ ۰:۰۲:۰۹
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ ۰:۰۶:۰۳
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ ۲۳:۰۳:۰۰
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ ۲۳:۰۹:۵۳

تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴:۵۵ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
#25

یه وقتی تو هاگوارتز یدونه بچه ای بود

این بچه باهوش بود ولی داشت اون یه کمبود

بش گفتن چه عجیبی

که انقد دوری از ما

همش میگی یه حرفی

که ما بزاریمت تنها

این پسر بچه خوب و تک و

جدا شده از جمع

شده از همه غافل

شده با جونوراش جمع

بهش میگن بیکاره

ولی چاره نداره

کار و زندگیش همینه

ولی کسی نمی بینه

---

میگن هست شبیهش ولی من که ندیدم

یه افسانه ی زیباست ولی حالا که میبینم

قوی بود تو هرچی، تو هرچی که می دیدی

بادا همه ضعیفن، ولی نیوت تو که بیدی

بش گفتن چه عجیبی

که انقد دوری از ما

همش میگی یه حرفی

که ما بزاریمت تنها

این پسر بچه خوب و تک و

جدا شده از جمع

شده از همه غافل

شده با جونوراش جمع

بهش میگن بیکاره

ولی چاره نداره

کار و زندگیش همینه

ولی کسی نمی بینه

---


این شعر توسط خواننده محبوب ماگلی، آقای علیرضا طلیسچی، در وصف جانورشناس بزرگ، اینجانب خوانده شده و ساخت ملودی توسط خود خواننده و شعر سروده خودم هست!


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴:۱۶ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#26
درود خدمت همه محفلی های عزیز
علی الخصوص ناظر وقت، ریموس جان لوپین!
اومدم افتخار عضو جدید محفل بودن نصیبم بشه...
اجازه هست؟!

جناب اسکمندر گرامی!
یه جغد به سمت شما در حرکته. دریابیدش.
و خواهشا در پاسخ ذکر کنید چرا انقدر زل می‌زنه.



ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۰ ۱۱:۲۴:۴۹

تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴:۱۴ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#27
سوژه: ماموریت
کلمات: ماه- سنگ- ترس- سخت- پرش- سیاه پوش- صدای شکستن



پختگی، سخت ترین سطحی است که در انتهای هر موضوع انتظار انسان را می کشد. تشخیص این که آیا تو در درجه ای هستی که یک فرد پخته به حساب بیایی یا هنوز به زمان بیشتری نیاز داری، همیشه و درهمه حال توسط فردی انجام گرفته شده است، که وضعیت و مراحلی که تو در پیش رو داری را قبلا گذرانده است و به عبارتی، حال او هدف تو است و به سطج پختگی رسیده است و تو همواره خود را در این ماموریت میبینی که در مقایسه با او شکست نخوری!

نیوت جوان همواره با خود می اندیشید که آیا در ماموریت پیش روی خود برای پیدا کردن سنگ خون معروف، پختگی لازم را دارد یا اینکه او نیز به زمان بیشتری برای گذاشتن نیاز دارد...
همچنان که سیاهی شب دامن خود را بر سطح شهر می گستراند، نیوت اسکمندر در کوچه پس کوچه های شهر پرسه می زد و همواره به سنگ خون و راه رسیدنش فکر می کرد. سنگی که نماد اتحاد و قدرت شبح های کوهستان بود و مرور کردن داستان ها و افسانه هایی که از آنها در بین مردم دهان به دهان می گشت، ترس، انزجار و مملو از احساسات ناخوشایند دیگر بود.

خودنمایی ماه کامل در وسط آسمان شب، منظره ای عاری از هرگونه حس اطمینان به نیوت القاء می کرد. الان بهترین زمان برای دیدن هرکدام از موجودات شب بود. موجوداتی که با پدیدار شدن ماه در آسمان خودشان را نشان می دادند. نیوت هم منتظر یکی از همین موجودات بود.

- آهای غریبه! این جا چی میخوای؟

نیوت متوجه مردی حدودا چهل و چند ساله با سبیلی پرپشت و صورتی زمخت و بدون هیچ صمیمت خاص نشده بود که از دو کوچه بالاتر بدنبال نیوت افتاده بود و اورا تعقیب می کرد.
- گفتم این جا چی میخوای؟

مرد دوباره سوالش را تکرار کرد و چاقویی که در دست راستش که با خالکوبی ماری کبری که تا انتهای شانه اش امتداد داشت، را به نشانه تهدید تکان داد.
- جوابمو میدی یا یه خط خوشگل روی صورتت نانازت بندازم؟

نیوت که از قبل دستش را به درون جیب کتش برده بود همینکه چوبدستی اش را لمس کرد طلسمی به سمت مرد غریبه روانه کرد. مرد با پرش نسبتا کوتاهی طلسم نیوت را رد کرد و پشت ستونی چوبی که در نزدیکی اصطبل اسب ها برای بستن افسار گذاشته شده بود پناه گرفت. نیوت که از چابکی مرد بسیار جا خورده بود به دنبال مکانی برای پنهان شدن کوچه را خالی کرد. مرد به صدای شکستن علوفه های داخل اصطبل توجهی نکرد. نیازی هم ندید که به آن توجه کند. مگر علوفه خوردن یک اسب چه خطری می تواند داشته باشد؟
اما از پشت سر مرد، یک سیاه پوش با صورتی پوشیده و همرنگ با تاریکی با احتیاط به او نزدیک می شد. مرد که خطر را حس کرده بود برگشت که از حوادث پشت سرش خبردار شود اما سیاه پوش به سرعت خودرا به مرد رساند و با ناخن هایش زخمی عمیق بر روی گردن مرد گذاشت. فواره ی بزرگی از خون بر روی ستون چوبی ریخته شد و جسد مرد بر روی زمین افتاد.

نیوت صدای نزدیک شدن قدم های فرد سیاه پوش را از پشت سرش می شنید که هر لحظه به او نزدیک تر می شدند. مانده بود چه تصمیمی بگیرد. حالا دیگر فرد سیاه پوش پشت سر نیوت ایستاده بود.
- افراد خطرناک زیادی دنبال قدرت سنگ خونن! بهتره بیشتر مراقب باشی اسکمندر...

نیوت که از شنیدن صدایی آشنا کمی خوشحال و از بار نگرانی رها شده بود، از محل اختفایش بیرون آمد و به سمت صدا برگشت.
- هی لارتن!


کلمات نفر بعد: نفیلیم- آزکابان- شناسایی- متفرقه- تنهایی- دردسر- حق السکوت


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶:۰۶ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#28
کی؟
پاتریشیا وینتربورن


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴:۲۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#29
ریتا اسکیتر
================
مرگخوار
ریونکلا
بالدار


تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیوت اسکمندر جونیور: حماسه بریتانیا
پیام زده شده در: ۰:۳۴:۵۹ یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲
#30
فصل دوم- قسمت یک: مدعی جوان




- درس امروز ما درباره آسیروان های بزرگ خواهد بود.
- ولی پروفسور بک لوور! ما به تازگی رسیدیم به صفحه 40 و الان باید روباهینه رو بخونیم!
- من پروفسورم یا شما، جناب اسکمندر؟! این چندمین باره که من دارم بهتون تذکر میدم که در تدریس من دخالت نکنید. فکر نکنید که با مطالعه مداوم آن کتاب مسخره و رفاقت با این جانوران مسخره، میتونید به من بگید که چی خوبه و چی بد! من خودم ده ها ساله که با این جانوران سر و کله میزنم و چیزی جز کشتن آنها به نظرم جالب نیومد! این جانوران جسدشون یا در واقع مردشون، بیشتر می ارزه! شما هم بهتره جوری رفتار کنید که بقیه فکر نکنن سرتون به تنتون نمی ارزه و زیادی کرده!

نیکلاس بک لوور با جمله آخرش نگاهی تنفر برانگیز به نیوت انداخت. اما نیوت نتوانست چیزی بگوید یا کاری کند و فقط با خشم نگاه اورا به خودش حواله کرد. نیوت در ماه سوم تحصیل در هاگوارتز بود و برخلاف تصورات خودش و همه، کلاس جانورشناسی برایش تبدیل به کابوس شده بود. جانوران موذی اند. جانوران نفرت برانگیزند. جانوران خونخوارند. جانوران قاتلند. جانوران نباید آزاد باشند. جانوران نباید در میان ما باشند. جانوران اصلا نباید وجود داشته باشند. خلاصه سه ماه تدریس پروفسور نیکلاس بک لوور، همین جملات بود که از نظر نیوت، چرند محض بودند. نیوت کاملا به اوضاع حاکم در کلاس جانورشناسی معترض بود. بقیه دانش آموزان سال اولی هم ازینکه آسیروان ها را که به شادی بخش بودن معروفند، به عنوان حیوانات کثیف و بدردنخور معرفی شده بودند، چندان راضی نبودند. مثل این است که به یک کودک ماگل بگویید پروانه ها موذی اند و باید ازبین بروند.
وضع برای همه تاسف بر انگیز بود. اما کسی جرأت اعتراض نداشت. برای اینکه نیکلاس بک لوور، برادر فلاوئور بک لوور، مرد با نفوذ وزارت سحر و جادو بود. کسی به خوش قلب بودن آقای بک لوور بزرگ شکی نداشت، چون فلاوئور بک لوور همواره نیت خیرش را ثابت کرده بود. اما همه از علاقه فلاوئور به برادر کوچکترش، نیکلاس که باز مانده خانواده بک لوور از حادثه ای بزرگ بود، خبر داشتند. همین علاقه باعث می شد که نیکلاس باعث اتفاقاتی شود که به مذاق هرکسی خوش نیاید.

---------------------------------------------------------------------

نیوت و تینا در راهروی بزرگ به سمت تالار خصوصی هافلپاف و پشت سرشان، الیزابت و اولیور در حرکت بودند.
- چی باعث شده که با خودت فکر کنی که میتونی همچین کاری بکنی؟!
- تینا، اون یه عوضیه و داره همچی رو عوضی یاد میده!
- میدونم! ولی...
- ... ولی چی؟! من وجدانم اجازه نمیده که درمورد موجودات جادویی انقد بد بگه!

تینا جلوی حرکت نیوت را گرفت. خیلی جدی توی صورتش نگاه کرد و گفت:
- نیوت! نمیفهمی؟! اون خیلی راحت میتونه تورو ازین مدرسه اخراجت کنه!
- نه تینا! تو نمیفهمی! فلاوئور دوست قدیمی و خانوادگی ماست. مطمئنم اون منو درک میکنه!
- نیوت! انقد سطحی نگر نباش!
- هرجور می خوای فکر کن!

نیوت این را گفت و خودش را از گروه جدا کرد.
- چرا انقد پاپیچش میشی؟!
- آخه نمیفهمه!
- میفهمه! ولی خب جونورا براش مهم ترن تا موندن پیش ما!
- همین همیشه اذیتم میکنه!

نیوت از همان ابتدا خودش را از گروه دانش آموزان جدا کرد. علاقه ای به پیدا کردن دوست نداشت و بیشتر وقتش را با مطالعه در مورد جانوران یا بیدل خوانی بگذشت. اما تینا و الیزابت، بیشتر تینا علاقمند بودند که درمورد نیوت بیشتر بدانند و اولیور هم با بی میلی، همراهیشان می کرد. نیوت بدون اینکه بخواهد، جزء چهارم گروه چهارنفره آنها شده بود. نیوت تقریبا در همه کلاس هایش به جز جانورشناسی به خوبی توانسته بود قدرت نمایی کند و نشان داده بود، به همان میزان که در برخورد با دیگران بد است، در برخورد با کلاس ها و کتاب هایش عالی است و همین جالب توجه همه شده بود. هوش سرشار نیوت افراد زیادی را به حسادت و دشمنی با او وا میداشت، که نیکلاس بک لوور یکی از آنها بود. دشمنی بک لوور کوچک با نیوت سر جانور شناسی شکل گرفت و بدلیل برخورد ستیزه جویانه نیوت با نیکلاس به شدت ادامه پیدا کرد. نیوت همچنان بر علاقه بسیار بر جانورشناسی پایدار مانده بود. اما نیکلاس بک لوور اینچنین فکر می کرد و به دیگران نشان می داد که نیوت، مدعی تغییر برخی قوانین جادوگری، از همین سن جوانی است، تئوری که آنچنان هم بیراه نبود!



تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.