1-دو مورد از مواقعی رو که استفاده از طلسم سرخوردگی در اونها لازمه رو توضیح بدید. (10 امتیاز)الف- زمانی که در حال دوئل با یک جادوگر قوی هستیم و متوجه می شویم که قادر نیستیم با جوانمردی از وی ببریم این طلسم را روی دستیارمان اجرا می کنیم و با دادن یک علامت به او دستور می دهیم که از همه طرف او را مورد حمله قرار دهد. سپس از تعجب حریف استفاده می کنیم و یک طلسم محلک به او می فرستیم.
ب- زمانی که در حال فعالیت غیر مجاز( تکثیر سی دی یا فروش مواد مخدر) هستیم و متوجه می شویم که جایمان لو رفته و ماموران وزارت خانه در حال آمدن هستند. با اجرای این طلسم محل را ترک کرده و هیچ شاهدی پشت سر خود بر جای نمی گذاریم.
2- یک رول بنویسید و در اون از طلسم سرخوردگی _روی خودتون یا هرکس دیگه_ استفاده کنید. (20 امتیاز)زمان: حوالی سال 1510 میلادی نیمه شب
مکان: کوچه و پسکوچه های شهر برلین
کرنلیوس جوان در حال فرار است. چند نفر آدم خشمگین که با خودشان بیل و کلنگ و تیشه به همراه دارند در حال دنبال کردن او هستند یک نفر که از همه خشمگین تر به نظر می رسد جمعیت را رهبری می کند.
کسی که جلو مردم است: ای جادوگر تو چطور جرات کردی که این کارو بکنی حالا پسر من تبدیل به قورباغه شده تو باید بمیری! جای امثال شما توی جهنمه.
- من به اون پسره ی تخس هشدار داده بودم که پاشو از گلیمش اونورتر نزاره و اگه این کارو بکنه اونو تبدیل به قورباغه می کنم، کوش نکرد. یه جادوگر همیشه پای حرفش می مونه. حالا که قورباغه ی خیلی زشتی هم نشده. هرچی باشه از قبلش که بهتره.
- ای پست فطرت تازه اعترافم می کنی؟ امثال تو حتماً باید روی یه دونه سکو سوزونده بشین تا شیطان از جسمتان بیاد بیرون. تازه اگه به من بود کاری می کردم که تا آخر عمرتون شکنجه بشین.
کرنلیوس باخودش: انگار که دیگه دوره من اینجا تموم شده قبلاً فکر کرده بودم که بالاخره باید یه روزی از اینجا برم ولی خوب فکر نمی کردم که به این زودی مجبور بشم که با شهر عزیز محل تولدم خداحافظی کنم.
سپس رو می کند به جمعیت و آنها که از این حرکت متعجب شده اند می ایستند:
- ای مردمی که از صمیم قلب دوست می داشتم درسته که شما می خواهید من را بسوزانید اما من می دانم که در ته قلبتان من را دوست می دارید.
- ملت: :no:
- می دونم که این از نادانی شماست. مردم نادان و ابله همیشه کسانی را که از آنه برترند را درک نمی کنند.
-
- خوب خدا حافظی تمام شد باید برم .
- فکر کردی که خیلی زرنگی؟ فکر کردی ما میزاریم بعد از اونهمه توهین که به ما کردی قصر در بری؟ مردم بریزید سرش کتکش بزنید!
- واقعاً براتون متاسفم.
اینویزیبلیوس!ناگهان کرنلیوس ناپدید شد و مردم داشتند دنبال او می گشتند که ناگهان یکی از آنها گفت:
من می دونم او خودش رو به یکی از ما تبدیل کرده تا ما نتونیم پیداش کنیم.
مردم که کمی فکر کردند دیدند که حرف قابل قبولی است و در نتیجه شروع کردند به دعوا کردن و کتک زدن یکدیگر. در این زمان کرنلیوس در حال فرار بر روی سقف یک درشکه به مقصد پاریس بود و امیدوار بود که آنجا از او استقبال شود و مردم او را درک کنند؛ چون او قرار بود بزرگ ترین جادوگر تاریخ شود.