هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳
#31
ناگهان فرد متوجه شد که مادر شیاطین دیگر آنجا نبود...اما دور تا دور فرد و فلچر را خاکستر گرفته بود. فرد به خود گفت که احتمالا تمام این داستان یک سراب بوده و در اثر زیاده‌روی از نوشیدنی‌ کره‌ای این چیز‌ها را دیده بود. همینطور که این توجیهات را در ذهنش تکرار میکرد دستانش را به بر روی چسمانش گذشت تا شاید وقتی‌ که آنها را بردارد این بار در اتاق خوابش در قلعه بیدار شود. اما با کمال تعجب متوجه شد که یک نقطه سیاه و کریه به اندازهٔ یک نخود در وسط دست چپش پدیدار شده.

با وحشت به طرف فلچر نگاه کرد و متوجه شد که او هم با قیافه‌ای که به نظر می‌رسید در هر آن غش خواهد کرد به داستانش خیر شده بود. ناگهان فرد یاد قولی‌ افتاد که همین یک دقیقه پیش داده بود... و مهم تر از همه به یاد دلیل دادن این قول افتاد. آیا موندانگاس واقعا قادر بود که روح تمام شاگردان هاگوارتز را برای یک جعبه جواهر بفروشد؟

- فلچر! تو چطور جرات کردی این کارو بکنی‌؟ من به تو اطمینان داشتم... حتی تورو دوست خودم میدیدم.

- فرد تو متوجه نیستی‌...من... یعنی‌... به این پول نیاز دارم.

- نیاز داری؟! این حرفا چیه؟ مگه دیوونه شدی؟ لعنت به این افرادی که حاضرن نه این که روح خودشونو برای پول بفروشن بلکه روح بقیه رو فدای حرصشون بکنن!

- به هر حال هرچی‌ بگی‌ فرقی‌ به واقعیت نخواهد کرد... من و تو الان توی یک گروهیم!

فلچر خوشحال بود که توانسته بود مانع سرزنش‌های بیشتر فرد بشود. او از سرزنش‌های افرادی که خیال میکردند که از او بهترند و بیشتر می ارزند خسته شده بود. تا کی‌ قرار بود که بعله گوی کسانی‌ باشد که خود را با ارزش تر از او می‌دیدند ؟ این دوران باید پایان می‌‌یافت. شاید این جعبه پر از ثروت باعث شود که به او بیشتر از یک موجوده بی‌ مصرف نگاه کنند و بالاخره احترامی را که سال‌ها در حال جستجویش بود پیدا کند.

- بیا باید بریم ... تو قول دادی که یک جادوگر سفید دیگرو بیاری و جایگزین کنی‌... جادوگر سفید اینورا زیاد پیدا می‌شه... همشونم که خیلی‌ برای جامعه جادوگری مفید نیستن. انتخاب با خودته ، چه کسی رو بیاریم اینجا؟

...




ارزشی بی‌ بکارت


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
#32
راستش من قبلا (چند سال پیش) در سایت فعالیت داشتم و با همین شخصیت به ایفای نقش می‌پرداختم اون موقع مراحل کارگاه نمایشنامه نویسی و غیره را انجام داده بودم در نتیجه و با توجه به این که شخصیتم آزاده دوباره معرفیشو اینجا میزارم تا بتونم دوباره فعال بشم.

نام: کرنلیوس آگریپا
نام کامل : هاینریش کرنلیوس آگریپا ون نیتشیم.
گروه: ریونکلاو
چوبدستی : چوب درخت کاج و موی یال ابوالهل که خوم آن را از یکی از سفر هایم به مصر آورده ام.
توانایی ها: سپر مدافع، می توام ساعت ها درباره ی خودم صحبت کنم، جانورنما ( کرکس) ، تبهر در انواع طلسم
سپر مدافع: اژدها
خصوصیات ظاهری: قد متوسط ، ریشو پشم بلند، ردایی ساده، در مجموع خوب مانده ام
محل تولد: آلمان
تولد: 1486 میلادی
مرگ: معلوم است که هنوز نمرده ام مگرنه چگونه می توانستم این را بنویسم؟
سن: چیزی تا حدود چهارصد و اندی
آثار: فلسفه جادویی و کلی کتاب دیگر که حاصل صد ها صال تحقیق است.
فارق التحصیل: آن موقع مدسه ی جادوگری نبود و من پیش استادم جادو را یاد گرفتم.
شرح حال: بنده یکی از بزرگ ترین کیمیا گران وجادوگران قرن15 هستم. به خاطر نوشته هایم به زندان انداخته شدم. من سعی کردم که در جامعه ی آن زمان جادو را ترویج بدهم . من متخصص کیمیاگری، نجوم جادویی، طالع بینی و...هستم . خلاصه یک جادوگر نجیب زاده درستو حسابی. افسانه های زیادی در مورد من وجود دارد که من هیچکدام را تایید ویا تکذیب نمی کنم


خوش برگشتی آگریپا!

ویرایش دوم:
هوممم... خیلی عجیبه... ظاهرا جادوم ضعیف شده و نمی تونم دسترسی های لازم رو بهت بدم. به مدیران میگم اشکال فنی رو برطرف کنن. با عرض پوزش کمی بیشتر باید منتظر باشی آگریپا.


ویرایش سوم: تایید شد. لطفا برای ورود در نام کاربریتون به جای فاصله از آندرلاین(_) استفاده کنید.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۹ ۱۹:۵۵:۵۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۹ ۲۰:۰۱:۰۹
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۹ ۲۱:۵۰:۴۳
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۹ ۲۱:۵۲:۰۰


Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸
#33
کرنلیوس در حال رفتن به امتحان بود. او با خود فکر می کرد که چگونه امتحان بدهد زیرا کل هفته در فکر اختراع آن طلسم جدید بود و وقت نکرده بود که کتاب چفت شدگی را باز کند و حالا هم خیلی دیر شده بود چون که می دانست که امتحان ایوان جوری است که اگر کاملاً کتاب را از بر نباشد نمی تواند به بیشتر سوالات آن پاسخ دهد .
همین طور که فکر می کرد به تالار محل برگزاری امتحانات رسید و مشاهده کرد که همه ی دانش آموزان دیگر سر امتحان نشسته اند زیرا او آن روز به خاطر شب بیداری دیر بیدار شده بود. همین که او می خواست از کنار آنها رد شود طوری روی ورقه ی خود را می گرفتند که انگار در حال حفاظت از جانشان هستند و زیاد هم اشتباه نمی کردند چون امسال مدرسه فرامین امنیتی بسیار زیادی بر ضد تقلب به کار برده بود و هر دانش آموزی که توسط ناظرین در حال تقلب دادن و یا تقلب کردن دیده می شد به سختی مجازات می شد حتی اگر خودشان ندانند که تقلب داده اند؛ به خصوص در این امتحان که امتحان چفت شدگی بود. از یکی از دوستانش شنیده بود که ناظران جادوی چفت شدگی فراگیر را روی دانش آموزان اجرا کده اند.
رفت و سر جای خود نشست . برگه را نگاه کرد؛ یک مشت سوال که اگر می خواست به آنها فکر کند سرش گیج می رفت و حالت تهوء برایش پیش می آمد. هر جور که شده باید تقلب می کرد او دانش آموزی بود که زیاد به درس های تئوری علاقه نداشت و به آنها توجه نمی کرد، اما در عمل از خیلی از دانش آموزان بهتر بود و خیلی خارج از جلسه ی درس تمرین می کرد و یاد گرفته بود که چگونه چفت شدگی فراگیر را دور بزند و به تعدادی از دانش آموزان یاد داده بود . در همین فکر ها بود که ناگهان احساس کرد که کسی به ذهنش حمله کرده و فهمید که دیگر دانش آموزان نیز این را فهمیده اند. با ذهنش به دانش آموز فهماند که هیچ چیز ننوشته است و آنگاه متوجه شد که کتاب چفت شدگی آنقدر پیچیده درس را توضیح داده که محال است هیچکدام از بچه ها چیزی از آن را فهمیده باشند و همه داشتند سعی می کردند که ذهن دیگری را بخوانند. فکر کرد که چه کسی جواب همه ی سوالات را می داند و تنها جوابی که به ذهنش رسید ناظران بود. سعی کرد همان طور که بار ها تمرین کرده بود حواس یکی از آنها را پرت کند و به همین دلیل تصویری از یک ساحره را که در یک مجله دیده بود به ذهن او فرستاد و بلافاصله عکس العمل او را دید که ناگهان شل شد و کرنل از همین فرصت استفاده کرد تا به ذهن او نفوذ کند به طوری که هیچ کس متوجه این تغییر نامحسوس نشد. او فقط به یک تصویر از جواب ها نیاز داشت تا بتواند آنها را بنویسد، با کمی گشتن آن را پیدا کرد. می خواست ذهن ناظر را ترک کند که متوجه شد که ذهن های ناظران همه متوجه رفتار این ناظر شده اند که آب دهانش سرازیر شده بود. کرنلیوس قبل از این که دیگر ناظران وقت کنند که به آن ناظر برسند از آنجا خارج شد و به جسم خود برگشت و شروع به نوشتن جواب ها کرد.
بعد از امتحان ایوان روزیه اعلام کرد که تمام دانش آموزان باید در کلاس چفت شدگی جمع شوند. دانش آموزان که کنجکاو بودند که ایوان می خواهد چه چیزی به آنها بگوید به کلاس چفت شدگی دویدند و در آنجا ایوان منتظرشان بود.
- سلام بچه ها من مطمئنم که همه ی شما این امتحان را با سربلندی گذرانده اید و حالا می خواهم که سوالی از شما بپرسم و انتظار دارم که با صداقت به من جواب بدهید. کدام یک از شما سوال ها را بلد بودید؟
هیچکس جواب نداد.
- می دانستم که این وزارت لعنتی این کتاب را آنقدر پیچیده نوشته که هیچکس نمی تواند مطالب آن را متوجه شود. به همین خاطر تصمیم گرفتم که جور دیگری به شما نمره بدهم. چه کسانی تقلب کرده اند؟
تقریباً همه دست هایشان را بلند کردند.
- خوب من از اول امتحان هم تصمیم داشتم که به کسانی که بهتر می توانند چفت شدگی فراگیر را دور بزنند نمره بدهم و این تصمیم را با مدیریت محترم مدرسه هم در میان گذاشته ام و پرسی جان ابتدا کمی دودل بود اما بعد توجیه شد که این طوری برای همه ی دانش آموزان بهتر است. پس نگران ناظران نباشید آنها هم همه اطلاع داشتند و شما مجازات نخواهید شد.
- دانش آموزان: بعد

زمانی که کرنلیوس به خوابگاهش بر می گشت متوجه شد که اکثر دانش آموزان خوش حالند و تنها کسانی که ناراحتند شاگرد های زرنگی بودند که تقلب کردن بر خلاف طبیعت آنها بود. او مطمئن بود که از فردا شکایات زیادی به وزارتخانه مطرح می شد و بازرسان وزارت دوباره و مانند دفعات قبل به هاگوارتز سرازیر می شوند اما این را نیز می دانست که پرسی می داند که چگونه آنها را توجیه کند.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
#34
تکلیف:
دانش اموزی بد شانسی که در مقابل ایوان قرار گرفته شما هستین!تلاش خودتون رو برای مبارزه با ایوان بنویسین و سعی کنین علاوه بر بستن ذهنتون به ذهن ایوان حمله کنین!(30 امتیاز)


ایوان به کرنلیوس اشاره کرد و با لبخند ملیحی گفت:
- من واقعاً امیدوارم که با هم دوئل خوب و آموزنده ای داشته باشیم.
کرنلیوس با لبخندی بزرگتر و مصنوعی تر گفت:
- من هم امیدوارم که این دوئل هم برای شما و هم برای من آموزنده باشد، پرفسور.
- خوب پررو بازی در میاری؟ نشونت میدم. سپس چو بدستی اش را به سمت او نشانه گرفت و برای دوئل آماده شد.
ناگهان کرنلیوس یک حمله ی شدید ذهنی احساس کرد که سعی در نفوظ به ذهنش را دارد آما او که برای این حمله آماده بود سدی را در ذهن خود ایجاد کرد و تمام ذهن خود را به فکر کردن در مورد زگیل روی بینی ایوان متمرکز کرد؛ او این کار را بار ها تمرین کرده بود زیرا می دانست که نقطه ضعف پرفسور این است. سپس چوبدستی را به ضحمت بالا برد و سعی کرد بدون این که فکر کند یک طلسم بفرستد: انگورجیو!
ناگهان با تعجب متوجه شد که این طلسم را به سمت زگیل فرستاده است و این برآمدگی ناگهان شروع به بزرگ شدن کرد تا این که منفجر شد و مایع داخل آن روی صورت ایوان و تعدادی از شاگران پاشید.
- الان نشونت میدم ای گستاخ. الان دیگه کل صورتم رو زیگیل میگیره. اواداکداورا!
کرنلیوس که انتظار این طلسم را نداشت درست سر وقت جاخالی داد و با سر به زمین خورد آما طلسم درست از بالای سرش رد شد. داشت فکر می کرد که پگونه همزمان به حمله های ذهنی و طلسم های مرگبار پرفسور جواب بدهد؟ ناگهان فکری به ذهنش آمد؛ او تمام حفاظ های ذهنش را رها کرد و اجازه داد که ایوان به ذهنش نفوظ کند.
ایوان از هجوم خاطرات چند صد ساله ی کرنلیوس جا خورده بود و کرنلیوس از این ضعف استفاده کرد و به سرعت گفت: اکسپلیارموس! و ناگهان چبدستی ایوان از دستش در آمد و در همان جا شکست. سپس کرنلیوس طلسم آخر را اجرا کرد:استیوپیفای! و ناگهان ایوان بیهوش بر روی زمین افتاد. دانش آموزان همه از دوئل دست کشیده بودند و به این صحنه خیره شده بودند. کرنلیوس علی رقم خستگی ای که ناگهان احساس می کرد خود را به بدن ایوان رساند و زمزه کرد:
- هنوز یه کاری مونده که باید بکنم. باید خاطراتم را پس بگیرم. چنین خاطراتی در دست چنین آدمی خیلی خطرناک است. و با گفتن این حرف چوبدستی اش را به سر ایوان چسباند و دانش آموزان شاهد بودند که مایع طلایی رنگی از سر ایوان به داخل چوبدستی و از آنجا به داخل بدن کرنلیوس رفت. بعد از آن تازه یکی از بچه ها بلند شد و بهبیرون از کلاس دوید تا پرسی را خبر کند.


ویرایش شده توسط کرنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۱۹:۰۳:۵۱


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
#35
1-دو مورد از مواقعی رو که استفاده از طلسم سرخوردگی در اونها لازمه رو توضیح بدید. (10 امتیاز)
الف- زمانی که در حال دوئل با یک جادوگر قوی هستیم و متوجه می شویم که قادر نیستیم با جوانمردی از وی ببریم این طلسم را روی دستیارمان اجرا می کنیم و با دادن یک علامت به او دستور می دهیم که از همه طرف او را مورد حمله قرار دهد. سپس از تعجب حریف استفاده می کنیم و یک طلسم محلک به او می فرستیم.
ب- زمانی که در حال فعالیت غیر مجاز( تکثیر سی دی یا فروش مواد مخدر) هستیم و متوجه می شویم که جایمان لو رفته و ماموران وزارت خانه در حال آمدن هستند. با اجرای این طلسم محل را ترک کرده و هیچ شاهدی پشت سر خود بر جای نمی گذاریم.

2- یک رول بنویسید و در اون از طلسم سرخوردگی _روی خودتون یا هرکس دیگه_ استفاده کنید. (20 امتیاز)

زمان: حوالی سال 1510 میلادی نیمه شب
مکان: کوچه و پسکوچه های شهر برلین
کرنلیوس جوان در حال فرار است. چند نفر آدم خشمگین که با خودشان بیل و کلنگ و تیشه به همراه دارند در حال دنبال کردن او هستند یک نفر که از همه خشمگین تر به نظر می رسد جمعیت را رهبری می کند.
کسی که جلو مردم است: ای جادوگر تو چطور جرات کردی که این کارو بکنی حالا پسر من تبدیل به قورباغه شده تو باید بمیری! جای امثال شما توی جهنمه.
- من به اون پسره ی تخس هشدار داده بودم که پاشو از گلیمش اونورتر نزاره و اگه این کارو بکنه اونو تبدیل به قورباغه می کنم، کوش نکرد. یه جادوگر همیشه پای حرفش می مونه. حالا که قورباغه ی خیلی زشتی هم نشده. هرچی باشه از قبلش که بهتره.
- ای پست فطرت تازه اعترافم می کنی؟ امثال تو حتماً باید روی یه دونه سکو سوزونده بشین تا شیطان از جسمتان بیاد بیرون. تازه اگه به من بود کاری می کردم که تا آخر عمرتون شکنجه بشین.
کرنلیوس باخودش: انگار که دیگه دوره من اینجا تموم شده قبلاً فکر کرده بودم که بالاخره باید یه روزی از اینجا برم ولی خوب فکر نمی کردم که به این زودی مجبور بشم که با شهر عزیز محل تولدم خداحافظی کنم.
سپس رو می کند به جمعیت و آنها که از این حرکت متعجب شده اند می ایستند:
- ای مردمی که از صمیم قلب دوست می داشتم درسته که شما می خواهید من را بسوزانید اما من می دانم که در ته قلبتان من را دوست می دارید.
- ملت: :no:
- می دونم که این از نادانی شماست. مردم نادان و ابله همیشه کسانی را که از آنه برترند را درک نمی کنند.
-
- خوب خدا حافظی تمام شد باید برم .
- فکر کردی که خیلی زرنگی؟ فکر کردی ما میزاریم بعد از اونهمه توهین که به ما کردی قصر در بری؟ مردم بریزید سرش کتکش بزنید!
- واقعاً براتون متاسفم. اینویزیبلیوس!
ناگهان کرنلیوس ناپدید شد و مردم داشتند دنبال او می گشتند که ناگهان یکی از آنها گفت:
من می دونم او خودش رو به یکی از ما تبدیل کرده تا ما نتونیم پیداش کنیم.
مردم که کمی فکر کردند دیدند که حرف قابل قبولی است و در نتیجه شروع کردند به دعوا کردن و کتک زدن یکدیگر. در این زمان کرنلیوس در حال فرار بر روی سقف یک درشکه به مقصد پاریس بود و امیدوار بود که آنجا از او استقبال شود و مردم او را درک کنند؛ چون او قرار بود بزرگ ترین جادوگر تاریخ شود.




ارزشی بی‌ بکارت


تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#36
1- پیشگوئی شوم را شرح دهید.(پیشگوئی شوم یعنی چی؟)15

"شوم" نامی است که توسط گروهی از جادوگران به مجموعه ای از پیشگویی ها داده می شود که بر خلاف منافع و آرزو های آن گروه خاص است. مثلاً در مورد پیشگویی مونتگومری این پیشگویی بر خلاف منافع و آرزو های هاگوارتز است و به همین دلیل اساتید می گویند که این پیشگویی شوم است. اما از نظر لرد سیاه این پیشگویی شوم نیست بلکه مژده است.

معمولا پیشگویی های شوم توسط مردم جدی گرفته نمی شوند؛ همان طور که در این ماجرا هم پرسی تا وقتی که با چشمان خودش به وقوع پیوستن آن را ندید این پیشگویی را باور نکرد دلیل آن این است که برای آنها سخت است که باور کنند که تمام رویا هایشان نقش بر آب شده و سعی می کنند که به این گونه پیشگویی ها توجهی نکنند و بهانه هایی می آورند از قبیل: این آدم عقلش را از دست داده، او تحت تاثیر طلسم فرمان است، این یک شوخی بچگانه است و ...

مثال تاریخی این نوع عکس العمل ها یک پیشگوی معروف یونانی است که در اثر خدایان قدیمی می زیسته. نام این پیشگو کاساندرا است و مردم آن زمان به پیشگویی های او(که همیشه درست از آب درمی آمده) توجه نمی کردند و در نتیجه سعی نمی کردند که جلوی آن را بگیرند البته مردم یونان اعتقاد داشتند که او توسط خدایان نفرین شده است تا هیچکس پیشگویی هایش را باور نکند و داستان او به نفرین کاساندرا مشهور است.

2- بیل مونتی در کلاسهایش جه نقشی داشت؟15

بیل مونتی در واقع ظاهراً یک بیل ساده است اما باطناً یک وسیله ی پیشگویی بسیار پیچیده است که پیشگویان سیاه از آن استفاده می کردند و تا قرن یازدهم میلادی در اروپا بسیار شایع بود . کاربرد آن این است که پیشگو دو بار آن را محکم به سر خود می کوبد و پس از این ذهن او برای مدت محدودی برای پیشگویی تقویت می شود و شخص به راحتی می تواند آینده های دور را با کیفیت و وضوح کامل مشاهده کند.

کنترل قدرت این بیل سخت است زیرا قدرت جادویی بسیار مخوف و شیطانی قدیمیی در آن نهفته است. وزارت سحرو جادو استفاده از این وسیله و یا خرید و فروش آن را حدود سیصد سال پیش ممنوع کرده است زیرا در صورت استفاده ی بیش از حد این بیل و به طور مرتب فرد کنترل ذهن خود را ازدست می دهد و به کنترل آن موجود شیطانی در می آید و همچنین این موضوع که جامعه جادوگری آمادگی شناخت وقایعی به این دوری را نداشتند و عده ای از شنیدن آن ها عقلشان را از دست دادند.

مونتگمری از این بیل زیاد استفاده نمی کند اما همیشه آن را پیش خود نگه می دارد تا مطمئن باشد که در امن و امان است واز آن استفاده های سوء نمی شود. او این پیشگویی اخیر را به وسیله ی آن انجام داده است زیرا به هیچ وسیله ای نمی توان دیدی چنان واضح از آینده داشت.



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۱۴ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸
#37
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!
چندین سال پیش در حالی که در یکی از سفر هایم به ایتالیا بودم مدتی در شهر زیبای ونیز اقامت داشتم. در حال قدم زدن در شهر بودم و از مشاهده ی ساختمان های سبک قدیمی ونیز و مجسمه های زیبا از شیر و گارگویل(نوعی پرنده سنگی) که در زمان ساخته شدن شهر توسط جادوگران ایتالیایی ساخته شده بود، لذت می بردم.
زمانی که من در حال سفر بودم(یعنی حدود سیصد سال پیش) ونیز مانند الان نبود و کوچه های آن کثیف و پر از دزد و قاچاقچی و قاتل بود که حاضر بودند برای چند سکه هر شخصی را گردن بزنند.اما من که یک جادوگر ماهر بودم و علاوه بر این تعداد زیادی طلسم دفاعی در اطراف خودم داشتم، هیچ ترسی از هیچ جادوگر یا مشنگی نداشتم.
ناگهان یک نفر جلوی من پرید و چاقویی را به سوی من تکان داد و فریاد کشید: پولت را بیشتر دوست داری یا جانت را؟
من که حوسله نداشتم برایش توضیح بدهم که یک جادوگرم گفتم:
کرشیو!!
و در حالی که زجر کشیدن او را تماشا می کردم به راهم ادامه دادم (البته آن زمان برای این نوع طلسم ها محدودیت وجود نداشت).
کمی بعد وارد یک کوچه تاریک شدم که راه میان بری بود برای مکانی که می خواستم بروم . ناگهان دیدم که یک نفر از سایه ها بیرون آمد؛ او ردایی سیاه بر تن داشت و نوک چوبدستی اش از زیر آن معلوم بود. دانستم که این دفعه این یک مشنگ معمولی نیست و حتی یک جادوگر معمولی هم نیست که جرأت کرده که با کرنلیوس آگریپا دوئل کند.
_ سلام کرنلیوس. چند سال میشه که همدیگرو ندیدیم؟ فکر می کنم که یه پنجاه سالی بشه! اصلاً تغییر نکردی. فکر می کنم که آن موقع پنجاه سالت بود و الان اصلاً شبیه آدمای صد صاله نیستی.
_ آهان تویی ولادیمیر. چقدر با اون موقع فرق کردی! فکر کنم الان هفتاد سالته. خوب من تونستم یک طلسم باستانی کشف کنم که من را جوون نگه داره و می بینم که تو موفق نشدی.
_ من اومدم که تو رو به یک دوئل دعوت کنم درسته که پیر شدم ولی هنوز خیلی از تو قوی ترم.
_ پس بذار دوئل تا پای مرگ شروع شود.

بعد از نیم ساعت دوئل طاقت فرسا

_ می بینم که خوب موندی ولی هنوز همون اشتباه های گذشته رو می کنی یادم میاد که وقتی که شاگردم بودی بهت گفتم...
_ آواداکداورا
در آن لحظه می دانستم که تنها راه این که جلوی ان طلسم بایستم این بود که او را خلء سلاح کنم.
_ اکسپلیارموس!!
ناگهان چوبدست از دستش در آمد و تا دسته در چشم او فرو رفت و او تعادل خود را از دست داد و طلسمش خطا رفت. آن موع من وقت کردم و با چوبدستی ام نشانه گیری کردم و یک آواراکداورا به او فرستادم .

آن روز را من هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ روزی که من از دست دستیار خائنم و دنیا از دست یک دیوانه ی دیگر خلاص شد.



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸
#38
- 1به طور كامل و دقيق مواد لازم و طرز ساخت معجون راستگويي را نام ببريد. ( 15 امتياز)l

- پودر شاخ تکشاخ (ده گرم)
- زرده تخم اژدها (نیم پیمانه)
- آب بینی غول غارنشین(یک پیمانه)
- آب زگیل یک عجوزه( سه قطره)
- موی دم یک شیردال(یک عدد)
- سم مار کبری ( دو قطره ونیم)
- روده ی گاوی که در ماه کامل برای زئوس قربانی شده باشد(نیم متر)
- عرق گل گاو زبان(یک لیوان)
- موی کسی که به وسیله ی آواداکداورا مرده باشد(یک دسته)
طرز تهیه:
آب بینی غول غارنشین را همراه باآب زگیل عجوزه در یک پاتیل بریزید سپس زرده تخم اژدها را به آن اضافه کنید، هفت بار درجهت عقربه های ساعت و هفت بار در خلاف عقربه های ساعت هم بزنید، سپس سه بار به شکل 8 هم بزنید. پودر شاخ تکشاخ، موی دم شیردال و سم مار کبری را به آن اضافه کنید و سپس ششصدوشصت شش بار هم بزنید ( من شخصاً این مرحله را به دستیارم واگذار می کنم). پس از هم زدن محلول را روی شعله نرم بگذارید تا به جوش بیاید سپس روده گاو را رنده کرده همراه با عرق گل گاو زبان و موی یک شخص به آن اضافه کنید. شعله را به حداقل برسانید و سپس باید یک هفته آن را بپزید. بعد از یک هفته معجون آماده است.
2 - نام دو معجون پيچيده و خطرناك را ذكر كرده و نوع كاربرد و اثرش را نيز توضيح دهيد. (8 امتياز)

- معجون آموزش لحظه ای: این معجون برای کسانی کاربرد دارد که حوصله ندارند که ساعت ها پشت کتاب های درسی بنشینند و درس را یاد بگیرند و دوست دارند هرچیز را در آن واحد یاد بگیرند، این معجون باعث می شود که محتوی کتاب مورد نظر به جای آنکه به وسیله ساعت های متمادی درس خواندن به مغز دانش آموز برسد به وسیله ی معجون به مغز برسد. ساختن این معجون بیشتر از زمانی طول می کشد که برای یادگیری آن کتاب لازم است وهمچنین یکی از آثار سوء آن این است که با حجوم ناگهانی مطالب به ذهن فرد امکان دارد که فرد دیوانه شود. به همین دلیل این معجون جزو معجون های پیچیده است و تمام مردم از آن استفاده نمی کنند.
- معجون فنا ناپذیری: باعث می شود که فرد مصرف کننده از تمام ضربه ها در امان بماند که یا به او نمی خورند و یا اگر می خورند آسیب وارد نمی کنند و حتی او را از آسیب اواداکداورا مصون می دارد. این معجون باید در شب هایی که ماه کامل است ساخته شود و در آن از 77 ماده مختلف استفاده می شود که داروش ماده اصلی آن است. این معجون توسط گال ها کشف شد و طرز ساخت آن مخفی است و به غیر از چند نفر از جمله خودم ( که برای حفظ آن سوگند رازداری خورده ایم) هیچکس از طرز ساخت آن خبر ندارد. اثرات سوء آن زمانی است که فرد فکر می کند که هنوز فناناپذیر است اما مدت تاثیر معجون تمام شده است و وی براثر ضربه ای آثیب می بیند و یا می میرد.

- 3به طور كامل توضيح دهيد كه چرا معجون هاي پيچيده اي از قبيل فليكس فليسيس جزوه معجون هاي پيچيده و خطرناك مي باشند ؟ (7 امتياز)

زیرا ساختن آن ها زمان زیادی می خواه و اگر دقیقاً مانند دستورالعمل تهیا نشوند امکان دارد که موجب مرگ شود و همچنین کاربرد نادرست یا بیش از حد آنها می تواند به آسیب های جبران ناپذیر از جمله نقص عضو دائمی یا مرگ شود.



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#39
کرنلیوس آگریپا
نام کامل : هاینریش کرنلیوس آگریپا ون نیتشیم.
گروه: ریونکلاو
چوبدستی : چوب درخت کاج و موی یال ابوالهل که خوم آن را از یکی از سفر هایم به مصر آورده ام.
توانایی ها: سپر مدافع، می توام ساعت ها درباره ی خودم صحبت کنم، جانورنما ( کرکس) ، تبهر در انواع طلسم
سپر مدافع: اژدها
خصوصیات ظاهری: قد متوسط ، ریشو پشم بلند، ردایی ساده، در مجموع خوب مانده ام
محل تولد: آلمان
تولد: 1486 میلادی
مرگ: معلوم است که هنوز نمرده ام مگرنه چگونه می توانستم این را بنویسم؟
سن: چیزی تا حدود چهارصد و اندی
آثار: فلسفه جادویی و کلی کتاب دیگر که حاصل صد ها صال تحقیق است.
فارق التحصیل: آن موقع مدسه ی جادوگری نبود و من پیش استادم جادو را یاد گرفتم.
شرح حال: بنده یکی از بزرگ ترین کیمیا گران وجادوگران فرن15 هستم. او به خاطر نوشته هایش به زندان انداخته شد. من سعی کردم که در جامعه ی آن زمان جادو را ترویج بدهم . من متخصص کیمیاگری، نجوم جادویی، طالع بینی و...هستم . خلاصه یک جادوگر نجیب زاده و درستو حسابی. افسانه های زیادی در مورد من وجود دارد که من هیچکدام را تایید ویا تکذیب نمی کنم.

تایید شد!


ویرایش شده توسط ILIDEN در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۴:۵۱:۰۹
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۶:۴۸:۲۴
ویرایش شده توسط ILIDEN در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۷:۰۲:۳۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۸ ۱۱:۳۳:۳۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
#40
[size=small]کلمات جدید:دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

طوفانی سهمگین شروع شده بود؛ از آن طوفان های اساطیری که برای مجازات گناهکاران برپا می شد. حال این که گناه من چه بود که سزاوار این بودم که در آن دریا با آب های تاریک و پر تلاطم از ترس غرق شدن به سمت آن قایق شنا کنم بماند.
نام من گریگور است. سه روز پیش با اسنادی مهرمانه که از اسمشونبر "قرض"گرفته بودم در حال فرار بودم و همین که می خواستم غیب بشوم این دمباریک از توی یک از سایه های اتاق پرید و من را محکم گرفت. من هم که حاضر بودم که به قیمت جانم جایی که می رفتم را مخفی نگه دارم از خیر ناپدید شدن گذشتم و با کله محکم به سنگ فرش های خیابان خوردم.
وقتی در خدمت لرد بودم خیلی دوست داشتم که بدانم که مجازات خائنین چیست و از این نظر می توانم خوش حال باشم که حداقل به یک هدفم در زندگی رسیدم .
باید به طرف قایق شنا می کردم. اه این موج ها نمی گذارند که تمرکز کنم.
size]
]



اگر بخوام راستشو بگم باید یک بار دیگه مینوشتی تا تایید بشی، اما چند تا جمله محشر به کار بردی که واقعا عالی بودن!


تایید شد!


ویرایش شده توسط ILIDEN در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۱۶:۲۳:۴۱
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۲۲:۳۴:۲۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.