میدان گریمالدمورفین آرام آرام در حالی که داشت خوابش می برد به سمت محل بین دو خانه ی 11 و 13 حرکت کرد. قبلاً شنیده بود که محل محفل ققنوس مخفیه ولی همیشه فکر می کرد ملت الکی میگن.
در هوای گرگ و میش صبح زود رفت و بین دو تا خونه نشست و منتظر شد تا یک از اعضای محفل سر برسد.
حدود ساعت 8 صبح بود که سیریوس بلک و ریموس لوپین از خانه بیرون اومدند.
وقتی سیریوس پاش رو روی گردن مورفین گذاشت اون بدبخت عملی از خواب پرید و با صدای خماری گفت: لردی، دایی جون. بذار یه دقه دیگه بخوابم. بابا دیشب تا صبح مردم از خماری.
اما وقتی با قیافه های خشمگین سیریوس و ریموس مواجه شد با عجله گفت: خب ظاهراً برنامه عوض شده. آی خدا... شما را به خدا کمک کنین. خمارم... دارم می میرم... کمک...
سیریوس نگاهی آمیخته به نفرت به مورفین انداخت که اثرش با نگاه دلسوزانه ی ریموس به کلی از بین رفت.
ریموس با لحنی ناراحت کننده گفت: سریوس، گناه داره. بیا ببریمش تو.
سیریوس با خشم گفت: مگه دیوونه شدی؟ اون یه مرگخواره. ما رو برای 2 گرم تریاک به لرد می فروشه.
مورفین که احساس کرد به شخصیتش توهین شده با خشم گفت: مهندش چرا توهین میکنی؟ من شما را به زیر 5 گرم نمی فروشم. باور کن اشلاً شرف نمیکنه.
بالاخره پس از جر و بحث بین ریموس و سیریوس تصمیم بر این شد که مورفین را به دفتر آلبوس ببرند و طبق نظر دامبلدور با او رفتار کنند.
دقایقی بعد در دفتر آلبوس دامبلدور- به خدا من پشیمونم... اونا می خوان که منو با ژور ترک بدن. اشلاً یهو این تلخکی ما رو قطع میکنند. بابا آخه کشی نیشت بگه لامشب، اول یه بست کم کن، بعد دو تا کم کن، اگه هم پشر خوبی بود اضافه کن.
دامبلدور چند دقیقه فکر کرد و گفت: فقط به یه شرط می تونی توی خونه بمونی. باید چوبدستیت رو تحویل بدی و تا وقتی که ترک نکردی اونو پس نگیری. توی این مدت از خونه هم بیرون نمیری.
بعد از اینکه مورف این شرط رو قبول کرد، دامبلدور رو به ملتی که توی دفتر جمع شده بودن کرد و ادامه داد: دوستان محفلی من. این بدبخت فهمیده راه تام ریدل غلطه و دوست داره به ما بپیونده. ما هم باید بهش عشق بورزیم و کمکش کنیم از منجلاب اعتیاد بیرون بیاد.
در چند ساعت بعد کارهای محفلی ها مورفین را به شدت متعجب می کرد. اونها جوری باهاش رفتار می کردند که انگار یکی از اعضای خونوادشون بود.
مالی براش شربت آبلیمو درست کرده بود. ریموس باهاش گرگم به هوا بازی میکرد تا درد خماری از یادش بره، هری در مسئله ی روانشناختی باهاش صحبت می کرد و هر کس به نحوی کمکش می کرد.
- عمو
مورفین که به جیغ های بنفش جیمز عادت نداشت پرشی به ارتفاع 3 متر و 15 سانتی متر انجام داد و به رکورد جهانی نزدیک شد.
نگاهی به اطراف کرد و جیمز رو دید.
جیمز گفت: عمو، من خوشگل ترین یویوم رو اوردم تا تو باهاش بازی کنی که دوباره نری از اون چیز بدا بکشی انگل جامعه بشی.
مورفین که بغضی به اندازه ی هندونه در گلویش گیر کرده بود و اشک در چشمانش حلقه رده بود طی یه صحنه ی بسیار رومانتیک جیمز رو در آغوش گرفت و آنقدر فشارش داد که مهره ی 2 تا 6 کمر جیمز شکست.