هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




کشف و ترجمه اطلاعات پاترمور (کتاب اول)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
#31
Chapter 15
The Forbidden Forest

فصل پانزدهم
جنگل ممنوعه

تا آخر فصل پانزدهم رو با تمام جزئیات که به پایان برسونید، چهار قسمت اطلاعات ویژه و جدید از رولینگ دریافت خواهید کرد.

نقل قول:


http://www.pottermore.com/en/book1/chapter15/end

J.K. Rowling exclusive content

* A Beginner's Guide to Transfiguration
* One Thousand Magical Herbs and Fungi
* Professor McGonagall
* The Dark Forces: A Guide to Self-Protection




این بار به ترجمه مورد اول یعنی A Beginner's Guide to Transfiguration / "کتاب راهنمای تغییر شکل برای مبتدیان" می پردازیم:


راهنمای تغییر شکل برای مبتدیان
مطلبی جدید از جانب جی.کی.رولینگ

بر گرفته از کتاب راهنمای تغییر شکل برای مبتدیان- نوشته امریک سویچ:

هنگام تغییر شکل، این نکته مهم است که حرکات چوبدستی شما محکم و قاطع باشد. وول نخورید یا بی مورد چوبدستی خودتان را نچرخانید وگرنه تغییر چهره شکل یقینا ناموفق خواهد بود.
پیش از تلاش برای استفاده از یک افسون تغییر شکل، یک تصویر ذهنی واضح از آنچه که مایلید شکل آنرا تغییر دهد بسازید.
تصویر کوچک شده
مبتدیان می بایست افسون ها را واضح بیان کنند. بیشتر جادوگران حرفه ای و باتجربه نیاز ندارند تا افسون ها را با صدای بلند بیان کنند.

دشوار و سخت است که تغییر شکل ناقص و ناتمام به شکل درست خودش برگردد، اما شما می بایست تلاش خود را در این راستا به کار بگیرید. مثلا رها کردن سر یک خرگوش روی یک چهار پایه نشان از بی مسئولیتی است و خطرناک می باشد. بگویید "رپاریفاژ" و شی یا موجود مورد نظر به حالت و شکل طبیعی خودش باز می گردد.

تغییر شکل دادن موجودات بزرگ تر دشوار است به استثنای جادوگران ماهر و قدرتمند که این قابلیت را دارند. حد و محدودیت های خودتان را بشناسید.


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳۰ ۹:۴۱:۴۰


قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
#32
برنامه سوم قلم پر تندنویس در سال 91

سلام به همه

با عذر عذرخواهی از دوستان عزیز به علت یکی دو روز تاخیر در اعلان عمومی مهمان جدید. متاسفانه دیروز برای ارسال در انجمن و مشاهده تاپیک ها با مشکل صفحه سفید مواجه بودم که حل شد. خداوند زوپس قهرمان را از ما نگیرد ! همینطور محافظ ابدی آن را !
این شما و این هم سومین مهمان برنامه در سال 91...

الفیاس دوج

ناظر ماه، فعال ترین گریفیندوری ،یار وفادار محفل ققنوس و کسی که گفته می شود گروه و تالار گریفیندور را بار دیگری احیا نمود.
ایشون البته مدتی با شناسه "رون ویزلی" هم فعال بودند اما اخیرا به شناسه قبلی شون یعنی الفیاس برگشتن.

دوستان گرامی، از اربابان و خدایان و بندگان گرفته تا جادوگران و ساحره ها و مخلوقات و حشرات و باکتری ها و جلبک ها و تک سلولی و آغازیان همه و همه، ، فرصت دارید تا جمعه شب سوالات خودتون رو از این مهمان عزیز بپرسید و موجب شوید تا آشنایی ها و دوستی های بیشتر از طریق این برنامه شکل بگیره.


مرسی


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۷ ۱۹:۵۷:۲۱


قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱
#33
آورین. خوفه. خوفه.

نقل قول:
دستور ژله رو بهت یاد بدم؟ یه بسته پودر ژله میگیری، با یه لیوان آب جوش قاطی‌ میکنی‌، میذاری تو یخچال تا ببنده! میدونم خیلی‌ سخته! :چکش:


اینقدر سخته و طولانیه که نیتونم به خاطر بسپارم. برم کاغذ قلم بیارم بنویسم. هوووف !
حداقل یکی از اون اختراعات خودت رو شرح میدادی. چیه؟ هنوز غذاهاتو ثبت اختراع نکردی، میترسی بدزدیم ازت؟

نقل قول:
اکوادور بسیار خوب هست! جایی‌ که نرفتینو قبلش دربارش قضاوت نکنین! :دی


آره وزیر. ندیده قضاوت نکن. ، تو که قصد ازدواج داری، ماری میگه بانوان اکوادور همه آماده، مسلط به ساختن همه نوع غذا باب میل شیکم نخست وزیری شما هستن. تازه سواحل زیبا پر از قو و مرغان دریایی با نسیم گرم تابستونی داره. همون جایی که شما جای نظاره بر زیبایی جهان در عمق دریا، همه رو در کنار ساحل می بینی پروف جان !



نقل قول:
هرچی‌ لواشک و ترشک دارم رو بر میدارم، آهنگ سیم آخر رضا یزدانی یا paradise Coldplay رو میزارم، میرم کنار پنجره در حالی‌ که لواشکمو میخورم و آهنگ رو گوش میدم شهر و آسمون رو نگاه می‌کنم و با کمال آرامش از آخرین دقایق زندگیم لذت می‌برم!


کلدپلی که بچه سوسولن باووو ! . بیشتر مایلم ببوسمشون اینارو تا آهنگاشون رو گوش کنم.
رضا یزدانی !!! حوصله ندارم اما...همه قصه رو میگم. همه قصه رو حتی اگه تو حالت بهم میخوره و مهم نیست...من همه قصه رو میگم و تو دهنتو ببند ! . ما زیر زمینی ها کلا از ایشون نفرت داریم. زیادی با رشوه به اینجا رسیده. البته ناگفته نمونه با اینکه خوشم نمیاد از شخصیتش، اما معتقدم راک باز به مفهوم واقعیه. موسیقیش رو خیلی فنی و قوی میدونم. این بود نظر کارشناسی من.

نقل قول:

هیچ کدوم! برگر کینگ رو ترجیح میدم :دی! وای تسترال برگر!! خیلی‌ باحال بود =))) منم هیپوگریف برگرشو خیلی‌ دوس دارم:D !


اصلنم برگر کینگ خوب نیست.
خیلی هم کلاه بردارن. یه برگر میندازن جلوت اندازه ساعت مچی من هم نمیشه. بعد نامردا میگن در ازاش میتونی هر چقدر دلت میخواد از دستگاه نوشابه ورداری، یا فوقش بهت یه بستنی میدن که توش نصفشم پوک و خالیه. نوشابه به درد کجای معده من میخوره آخه ! . نوشابه نیروی فوق نوشابه ای داره، هر سری آدم رو میکشونه به اتاق فکر !!!

نقل قول:
ولی‌ راک و پاپ رو بیشتر ترجیح میدم! دلیل خاصی‌ هم نداره، همین‌جوری دوس دارم :دی!


پاپ رو فاکتور بگیر. راک رو هستیم باهات شدیدا !!!
صداتم خوبه دیگه ماری؟! هان؟
بخون یه دهن. یه فایل صوتی بذارن الان اصن. همون سیم آخرو بخون. نگران نباش. غیر مجاز نیس صدات. بخون.
ایواااااااان ! .کجایی اسکلت ؟! برو گیتارارو آماده کن. وکال هم جور شد !

نقل قول:

از free Iran بگذریم بیشتر دوست دارم تو کانادا زندگی‌ می‌کردم!


جسی رو گفتم داره همین الان چمدون رو میبنده !
ولی جدا از شوخی چه خوب ! همسفریم ایشالله !

نقل قول:
تنها چیزی که دل تنگ من و همچنین عقلم می خواد بگه اینه که: من انتقام این همه سوال رو از ریگولوس می گیرم! + :چکش:


هه ! حتما !

-------------------------------
سپاس ماری ! به همه سوالا خوب جواب دادی. مصاحبه خوبی بود.



گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱
#34
مدرن جان

رنگ زمینه پست ها رو درست کردم برای این تم و تم هاگوارتز. به حالت قبلیش برگشت. بقیه تم ها رو هم درست می کنم براشون. روی هم تم ها این اتفاق افتاد. کد رنگ ها توی فایل style برای مولفه های even و odd عوض شده. به حالت اول برگردوندمشون.

فقط نمیدونم این قسمت آمار و سطح پست های کاربر در کنار پسته چرا کشیده شده اینقدر طولانی حجم رنگ پایه اش. یعنی ربط داره به این موضوع؟ چون توی تم هاگوارتز هم چک کردم دیدم کشیده شده برای همه پست ها. نمیدونم بازم...






گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱
#35
سلام

دو تا چیز.

اول اینکه زمینه پست ها رنگش قبلا روشن بود. مثل رنگ پس زمینه فعلی امضاها بود یعنی. الان تیره شده. رنگ کادر نقل قول داخل پست ها رو گرفته.

الان مثلا رنگ زمینه متن پست ها توی قسمت نظرات اخبار درسته رنگش مثلا. اون رنگ خوبه الان. همون رنگ قبلی بود. بعید میدونم توی تم دست برده باشین و تغییری در فایل استایل داده باشین. این آپدیت ماژول انجمن فک کنم دستورش عوض شده برای رنگ زمینه پست ها بر اساس تم. توی نسخه جدید یه جابجایی پیش اومده روی مولفه ها outer و head و even و اینها از فایل استایل تم ها.

نمیدونم بازم. رنگ تیره فعلی جالب نیست برای زمینه پست های انجمن. بهتره همرنگ رنگ زمینه نظرات بخش اخبار (که رنگ سابق بوده هم) بشه.

دوم هم افزایش اندازه و حجم باکس متن برای تایپ در قسمت ارسال پست ها (صفحه ریپلی تو تاپیک فلان مثلا). کوچیکه باکسش در حال حاضر. اندازه فعلی قبلا خاص قسمت ارسال نظر در بخش اخبار بود. مال انجمن اندازه باکس تایپ متن بزرگ تر بود.


مرسی



قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱
#36
سلام

مصاحبه پیوست شد. رمز داره. رمزشو برای ماری مک دونالد پی ام کردم. فایل زیپ شده. بقیه دریافت نکنن پلیز.

----
ماری عزیز، داخل همون فایل ورد جواب بده و زیپ کن و اینجا پیوست کن برای دانلود.

دو روز هم فرصت هست جواب بدی ماری عزیز.


منتظریم

------
ویرایش:

ماری، اگه فایل پیوست شده قابل مشاهده یا دریافت نیست، لینک زیر هم هست:

http://s3.picofile.com/file/7435403545/Mary_Macdonald.zip.html

------



ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۳ ۱۲:۱۳:۰۹


پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۱
#37
تالار اسرار برای کاربران اسلیترینی پاترمور باز شد

فردا هم برای همه بازگشایی خواهد شد. این دسترسی که به اسلیترینی ها داده شده شامل همه فصل ها نیست. فقط چند فصل اوله. قطعا هم میدونید که به خاطر پاداش قهرمانی در هاگوارتزه.

در حال حاضر دارم توی فصل ها اکتشاف می کنم. بد نیست. باحاله. :دی

به نظرم اومد از نظر گرافیکی بعضی قسمت هاش نسبت به کتاب اول افت کرده باشه. نمیدونم هنوز. نمیشه قضاوت کرد الان.



ویرایش اول:

جمع آوری یا همون کالکت کردن اشیا هم یه مقدار سخت تر شده انگار. توی کتاب اول توی محدوده اش هم می شد ورداشتش الان یه مقدار سخت روش کلیک میشه کرد. شاید به خاطر سرعت نه چندان بالا باشه. نیدونم.
فصل اول هم با عنوان "بدترین تولد" مطالب جدید و اختصاصی نداشت آخرش. شاید فردا که بازگشایی عمومی بشه برای همه، براش اضافه بشه. معلوم نیست.

ویرایش دوم:

فصل دوم هم با عنوان "اخطار دابی" مطلب جدید و اضافی نداشت. شاید فرداش توی بازگشایی عمومی تالار اسرار اضافه بشه براش. مومنت دوم فصل دوم یه کمی کودکانه طراحی شده بود. اونم نگه داشتن پودینگ خاله پتونیا روی هوا بود. ایشاالله خودتون ببینید. گرافیک پودینگه اصلا به گرافیک آشپزخونه نمی اومد. :دی

ویرایش سوم:

فصل سوم با عنوان "بارو" در مومنت اول که فرار هری هست، یک مطلب جدید و اختصاصی از جی.کی.رولینگ با عنوان "فناوری (تکنولوژی)" داره.



ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۰ ۲۰:۰۰:۱۹
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۰ ۲۰:۵۸:۴۰
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۰ ۲۱:۰۵:۵۴


قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
#38
سلام به همه

دومین برنامه قلم پر تندنویس در سال 91

ضمن عذرخواهی از اعضای گرامی که به دلیل امتحانای دانشگام فرصت نشد اینجارو طی سه هفته اخیر فعال نگه دارم، مهمان دومین برنامه سال 91 رو معرفی می کنم:

ماری مک دونالد

مرگخوار وفادار لرد سیاه، بهترین مرگخوار تازه نفس لرد و بهترین دانش آموز تازه نفس گروه ریونکلا !

از همه دوستان اعم از جادوگر و ساحره و ماگل و مشنگ و فرا بشر و فشفشه و ارباب و بنده و مخلوق و جن و پری و غیره دعوت می شود تا در این برنامه شرکت کنند و سوالات خودشون رو از این مهمان عزیز بپرسند تا زمینه آشنایی بیشتر با ایشون در طول مصاحبه فراهم بشه.

تا غروب پنجشنبه 22 تیر فرصت هست.


Tnx



وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱
#39
لیتل هنگتون – خانه ریدل ها

روی میز دراز ناهارخوری هوگو ویزلی، این مرگخوار خردسال به فرم صلیب عیسی مسیح، مات و مبهوت ایستاده بوده و چند مرگخوار دور و برش با انواع قلم و مداد رنگی و آبرنگ و لوازم آرایش زنانه و مردانه بچه گانه و غیره از نوک انگشت پا تا آخرین تار موی نارانجی روی سر، مشغول پیراستنش بودند...

هوگو در حالیکه خسته بود و هر چند ثانیه یه تکونی به تنش میداد با خاطری آزرده گفت:

«ئه وا بچه ها ! چیکار می کنید شما؟ کافیه باو ! خواستگاری نمیخوام برم که ! میخوام برم توی ستاد انتخاباتیم بشینم امضا بدم ! خسته شدم ! اهه ! »

در این حین لینی و لونا و رز که مشغول کار رنگ زدن روی جوش های غرور جوانی و دوران سرکشی صورت هوگو بودند، به یک حرکت یک بسته پفک نمکی مینو را گشودند و به دست هوگو دادند و ایشان با رضایت کامل سکوت را در آغوش کشیدند و با دلی باز و قلبی تپنده،" کف کف کلوف کیف کف" را آغاز کردند.

در این حین درب زیر راه پله (درب زیر زمین = شکنجه گاه) باز شد و لرد سیاه، این بار بدون ردا با آستین حلقه ای سفید و شلوار جینی در چارچوب در نمایان شد. عرق از پس کله بی مو و بازوهای کلفت و خون آلود لرد که پیکر و چهره او را مانند Hulk کرده بود، به سان یک باران بهاری به اطراف می پاشید !

لرد نعره کنان چوبدستی کف دستش را به جایی نامعلوم پرتاب کرد و گفت:

«لعنتی ها به حرف نمیان ! هوووف ! هه هه ! هوووف ! هیچ وقت فکرد نمی کردم مرگخوارای اینقدر گستاخی مثل لودو و روفوس داشته باشم ! عجب جونی هم دارنا ! گذاشتم بچه ها الان بذارنشون لای چرخ دنده های جادویی بلکه به حرف بیان ! :vay: »

لونا: «ارباب ! الهی بگردم ! سخت نگیرید ! به حرف میان حتما ! هوگو آماده ست ارباب ! بفرستیمش لندن ؟! راستی ارباب ! یه تیکه چشم انگار به بازوتون چسبیده ! :pretty: »

لرد سیاه بی تفاوت چشم روفوس را که مثل آدامس به بازویش چسبیده بود با تلنگر انگشتش به ناکجا شوت کرد. در حالیکه کله اش را با ردای ریگولوس خشک می کرد و در حین حرکت ریگول را مثل جارو برقی به دنبال خودش روی زمین می کشید، به سمت میز ناهار خوری رفت، نگاه مختصری به هوگو انداخت و گفت:

«نه آفرین خوبه ! بفرستینش لندن ! ستادش هم آماده شده تا الان ! میلیون ها طرفدار اونجا صف کشیدن که فقط هوگو رو بغل کنن ! هوگو ! پسرم ! وقت طی کردن پله ها ترقی و افتخاره ! بدو بینم پسر ! »

و از روی شوخی مشتی به صورت هوگو زد، هوگو مثل کالباس به کف میز ناهارخوری چسبید، سپس به عمل اومد و کالباس شد ! لرد بی توجه از آنجا دور شد. دم پنجره هم کبوتر ماده گشنه ای که بچه داشت نشسته بود، دید یه تیکه کالباسی با برند هوگو روی میز افتاده، پری زد، کالباس را به دهان گرفت و از پنجره در رفت. لینی و لونا نیز با وحشت دنبال کالباس و کبوتر از پنجره بیرون پریدن...


لندن – خیابانی جادوگر نشین - ستاد انتخاباتی هوگو ویزلی

صدها هزار دختر از انواع دم بخت، نیمه بخت، خوشبخت، بدبخت، بیوه، عروس شانزده سال فوری، ننه جان و غیره درون ستاد سه در چهار هوگو مثل صدها هزار کرم خاکی می لولیدند. هر کسی به سر دیگری می زد، در اون بین چندین اخگر از چوبدستی ها خارج می شد که شخصا قسم میخورم توشون رنگ سبز و صداهای مثل "آوادا" و اینا دیدم و شنیدم !

خلاصه همه میزدن همو که زودتر به یک میز چوبی برسن که پشت آن ایوان روزیه با کاغذ و قلم نشسته بود و با آرامش و غرور خاصی اسامی بانوان گرامی را جهت عضویت در ستاد و بهره مندی از تسهیلات آن ، می نگارید !

ایوان: «با نام و یاد سالازار کبیر شروع می کنم ! خانم های عزیز، آقایون – البته آقایی نمی بینم، لطفا از لبه میز فاصله بگیرید. به ترتیب بیاین جلو. سر و صدا نکنید ! سوال تکراری هم نکنید ! کاندیدای محبوب شما، هوگو ویزلی، با اون وعده هایی که روی پوسترا نوشتیم و زدیم به در و دیوار، دقیقا یک ساعت دیگه تشریف میارن به اینجا ! سوال تکراری نپرسیدن. خب. خانوم شما بیا اول جلو. اسم محترم تون ؟! »

پیر زنی نود و خرده ای ساله با صورتی سه ضلعی و چروک، در حالیکه لباس و مقنعه مدرسه دخترونه پوشیده بود جلو آمد و با شوق زیادی گفت:

«معصومه دورهمیان هستم ! :aros: »

ایوان: «چند سالتونه ؟! حاضر هستید چه کاری توی ستاد انجام بدید؟ در آینده حاضرید برای وزیرتون چه کاری کنید؟»

دخترک: «پونزده سالمه ! مادر هفده فرزند ! حاضرم براش خادمی و مادری کنم ! ببرمش پارک ‍! ببرمش دستشویی ! دیگه مجبور نباشه خودش دکمه ماشین لباسشویی رو بزنه پسرم ! پوشکشو عوض کنم ! »

ایوان: «ببخشیدا مادر جان ! یعنی دختر جان ! هوگو ویزلی، کاندیدای محترم کودک نیستن ! ایشون چهارده سالشونه ! از پذیرشتون معذوریم ! می تونید توی بخش سیاهی لشگر اما فعالیت داشته باشید ! میگم کارتتون رو صادر کنن ! نفر بعدی لطفا ! »

...
رون که فکرشم نمی کرد اینها در مورد پسر مرگخوار و سرکشش صحت داشته باشد، به قیافه ای شش در چهار به تابلوی آن دکان سه در چهار از خیابان نگاهی انداخت و به این باور رسید. بدون اینکه از میان انبوه جمعیت بانوان داخل مغازه را واضح تر ببیند، سریعا به سمت تلفن همگانی رفت (از این قرمزا که هست توی لندن ! )، داخل شد و در را بست. به جای سکه یک دستمال کاغذی لوله کرد و داخل تلفن انداخت، گوشی را ورداشت و شماره ای گرفت که در آن پانزده بار عدد صفر تکرار می شد...

«جییییییییییییییییغ ! الوووووو؟! کیه؟ کیه ؟ هان؟ اگه جرات داری جواب بده. کیه ؟! »

صدای جیمز جیغول به قدری بود که رون با وحشت گوشی را از گوشش جدا کرد و بعد چند ثانیه گفت:

«جیمز ! بسه ! با توئم ! جیغ نکش ! منم ! دایی رون ! منم بچه جان ! »

جیمز: «ئه؟ راست میگی؟ آخه من که تو رو نمی بینم دایی ؟ از کجا بدونم تویی؟ اگه راست میگی دستتو نشون بده. مامانم گفته تا ندیدم طرف رو با غریبه ها تلفن حرف نزنم ! »

رون: «لوس بازی در نیار پسر ! گوشی رو بده به بابا هری ! زود باش ! »
جیغول: «بابام حمامه ! »
رون: «خو بده به مامان جینی گوشی رو ! »
جیغول: «مامانمم حمامه ! »

رون با قیافه ای مات و مبهوت مانند مهران مدیری در مرد هزار چهره توی دوربین خیره میشه و این بار پشت تلفن میگه:

«به به ! خب گوشیو بده به آبجی لیلی ! »
جیغول: «آبجیمم حمامه ! »

رون رو به دوربین: « به به ! به به ! خانوادگی اینا تشریف میبرن کارواش ! »

جیغول: «هووووی ! دایی ! فکر بد نکنا ! حمام عمومی زدیم ! همه توی حمامن الان ! »

رون: «خیله خب ! خودم میام اونجا اصلا ! فقط یه جوری به گوش بابات برسون که تمام بیلبورد و پوسترای تبلیغاتی رو گرفتن کندن ! متاسفانه از طرف یه کاندیدای جدیدی که اصلا معلوم نیست تایید شده ست یا نه. از طرف هوگوئه. پسرم ! »

جیغول: «دایی دایی ! یه چی بگم؟! »
رون: «هاآآآآآ ؟! »
جیغول: «خاک توی سر تو و پسرت کنن با این بچه بزرگ کردنت ! قط ! بوق بوق بوق بوق !»

و همینطور صدای بوق قطعی بود که درون کله ی رون در باجه تلفن طنین می انداخت...

در این حین روح دامبلدور در افکار رون که درون باجه خوابش برده بود، نفوذ کرد. دامبلدور در افکارش لگدی به چانه رون زد و گفت:

«رون ! پسرم ! لگدو ببخش ! باید میزدم به خاطر تربیت کردن این هوگو ! اما در مورد اتفاق ! بهتره استرس ندی به هری و استر ! بذار هوگو کارشو بکنه ! شما از پشت حمله کنید ! برید با متحدین پیشین تام متحد بشید ! با دمنتور ها ! با غول ها ! میدونی که ! امسال به مخلوقات جادویی حق رای دادن ! اینو تام نمیدونه ! من باید برم بهشت ! خدا صدا داره میکنه منو ! این دنیا سرم شلوغه حسابی ! خداحافظ ! »

و رون با وحشت از خواب بیدار میشه و می بینه یه پیر مرد عصا بدستی داره به زور اونو از باجه تلفن میندازه بیرون...


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۷:۱۳:۴۱
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۷:۲۰:۰۱
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۷ ۱۶:۰۷:۱۱


گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۱
#40
هری جیمز

به هر حال توجیه نداره این موضوع که برای ایجاد انگیزه به قسمت خبر اتهام کپی برداری وارد بشه. و همینطور سایر موارد. سایت دمنتور هم توجیه خاص و مستندات خودشو داره دیگه. بعید هم هست که الکی بخوان مارو خراب کنن. کاری ندارم. به هر حال تا زمانی که اون پست و نظرات هستن توی سایت دمنتور، این مشکل و اتهام وجود داره. باید رفع بشه. اگه حق با شمائه باید حتما اونها عذرخواهی کنن. اگه هم حق با اونهاست، جادوگران باید رسما عذرخواهی کنه از دمنتور.

به نظرم خود مدرن جان رسیدگی کنن به این قضیه که حل بشه هر چی هست. بهتره با مدیر دمنتور تماس بگیرن. با ترجمه خط به خط بهتر معلوم میشه.

باید حل بشه به هر حال.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.