هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
تصویر کوچک شده

چند ماه پیش داشتم تو کوچه های لندن قدم می زدم که یک دفعه به یک کافه رسیدم روی درش نوشته شده بود "پاتیل درزدار"

تا حالا اسمی به این عجیبی نشنیده بودم !
به ساختمان کافه که نگاه کردم دیدم که ساختمان کج ساخته شده گفتم حتما خیلی قدیمیه بهتر به یکی این موضوع را بگم ولی چرا هیچ کس نفهمیده بود ؟

از یه خانم معمولی پرسیدم در این باره و اونم بهم گفت"روی دوربین مخفیت بیشتر باید کار کنی عزیزم!" و گذاشت و رفت .

خیلی برام عجیب بود ساختمان به این بزرگی ! دوربین مخفیم کجا بود ؟

از یه مرد جوان پرسیدم اونم گفت " من تازه به این محل اومدم درضمن اونجا چیزی نیست !"

با خودم گفتم " حتما باید از اهالی اینجا بپرسم "

دیدم یه پیرزن مسن داره رد میشه نمی دونستم از اهالی اینجا یا نه ولی ازش در باره ی کافه پرسیدم اونم گفت "عزیزم اونجا تسخیر شده است انگار اونجا را یه روح تسخیر کرده هربار شهرداری میاد اینجا تا یه مغازه ای درست کنه یا جرثقیل خراب میشه یا مهندس ها مریض احوال میشن !" بعدش هم گذاشت و رفت .

خلاصه ! دل به دریا زدم و رفتم تو پاتیل درزدار . جای ارامی بود. می خواستم در را ببندم که یکهو دیدم خودش بسته شد !
خیلی ترسیده بودم اما بازم ادامه دادم.چند نفری نشسته بودن و داشتن چای یا قهوه می خوردن ولی انگشت سبابشون را بالای فنجان گذاشته بودن و بدون هیچ تماسی قاشق چایی خوریشون هم می زد !

خواستم برگردم تو خیابون که یکهو یه ادم عجیب غریب جلوم سبز شد . صورتش کج و ماوج بود و انگار که کله اش2 سایز از تمام کله های دنیا کوچکتر بود !

بدون هیچ حرفی دستمو گرفت و به حیاط پشتی بردم و در را محکم بست .

با خودم گفتم "یا خدا!
عجب غلطی کردم اومدم. اینجا الان احتمالا میخواد دخلمو در بیاره !"
دیدم چند تا سطل اشغال اون کنار هست سریع رفتم سمت اون ها تا اگه حمله کرد باهاشون بزنم تو سرش .

ولی درعوض از تو استینش یه چوب در اورد و روی چند تا اجر زد و دیوار تکان خورد و باز شد !
پشت دیوار یک کوچه پر از ادم های عجیب بود با رداهای رنگی.

و بالاخره اون مرد حرف زد گفت می تونم وسایلم را از اینجا بخرم .

وارد شدم و رفتم سمت بانکش تمام پولی که همراهم بود را تحویل اجنه دادم که مسولان اونجا بودن!و اون ها بهم چند تا سکه دادن با اون سکه ها رفتم و کلی وسیله خریدم .

وقتی برگشتم خونه بابام هنوز نیامده بود . می خواستم وسایلم را نشانش بدم که یه نامه روی تختم دیدم از طرف " مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز " وقتی بعد از شش بار نامه را خوندم فهمیدم جریان چیه !

مادر من یه جادوگر بوده و قدرت جادوییش به من رسیده ولی متاسفانه وقتی من بچه بودم فوت کرده ! پدرم هم یک ماگله
و ازاین قضیه چیزی نمی دونسته .

وقتی بابام برگشت خودمو به خواب زدم . صبح زود بلند شدم و رفتم سمت "پاتیل درزدار " و توی اون کوچه بعدن فهمیدم اسمش کوچه دیاگون بود ! بقیه ی وسایل را خریدم و تمام پول هامو هم تبدیل به : گالیون_ سیکل و نات کردم .

و از اونجا به سمت ایستگاه کینکز کراس رفتم . بلیتم نشون میداد باید از سکو ی 3/4 9 رد بشم .

چند نفر داشتن از توی دیوار می رفتم پس منم همین کار را کردم اما اونور دیوار یه ایستگاه دیگه بود !
و اونجا قطار سریع السیر هاگوارتز هم بود ! سوار قطار شدم یک کوپه ی خالی پیدا کردم تا مدرسه کسی نیامد
پیشم و کوپه ام خالی بود. کم کم ردام و لباس هایم پوشیدم.

وقتی از قطار پیاده شدم دیدم یه مرد گنده داره سال اولی ها را صدا میزنه اسمش هاگرید بود .

اون ما را به سمت دریاچه برد و سوار قایق های جادویی کرد .
وقتی به خشکی رسیدیم یک خانم به اسم پرفسور مگ گونگال ما را راهنمایی کرد به سرسرای ورودی .

بعد با یک کلاه نخ نما شده برگشت . رو به ما کرد و گفت " شما به چهار گروه به نام های : گیریفیندور - هافلپاف-ریونکلاو و اسلیترین تقسیم میشین "

و یکی یکی اسم هایمان را صدا زد .

-دورا پتیل

ریونکلاو

درمورد این گروه ها شنیده بودم بهترین گروه گیریفیندور بود.
داشتم فکر می کردم که تو کدوم گروه دوست دارم برم که ...

-نیکا بونز

رفتم بالا و روی چهارپایه نشستم . دست و پام داشت می لرزید !

"اوهوم.. شجاع هستی ولی خیلی هم باهوشی .. تو کدوم گروه می خوای بری ؟"

منم گفتم" گیریفیندور لطفا !"

"خیلی خب هرجور مایلی "

-گیریفیندور!

اره من رفتم تو گیریفیندور!


پایان.


------
پاسخ:

سلام، خوش برگشتی به کارگاه داستان نویسی.

نقل قول:
از یه خانم معمولی پرسیدم در این باره و اونم بهم گفت"روی دوربین مخفیت بیشتر باید کار کنی عزیزم!" و گذاشت و رفت .

خیلی برام عجیب بود ساختمان به این بزرگی ! دوربین مخفیم کجا بود ؟

از یه مرد جوان پرسیدم اونم گفت " من تازه به این محل اومدم درضمن اونجا چیزی نیست !"

با خودم گفتم " حتما باید از اهالی اینجا بپرسم "


دیالوگ ها و توصیف ها رو به این شکل می نویسیم:

از یه خانم معمولی پرسیدم در این باره و اونم بهم گفت:
-روی دوربین مخفیت بیشتر باید کار کنی عزیزم!

و گذاشت و رفت. خیلی برام عجیب بود ساختمان به این بزرگی! دوربین مخفیم کجا بود؟

از یه مرد جوان پرسیدم اونم گفت:
-من تازه به این محل اومدم درضمن اونجا چیزی نیست.

با خودم گفتم:
-حتما باید از اهالی اینجا بپرسم.


بعد دیالوگ و قبل از شروع توصیف دوتا اینتر میزنیم و این دو بخش رو از هم جدا می کنیم. اما برای دیالوگ های پشت سر هم نیازی به این کار نیست.

نقل قول:
خلاصه ! دل به دریا زدم و رفتم تو پاتیل درزدار . جای ارامی بود. می خواستم در را ببندم که یکهو دیدم خودش بسته شد !

علائم نگارشی رو به آخر جمله قبلی می چسبونیم و بعد از علائم یه فاصله می ذاریم و جمله بعد رو می نویسیم. به این شکل:

خلاصه، دل به دریا زدم و رفتم تو پاتیل درزدار. جای ارامی بود. می خواستم در را ببندم که یکهو دیدم خودش بسته شد!

توصیفاتت نسبتا بهتر شد ولی هنوزم خیلی جای کار داری. مثلا لحن پستت گاهی محاوره ای میشه گاهی ادبی، و اینم بخاطر شکل کلماتی هست که استفاده می کنی.

به هر حال تلاش خوبی داری. اگر با همین تلاش ادامه بدی و توی ایفای نقش تمرین کنی و نقد بگیری و به نقد ها گوش بدی پیشرفت می کنی. پس جلوت رو نمی گیرم.


تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط MELINAABEDI در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۸ ۱۲:۰۸:۲۰
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۸ ۱۹:۲۵:۴۲

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹
[img align=left width=300]تصویر شماره 6

نههه ...نههه من دارم چیکار میکنم؟ چرا؟ چرا اخه باید تاوان بقیه را پس بدم ؟چرا باید تاوان کارای احمقانه ی بابام را پس بدم چراا؟ دامبلدور به تو چیکار داره مگه ؟ مگه تو هری را نمی خواستی ها ؟ چرا به دامبلدور کار داری؟ من خودم می تونم برات پاتر را بیارم.... می تونم .

چی شده چرا داری گریه می کنی ؟؟

ها ؟؟؟ کی اونجا است ؟؟ زود باش خودتو نشون بده !

منم ! اروم باش منم بهت هیچ کاری ندارم ! یعنی اگه هم داشتم نمی تونستم کاری انجام بدم !فقط ازت یه سوال پرسیدم

تو کی هستی؟ هان ؟ چقدر از حرف هام رو شنیدی ؟ ...... زودباش یه چیزی بگو دیگه !

فین فین .... می دونستم فین ..شما پسراا همتون با من بیچاره بدین اون از فین.. ویزلی فین .. اینم از تو فین فین..

ویزلی؟؟تو ویزلی را از کجاا میشناسی؟

من فین..تمام دوستان فین .. هری پاتر را فین .. میشناسم

پاتر!!!!! پس ..پس تو یه شبحی اره تو یه شبحی نه؟؟؟

چه عجب!!!

حالا اسمت چیه ؟؟

میرتل نالان !!فین فین

میرتل .... میرتل ؟... اهان تو فهمیدم کی هستی !!

حالا چرا داشتی گریه می کردی ؟؟

به تو مربوط نیست!!!

اسمت چیه ؟؟

دراکو مالفوی!

تو دشمنه هری پاتری !!!

اره ! اونم دشمنه منه !

از دستشویی من برو بیرون ! تو دشمن هری پاتری پس..... برو بیرون!

هی ! مگه نمی خواستی علت گریه کردم را بدونی ها ؟؟؟

نه !نه ! نه ! من برام مهم نیست دشمن هری پاتر گریه می کنه یا نه !!!!!!

خیلی خب میدونستی اصلا کی هستی؟؟یه گندزاده یه بی وجدان یه ادم سرد چون تو یه روحی و به درد هیچکی نمی خوری!

ت.ت.تو به من گفتی گگگندزااده ؟؟

اره گفتم خوب کردم !

ححرفتو پس بگیر !! همین االان .

من وقتی حرفمو پس می گیرم که تو به پاتر و رفقاش چیزی نگی !! فهمیدی؟؟

باشه قبوله .

خیلی خب. من حرفمو پس می گیرم !

حالا بهتر شد ...
راستی! نگفتی چرا داری گریه می کنی ؟؟

نمی تونم ! اگه هم بخوام نمی تونم به کسی چیزی در این باره بگم!!

نکنه فکر می کنی به اون پسر خوشگله چیزی می خوام بگم ...؟؟

برو بیرون ! لطفا برو !! می خوام تنها باشم ..
درضمن دیگه نبینم به پاتر بگی پسر خوشگله !!!

باشه !!! ولی بیرون نمیرم ...

دراکو زیر لب زمزمه می کند

گندزاده ی عوضی یکی از هم نوع های پاتره احتمالا !!
پسر خوشگله !! هان ؟ یه پسر خوشگله ای تحویلیت بدم بیا و ببین !! احتمالا اولش گرنجر گندزاده و ویزلی به درد نخور میان پای جسد بیچاره زار زار گریه می کنند . وای که چقدر دوست دارم اون صحنه ی هیجان انگیز را ببینم!

بعدشم یا پاتر شبح بودن انتخاب میکنه یا مرگ که احتمالا مرگ انتخابش هست .
ولی اگه یه درصد شبح هاگوارتز شد تقدیمش می کنم به بدترین شبح دختر عالم !!!

گندزاده ها !!!

هی چی داری میگی زیر لبی ؟؟

خفه شو !! فقط خفه شو !! اگه از پس اینکار هم بر نمیایی... پس برو پیش پسر خوشگله !!

دراکو با خشم و عصبانیت از دستشویی بیرون و به سمت سرسرای ورودی میرود .....


پاسخ:
سلام، و خوش‌برگشتی.
ببخشید انقدر صریح میگم... ولی اصلاً دقتی به حرف‌های ما کردی؟
توی سه پست قبلی کاملاً توضیح دادیم که چرا دیالوگ خالی کافی نیست و علامت های نگارشی چطور باشن، چطور داستان پرداخته شه... و در نهایت داریم همون کیفیت و حتی گُنگ تر رو ازت می‌بینیم.
متاسفانه خیلی گُنگه، طوری که بعد از چندبار هنوز هم یه جاهاییش برام قابل فهمیدن نیست و اول از همه به بدون گوینده بودن دیالوگ ها و دوم، نامرتب بودن ظاهر بر می‌گرده.
پس یک‌بار دیگه توصیه های زیر پستای قبلی‌ت مخصوصا پست دوم رو بخون. دقت کن و پیشمون برگرد.
فعلا...


تایید نشد.




ویرایش شده توسط MELINAABEDI در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۷ ۰:۱۶:۲۱
ویرایش شده توسط MELINAABEDI در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۷ ۰:۲۲:۳۲
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۷ ۰:۳۲:۰۷

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹
تصویر کوچک شده

هوم.. به به ... عالیه....

جیمز:هی ریموس یکم از اینا بخور خیلی خوبن ..به به

ریموس:نه مرسی جیمز میل ندارم .

سیریوس:پس بیا شکلات بخور شکلات همیشه حاله منو جا میاره !

ریموس:انگار متوجه نیستین ها ! بچه ها من نگرانم! نگران !

جیمز:نگران ؟ نگران چی ؟ اصلا نگرانی یعنی چی؟

ریموس:نگرا..

سیریوس:بابا جیمز تو چه ادم عجیبی هستی ها !بنده خدا نگران که تو کدوم گروه میره .

جیمز:هه هه هه

ریموس:جیمز .. داری مسخرم میکنی؟

جیمز:نه بابا منظوری نداشتم .ببخشید داری مثل بابام حرف میزنی واسه همین خندم گرفت .

ریموس:ای ! من نمی دونم چطوری می خوای تا اخر سال تحصیلی اخراج نشی!

سیریوس:بسه با هر دوتونم هنوز سال شروع نشوده یکی نگران درس اون یکیه .یکی هم بیخیال داره شکلات غورباغه ی میخوره با اب کدوحلوایی.

جیمز:باشه حالا ..

سیریوس:بیا .. بگیرش..اه بس کن فوقش میافتی اسلیترین دیگه! این همه نگرانی نداره که ! داره؟

جیمز:معلومه ....نه نه نه

ریموس:باشه فقط به خاطر شما ........ اون شکلات های بارتی با طعم همه چیز را بده ببینم چه شانسی دارم ؟

جیمز:موفق باشی .

سیریوس: همچنین !

پاسخ:
سلام، دوباره خوش‌برگشتی به کارگاه.
متاسفانه همون ایراداتی که توی پست‌های قبلی بهش اشاره شده دوباره تکرار شده. همش دیالوگ بود پست، این ایراد بزرگی نیست اما به شرطی که دیالوگ به تنهایی بتونه بار پست رو به دوش بکشه، که اینجا نتونسته بود.
همچنین، هربار مجبور نیستی بگی "جیمز:" "سیریوس:" یا امثالهم، بلکه می‌تونی با آوردن یه توصیف از اونا، یه اینتر بزنی و با - دیالوگت رو بنویسی.
و اینکه علامت نگارشی به کلمه ی قبلش می‌چسبه و ما علامتی به این شکل "......" نداریم و تعدد نقطه تاثیر خاصی جز نامنظم کردن پست نداره.
شکل درست "حاله منو جا میاره" هم "حالِ منو جا میاره" هستش، که برای اینکه چنین مشکلی پیش نیاد کافیه شکل کتابی جمله رو توی ذهنت تصور کنی، و هر جا "هست" و "است" داشت با "ه" جایگزین کنی.

نکته ی جدید دیگه‌ای نیست که بخوام بگم، ازت می‌خوام یه بار دیگه به نکاتی که مروپ توی پست قبلی و من توی این پست بهت گفتم دقت کنی و یه بار دیگه سعیت رو بکنی.

تا اون زمان...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۶ ۱۹:۱۰:۱۴
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۶ ۱۹:۱۲:۳۵

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۸:۳۵ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹
تصویر کوچک شده

واو اینجا کجاست ؟ چقدرر اینجا قشنگه ! اینجا خیلی باحاله

هاگرید : هریبه کوچه دیگون خوش امدی !

هری : عه پس اینجا کوچه ی دیاگونه !

ذهن هری :
خب اینم از این اینجا چند تا مغازه هست ولی توش چی میفروشن عه نگاه کن جغد چقدر هم زیادن!

هری: هاگرید بیا بریم من خیلی کنجکاوم ببینم تو مغازه ها چی میفروشن .

بعد از گذشت 2 ساعت :
هری: اوف بالاخره تموم شد نه اینکه خسه کننده بود نه عالی بود ولی خیلی سنگین بودن وسایلم مخصوصا جغدم
نمیدونم چطوری می خوام تا همون مدرسه که گفتی ببرم ؟؟

هاگرید: غر نزن بچه جون بیا بریم که تا اخر عمرت از امدن به اینجا لذت می بری !

پایان .

------
پاسخ:

سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش برگشتی.

برای لینک کردن صحیح عکس ها میتونی به این پست مراجعه کنی.


نقل قول:
واو اینجا کجاست ؟ چقدرر اینجا قشنگه ! اینجا خیلی باحاله

هیچ جمله ای در هیچ حالتی نباید بدون علامت تموم بشه. علامت ها لحن مورد نظر نویسنده رو به خواننده ها نشون میدن. با نذاشتنشون امکان خوانش صحیح نوشته های خودتو از خواننده ها می گیری.

شیوه صحیح گذاشتن علائم نگارشی هم به این نحو هست:

"-واو اینجا کجاست؟ چقدر اینجا قشنگه! اینجا خیلی باحاله!"

همونطور که ملاحظه می کنی علامت ها رو به کلمه یا فعل آخر جمله مون می چسبونیم و بعد از علامت یه فاصله ایجاد می کنیم و جمله بعدی رو شروع می کنیم.

نکته بعدی اینه که ما اول دیالوگ ها از این (-) علامت استفاده می کنیم تا دیالوگ ها از توصیف ها متمایز بشن. اگر از دید خواننده به نوشته ت نگاه کنی میبینی سه جمله ابتدایی پستت اصلا مشخص نیست که دیالوگ هست یا توصیف! ولی با گذاشتن - اول دیالوگ هات مشخصشون می کنی تا چنین اشتباهاتی رخ نده.


یه نکته دیگه که میخوام بهت بگم اینه که باید روی توصیف هات خیلی کار کنی. بهترین راهکاری که می تونم بهت در حال حاضر پیشنهاد کنم اینه که بجای نوشتن اسم ساده شخصیت ها و گذاشتن علامت نقل قول جلوشون بیای و یه توصیف ساده از حالتشون در زمان گفتن دیالوگ ارائه بدی. دوتا مثال برات می زنم:

"هری با خود فکر کرد.
-خب اینم از این. اینجا چند تا مغازه هست ولی توش چی میفروشن؟ عه نگاه کن جغد! چقدر هم زیادن!"


"قفس هدویگ را محکم در دستان عرق کرده اش گرفته بود و به شدت نفس نفس می زد.
-اوف بالاخره تموم شد. نه اینکه خسته کننده بود...نه...عالی بود ولی خیلی سنگین بودن وسایلم مخصوصا جغدم. چطوری می خوام تا همون مدرسه که گفتی ببرمشون؟!"



نکته آخرم اینه که:

نقل قول:
بعد از گذشت 2 ساعت :

تیتر های اینطوری رو که معمولا زمان و مکان رو مشخص می کنن لازم نیست جلوشون علامت دو نقطه نقل قول رو بذاری. بعد از نوشتنشون هم با دوتا اینتر از بقیه مطالبت جداشون کن.


به نظرم یه بار دیگه هم تلاش کن. این دفعه سعی کن به تمام نکاتی که گفتم توجه کنی و تا حد ممکن رعایتشون کنی‌. انتظار دارم توی داستان بعدیت توصیف های بیشتری ببینم. منتظرت هستیم.


فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۶ ۱۳:۰۹:۳۸
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۶ ۱۳:۱۱:۲۲
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۶ ۱۳:۱۱:۲۲

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
تصویر کوچک شده

لیلی منو ببخش .

من نمیخواستم به تو اسیب برسانم فقط میخواستم جون تورو نجات بدم

ولی افسوس که با این کارم تو را به نابودی کشاندم .

درسته من تو را و خانوادت را نابود کردم ولی من را ببخش.

برای جبران بدی هام قول می دم از پسرت تا اخر عمرم محافظت کنم

اصلا میدونستی شبه اولی که اتفاقی از اینجا سر دراوردم و تو اینه تو را دیدم
چقدر برام سخت بود که ببینم تو را در اغوش خودم

لبخند های تو برای من فقط به معنی لبخند نبود برای من هزاران معنا داشت .

من همیشه می خواستم با تو باشم لیلی ولی اسلیترین دید من را عوض کرد
و همین شد که به تو گندزاده گفتم .

من همیشه پشیمانم که قدرت را بر محبت و دوستی تو ترجیح دادم .

من سوروس اسنیپ برای همیشه یاد تو را به یاد خواهم داشت و سوگند می خورم از پسرت مثل یک پدر مراقبت کنم.

پاسخ:
سلام، به کارگاه خوش اومدی.
یه موضوع احساسی رو انتخاب کردی و این باعث میشه بتونی خیلی توصیف‌های قشنگی استفاده کنی اما با اول شخص کردن داستان این از بین رفت. چرا؟ چون توی حالت اول شخص عملاً توصیف حالات شخصیتی که داری از زبونش داستان رو میگی از دست میدی. مثلا اینجا میشد با حال و حوای سوروس، خود آینه و توصیفش، و در کل فضای حاکم اونجا توصیف های قشنگی به وجود آورد.
و این اتفاق توی همین حالت اول شخص که انتخاب کردی هم می‌تونست بیشتر بیفته. می‌تونست یه خاطره رو تعریف کنه. یه چیزی که ازش پشیمون باشه.
برای همین ازت می‌خوام یبار دیگه تلاش کنی، از وقایع سریع رد نشی، به احساسات شخصیتا یکمی بیشتر دقت کنی و پیشمون برگردی.
تا اون زمان...



تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۵ ۱۷:۱۳:۱۱

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.