هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: هری پاتر چی بهت یاد داد؟
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵
#1
Go To Hell Harry Potter
I LOve LorD VoldeMoRt

دلیل این نظر صادقانم رو به زودی در تاپیکی به طور مفصل مطرح می کنم


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۸۵
#2
سلام
خواهشن یکی از ادمین ها سریع به این مشکل من رسیدگی کنه ... من یه مدت به سایت نمی اومدم و فعالیت نداشتم اما دو هفته ی پیش که لوگین کردن هنوز شناسم ( لرد ولدمورت ) اما حالا که دوباره می خوام فعالیتم رو شروع کنم شناسم بدون اطلاع خودم و بدن اینکه خودم تغییری بدم شده : ( لرد ولدمورت fs ) ... خواهشن بگید که چرا این شناسه رو عوض کردید !!!


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: جادو رو به خاطر خودش مي خواي يا به خاطر هري ؟
پیام زده شده در: ۳:۲۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵
#3
جادو یعنی قدرت من اول جادو رو به خواطر هری دوست داشتم اما بعد با یکم فکر کردن فهمیدم پاتر هیچی نیست و البته الان نمیتونم دلایلش رو بگم.


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۴
#4
ببخشید کریچر جان چون پیغام پاک شده بود یه باره دیگه اینو زدم
فکر کردم شاید ندیده باشید.

نام:لرد ولدمورت

نام کامل:تام مارولو ریدل

سن:50

تاریخ تولد:1955/2/14

رنگ چشم: قرمز

مو: ندارم

ظاهر کلی : قامتی بلند و ترسناک با یک شنل سیاه و با دماغ و دستانی مار ما نند

چوب جادو:از درخت بید و پر ققنوس . 11 اینچ.نرم و انعطاف پذیر

علاقه: کشتن هری پاتر

شغل: مرگ خوار

توانمندیها: دفاع در برابر جادوی سیاه. اکلامانسی.چفت شدگی و...

افتخارات:زندگیم همش افتخار بوده

دوستان نزدیک:مرگ خواران

گروه:اسلایترین

لطفا" من در گروه اسلایترین

قرار بدید.


***نمایشنامه1:آشوب در هاگزمید***

ریموس همین الان به من خبر دادن که یه عده مرگ خوار هاگزمید رو به هم ریختن. مثله اینکه یه نفرم مرده.
تانکس گفت: این خیلی وحشتناک. لوپین رو به هستیا کرد و گفت: سریع برو و الستور و شکلبولت رو صدا کن.چند لحظه بعد مودی تلوتلو خوران
به همراه شکلبولت وبا چهره ای آشفته وارد اتاق شد. لوپین بدون اینکه وقت رو تلف کنه گفت: به هاگزمید یه حمله شده باید سریع به
اونجا بریم... فعلا وقتی برای تلف کردن نداریم. با شماره ی سه من جلوی رستوران سه دسته جارو ظاهر میشیم... یک... دو... سه... صدای داد و فریاد همه جارا پر کرده بود. لوپین گفت: زود باشید... حرکت کنید. اونا جلوی کافه ی هاگزهدن...صدای خنده های وحشیانه ی مرگ خواران واضح و واضح تر می شد. یکی از مرگ خواران زنی را در حالی که جیغ می کشیدسروته آویزان کرده بود. کمی آن طرف ترمرگ خواری که نقاب اسکلت مانند خود را برداشته بود در حال شکنجه دادن مردی بود و در
مقابل ناله های مرد به شدت می خندید. یک زن و مرد هم نقش بر زمین شده بودند و معلوم نبود که زنده اند یا مرده.مودی فریاد زد:استیو پی فای... طلسمش به پشت مرگ خواری که در حال اجرای طلسم کروشیو بود برخورد کرد و باعث شد که نقش بر زمین شود.یکی از مرگ خوارها فریاد زد:کاراگاه ها... اونا اینجان و شروع به فرستادن طلسم هایی به سمت لوپین کرد.ناگهان
دو مرگ خوار دیگر ازپشت کافه بیرون امدند در حالی که موهای زرد یکیشان کاملا معلوم بود! مرگ خواری که زن را در هوا
آویزان کرده بود اکنون مشغول مبارزه با مودی بود...دیگری در حال مبارزه با لوپین و لوسیوس مالفوی د رحال مبارزه با تانکس
وجونز بود. انواع طلسم های رنگارنگ در هوا به پرواز درامده بودن... مالفوی به سمت تانکس رگه ای بنفش و باریک فرستاد و
باعث شد که او یک متر آن طرف تر نقش بر زمیین شود و چهره اش از خوشحالی درخشید.یکی دیگر از مرگ خواران توسط
لوپین نقش بر زمین شد و ناله ی بلندی کرد و باعث شد که جونز سرش را به طرف صدا برگرداند. مالفوی با استفاده از این موقعیت به سرعت چرخید و با صدای ترق بلندی ناپدید شد.مرگ خواری که در حال مبارزه با مودی بود هنگامی که خود را در محاصره دید فرار را بر قرار ترجیح داد و به سرعت فکرش را متمرکز کرد... یک.. دو... سه... مرگ خواربر اثر برخورد اشعه ی قرمز به او نقش بر زمین شد...

***نمایشنامه2:بوسه ی مرگ***
روز آفتابی و دل انگیزی بود و نسیم خنکی در حال وزیدن. با وجود خبرهایی که هر روز در مورد حمله ی مرگ خواران می اوردند باز جای امیدی
بود. البته اعضای گروه سفید در حمله ی اخر مرگ خواران به هاگزمید انها را شکست داده بودند ولی در این جریان یک نفر هم کشته شده بود. اعضای محفل در انتظار رسیدن خبر جدیدی از حرکات دشمن بودند که ناگهان در باز شد و نیمفادورا تانکس در حالی که نفس نفس میزد وارد اتاق مخروبه و نیمه تاریکی شد که چند نفر از اعضای محفل فعلا در انجا مستقر بودند. تانکس با صدای گرفته ای گفت: فکر کنم یه ردی ازشون پیدا کردیم...الان باید پشت جنگل ممنوع باشند... شاید می خوان به هاگوارتز حمله کنن.مودی گفت: فکر نمیکنم وگرنه نمیذاشتن که به این راحتی ردشون رو بگیریم... احتمالا یه کلکی تو کاره. لوپین گفت: این قدر شکاک نباش الستور شاید یه اشتباهی کرده باشن... قبل از این که بفهمن لو رفتن باید بریم
اونجا و حسابشون رو برسیم... ما باید تمام تلاشمون رو برای نابودی اونا انجام بدیم. مودی گفت: ولی من که چشمم اب نمیخوره.شکلبولت گفت:من با
ریموس موافقم و تانکس... جونز... وانس ... و پادمور سرهیشان را به نشانه ی تایید تکان دادند. ریموس گفت: پس برای رعایت احتیاط هم که شده
حدود 20 متر دور تر از اونا یعنی نزدیک اون کلبه ی مخروبه ظاهر میشیم... همه اماده اید...یک..دو..سه... چند تق بلند به گوش رسیدو... پس کجان؟ریموس گفت: خب این طور که معلومه با ما فاصله ی زیادی ندارند باید با احتیاط کامل عمل کنیم چون ما از تعداد اونا خبر نداریم...من و الستور جلو حرکت میکنیم ...هستیا و نیمفادورا مراقب عقب باشن... و املیا.استورگیس و کینگزلی اطرافو می پان ... خیلی اروم و با احتیاط.بعد از چند دقیقه پیاده روی هستیا گفت: الان باید نزدیک اونا باشیم و ناگهان صدای شکستن شاخه ی از طرف جنگل ممنوع امد. بلافاصله همه به سوی صدا
برگشتند و کسی از میان تاریکی جنگل گفت: دقیقا همین طوره هستیا و کسی که سر تا پایش سیاه بود یک قدم جلو گذاشت و در روشنایی چوب دستیها
ماسک اسکلت مانندش که مخصوص مرگ خواران بود به وضوح معلوم بود.. به دنبال او شش سیاهی دیگر دیگر به همان ترتیب از جنگل سیاه خارج شدند. مودی با چشمانی تنگ شده و با صدایی خشن گفت: لوسیوس و با این حرف او صدای خنده ی بلند از طرف او به گوش رسید.لوسیوس مالفوی
با لحن کشداری ادامه داد: مطمئن باشید که ایندفعه شکست می خورید... فکر نمیکردم که به این راحتی دم به تله بدید... بهتره اگر وصیتی دارید همین الان بکنید. مودی با صدایی پر شک و تردید گفت: حتما چند تا مرگ خوار عوضی می خوان ما رو شکست بدن و به آرامی خندید. مالفوی گفت : اوه
.... نه السترو هنوز چند تا مهمونه ناخونده باقی موندن و با این حرف او همه ی مرگ خواران با صدای بلندی شروع به خندیدن کردند.پادمور گفت:
چرا هوا اینقدر داره سرد میشه.و دیگر اعضای گروه به جز لوپین که وحشت در چهره اش موج میزد این حرف را تایید کردند.ناگهان با صدایی پر از
ترس و وحشت گفت: دلیلش دیوانه سازان. با این حرف او همه از جا پریدند و مثل اینکه مرگ خواران ازاین حرکت انان خوششان امده بود. ترس و وحشت تمام وجود اعضای محفل را پر کرده بود و اطراف را می پاییدند که ناگهان مالفوی گفت: خیلی خوب بچه ها وقتتون تمومه و طلسمی را به سمت انان روانه کرد و همزمان با این کار او از سمت چپ ان ها حدود ده موجود بلند قامت و شنل پوش که صدای خش خش شنل هایشان و صداهای نفس دارشان تا انجا می امد از جنگل تاریک جارج شدند و به سمت ان ها حرکت کردند. لوپین فریاد زد: من و دو نفر دیگه که توی اجرای جادوی تجسمی مشکل ندارن با اونا مقابله میکنیم و فریاد زد : اکسپکستوپاترونوم و شبح سفید رنگی از سر چوب دستیش خارج و به سمت دیوانه سازها حرکت کرد همزمان با او دیگر اعضا نیز شروع بع حمله به مرگ خواران و دیوانه سازها کردند. پادمور فریاد زد:پتریفیکوس توتالیوس...
استیو پی فای و طلسم بیهوشی به یکی از مرگ خواران برخورد و او را نقش بر زمین کرد. طلسم های رنگارنگ بین مرگ خواران و اعضای گروه
سفید رد و بدل می شد و شبح های سفید نیز به سمت دیمنتورها. اعضای محفل به سختی مقابله میکردند که ناگهان جونز فریاد زد ریموس و لو پین
او را مشاهده کرد که یک مرگ به سمت او خم شده و دهانش را باز کرده تا روح او را از دهانش بیرون بکشد. لوپین در جایش خشکش زده بود ولی ناگهان فریادزد: اکسپکستو پاترونوم... اما قبل از این که شبح سفید به دیمنتور برسد او بوسه ی مرگ را به او زده بود. لوپین ارام زمزمه کرد:
هستیا... نمیدانست مضطرب باشد .غمگین و یا متنفر. ناگهان کسی دیگری در کنار او بر زمبن افتاد دیگر نمیتوانست تحمل کند با تمام وجود فریاد زد : باید اپارات کنیم... همین حالا و بلافاصله دستهای ان در را گرفت و فریاد زد:یک...دو...سه. همه با تعجب به اجساد نگاه می کردند و نمیتوانستند اتفاقات رخ داده را باور کنند. مودی که چشمش دیوانه وار حرکت میکرد فریاد زد : می دونستم یه تلسسسسسس.
قطرات اشک با گرمایی سوزان بر صورت های آنان جاری بود...

***نمایشنامه3:حمله ی غیره منتظره***
این یه پیروزی بزرگ برای ما محسوب می شه...لرد سیاه واقعا خوشحاله . تمام قدرت اونا و تنها ترس ما دامبلدور بودو حالا فقط چند تا جوجه ساحره موندن که اسم خودشونو گذاشتن کارآگاه و شروع به خندیدن کرد. دراکو با عصبانیت گت:اون مال من بود اسنیپ نباید می کشتش و مشت هایش را به شدت به هم فشرد.
نارسیسا گفت:این درست نیست دراکو اون با من پیمان ناگسستنی بسته بود و وقتی هم برای تلف کردن نداشت.بلاتریکس در حالی که با افسوس به دراکو نگاه
می کرد گفت:این یه فرصت بزرگ بود تا بتونی خودتو به لرد سیاه نشان بدی... دست و پا چلفتی.نارسیسا گفت:بلا... ولی ناگهان در با صدای مهیبی منفجر شد
و لوپین.تانکس.مودی و شکلبولت در استانه ی در ظاهر شدند و همزمان طلسم هایی را به طرف مرگ خواران فرستادند.مالفوی فریاد زد:لعنتیا... اوادا کداورا و
به سرعت مبل را برگرداند و پشت مبل پناه گرفتند . لوپین نیز به همراه دیگر اعضای محفل پشت میزی پنهان شدند.لوپین فریاد زد : تسلیم شید این به نفع خودتون و در مقابل بلاتریکس گفت: باشه... حتما"... اینم پیام دوستی... اوادا کداورا. مودی گفت: باشه... استیو پی فای... رداکتور. در عرض چند ثانیه انواع طلسم های
مرگ.. بیهوشی .. خلع سلاح و غیره در اتاق به پرواز درآمد... پتریفیکوس توتالیوس... اکسپلیارموس... دلتریوس... اوادا کداورا(از بغل گوش تانکس رد شد)...
کراسیو.مالفوی فریاد زد: نارسیسا همراه دراکو از این جا به وسیله ی اپارات پیش لرد سیاه برو. دراکو فریاد زد: من می خوام این جا بمونم و حساب این عوضیا
رو برسم.گفتم:بروووو....... نارسیسا من هواتو دارم.نارسیسا دست دراکو را گرفت و او را کشان کشان به سمت در برد. لوپین گفت: به اونا کاری نداشته باشید بذارید برن. استیو پی فای... ریداکتور(به کناره ی مبل برخورد و آن را منفجر کرد). مالفوی فریاد زد: بلا ما هم باید بریم... اوادا کداورا... تعداد اونا خیلی زیاد...
کراسیو... اکسپلیارموس. بلا : باشه با شماره ی سه به سمت در می ریم... یک... دو... سه... حالا. هر دو با هم شروع به دویدن به سمت در کردند .طلسم ها
پی در پی به سمت انها فرستاده می شدند. لوسیوس تقریبا به در رسیده بود که ناگهان صدای فریادی را از پشت سرش شنید. به سرعت برگشت و بلا را مشاهده
کرد که بیهوش بر زمین افتاده است. با عصبانیت به سمت مودی برگشت و فریاد زد: آوادا کداورا... کراسیو... اکسپلیارموس. طلسم به مودی برخورد کرد و باعث
شد که چوب دستیش چند متر ان طرف تر بر زمین افتاد. دیگر فرصتی برای تصمیم گیری نبود... نمی توانست بلا را نجات دهد پس به سرعت از خانه خارج شد. لوپین با شتاب به طرف در حرکت کرد اما ناگهان صدای ترق بلندی را شنید و در جای خود متوقف شد. مودی گفت: لا اقل یکیشون رو گرفتیم.
سکوت بار دیگر برقرار شد...

نویسنده: لرد ولدمورت


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت. در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۲۱:۴۱:۴۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت. در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۲۱:۴۴:۰۸

قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#5
نام:لرد ولدمورت

نام کامل:تام مارولو ریدل

سن:50

تاریخ تولد:1955/2/14

رنگ چشم: قرمز

مو: ندارم

ظاهر کلی : قامتی بلند و ترسناک با یک شنل سیاه و با دماغ و دستانی مار ما نند

چوب جادو:از درخت بید و پر ققنوس . 11 اینچ.نرم و انعطاف پذیر

علاقه: کشتن هری پاتر

شغل: مرگ خوار

توانمندیها: دفاع در برابر جادوی سیاه. اکلامانسی.چفت شدگی و...

افتخارات:زندگیم همش افتخار بوده

دوستان نزدیک:مرگ خواران

گروه:اسلایترین

لطفا" من در گروه اسلایترین

قرار بدید.


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#6
این یه پیروزی بزرگ برای ما محسوب می شه...لرد سیاه واقعا خوشحاله . تمام قدرت اونا و تنها ترس ما دامبلدور بودو حالا فقط چند تا جوجه ساحره موندن که اسم خودشونو گذاشتن کارآگاه و شروع به خندیدن کرد. دراکو با عصبانیت گفت:اون مال من بود اسنیپ نباید می کشتش و مشت هایش را به شدت به هم فشرد. نارسیسا گفت:این درست نیست دراکو اون با من پیمان ناگسستنی بسته بود و وقتی هم برای تلف کردن نداشت.بلاتریکس در حالی که با افسوس به دراکو نگاه می کرد گفت:این یه فرصت بزرگ بود تا بتونی خودتو به لرد سیاه نشان بدی... دست و پا چلفتی.نارسیسا گفت:بلا... ولی ناگهان در با صدای مهیبی منفجر شد و لوپین.تانکس.مودی و شکلبولت در استانه ی در ظاهر شدند و همزمان طلسم هایی را به طرف مرگ خواران فرستادند.مالفوی فریاد زد:لعنتیا... اوادا کداورا و به سرعت مبل را برگرداند و پشت مبل پناه گرفتند . لوپین نیز به همراه دیگر اعضای محفل پشت میزی پنهان شدند.لوپین فریاد زد : تسلیم شید این به نفع خودتون و در مقابل بلاتریکس گفت: باشه... حتما"... اینم پیام دوستی... اوادا کداورا. مودی گفت: باشه... استیو پی فای... رداکتور. در عرض چند ثانیه انواع طلسم های مرگ.. بیهوشی .. خلع سلاح و غیره در اتاق به پرواز درآمد... پتریفیکوس توتالیوس... اکسپلیارموس... دلتریوس... اوادا کداورا(از بغل گوش تانکس رد شد)... کراسیو.مالفوی فریاد زد: نارسیسا همراه دراکو از این جا به وسیله ی اپارات پیش لرد سیاه برو. دراکو فریاد زد: من می خوام این جا بمونم و حساب این عوضیا رو برسم.گفتم:بروووو....... نارسیسا من هواتو دارم.نارسیسا دست دراکو را گرفت و او را کشان کشان به سمت در برد. لوپین گفت: به اونا کاری نداشته باشید بذارید برن. استیو پی فای... ریداکتور(به کناره ی مبل برخورد و آن را منفجر کرد). مالفوی فریاد زد: بلا ما هم باید بریم... اوادا کداورا... تعداد اونا خیلی زیاد... کراسیو... اکسپلیارموس. بلا : باشه با شماره ی سه به سمت در می ریم... یک... دو... سه... حالا. هر دو با هم شروع به دویدن به سمت در کردند .طلسم ها پی در پی به سمت انها فرستاده می شدند. لوسیوس تقریبا به در رسیده بود که ناگهان صدای فریادی را از پشت سرش شنید. به سرعت برگشت و بلا را مشاهده کرد که بیهوش بر زمین افتاده است. با عصبانیت به سمت مودی برگشت و فریاد زد: آوادا کداورا... کراسیو... اکسپلیارموس. طلسم به مودی برخورد کرد و باعث شد که چوب دستیش چند متر ان طرف تر بر زمین افتاد. دیگر فرصتی برای تصمیم گیری نبود... نمی توانست بلا را نجات دهد پس به سرعت از خانه خارج شد. لوپین با شتاب به طرف در حرکت کرد اما ناگهان صدای ترق بلندی را شنید و در جای خود متوقف شد. مودی گفت: لا اقل یکیشون رو گرفتیم. سکوت بار دیگر برقرار شد... نویسنده: لرد ولدمورت -------------------------------------------------------------------------- نام:لرد ولدمورت نام کامل:تام مارولو ریدل سن:50 تاریخ تولد:1955/2/14 رنگ چشم: قرمز مو: ندارم ظاهر کلی : قامتی بلند و ترسناک با یک شنل سیاه و با دماغ و دستانی مار ما نند چوب جادو:از درخت بید و پر ققنوس . 11 اینچ.نرم و انعطاف پذیر علاقه: کشتن هری پاتر شغل: مرگ خوار توانمندیها: دفاع در برابر جادوی سیاه. اکلامانسی.چفت شدگی و... افتخارات:زندگیم همش افتخار بوده دوستان نزدیک:مرگ خواران گروه:اسلایترین لطفا" من در گروه اسلایترین قرار بدید. [size=small][color=006633]ویرایش شد!(دو پست پشت سر هم ممنوع!-دامبلدور)[/color][/size]


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۲۲:۰۳:۱۱

قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#7
این یه پیروزی بزرگ برای ما محسوب می شه...لرد سیاه واقعا خوشحاله . تمام قدرت اونا و تنها ترس ما دامبلدور بودو حالا فقط چند تا جوجه ساحره موندن که اسم خودشونو گذاشتن کارآگاه و شروع به خندیدن کرد. دراکو با عصبانیت گفت:اون مال من بود اسنیپ نباید می کشتش و مشت هایش را به شدت به هم فشرد. نارسیسا گفت:این درست نیست دراکو اون با من پیمان ناگسستنی بسته بود و وقتی هم برای تلف کردن نداشت.بلاتریکس در حالی که با افسوس به دراکو نگاه می کرد گفت:این یه فرصت بزرگ بود تا بتونی خودتو به لرد سیاه نشان بدی... دست و پا چلفتی.نارسیسا گفت:بلا... ولی ناگهان در با صدای مهیبی منفجر شد و لوپین.تانکس.مودی و شکلبولت در استانه ی در ظاهر شدند و همزمان طلسم هایی را به طرف مرگ خواران فرستادند.مالفوی فریاد زد:لعنتیا... اوادا کداورا و به سرعت مبل را برگرداند و پشت مبل پناه گرفتند . لوپین نیز به همراه دیگر اعضای محفل پشت میزی پنهان شدند.لوپین فریاد زد : تسلیم شید این به نفع خودتون و در مقابل بلاتریکس گفت: باشه... حتما"... اینم پیام دوستی... اوادا کداورا. مودی گفت: باشه... استیو پی فای... رداکتور. در عرض چند ثانیه انواع طلسم های مرگ.. بیهوشی .. خلع سلاح و غیره در اتاق به پرواز درآمد... پتریفیکوس توتالیوس... اکسپلیارموس... دلتریوس... اوادا کداورا(از بغل گوش تانکس رد شد)... کراسیو.مالفوی فریاد زد: نارسیسا همراه دراکو از این جا به وسیله ی اپارات پیش لرد سیاه برو. دراکو فریاد زد: من می خوام این جا بمونم و حساب این عوضیا رو برسم.گفتم:بروووو....... نارسیسا من هواتو دارم.نارسیسا دست دراکو را گرفت و او را کشان کشان به سمت در برد. لوپین گفت: به اونا کاری نداشته باشید بذارید برن. استیو پی فای... ریداکتور(به کناره ی مبل برخورد و آن را منفجر کرد). مالفوی فریاد زد: بلا ما هم باید بریم... اوادا کداورا... تعداد اونا خیلی زیاد... کراسیو... اکسپلیارموس. بلا : باشه با شماره ی سه به سمت در می ریم... یک... دو... سه... حالا. هر دو با هم شروع به دویدن به سمت در کردند .طلسم ها پی در پی به سمت انها فرستاده می شدند. لوسیوس تقریبا به در رسیده بود که ناگهان صدای فریادی را از پشت سرش شنید. به سرعت برگشت و بلا را مشاهده کرد که بیهوش بر زمین افتاده است. با عصبانیت به سمت مودی برگشت و فریاد زد: آوادا کداورا... کراسیو... اکسپلیارموس. طلسم به مودی برخورد کرد و باعث شد که چوب دستیش چند متر ان طرف تر بر زمین افتاد. دیگر فرصتی برای تصمیم گیری نبود... نمی توانست بلا را نجات دهد پس به سرعت از خانه خارج شد. لوپین با شتاب به طرف در حرکت کرد اما ناگهان صدای ترق بلندی را شنید و در جای خود متوقف شد. مودی گفت: لا اقل یکیشون رو گرفتیم. سکوت بار دیگر برقرار شد... نویسنده: لرد ولدمورت ------------------------------------------------------------------------ نام:لرد ولدمورت نام کامل:تام مارولو ریدل سن:50 تاریخ تولد:1955/2/14 رنگ چشم:قرمز مو:ندارم ظاهر کلی:قامتی بلند و ترسناک با یک شنل سیاه و با دماغ و دستانی مار مانند چوب جادو:از درخت بید و پر ققنوس.11 اینچ.نرم و انعطاف پذیر علاقه:کشتن هری پاتر شغل:مرگخوار توانمندیها:دفاع در برابر جادوی سیاه.اکلامانسی.چفت شدگی و ... افتخارات:زندگیم همش افتخار بوده دوستان نزدیک:مرگخواران گروه:اسلایترین لطفا" من را در گروه اسلایترین قرار بدید. ویرایش شد!(دو پست پشت سر هم ممنوع!-دامبلدور)


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۲۱:۵۴:۲۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۲۲:۰۰:۱۹

قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#8
این یه پیروزی بزرگ برای ما محسوب می شه...لرد سیاه واقعا خوشحاله . تمام قدرت اونا و تنها ترس ما دامبلدور بودو حالا فقط چند تا جوجه ساحره موندن که اسم خودشونو گذاشتن کارآگاه و شروع به خندیدن کرد. دراکو با عصبانیت گت:اون مال من بود اسنیپ نباید می کشتش و مشت هایش را به شدت به هم فشرد.
نارسیسا گفت:این درست نیست دراکو اون با من پیمان ناگسستنی بسته بود و وقتی هم برای تلف کردن نداشت.بلاتریکس در حالی که با افسوس به دراکو نگاه
می کرد گفت:این یه فرصت بزرگ بود تا بتونی خودتو به لرد سیاه نشان بدی... دست و پا چلفتی.نارسیسا گفت:بلا... ولی ناگهان در با صدای مهیبی منفجر شد
و لوپین.تانکس.مودی و شکلبولت در استانه ی در ظاهر شدند و همزمان طلسم هایی را به طرف مرگ خواران فرستادند.مالفوی فریاد زد:لعنتیا... اوادا کداورا و
به سرعت مبل را برگرداند و پشت مبل پناه گرفتند . لوپین نیز به همراه دیگر اعضای محفل پشت میزی پنهان شدند.لوپین فریاد زد : تسلیم شید این به نفع خودتون و در مقابل بلاتریکس گفت: باشه... حتما"... اینم پیام دوستی... اوادا کداورا. مودی گفت: باشه... استیو پی فای... رداکتور. در عرض چند ثانیه انواع طلسم های
مرگ.. بیهوشی .. خلع سلاح و غیره در اتاق به پرواز درآمد... پتریفیکوس توتالیوس... اکسپلیارموس... دلتریوس... اوادا کداورا(از بغل گوش تانکس رد شد)...
کراسیو.مالفوی فریاد زد: نارسیسا همراه دراکو از این جا به وسیله ی اپارات پیش لرد سیاه برو. دراکو فریاد زد: من می خوام این جا بمونم و حساب این عوضیا
رو برسم.گفتم:بروووو....... نارسیسا من هواتو دارم.نارسیسا دست دراکو را گرفت و او را کشان کشان به سمت در برد. لوپین گفت: به اونا کاری نداشته باشید بذارید برن. استیو پی فای... ریداکتور(به کناره ی مبل برخورد و آن را منفجر کرد). مالفوی فریاد زد: بلا ما هم باید بریم... اوادا کداورا... تعداد اونا خیلی زیاد...
کراسیو... اکسپلیارموس. بلا : باشه با شماره ی سه به سمت در می ریم... یک... دو... سه... حالا. هر دو با هم شروع به دویدن به سمت در کردند .طلسم ها
پی در پی به سمت انها فرستاده می شدند. لوسیوس تقریبا به در رسیده بود که ناگهان صدای فریادی را از پشت سرش شنید. به سرعت برگشت و بلا را مشاهده
کرد که بیهوش بر زمین افتاده است. با عصبانیت به سمت مودی برگشت و فریاد زد: آوادا کداورا... کراسیو... اکسپلیارموس. طلسم به مودی برخورد کرد و باعث
شد که چوب دستیش چند متر ان طرف تر بر زمین افتاد. دیگر فرصتی برای تصمیم گیری نبود... نمی توانست بلا را نجات دهد پس به سرعت از خانه خارج شد. لوپین با شتاب به طرف در حرکت کرد اما ناگهان صدای ترق بلندی را شنید و در جای خود متوقف شد. مودی گفت: لا اقل یکیشون رو گرفتیم.
سکوت بار دیگر برقرار شد...

نویسنده: لرد ولدمورت


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#9
نام:لرد ولدمورت نام کامل:تام مارولو ریدل سن:50 تاریخ تولد:1955/2/14 رنگ چشم: قرمز مو: ندارم ظاهر کلی : قامتی بلند و ترسناک با یک شنل سیاه و با دماغ و دستانی مار ما نند چوب جادو:از درخت بید و پر ققنوس . 11 اینچ.نرم و انعطاف پذیر علاقه: کشتن هری پاتر شغل: مرگ خوار توانمندیها: دفاع در برابر جادوی سیاه. اکلامانسی.چفت شدگی و... افتخارات:زندگیم همش افتخار بوده دوستان نزدیک:مرگ خواران گروه:اسلایترین لطفا" من در گروه اسلایترین قرار بدید.


قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#10
نام : لرد ولدمورت سن:50 تاریخ تولد:14/2/1955 رنگ چشم: قرمز گروه : اسلایترین مو : ندارم ظاهر کلی : لاغر و قد بلند با دماغ و دستانی مار مانند چوب جادو : دارای پر ققنوس ، 11 اینچ ، نرم انعطاف پذیر علاقه:کشتن هری پاتر شغل:قاتل توانمندیها:جادوی سیاه .چفت شدگی.اکلامانسی وهر چی فکر کنی محل زندگی:لیتل هنگلتون نام دوستان:مرگ خوار افتخارات:ایجاد وحشت.قتل اعضای محفل و... لطفا" منو در گروه اسلایترین قرار بدید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت. در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱ ۲۲:۴۸:۱۰

قدرت از آن من است .... هر کس مخالفت کند کشته میشود و هر کس وفادار باشد پاداش می گیرد .... به لرد سیاه بپیوندید !






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.