هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
#1
نام: آدالبرت
نام خانوادگی: وفلینگ
چوب جادو: چوب خاس با مغز موی دم تک شاخ و به طول 37 سانتی متر با قابلیت انعطاف پذیری بالا.
شغل: نویسنده کتب جادویی که بسیاری از آنها منبع آموزشی مدارس بزرگی چون هاگوارتز هستند.
گروه: گریفندور
ویژگی های ظاهری: موی کوتاه و مشکی به همراه ریشی بزی. چشم های عسلی و عینکی. قد حدود یک متر و هشتاد و سه سانتی متر و بینی نوک تیز و عقابی.
علاقمندی ها: تماشای کوییدیچ و مطالعه و موسیقی.
تاریخ تولد: 14 فوریه ی 1986
سوابق شغلی:
او در 19 سالگی به استخدام سازمان نظارت بر امور موجودات جادویی در آمد و تا سن 31 سالگی در این سازمان به فعالیت مشغول بود. اما چون علاقه ای به کار کردن در این سازمان نداشت استعفا داد و تا سن 63 سالگی به مطالعه و تحقیق در مورد ورد های جادویی و سحر و جادو پرداخت که یکی از آثار گرانقدر وی کتاب« نظریه های جادو » است که او در سن 52 سالگی آن را تدوین کرد. او به دلیل زحمات و تلاش های بی دریغ اش در 64 سالگی به سمت معاون وزیر در وزارت خانه منصوب شد و پس از 33 سال به وزارتخانه برگشت. وی در 75 سالگی برنده ی نشان مرلین درجه دو شد. اما دو روز قبل از اعلام برگزیدگان توسط یک فنجان گازگیر کشته شد.
ویژگی های اخلاقی:
کسانی که او را می شناسند معتقد بودند که او مردی منزوی و بداخلاق و گوشه گیر بود. و همه از تند خویی او شکایت داشتند اما وی در کار خود فردی فعال و کوشا بود به گونه ای که تشویق مافوقان خود را بر می انگیخت. او تا آخر عمر خود ازدواج نکرد و فقط یکبار و در سن 32 سالگی به دختری 23 ساله دلبست که عاقبت به او نرسید.

تایید شد!

در هافل‌پافل


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۸ ۲۳:۲۱:۳۲


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶
#2
هری با عجله از پلکانی که به کلاس هوریس اسلاگهورن منتهی می شد بالا رفت.
هرمیون شتابان او را دنبال کرد و گفت:
- هری تو باید حرف من رو گوش کنی اون کتاب خطرناکه. چرا نمی خوای دست از سرش برداری؟
رون که با یک دستش کیفش را نگه داشته بود و با دست دیگرش چوبدستیش را دوان دوان خود را به هرمیون رساند و گفت:
- هرمیون چرا اذیتش می کنی؟ اون کتاب هیچ مشکلی هم نداره. واقعا هم راهنمای خوبیه. چرا دست از سرش بر نمی داری؟
حالا هری قدم هایش را آرام تر کرده بود و رون و هرمیون هردو به او رسیده بودند. هرمیون گفت:
- تو هم مثل اون فکر می کنی؟ رون حالم ازت بهم می خوره.
رون که مانده بود چه عکس العملی نشان دهد تنه ای به هری زد و گفت:
- ببین چی کار می کنی؟ بابا از خیر اونم بگذر دیگه.
هری گفت:
- نمی شه. بدون اون معجون سازی منم دوباره مثل قبل می شه و آبروم جلوی اسلاگ می ره.
آنها به در کلاس رسیده بودند به همین دلیل حرف هایشان را قطع کردند و وارد کلاس شدند.
اسلاگهورن گفت:
- دیر اومدید بچه ها.
هری با عجله گفت:
ببخشید قربان.
اسلاگ با شادی جواب داد:
- اشکال نداره بیاید داخل.
آنها با ناراحتی و شتابان در کنار یکدیگر نشستند.
اسلاگهورن رویش را به سمت بچه ها کرد و با خوشحالی گفت:
- خب بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه. امروز می خوایم یک معجون کوچولو موچولو با مزه درست کنیم. هرکی خوب تر از همه درست کنه پنجاه امتیاز به گروهش اضافه می کنم.
این حرف هوریس باعث شد تا سرو صدای بچه ها از هیجان بلند بشه.
هری کتاب شاهزاده رو باز کرد و آماده شد تا برای اولین بار از راه انجام درست تکالیف به گروهش امتیاز اضافه کند. رون در حالی که با حسرت او را نگاه می کرد رویش را به سمت اسلاگ برگرداند که با خوشحالی به حرفش ادامه می داد:
- بچه ها برای ساختن این معجون نیازی به کتابتون ندارید چون دستور عملش رو خودم کشف کردم. اسم این معجون ، معجون تغییر رنگ زبان هست. بامزه است نه؟ دوست دارم ببین که چه طوری زبونتون به رنگ سبز و نارنجی در میاد.
هری دیگر صدای قهقه های اسلاگهورن را نشنید که از شوخی بی مزه ی خودش خوشحال شده بود ، بلکه قیافه ی هرمیون را دید که بیش تر از همیشه از خود راضی به نظر می رسید. رویش را به سمت رون کرد و دید که او هم قیافه اش - به دلیل پنهان کردن خنده - احمقانه شده است و زیر لبی به او می گوید که این بار بدشانسی آورده است.
با عجله دستور عمل معجون احمقانه اسلاگ را نوشت و در جواب هوریس که برای او آرزوی موفقیت میکرد لبخند مصنوعی ای زد و رویش را به سمت هرمیون کرد و گفت:
هرمیون ببینم ... می تونی کمکم کنی؟
--------------------------------------------
ببخشید خواستم بگم که من یک ماه پیش در تاپیک بازی با کلمات پست زدم. ممکنه که دیر پیدا بشه. در هر حال ببخشید.


تایید شد! لطفا برای انتخاب گروه (در صورتیکه شخصیت انتخابی در کتاب گروه مشخصی نداره) به انجمن ایستگاه کینگزکراس، تاپیک راهنمای انتخاب گروه برو. موفق باشی


ویرایش شده توسط آدالبرت وفلینگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۵ ۱۵:۱۲:۵۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۵ ۱۸:۱۴:۳۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
#3
کریچر - کمک - مخفی - ضعف - گرفتار - سفید - سرعت - دیر - مهتاب - خونریزی

شب مهتابی و روشنی بود. ساعت میدان شهر زمانی دیر تر از نیمه شب را اعلام کرد و یک بار به صدا در آمد. در آن ساعت خیابان های شهر خلوت بود اما در گوشه ای تاریک و مخفی از آن شهر بزرگ کسی با ضعف و خستگی کمک می خواست. کریچر با چهره ای سفید و رنگ پریده گرفتار دردسر بزرگی شده بود. درست نمیدانست چه اتفاقی افتاد که چندین مرگخوار با سرعت به او واربابش حمله کردند. کریچر با چشم های خودش دید که اربابش را کشتند و اکنون او با خونریزی شدیدش تنها ساعاتی فرصت داشت. احتمالا صبح بدون او آغاز می شد. پس زندگی را بدرود گفت.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آدالبرت وفلینگ در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۹ ۶:۲۵:۵۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۲ ۱۷:۱۹:۲۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.