هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۱۰ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷
#1
بیلیـوس ویزلی
جنسیت: مـرد
سن: 89 سال
گروه: گریفیندور
همسر: ندارد
بستگان: عموی آرتور ویزلـی
ظاهر (جوانـی):
موهای قرمـز، فرق از سـمت چپ
ظاهر (میانسالی):
بی مو در جلوی سر، موهـای پشت سفید
چوبدستی: موی دم تسترال، انعطاف ناپذیر، 21 اینچ
جارو: نیمبـوس 1948
کوییدیـچ: مهاجم
علاقه مندیـها: پیشگوئی و خرافـات
معرفی کوتاه: عموي رون ويزلي كه بعد از ديدن طالع نحس 24 ساعته مرده است

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۱ ۱۱:۳۰:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
#2
آلبوس دامبلـدور باید از پس امتحانِ سخت برمی آمد. بعد از به صدا در آمدن کلاه گروه بندی، با غـرور به سمت دوستـش گلرت در میان پرچمهای قرمز گروه گریفیندوررفت. او از انتخاب هاگوارتز خوشحال و به آینده امیدوار بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۱ ۱۱:۲۱:۳۸


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
#3
سکوت همه جای هاگوارتز رو فرا گرفته بود با تردید هر چند لحظه یک بار به علامت، نگاهی از زیر چشم می انداخت و هر بار محکم تر لبه ی پنجره رو چنگ میزد.
بعد از چند دقیقه با یک حالت گیجی شروع به قدم زدن کرد
و ناگهان فهمید که احضار شده. رو به پنجره ایستاد مکثی کرد و میشد انعکاس علامت شوم رو توی چشم هاش دید.
به سرعت شروع به حرکت کرد.

تغییر صحنه
حیاط هاگوارتز
تمام بچه ها سراسیمه توی حیاط جمع شده بودن اما این بار هیچ کس از جای خودش نمیتونست تکون بخوره! به آسمون خیره شده و با حیرت علامت شوم رو نگاه میکردند.
در این صحنه اسنیپ پشت سره همه ی بچه ها ظاهر میشه و میبینه که اصلا از اونجا نمیتونه بدون جلب توجه به جنگل بره. تصمیم میگیره برگرده و ناگهان پرفسور مک گونگال رو جلوی خودش میبینه
مک گونگال با نگاهی مشکوک به اسنیپ ازش میپرسه
-فکر میکنی دستور جدید چیه؟
-نمیدونم اما خوب میدونم که میخوام تمومش کنم.
مک گونگال با نگاهی سرد-فکر نکنم بتونی تو تو خیلی ضعیف شدی.
اسنیپ در حالی که انعکاس چراغ ورودی سرسرا برق اشک رو توی چشم هاش مشخص میکرد با انزجار گفت
-با مرگ اون من دوباره قدرت میگیرم.
در همون لحظه از سمت چپ صدایی گفت
-بهتر نیست فعلا اوضاع رو آوم کنیم و بعد در این باره همگی مشورت کنیم؟
صدای دامبلدور بود که به سمت اون ها قدم بر میداشت و چشم هاش مثل همیشه آروم و مطمئن بود اما دیگه از لبخند گرمش خبری نبود.
به سرعت تمام استاد هاو مسئولین با آرایش خاصی بچه ها رو به سمت خوابگاه ها هدایت میکنن اما برای حفظ امنیت پسری که نجات یافت و دو تا ازدوست های نزدیکش رو از بقیه ی بچه ها جدا میکنن.

تغییر صحنه
در میان درختان جنگل ممنوعه
اسنیپ با قدم هایی که ترس رو میشد از نا متعادل بودنشون حدس زد در حال حرکت بود.
نقشه ی خوبی داشتن.
بالاخره به محلی که قرار بود اونجا جمع بشن رسید
تا متوجه ورود اسنیپ میشن همگی به سمت اون برمیگردند
صدای مالفوی که با عصبانیت خاصی میگه
-خیلی دیر کردی اسنیپ. زود باش! این رو بگیر. باید عملیات رو شروع کنیم.
و تا سعی میکنه نقشه رو از زیر شنلش در بیاره
نور سبزی از پشت یکی از بوته ها به سمت اسنیپ روانه میشه و اسنیپ با چشمانی باز به روی زمین می افته
همه ی مرگ خوار ها به سمت محل نور چوب هاشون رو نشانه میرن و میبینند که ساحره ی مغرور با موهای موج دار خود از پشت بوته ی نسبتا بلندی ظاهر میشود.
مالفوی با ترس
- بلا چیکار کردی؟ تو اسنیپ رو کشتی! چرا این کارو کردی؟!
بلاتریکس لسترنج با بی اعتنایی گفت: اون یه خائن بود الآن همه ی اعضای محفلشون نزدیک اینجان. سریع تر باید حرکت کنیم. لرد دستور دادن که نقشه عوض شده، باید برگردیم.
ناگهان صدای خش خش پای چند نفر از پشت درخت ها به گوش میرسه.
بلاتریکس در حالی که لبخند میزند و به جنازه ی اسنیپ نگاه میکند: رسیدند.
و باحرکت در تاریکی درختان پنهان شدند.

تایید شد!!


ویرایش شده توسط اینیگو ایماگو در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۱ ۰:۵۹:۵۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.