هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷
#1
دينگ!!

تدي:جيمز برو اون درو باز كن من دستم بنده دارم چمدون ميبندم.
جيمز:گابر برو اون درو باز كن من دستم بنده دارم چمدون ميبندم.
گابر:فليت برو اون درو باز كن من دستم بنده دارم چمدون ميبندم.
فليت:...... !اي نامردا اينا ديوار كوتاه تر من پيدا نكردن !! هعيي !!

فليت ويك با غرولند بلند ميشه درو باز ميكنه و با دو تا بچه كوچولو مواجه ميشه كه با حالت مظلومانه اي بهش نگاه ميكنن.()

فليت ويك:ها چيه ؟! توپتون افتاده تو حيات پشتي ؟! اب نبات ميخواين ؟! زود باشين كارتونو بگين كار دارم .
بچه ها در گوش هم يه سري مشورت ها ميكنن و ناگهان مشغول انجام يه سري عمليات كونگ فو ميشن و يه نشون از توي جيبشون در ميارن.

بچه اولي:اين نشان مخصوص هميار كاراگاهانه وزارته احترام بگذاريد.

فليت كه ميبينه پاي وزارت در ميونه سريع ميفته رو زمين و تعظيم ميكنه ، تدي و جيمز و گابر هم سريعا پايين ميان و با ديدن اين صحنه اونا هم شروع به تعظيم كردن ميكنن.

===چند دقيقه بعد===

يه كاسه ميوه جلوي هميارهاي كاراگاهان وزارت گذاشته شده و اونا دارن ميلومبونن.

بچه دومي:شما كسي به اسم استرجش پادمور ميشناسين.
ملت محفلي:بله چطور مگه؟!
بچه دومي:اين شخص به طرز مشكوكي از چند پست قبل به اينور گم شده و شما مظنون به ربودن اين شخص هستيد.
ملت محفلي:


===همان زمان زير زمين محفل===

استرجس:

===فلش بك==>

استرجس تلفن رو برميداره و چند شماره ميگيره.

_دفتر كاراگاهان وزارت ؟! ببخشيد يه عده منو ... چيزه يعني استرجس پادمور رو ربودن خواهشا سريع بريد دستگيرشون كنين ، تد ريموس لوپين ، جيمز سيريوس پاتر و فليت ويك از مظنون اين قضيه هستن.

===پايان فلش بك==>

استرجس:تا اونا بيان رفع اتهام كنن من غذامو درست كردم و همه چي تموم شده و اونا مهلت سه روزشونو از دست دادن


ویرایش شده توسط بيدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۹ ۲۰:۴۷:۱۵
ویرایش شده توسط بيدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۹ ۲۰:۵۰:۴۱
ویرایش شده توسط بيدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۰:۱۷:۴۵

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۰۵ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷
#2
نام: بیدل آوازه خوان ( Beedle the Bard )

گروه: راوانكلاو

توضيحات كوتاه شخصيت:

نویسنده شناخته شده و معتبر داستان های کودکانه شامل «فواره خوشبختی محض»، «جادوگر و دیگ یه لنگه پا»، «خرگوش زبل و دندون لقش» و «افسانه سه برادر».

منبع:فرهنگنامه هري پاتر سايت جادوگران.

داستان سه برادر بيدل اوازه خوان به هري پاتر و دوستانش براي تصاحب يادگاران مرگ كمك زيادي كرد .
بيدل جادوگر مي خواره اي بود كه بيشتر عمرش را در كافه هاي اطراف هاگزميد گذراند ، داستان هاي او شهره خاص و عام هستند.


__________

من حدود يكي دو سال پيش يه شناسه ورنون دورسلي داشتم كه حدودا يك ماه باهاش توي رول فعال بودم ، اما بعد به دلايلي مدتي نتونستم ازش استفاده كنم و خود به خود از ايفاي نقش خارج شد .


تاييد شد.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱۰:۳۴:۰۳

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۰۲ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷
#3
نكته كنكوري: من رون و جيني رو در سنين بزرگسالي در نظر گرفتم ، يعني زماني كه صاحب بچه شده اند .

____

_من امسال مچ پاپا نوئل رو ميگيرم .. من امسال مچ پاپا نوئل رو ميگيرم .

رز ويزلي در حالي كه چوب كبريت لاي پلك چشمهاي خود قرار داده بود تا به خواب نرود روي پله هاي ته راه رو نشسته بود و به قصد گرفتن مچ پاپانوئل در هنگام پخش هدايا به شومينه رو به رويش كه با انوع و اقسام جوراب ها تزيين شده بود خيره نگاه ميكرد.
ناگهان سايه اي در سياهي حركت كرد ، رز با كنجكاوي از محل اختفايش بيرون امد و به محلي كه چشمانش حركت را تشخيص داده بودند نزديك تر شد ، سايه به سمت شومينه حركت كرد و جعبه هايي را كه در دست داشت كنار درخت سرو كريسمس گذاشت و بعضي از انها را نيز داخل جوراب هاي متصل به شومينه انداخت.
رز خوشحال از اينكه مچ پاپانوئل را گرفته با سرعت به سمت او شيرجه رفت و خود را روي اون انداخت ، شدت اين ضربه به حدي بود كه هر دو انها نقش بر زمين شدند ، رز سريع چوبدستي اش را بالا اورد و نفرين لوموس را اجرا كرد و نور ان را روي صورت پاپانوئل انداخت .

رز ويزلي: اين كه باباي خودمه !! پس پاپانوئل تو بودي بابا !!؟
رون در حال كه از خجالت سرخ شده بود گفت : دخترم اروم تر حرف بزن بقيه بيدار نشن ، اين قضيه بايد مثل يه راز بين خودمون بمونه ، كسي نبايد بفهمه من پاپانوئلم ، تو نبايد به كسي هيچ حرفي بزني .
رز:بابا من از اولشم ميدونستم تو پاپانوئلي من بهت افتخار ميكنم و بهت قول ميدم اين مسئله بين خودمون بمونه !!
رون:پس حالا بهتره بري بخوابي عزيزم ، فردا صبح اين كادو هاي خوشگل رو باز ميكنيم.

رز با خوشحالي به سمت اتاق خوابش حركت كرد و رون از فرط اسودگي نفس عميقي كشيد .

صبح روز بعد

رون چند تا جعبه كادو در دستش گرفته بود و با خوشحالي به سمت ميز صبحونه كه همه افراد خانواده نظير هري ، جيني ، هرميون ، جيمز سيريوس ، البوس سورس و رز حاضر و اماده پشتش نشسته بودند حركت ميكرد كه ناگهان زنگ در به صدا در امد.
جيني:من درو باز ميكنم ، تو بهتره كادوي بچه ها رو بدي .
جيني به سمت در رفت و بعد از باز كردن ان با ديدن صحنه روبروش ناگهان دچار شوك شد.
جيني : رون بهتره بياي يه نگاهي به اينجا بندازي !!
رون در حالي كه هنوز جعبه كادو ها توي دستش بود تغيير مسير ميدهد و به سمت در ميرود و وقتي منظره پشت در را ميبيند او هم مثل جيني شوكه ميشود .
صف طويلي از بچه هاي جادوگر پشت در تشكيل شده و همگي با شعار پاپانوئل ما كادو ميخوايم ، پاپا نوئل ما كادو ميخوايم رون را صدا ميزنند.
بچه ها با ديدن جعبه هاي كادو در دست رون اختيار از كف ميدهند و به سمت او شيرجه ميزنند.
رون در حالي كه زير وزن بچه ها در حال له شدن است ، ميگويد : رز !!! تو چطوري به اين سرعت اين خبرو همه جا پخش كردي ؟!!! انگار قرار بود بين خودمون بمونه.
رز:اخه نتونستم جلوي خودمو بگيرم و به بچه ها نگم كه باباي به اين معروفي دارم


عالي بود دوست عزيز! شما تاييد شديد. لطف كنيد اگه شناسه ديگه اي داشتيد، اعلام كنيد! موفق باشيد!


ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱:۱۴:۳۱
ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱:۱۷:۴۲
ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱:۱۹:۴۷
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۹:۲۱:۱۳
ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۹:۲۱:۵۳
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۹:۳۱:۴۸

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷
#4
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

_____________

هري تا جايي كه ميتوانست روي جارو خم شده بود و دستش را براي گرفتن اسنيچ دراز كرده بود ، انگشتانش كمتر از چند سانتيمتر با گوي طلايي رنگ فاصله داشتند كه ناگهان ..
بلاجر قهوه اي رنگي محكم به دستش برخورد كرد و تعادل او را به هم زد ، هري پس از چند بار متوالي چرخيدن به دور خودش روي زمين سقوط كرد.
دوستانش با عجله فرود امدند و دور او حلقه زدند ،در همين لحظه فرياد شادي مالفوي به گوش رسيد معلوم بود كه اسنيچ را گرفته است ، هري نگاه شرمگينانه اي به دوستانش انداخت و بعد از زور درد اسمان آبي و زيبا در سياهي چشمانش گم شد و از هوش رفت.


سلام....تایید شد! کارگاه نمایشنامه نویسی در انتظار شماست!


ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۱۶:۳۴:۲۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۲۲:۵۴:۱۰

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.