مرگخواران یکی یکی و دوتا دوتا و دلِی دلِی کنان به سمت کارگاه راه افتادند که با بوی سوختگی ای مواجه شدند که از پشت سر به مشام می رسید. با مشاهدۀ شعلۀ آتشی که لرد سیاه برای راه انداختنشان پشت سر هرکدام شعله ور کرده بود، به سرعت رداهای درحال سوختنشان را خاموش کردند و به سمت کارگاه دویدند.
داخل کارگاهتمام کارگاه مملو از گرد و خاک و تارهای عنکبوت بود و جعبه های خالی چوبدستی که به طور خشونت باری درهم شکسته و روی هم ریخته شده بودند، آه از نهاد مرگخواران بلند کردند. مونتگومری بیلش را به دیوار تکیه زد و درحالیکه سرش را به دستۀ بیل می کوبید با عصبانیت گفت:
- نامردا هم طرفو کشتن، هم چوبدستیاشو از بین بردن، هم لااقل نذاشتن جسدش بمونه که من دفن کنم و دلم به یه چیزی خوش باشه تو این جزیرۀ بی در و پیکر.
بلاتریکس که کمبود کروشیو را به شدت احساس می کرد و مانند معتادین ِ درحال ترک، به خود می پیچید غرید:
- نکنه انتظار داشتی جسده بعد از چند ماه هنوزم سالم بمونه؟ حتی اگه دفنش نکرده بودن تا حالا پوسیده بود!
ایوان درحالیکه خارش موهایش به شدت شروع شده بود، همچنان که ناخن هایش را در پوست سرش فرو می برد و آن را به شدت می خاراند، نظر داد:
- حالا میشه چوبدستیا رو تعمیر کرد؟
نگاه سرد لرد تنش را لرزاند. لرد سیاه به سردی پرسید:
- تو اینجا اصولا اثری از چوبدستی، چه شکسته و چه سالم، می بینی؟
ایوان:
-
آنتونین:
- به نظرم چوبدستیا رو یه جا تو حلق طرف فرو کردن، بعد یکیشونو شکوندن و تو دماغش فرو کردن و همین یکی جلوی نفس کشیدنشو گرفته و مرده!
نارسیسا:
- ایول آنتونین. واسه این فکر محشرت از کسیم کمک گرفتی؟
آنتونین:
- نه عزیز! همش از هوش و ذکاوت خودم بوده.
نارسیسا:
-
مورفین با تمام انرژی ای که می توانست در خود جمع کند، قیافۀ متکبرانه ای به خود گرفت:
- غشه نخورین. بشت اول مهمون خودمین. ولی واشه دفه های بعد مشرفتون باهاش به من پول بدین. اونم ژیرینگی!
روفوس که هنوز بقایای رفتار کارآگاهانه را در خود حفظ کرده بود، در میان آثار درگیری باقیمانده از زمان مرگ چوبدستی ساز کند و کاوی کرد و ناگهان فریاد کشید:
- ارباب! فهمیدم! اینجا یه دسته موی قرمزه که نشون میده یه آدم موقرمز اینجا بوده و همه چی رو به هم ریخته. یه مقدارم معجون مرکب پیچیده روی زمین اینجا ریخته شده. منتها نمی تونم بفهمم از روی مو یا ناخن چه کسی ساخته شده. باید یه جوری بفهمیم کی اومده اینجا رو به هم ریخته و چرا چوبدستی سازو کشته و اصولا چوبدستیا رو چیکار کرده؟
لرد سیاه:
- تو چی گفتی؟ باید بفهمیم؟ تو به اربابت گفتی باید؟
روفوس:
-