نام و نام خانوادگی:کاساندرا وابلاتسکی
گروه:گریفیندور
سن:اصولا خانوما سنشونو نمیگن!...ولی خب هجده و سال و چند ماه(لطفا نپرسید چند ماه!)
ویژگی های ظاهری:عکسم که هست!
توضیحات اضافی:نویسنده ی مشهوری هستم که البته بهترین کتابی که تا حالا از من به چاپ رسیده کتاب "روشن بینی آینده" است که به چاپ هزارو پنجاه و دومش رسید.برخلاف ظاهرم کاملا جدی هستم!!...خیلی به ظاهرم اهمیت می دهم و تقریبا هر روز رنگ موهایم را تغییر می دهم!...بعد از ظاهرم که از همه چیز مهمتر است شغلم برایم اهمیت دارد و دیگر هیچ!

تایید شد!

هوا به شدت سرد بود و باد تندی می وزید هری در حالیکه زیر شنل نامریی پنهان شده بود با عجله صفحات کتاب را ورق می زد و به دنبال مطلبی در مورد آن علامت شوم می گشت در آن لحظه بود که نبودن هرمیون خیلی خوب احساس شد و هری آهی از روی حسرت کشید!با عصبانیت کتاب را بست و اژدهای روی جلد کتاب خرناسی کشید.
هری با سرعت به طرف ایستگاه دوید و در نهایت یاس متوجه شد که از قطار هاگواتز جا مانده.
از شدت ناراحتی می خواست سرش را به دیوار رو به رویش بکوبد که ناگهان رون را در حالی که جاروی پرنده در دستش بود و لبخند می زد دید!



تایید شد!

نام و نام خانوادگی:کاساندرا وابلاتسکی
گروه:گریفیندور
سن:اصولا خانوما سنشونو نمیگن!...ولی خب هجده و سال و چند ماه(لطفا نپرسید چند ماه!)
ویژگی های ظاهری:عکسم که هست!
توضیحات اضافی:نویسنده ی مشهوری هستم که البته بهترین کتابی که تا حالا از من به چاپ رسیده کتاب "روشن بینی آینده" است که به چاپ هزارو پنجاه و دومش رسید.برخلاف ظاهرم کاملا جدی هستم!!...خیلی به ظاهرم اهمیت می دهم و تقریبا هر روز رنگ موهایم را تغییر می دهم!...بعد از ظاهرم که از همه چیز مهمتر است شغلم برایم اهمیت دارد و دیگر هیچ!

لطفا قوانین ایفای نقش رو مطالعه کنید.