هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (hazrati_pardis@yahoo.com)



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲
#1
نام: گادلوت امریک
لقب: ابر قدرت
گروه:اسلایترین
ویژگی های ظاهری: ظاهر سرد و خشک و خشن و با چشمان و شنلی سیاه
استعداد: به وجود آوردن افسون های مختلف و جادو کردن بدون چوبدستی
چوب دستی: از درخت یاس کبود و مغز آن ریسه ی قلب اژدها
علایق: مطالعه و نوشتن کتاب های گوناگون



شخصیتی که انتخاب میکنید باید یک شخصیت ( کرکتر) واقعی کتاب های هری پاتری باشد . از این لیست یک شخصیت آزاد رو انتخاب کنید .


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۲ ۱۶:۰۲:۱۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#2
نام: سوروس اسنیپ
لقب: شاهزاده دورگه
گروه: اسلایترین
مدرس درس دفاع در برابر جادوی سیاه و معجون سازی
ویژگی های ظاهری: ظاهر سرد و خشک و خشن و با چشمان و شنلی سیاه
مادرم آیلین پرنس یک ساحره و پدرم توبیاس اسنیپ یک مشنگ غیر جادوگر
استعداد: به وجود آوردن افسون های مختلف و جادو کردن بدون چوبدستی
چوب دستی: از درخت یاس کبود و مغز آن ریسه ی قلب اژدها
علایق: مطالعه و نوشتن کتاب های گوناگون



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این شخصیت گرفته شده.
لطفا از لیست شخصیت ها، یک شخصیت گرفته نشده را انتخاب کنید و اینجا معرفی کنید.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۱۶:۵۹:۵۱


پاسخ به: بهترین ایده (پدید آورنده بهترین تاپیک)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#3
فقط دلورس آمبریج!!!!!



پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#4
من نویسنده بهتر از مورفین گانت نمیشناسم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#5
هوا کم کم داشت تاریک می شد و آلبوس از دور خانه متروکه و خرابه گانت ها رو می دید. جلوی در خانه رسید. خانه
آنقدر تاریک بود که هیچ چیزی در آنجا دیده نمی شد.
آلبوس چوب دستی اش را درآورد و گفت:« لوماس. حالا چطور از این خانه پر از تله انگشتر را پیدا کنم، واقعا که سخت
است.
پروفسور هوریس اسلاگهورن استاد معجون سازی علاقه زیادی به وسایل خانگی داشت به همین دلیل برای این که
بتونه از دست مرگخواران در امان باشه خودش رو به یک تخت تبدیل کرده بود. دامبلدور فهمید که اون تخت وارونه کار
هوریس میتونه باشه ؛ نزدیک تخت شد و چوب دستی اش رو به تخت زد.
هوریس به سرعت از تخت بیرون اومد و گفت: آلبوس! چی باعث شد بیای این جا؟ می دونی که انجا خیلی خطرناکه!
آلبوس: رفیق قدیمی معجون سازی ما انجا چه کار می کنه؟ حتما از دست مرگخواران به این وضع افتادی، درسته؟
هوریس:بله، اونا چند ساله که می خوان من رو جذب گروه پلید خودشون بکنن؛ ولی نگفتی تو اینجا چه کار می کنی؟
آلبوس:هوریس یادت میاد ولدمورت روحش رو به هفت قسمت تبدیل کرد؟
هوریس:آره،خوب نکنه می خوای بگی پیداشون کردی!
آلبوس:درست حدس زدی، ولی باید بگم فقط یکی از روح ولدمورت رو پیدا کردم؛ اما نمی دونم اون کجای این خونه می تونه باشه!!!
ناگهان، نوری که از چوب دستی دامبلدور می درخشید، به انگشتری که کف زمین افتاده بود برخورد کرد و انعکاس آن
به چشم هوریس خورد.
هوریس به سرعت گفت: آلبوس! اونجا رو نگاه کن ، یک انگشتر قدیمی و ارزشمند یاقوت؛ اونو می بینی آلبوس؟
آلبوس: آه دوست من!!! تو بهترین دوست من هستی.
آلبوس خم شد تا انگشتر را بردارد اما تا دست او به انگشتر خورد بیش از پنجاه مرگخوار خانه را محاصره کردند و از هر
طرف به خانه حمله می بردند.
دامبلدور به سرعت گفت: هوریس دستتو بده من باید از اینجا بریم اونا نباید بفهمن که ما انگشتر رو برداشتیم.
سپس هردوی آن ها از آن جا رفتند و خانه نیز به آتش کشیده شد.
___________________
اولا به اون تکه ی روح هورکراکس می گن!
دوما،حضور هوریس کمی عجیب بود.برای خواننده سوال پیش میاد چرا هوریس بین اون همه خونه خوب،خونه ی متروکه ی مشنگ نشین گانت رو انتخاب کرده!خوب بود توضیح می دادین.
بهتره در تمام پست یا لحنتون محاوره ای باشه یا کتابی و عوض نشه.در کل خیلی جای کار داشت
.با وارد شدن به ایفا بیشتر روی مهارت نمایشنامه نویسیتون کار کنین.

تائید شد!



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۱۵:۱۴:۴۳


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲
#6
ما هم به دلورس آمبریج رای می دهیم

پیوست:



jpeg  ل.jpeg (7.13 KB)
34860_51b3946667de2.jpeg 251X201 px


ویرایش شده توسط hazrati_pardis@yahoo.com در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۰:۰۰:۳۰
ویرایش شده توسط hazrati_pardis@yahoo.com در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۹ ۰:۰۱:۳۰


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲
#7
سلام به همگی
این نمایشنامه یه جورایی به عکس مربوط میشه ولی فوق العاده آموزنده است امیدوارم از اون لذت ببرید.......

روزی روزگاری پسر جادوگر جوان خوش قیافه، ثروتمند و با استعدادی بود که متوجه شد هرکس که عاشق می شود از خود بی خود می شود و خودش را به آب و آتش می زند.
او از کودکی در محیطی بی عاطفه و خیانت بزرگ شده بود و هرگز طعم عشق را نچشیده بود. از این رو برای این که
هیچ وقت عاشق نشود این فکر به ذهنش رسید که خودش را با جادوی سیاه پلید کند.
روزی وقتی که در یک زمین بازی مشغول تفکر بر این بود که چگونه جادوی سیاه را اجرا کند دخترکی زیبا را دید که مشغول بازی بود. او آنقدر جذب نگاه دخترک زیبا شد که به کلی یادش رفت که به چه چیزی فکر می کند. :pretty:
آن دختر زیبا با گلی که دست داشت به سمت آن پسر نوجوان آمد.
آن پسر نوجوان که مات چهره ی زیبای دخترک شده بود به طور عجیبی مهر آن دختر به دلش افتاد.
پسری که هرگز عشق را درک نکرده بود به این نتیجه رسید که عشق از محبت به دست می آید.
او که در زندگی اش، هیچکس به محبت نکرده بود حتی پدر و مادرش دریافت که چرا به این روز افتاده است.
بله، سوروس و لیلی. آن ها تا چند سال با عشق زندگی کردند و قصد ازدواج با هم را داشتند که شخصی پیدا شد که از سوروس با استعدادتر ولی قدرتمندتر نبود. او جیمز پاتر بود که خود را برای لیلی با خلاقیت های گوناگون خودنمایی می کرد که بالاخره موفق شد او را از چنگ سوروس دربیاورد.
سورس از همان موقع ضربه شدید روحی خورد و تا پایان عمر خود لباس سیاه به تن کرد و هرگز لبخند در لبانش دیده
نشد......
جیمز وارد اتاق سوروس شد وگفت: سوروس از این که لیلی میخواد با من ازدواج کنه ناراحتی؛خوب باید ناراحت باشی چون لیلی بهترین ها رو انتخاب می کنه.
سوروس گفت:همین حالا از اتاق من برو بیرون وگرنه.......
جیمز گفت:وگرنه چی؟ میخوای با من بجنگی خوب بجنگ،ببینیم کی پیروز میشه.
سوروس چیزی نگفت چون می دونست اگه جیمز زخمی بشه این لیلی که ناراحت میشه به خاطر همین برای این که معشوقش را ناراحت نکند با رقیبش مبارزه نکرد.
جیمز گفت:چرا ساکتی نکنه میترسی؟ تو از همین حالا منظورت رو رسوندی که من از تو قدرتمندترم. از همین حالا من بهترین دانش آموز این مدرسه هستم نه تو.
سوروس خودش هم می دانست که از جیمز بهتر است اما به خاطر لیلی چیزی نگفت و از آنجا رفت.


__________________
خب، اگه هدف رول طنز بودهٰ یا اصلا کلا رول یا همون نمایشنامه بوده، باید بگم که شما بیشتر کتاب نوشتید. - در نمایشنامه نویسی از توصیف های زیاد و فضاسازی باید اجتناب بشه. با یه حد متعادلی باید توصیف در خصوص رفتار شخصیت ها نوشت و در مورد محیط حاکم بر رول شما فضاسازی کرد. دقیقاً به حدی باشه که خواننده رول شمارو کلافه نکنه. دیالوگ هاتون خیلی حالت کودکانه داشت و اصلا خواننده رو جذب نمیکنه. وقتی شلکلک های طنز اضافه می کنید به انتهای دیالوگ شخصیت ها، انتظار میره دیالوگ هم متناسب با اون شکلک یک طنز عامینه خودمانی داشته باشه. اینجا رولینگی نمی نویسیم. توی ایفای نقش با شخصیت های و فضای جادویی داستان های رولینگ به شکل خودمانی و تا حدودی ایرانی شده، بازی می کنیم، می خندیم و لذت می بریم. اون نوشته های وفادار به رولینگ بیشتر فن فیکشن هستن که جاشون در انجمن فن فیکشن هستش.
حالت آموزنده رول شما هم که فرمودید، بیشتر حالت آموزنده برای کودکان سه ساله داشت. - اگه میخواین مسائل آموزنده به رول خودتون در ایفای نقش سایت اضافه کنید بعداً، باید بگم که به نفع شماست تا از مسائل روزمره ای که در اطراف تون رخ میده استفاده کنید و اونها رو در قالب رول طنز به انتقاد بکشید و سرزنش کنید. مشکلات نگارشی خاصی نداشتید. ولی خیلی جای کار روی سوژه و دیالوگ ها دارید. امیدوارم با ورود به ایفای نقش بهتر بشه که قطعاً میشه.
تایید شد.



ویرایش شده توسط hazrati_pardis@yahoo.com در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۹ ۲۳:۱۵:۴۴
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۱۰ ۱۱:۳۳:۲۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.