(مربوط به تصویر شماره 9)
پروفسور دامبلدور در دفتر خود نشسته بود و به اتفاقات اخیر فکر میکرد. اتفاقاتی که توسط لرد ولدمورت به وجود آمده بودند، به قتل هایی که انجام داده بود چه بر روی افراد ماگل و چه جادوگران.
ناگهان پروفسور مک گوناگال بدون در زدن وارد شد .
مک گوناگال: آلبوس آلبوس ... جیمز پاتر ..لیلی پاتر ...آه خدااای من هری کوچولو!
دامبلدور: اروم باش مینروا اروم حالا درست بگو چیشده؟
مک گوناگال: شایعه شده که..
دامبلدور: که چی؟
مک گوناگال: که توسط ولدمورت کشته شدن.
دامبلدور: یا عیسی مسیح!!!
اشک در چشمهای آبی دامبلدور حلقه زد تمام خاطرات محفل با جیمز و لیلی جلوی چشمهاش آمد دستی به چشمهایش کشید و گفت :امیدوارم فقط یه شایعه باشه ، گرچه خودش هم از این حرف اطمینان کامل نداشت چون ولدمورت بارها علیه خانواده پاتر اقدام کرده بود.
دامبلدور: اون نامه توی دستت از طرف کیه مینروا؟
مک گوناگال چشمهایش را چرخاند و گفت: سوروس اسنیپ.
دامبلدور: سوروس ؟؟؟؟یه مرگ خوار برای چه باید به من نامه بده؟؟؟
مک گوناگال شونه ای بالا انداخت .
دابلدور نامه گرفت سعی کرد بازش کنه ولی پاکت به هیچ عنوان پاره نمیشد، نامه را نگاه کرد و نوشته روی آن را خواند: فقط یک گریفیندوری واقعی میتواند این نامه را باز کند. دامبلدور یاد شمشیر گریفیندور افتاد شمشیر را اورد و مقابل چشمان بهت زده مک گوناگال در نامه را باز کرد و شروع به خواندن آن کرد.
البوس دامبلدور احتمالا متعجب شدی از اینکه یه مرگ خوار بهت نامه داده ولی خوب بهتره بدونی که من دیگه مرگ خوار نیستم یعنی هستما ولی نه از روی میل خودم.
راستش خبر بدی دارم ،شایعات حقیقت داره جیمز و لیلی پاتر توسط ولدمورت کشته شدن این خبر مخصوصا برا تو واقعه غم انگیزی متاسفم .من بعد از کشته شدن اونها به خانه شان رفتم همه چیز شکسته و خرد شده بود جیمز بر روی پله ها افتاده بود و لیلی آه لیلی عزیز من در اتاق هری کنار تخت او افتاده بود و اما هری ،هری پاتر زنده مانده بود میدانم تعجب کردی که چرا ولدمورت او را نکشته من هم علت این کارا را از او پرسیدم و اینچنین جواب داد
ولدمورت: لیلی لیلی پاتر احمق پوزخندی زند و گفت یا شاید مادر فداکاراو برای پسر خود حمایت نهایی را خرید از اون شگرد های قدیمی و مسخره من وقتی که سعی کردم طلسم روی هری اجرا کنم لیلی خودش را بین من و اون انداخت و موج برگشت مقداری به هری و مقداری به من و این باعث شد که روی پیشونی پسرک زخمی ایجاد بشه و مقداریی از توانایی های من به او منتقل بشه بعد از اینکه لیلی مرد سعی کردم طلسم روی هری ایجاد کنم که این باعث شد نیروم از دست بدم و دیگه قدرتی نداشته باشم.
بله البوس هری پسرکی که زنده ماند ،از فردا تیتر اول رونامه هاس بهتره یکی از اون خدمتکارت اسمش چی بود؟ بله هاگرید بفرسی دنبال هری که اونو پیش خاله و عموش ببره اونها تنها قوم و خویشان این بچه خوش شانس هستند.
فردا ساعت 10 صبح منتظرم باش.
به امید دیدار سوروس اسنیپ.
البوس سرش را بالا اورد و به مینروا نگاهی انداخت هر دو در شک فرو رفته بودند ،پسرکی که در مقابل ولدمورت زنده ماند؟ پسرکی که قدرت ولدمورت را گرفت؟
دامبلدور سری تکان داد و گفت : فقط خدا میداند امشب چه اتفاقی بین هری و تام ( ولدمورت)افتاده ، من شک ندارم این پسر در آینده دست به کارهای بزرگی میزند.
درود بر تو فرزندم.
جالب بود... خوب بود... ولی بعد از دیالوگ ها، وقتی میخوای توصیفات بنویسی دوتا اینتر بزن.
حله؟
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی