هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶
#1
اسم خوشگلم؟
ادنا پاتریج!

چند سالمه؟
16 سالمه!

کدوم گروهم؟
هافلپافیم!

چه شکلیم؟
قدم کوتاهه!
موهام سفیده!(زالم)
چشمام مشکیه!

پاترنوس چیه؟
روباهه

چوب دستیم دارم؟
بله که دارم خوبش هم دارم!خیلی هم خوبه! مثل بلاتریکس جونه!

خصوصیاتی هم دارم؟
پ ن پ بی استعدادم! با حیوونا حرف میزنم. اونام باهام حرف میزنن! یه پا حضرت سلیمانم واسه خودم!

نژادم؟
دو رگه! مامانم مشنگ پدرم جادوگر!

جاروی ناناسم شی شیه؟
پاکروب دارم! وضع خانوادمون همچین خوب نیس.

شخصیتم چطوره؟
خیلیم دلتون بخواد من به این جگری! فقط یه ذره بی اعصابم و گرنه من به این خانومی! اونم بخاطر وضعیت مالی و فشار رومونه!

زندگینامه میخوای ازم؟
به من چه حال ندارم بگم! فقط تک فرزندم بابامم هافلی بوده!


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۲ ۱۳:۳۸:۱۵

حیوانات می گن من ملکه شونم. وای پس شاهشون کیه.چرا نمیاد سراغم؟

شوهر کمه میفهمی.

در پناه ننه هلگا باشیم


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
#2
سلام کلاه عزیز و دانا من عاشق گروه هافلپافم.کلی هم پشتکار دارم.وهمینطور عاشق شخصیتی که گروه هافلپاف رو تاسیس کرد یعنی هلگا هافلپاف.امید وارم که منو تو گروهی که دوست دارم بذاری.ممنون


حیوانات می گن من ملکه شونم. وای پس شاهشون کیه.چرا نمیاد سراغم؟

شوهر کمه میفهمی.

در پناه ننه هلگا باشیم


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶
#3
عکس انتخابی

اسنیپ همان طور که زیر لب غر غر میکرد از دستشویی که هری و رون غول را کشته بودند، بیرون آمد. همون لحظه متوجه شد که از درون اتاق جارو ها صدای پچ پچ و حرف زدن میاد. به خاطر همین به سمت در اتاق رفت و دستگیره در قهوه ای رنگ را پیچاند. در اتاق با تقی باز شد. اسنیپ وارد اتاق شد. چند تا از بچه های ریونکلاو جلوی آینه ای ایستاده بودند که البته با ورود اسنیپ به سمت در چرخیده بودند.

_سریع برید بیرون!

با فریاد اسنیپ هر چهار تاشون به سمت در قدم بر داشنتد و اسنیپ در سمت مخالف آنها، یعنی به سمت آینه رفت. جلوی آینه ایستاد.
اشکال درون آینه در هم و برهم شد و اسنیپ که حدودا پانزده، شانزده سال جوان تر شده بود؛ پدیدار شد. از طرف دیگر لیلی با خوش حالی وارد صحنه شد و دوان دوان به سمت اسنیپ آمد. اسنیپ با شادی به صورتش نگاه کرد. پوست سفیدش، چشمتن خوش رنگش، موهای حنایی و صافش، بینی خوش فرمش... مهم تر از قیافه‌اش قلب پاکش که فقط خوبی ها را میدید، دیدش به جهان که مثبت بود... مگر میشد این دختر را دوست نداشت؟ همه و همه ی این افکار در ذهن اسنیپ بالا و پایین میشد. سرانجام لیلی به اسنیپ رسید و در آغوشش فرو رفت. این حس که تمام دنیا را در اغوش گرفته است در سر تا سر وجودش پیچید. قطره اشکی از چشمش سرازیر شد. که اهمیت میداد این دختر ماگل زادست؟ همین ماگل زاده تمام قلب او را تسخیر کرده بود. چه میشد تا ابد در همین حال بمانند؟ چه میشد هری پسر خودش بود؟ همون لحظه اسنیپ به یاد هری افتاد. هری... جیمز... ناگهان به خود آمد. اگر لیلی با او مانده بود... اگر هری پسر او بود... الان لیلی هم بود. او روزی نزد لرد ولدمورت اعتبار داشت... میتوانست جان عزیز جانش را نجات بدهد. اما حیف که دیگر خیلی دیر بود. الان یازده سال گزشته بود و یازده سال چیز کمی نیست.
اسنیپ خوب به یاد می‌آورد روز ازدواج جیمز و لیلی را! روز غسل تعمید هری را! روز حمله لرد! آن روز که در چشمان هری نه در چشمان لیلی‌اش زل زده بود. اما همه چی تمام شده بود. از لیلی فقط عکسی که در اتاقش داشت، باقی مونده بود و بس.
اسنیپ موهایش را مرتب کرد. لباسش را صاف کرد. سعی کرد این ماجرا ها را فراموش کند. عاقبت به سمت در خروجی به راه افتاد. راهرو ها خاموش شده بودند. چوب دستی‌اش را در آورد.

_لوموس!

و به سمت اتاقش به راه افتاد. قرار بود یک شب دیگر را تا صبح، خیره به عکس لیلی عزیزش سر کند. شاید باز هم سری به آینه میزد. بالاخره لیلی در عکسش به آغوشش فرو نمیرفت.

درود فرزندم

خوب بود. توصیفات خوب بودنو و رولت دلنشین بود. سعی کرده بودی فاصله ها رو رعایت کنی اما بعضی جاها نیاز به پاراگراف بندی بهتری داشتی.

با این حال سوژه خوب بود و مطمئنم اشکالاتت توی فضای ایفای نقش حل میشه.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۹ ۱۴:۲۰:۰۶

حیوانات می گن من ملکه شونم. وای پس شاهشون کیه.چرا نمیاد سراغم؟

شوهر کمه میفهمی.

در پناه ننه هلگا باشیم






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.