هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶
#1
■نام.ماریلین
■گروه.هافلپاف
سپرمدافع.گربه
■ویژگی ظاهری واخلاقی : چند روزه که 18 سالم شده لاغر باموهای مشکیه بلند قدم160،چشم هام مشکیه واصلا به چشم رنگی هاحسودی نمیکنم😕 شدید لجباز،همیشه درحال خواب،میگن که غروردارم😆وبنظر خودم زیادی حرف میزنم😐،مثل همه ی هافلپافی هامهربون وباپشتکارهستم💪
■چوبدستی:اندازه اش 13 3/4 که ازدرخت کویچ درست شده(خودم تاحالا اسم این درخت رو نشنیده بودم😑) کمی انعطاف پذیره. مغز؛ موی اسب تک شاخ😻
■جارو:من جارو ندارم چون از ارتفاع فعلا میترسم😭
■ماریلین مشنگ زاده اس و خیلی شجاعه(اگه از ارتفاع چشم پوشی کرد😄) پدرش وقتی بچه بود مُردواون بامادرش زندگی میکنه تقریبا هم زندگیه سختی داشته. اون همیشه سعی میکنه توی کارهابهترین باشه وبه همه کمک کنه


تاييد شد!
خوش اومدين.


ویرایش شده توسط sepideh1220 در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ ۲۰:۳۳:۰۲
ویرایش شده توسط sepideh1220 در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ ۲۲:۰۵:۱۹
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ ۲۲:۲۳:۴۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶
#2
نام:ماریلین
گروه: هافلپاف
قد:160
سن:18
ویژگیه چوب دستی:اندازه اش 3/4 13کمی انعطاف پذیر ازدرخت کویچ وداخلش موی اسب تک شاخ هست😻
شکل سپرمحافظ:گربه
مشنگ زاده ام وعاشق جادوگری خیلی مهربونم ولی سریع ناراحت میشم و زودی قهرمیکنم


معرفيتون خيلى كوتاهه. لطفا يه معرفى شخصيت كامل تر بفرستيد.

فعلا تاييد نشد.




ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۸ ۲۰:۵۵:۵۵
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ ۰:۳۶:۵۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۰:۳۵ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶
#3
سلام کلاه جون.
من عاشق کتاب خوندنم،شجاع وباهوشم(البته ازنظرپدرم) پشتکارم عالیه وسخت کوشم و مهربون. زودناراحت میشم واشکم سرازیرمیشه😢 .دیگران میگن زیاد غرور دارم(خودم قبول ندارم) ومهم ترازهمه این که توی کارام زیادازدیگران کمک میگیرم به قوانین رو رعایت میکنم 😒البته گاهی...😉 😊.الویت اولم گریفیندور هست(نقش مورد نظرم توی اون گروهه) ولی هافلپاف هم میرم...
ببخشیدکه پُرحرفی کردم😶بای بای✋


ویرایش شده توسط sepideh1220 در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۸ ۱:۳۶:۵۱


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۵۶ شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶
#4
#6
به دیوار بزرگ سالن نزدیک شدم و به اطراف خیره شدم همه چیز مثل یک رویا بود. هاگوارتز بسیار زیبا بود وشمع های شناور درهوا،پرچم های بزرگ برافراشته و آن سقف سحرامیز که مانند شیشه شفاف بود و آسمان بیرون را نشان میداد این زیبایی را چندیدن برابر کرده بود.تعدادی میز در سالن قرار داشت که روی همه انها بشقاب ها خالی بودند حتی روی میزاساتیدهم اثری از غذا نبود. بجز دانش اموزانی که اطراف میزها بودند چندین شبح سفید و یک مرد قوی وغول پیکر نیز بود.همه به ما نگاه میکردند وانگار منتظر پایان گروهبندی بودند.
همینطورکه به اطراف دقت میکردم با صدای تشویق دیگران از جا پریدم مثل اینکه شعرآن کلاه کهنه به پایان رسیده بود.
پروفسورمک گونگال(اسمش روی لباسش نوشته بود)لیست اسامی را جلو اورد و گفت:اسم هر کدومتونو صدا زدم جلو بیاد کلاه رو بپوشه و روی چهارپایه بشینه.
چند ثانیه بعداسم من صدازده شد.اهسته و با نگرانی جلو رفتم و کلاه رو پوشیدم جلوی چشمم تاریک شد و صدایی به گوشم رسید
_اووم..بزارببینم...باهوش،
شجاع،یکم حسود و عاشق رقابت هستی. نگران نباش خیلی از مشنگ زاده هایی که توی این مدرسه بوده اند موفق شدن خب حالا بگو ببینم کدوم گروهی رو دوست داری؟
_کدوم گروه؟ولی من که درباره گروه ها اطلاعاتی ندارم.
_بله...میبینم که به همه چیز دقت کردی جزشعری که من خوندم.
کلاه درست میگفت من حتی یک کلمه ازشعری را که خوانده بود گوش نداده بودم بخاطر همین خجالت کشیدم و چشم هایم را بستم که کلاه شروع به خندیدن کرد و باعث شداحساس کنم گونه هایم سرخ شده است
_باشه حالا که خودت انتخابی نداری من تنها تصمیم میگیرم.
کلاه بلندگفت: گریفندور.
صدای تشویق بلندشد. با احتیاط کلاه را کنارگذاشتم و ازجلوی یک پسر که روی صورتش جای یک زخم بود ونگران بنظرمیرسید گذشتم و به سمت میز گریفندور رفتم.
*پ ن(امیدوارم نکاتی روکه توی نوشته قبلیم گفتینو درست بکارگرفته باشم)

درود دوباره بر تو فرزندم.

اینبار بهتر شد.
فقط چندتا نکته در مورد ظاهر پست و دیالوگ نویسی بهت میگم.

نقل قول:
اهسته و با نگرانی جلو رفتم و کلاه رو پوشیدم جلوی چشمم تاریک شد و صدایی به گوشم رسید
_اووم..بزارببینم...باهوش،
شجاع،یکم حسود و عاشق رقابت هستی. نگران نباش خیلی از مشنگ زاده هایی که توی این مدرسه بوده اند موفق شدن خب حالا بگو ببینم کدوم گروهی رو دوست داری؟

اول اینکه آخر جملات، نقطه یا علامت تعجب و یا علامت سوال میذاری. با توجه به موقعیت.
دوم اینکه بین دیالوگ نیاز نیست اینتر بزنی.

اهسته و با نگرانی جلو رفتم و کلاه رو پوشیدم جلوی چشمم تاریک شد و صدایی به گوشم رسید.
_اووم..بزارببینم...باهوش،شجاع،یکم حسود و عاشق رقابت هستی. نگران نباش خیلی از مشنگ زاده هایی که توی این مدرسه بوده اند موفق شدن خب حالا بگو ببینم کدوم گروهی رو دوست داری؟


تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۷ ۱۹:۴۵:۰۵


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶
#5
#6
بدنم میلرزید نمیدونستم بخاطرهیجان دیدن هاگوارتز بود یا استرس گروه بندی داشتم به دیگران هم نگاه میکردم که میزان استرس اونهارو هم ببینم که اسمم بلند صدازده شد جلورفتم وروی چهارپایه نشستم کلاه معروف رودردست گرفتم خوب میدونستم برخلاف ظاهرکهنه اش چه توانایی هایی داره روی سرم گذاشتمش جلوی چشم هام تاریک شدوصدایی به گوشم رسید....
_اووووم خب میبینم برخلاف پدرومادرت که مشنگ هستن تو استعدادخوبی داری توی جادوگری، پشتکارتم که عالیه وباهوشی یکم استرس داری نترس بهم اعتماد کن من خوب میدونم توی ذهنت چی میگذره نمیخوای بری اسلایترین درسته؟ امانگران نباش من میفرستمت ریونکلااونجا جای باهوش هاست.
ولی من بیشتردوست داشتم توی گریفندوری باشم اخه بزرگترین جادوگرها توی اون گروه بودن(بجز اسمشو نبر) واین آرزوی من بود بخاطرهمین باتمام وجودبه گریفندوری فک کردم وخواهش کردم..
_باشه باشه حالاکه انقدر دوست داری میفرستمت گریفندور
کلاهوبرداشتمویه نفس راحت کشیدم انقدرهاهم سخت نبود

درود فرزندم.

روند سوژه‌ات سریع بود، درواقع میتونستی بیشتر اطرافو توصیف کنی و مخصوصا از زبون شخصیت اصلی بگی. به هرحال مشنگ زاده بوده و مطمئنا هاگوارتز براش تازگی داشته. این که انقدر سریع رفت روی چهارپایه و گروهبندی شد میتونست نکات ریز جالب تری داشته باشه.

فاصله ها رو بذار، بعضی جاها کلمات به هم جسبیدن، وقتی آخر کلمه به "د" یا "و" یا حروفی که به حرف بعدی نمیچسبن ختم میشه؛ دلیل نمیشه که ما هم فاصله نذاریم.
حواست به علامت گذاری ها هم باشه، و دیالوگ ها رو هم این جوری بنویس و با دوتا فاصله جدا کن.
نقل قول:
جلورفتم وروی چهارپایه نشستم کلاه معروف رودردست گرفتم خوب میدونستم برخلاف ظاهرکهنه اش چه توانایی هایی داره روی سرم گذاشتمش جلوی چشم هام تاریک شدوصدایی به گوشم رسید....
_اووووم خب میبینم برخلاف پدرومادرت که مشنگ هستن تو استعدادخوبی داری توی جادوگری، پشتکارتم که عالیه وباهوشی یکم استرس داری نترس بهم اعتماد کن من خوب میدونم توی ذهنت چی میگذره نمیخوای بری اسلایترین درسته؟ امانگران نباش من میفرستمت ریونکلااونجا جای باهوش هاست.
ولی من بیشتردوست داشتم توی گریفندوری باشم اخه بزرگترین جادوگرها توی اون گروه بودن(بجز اسمشو نبر) واین آرزوی من بود بخاطرهمین باتمام وجودبه گریفندوری فک کردم وخواهش کردم..
_باشه باشه حالاکه انقدر دوست داری میفرستمت گریفندور


جلورفتم و روی چهارپایه نشستم. کلاه معروف رو دردست گرفتم؛ خوب میدونستم برخلاف ظاهرکهنه اش چه توانایی هایی داره. روی سرم گذاشتمش، جلوی چشم هام تاریک شد و صدایی به گوشم رسید....
_اووووم... خب، میبینم برخلاف پدر و مادرت که مشنگ هستن، تو استعداد خوبی داری. توی جادوگری، پشتکارتم که عالیه و باهوشی. یکم استرس داری؛ نترس، بهم اعتماد کن. من خوب میدونم توی ذهنت چی میگذره. نمیخوای بری اسلایترین درسته؟ اما نگران نباش، من میفرستمت ریونکلاو؛ اونجا جای باهوش هاست.

ولی من بیشتردوست داشتم توی گریفندوری باشم؛ اخه بزرگترین جادوگرها توی اون گروه بودن(بجز اسمشونبر). واین آرزوی من بود. بخاطرهمین، با تمام وجود، به گریفندوری فک کردم و خواهش کردم.

_باشه باشه؛ حالا که انقدر دوست داری، میفرستمت گریفندور.


مطمئنم میتونی بهتر بنویسی، پس فعلا...

تایید نشد!


ویرایش شده توسط sepideh1220 در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۶ ۱۱:۴۳:۵۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۶ ۱۳:۵۶:۰۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.