هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
#1
نام : سوزان بونز
گروه : هافلپاف
چوب دستی: رگ قلب سناتور، پر هیپوگریف
جارو:---(علاقه ای به پرواز و کوییدیچ نداره)
پاترونوس: گورکن
ویژگی های ظاهری : قد متوسط، موهای بلند و صاف به رنگ قهوه ای روشن، چشم های عسلی. پوست روشن
معرفی: تا سال دوم عوض مدرسه ی دورمسترانگ بود اما به دلیل شغل پدرش از سرزمین های شمالی روسیه به لندن مهاجرت کردن.
دو هفته مونده به ماه سپتامبر نامه هاگوارتز به دستش رسید. در همون روز اول، به خاطر مشنگ زادگیش از اعضای گروه اسلایترین و به خاطر این که از دورمسترانگ اومده بود، از اعضای گریفیندور و ریونکلا طرد شد. اما وقتی متوجه مهربانی هافلپافی ها شد، علی رغم هوش سرشار و شجاعتش از کلاه گروهبندی خواست اونو به هافلپاف بفرسته و کلاه، گروهبندی، بر خلاف خواسته خودش، به نظرش احترام گذاشت و اینکارو انجام داد.
جزو کسانی بود که وقتی هری خبر برگشت ولدمورت و کشته شدن سدریک به دست اونو داد، عضو ارتش دامبلدور شد. مهارت زیادی در دوئل داشت و نمرتاتش همیشه در درس دفاع در برابر جادوی سیاه عالی بود. بعد ها به باشگاه دوئل هاگوارتز پیوست. حیوان دست آموزش یه جغد با جثه متوسط به رنگ سیاه و خط های سفیده. به ورزش تنیس مشنگ ها علاقه داره.

معرفيتون كمى كوتاهه. بعدا برگردين و كاملش كنين.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۷ ۲۳:۳۱:۵۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷
#2
سلام . درسته هنوز گروهبندی نشدم ولی از الان دارم واسه معرفی شخصیتم آماده میشم. برا همین یه سوال داشتم
راستش شما میگین شخصیت های آزاد شخصیت هایی هستن که با ستاره قرمز مشخص نشدن، و لینکی ندارن. و ما فقط می تونیم اونا رو انتخاب گنیم چون قبلا توسط یکی دیگه انتخاب نشدن.
با این حساب شخصیت هری پاتر باید آزاد باشه چون ستارش مشکیه و لینک نداره.
اما تو کادر بغل هم یه جایی هست به اسم مصاحبه با هری پاتر.
سوال من اینه که حالا میتونم هری پاتر رو انتخاب کنم یا اینکه توسط همون آدم، قبلا انتخاب شده؟
آخه از شخصیت به این معروفی بعیده آزاد باشه

سلام،خوش اومدین.

اشتباها هری پاتر به شناسه‌ش لینک نشده و گرنه بله این شخصیت فعلا حضور داره تو ایفا.
غیر از اون هم، هری پاتر یه شخصیت خاصه که همین طوری به کسی داده نمیشه.

لطفا یه شخصیت دیگه از لیست انتخاب کنید.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۴ ۰:۲۶:۴۱


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷
#3
سلام.
راستش میگن شجاعت به این معنا نیست که نترسی. شجاعت واقعی اینه که بترسی، ولی توانایی اینو داشته باشی که با ترسات روبرو بشی‌. و من این ویژگی رو دارم.
تلاش، پشتکار و وفاداری هم دارم. اما نه به اندازه شجاعت.
پس الویت اول من گریفیندور هست.
الویت دومم بین هافلپاف و اسلایترین .



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۷
#4
تصویر شماره ۳
شب از نیمه گذشته بود، پروفسور اسنیپ با ردای بلندی که مثل همیشه مشکی بود از پله ها پایین میرفت و انعکاس صدای قدم هایش، در کل راه پله ی سوت و کور ، می پیچید. خود را به کتابخانه رساند و از کنار قفسه های طویل و بلندی که تا سقف کتابخانه می رسید، و پر بود از کتاب های قطور و نازک، گذشت. در انتها به بخش ممنوعه رسید و دوان دوان خود را به در سمت راستی رساند. کلاس خالی و از کار افتاده ای که هیچ وقت در این بخش، خود نمایی نمیکرد.
همه جا تاریک و تار بود، اما نور مهتابی که از شکاف روی دیوار به داخل می تابید، اطراف آینه را روشن میکرد. همین برایش کافی بود.
برای دیدن تصویر درون آیینه بی تاب بود و با قدم های تند و بلند خود را به آن رساند. او متوجه فردی که در گوشه ای از کلاس نشسته بود و اورا نگاه میکرد، نشد.
به آیینه رسید. تصویرش در کنار آیینه، هر لحظه واضح و واضح تر شد. و او لی لی را دید که به او لبخند میزند‌‌... لی لی، چشمان سبز رنگش را بست و سرش را به شانه ی سوروس، تکیه داد. دست سردی را احساس کرد که دستش را گرفته است و این، وجودش را از آرامش رنگ آمیزی میکند. این رنگ آمیزی چنان پر رنگ هست که لبخندی را نیز بر لبانش نقاشی میکند.
وقتی لی لی چشمانش را باز میکند، لبخند سوروس کم رنگ میشود. دستانش مشت میشود و غبغبش از عصبانیت میلرزد، چرا که چشمان معشوقش، اورا به یاد هری میندازد و این، برایش خوشایند نیست.
زیر لب زمزمه میکند: اون درست مثل پدرشه، همون قدر قانون شکن و همون قدر بی قید و بند. هرشب، مثل پدرش، با اون شنل مسخره، تو سالنا پرسه میزنه، اما چشماش... منو یاد تو میندازه... ولی سعی میکنم که به همین خاطر، از مجازاتش غافل نشم. میدونم که دلت نمیخواد مثل پدرش بار بیاد...

با خود می اندیشید که اگر جیمز لی لی را از او نمی دزدید، او اکنون اینجا بود، نفس میکشید و هر روز وجودش را پر از شادی و نشاط و آرامش میکرد. قطرا اشکی کنار گونه اش میچکد و نور مهتاب، آن را الماس گون میسازد.
با شنیدن صدایی، به پشتش برگشت:
- من تا حالا، نه خندتو دیده بودم نه گریتو، امروز، در این ساعت، هر دوشو دیدم.

دامیلدور را دید که از گوشه ای از کلاس، با قدم هایی آرام و بی جان، سمت او میآید. او ادامه میدهد: یادت باشه، همیشه اتفاقی نمیفته که ما میخوایم، خیلی ها بعد مرگشون، دل شکسته شدن، ولی اونا کار بزرگی انجام دادن، سوروس...

سوروس دو باره به آیینه خیره شد، گویی یک لحظه نیز نمیخواست از آن چشم بردارد.
- سوروس، ازت میخوام از اون آیینه فاصله بگیری.

آرام نزدیکش شد، بازویش را گرفت و اورا از آیینه دور کرد. سوروس تقلایی نکرد. چشم از لی لی برداشت و فاصله گرفت. شب بعدی، دوباره خود را به کلاس خالی رساند. کلاس کاملا خالی بود. جای آیینه ی نفاق انگیز به گونه ای خالی بود که انگار، هرگز آنجا نبود. خبری از نور مهتاب و شکاف روی دیوار، نبود...

درود فرزندم.

همه چیز خیلی خوب بود. توصیفاتت کاملا کافی بودن و خیلیم خوب نوشته شده بودن. جوری که من میتونستم خودمو توی فضای داستان قرار بدم.
روند سوژه هم خوب بود و آروم آروم و پله به پله همه چیز پیش رفت.

دیالوگ ها هم سرگرم کننده و مناسب بودن.

از اعضای قدیمی نیستی؟ اگه هستی به من یا مدیران اطلاع بده که بدون گروهبندی وارد ایفای نقش بشی.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۲ ۲۲:۰۴:۰۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.