- بگو داری شوخی میکنی بابا. خواهش میکنم بگو این شوخیه!
هری سوروس اسنیپ این را در حالی گفت که دستش را با حالتی اسف بار درون موهایش فرو کرده بود.
پدرش کمی به جلو خم شد تا انعکاس ردای سیاهش را در چشمهای سبز پسرش ببیند.
- به هیچ وجه هری!! در این مورد، من به اندازه انجام تکالیفت جدیام.
هری موهایش را با فوتی از جلوی چشمهایش کنار زد و گفت:
- بذار شفاف سازی کنیم پروفسور پدر! داری میگی من باید اتاقمو، زمین کوییدیچمونو، کتابخونه رزلین رو و هرچیز لعنتیِ دیگه ای که داریم ول کنم و برای مدت نامعلومی، کاتینا پاتر، اریکسون بلک و خواهرشو توی عمارت کوفتی دراکو و باباش تحمل کنم؟ و بذارم بخاطر نمرههاشون وراجی کنن؟ آخه چراااا؟ چرا من؟
سوروس اسنیپ نگاه ناامیدی به پسرش انداخت.شبیه نگاههایی که نثار لانگ باتم میشد. به جلو خم شد و در حالیکه سعی میکرد فریاد نزند، رو در روی پسرش گفت:
- چون دامبلدوریست ها دوباره قیام کردن و الان دیگه طلسم رازداری، کار نمیکنه. چون هیچکدوم از ما نمیخوایم آسیب ببینیم. چون ممکنه اموالمون مصادره بشه. چون دامبلدوریست نبودن، رسما خلاف قانون اعلام شده و به خاطر مرلین هری، کاتینا خواهر خونده توئه!
هری ناله کرد:
- نمیشه با یه کوزه نوشیدنی کرهای عوضش کنیم؟ یا یه چیزی که کتابخونه متحرک نباشه؟ یه چیزِ سرگرم کنندهتر؟
اسنیپ خندهاش را بلعید و گفت:
- بذار حرفم تموم بشه هری. جیسون هم همراه خواهرش هست.
چشم های سبز هری برق شیطنت آمیزی زد.
- چرا اینو از اول نمیگی؟
اسنیپ با صدای بلند خندید.
- مگه میذاری آقای غرغری؟
هری با خنده از روی دسته صندلی پرید تا به قفس جغدِ سفیدش برسد. به پدرش نیشخندی زد و با صدای بلندی گقت:
- رز! من کاغذاتو قرض میگیرم.
صدای دویدن روی پله هایی چوبی به گوش رسید و دختری با موهای سرخ و چشم های مشکی در قاب در ظاهر شد.
- تو به وسایل من دست نمیزنی هری!
صدای خنده اسنیپ در حالیکه از پله ها پایین میرفت تا به همسرش ملحق شود در راه پله پیچید.
تصویر شماره هفتعاو! یکم زیادی دیگه خلاقیت به خرج داده بودی! شخصیتها خیلی دور از اونچه که ازشون انتظار داشتیم بودن و این مهمه که خلاف شناختی که ازشون داریم رفتار نکنن. با این حال به جز این مورد، اشکال دیگهای نمیبینم که متوقفت کنم.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی