► تصویر شماره 12 داستان نویسی ◄
هری و رون با سرعت به سمت سکوی نه و سه چهارم میدویدند که....
نه! خیلی دور شده بود! ساعت 12 و 5 دقیقه بود! انها برای خریدن ادامس کشی 5 دقیقه دور کرده بودند! هری که هنوز بعد از برخوردن خودش با دیوار روی زمین بود گفت : شاید بهتر باشه به دامبلدور نامه بزنیم چون....
_ نه هری! مگه دیوونه شدی! ما ماشین پرنده رو داریم!
_ اما ماشین پرنده...
رون از جا پرید و دست هری را کشید .انها همان طور که وسالیشان را همراه خودشان میکشیدند بیرون از ایستگاه قطار رفتد. کمی دویدند تا به ماشین پدر رون رسیدند رون با استفاده از وردی که از هرمیون یاد گرفته بود( یعنی : زودی بکش کنار ) در ماشین را باز کرد و داخل آن نشست .
هری داخل نیامد دست به سینه گفت : تو که بلد نیستی!
_ خیلی حرف میزنی ! بیا بالا.
هری داخل نشت و وسایلش را همانند رون در صندلی عقب قرار داد. رون سوییچ ماشین را چرخاند و استارت زد. ماشین روشن شد و رون گاز داد. بعد از ده متر رانندگی روی زمین رون دکمه ی (پرواز ) را زد و ماشین به سوی آسمان اوج گرفت!
_ رون! بیشتر مردم اون پایین عادت ندارن یه ماشین پرنده ببینن!
_ اوه اره!
رون دکمه ی (نامرئی) را فشار داد و انها نامرئی به سوی هاگوارتز پرواز کردند . تو راه مسیر قطار هاگوارتز رو دیدند و بالای سر قطار پرواز کردند....
بعد از یک ساعت رانندگی به هاگوارتز رسیدند.هوا تاریک شده بود. اما....
چگونه باید فرود میامدند؟!
رون پایش را روی دکمه ی فرود زد. انها از فاصله ای عمیق از زمین ناشیانه به سمتن زمین حرکت میکردند ! هری و رون جیغ میزندند در اخر بر روی سقف گلخانه ی مدرسه فرود امدند . سقف پاره شده و آنها با ماشین روی یک عالمه گلدان گیاهان جیغ جیغو فرود امدند ! جیغ هایشان کر کننده بود و تعداد زیادی از انها وجود داشت!
هری و رون که داخل ماشین بودند بی هوش شده ند....
بعد از یک هفته بی هوشی هری و رون در بیمارستان بیدار شدند . آنها فوری به اتاق دامبلدور احضار شدند. هری و رون ماجرا را برای دامبلدور توضیح دادند.
بعد از توضیح دامبلدور گفت : چرا برایم نامه نفرستادید؟!
هری به رون نگاه خشم امیزی کرد و رون هم کمی لبخند زد!
پایان
خیلی شبیه کتاب نوشته بودی. باید سعی کنی از خلاقیت خودت استفاده کنی. هزاران داستان میشه ساخت که به خاطرش، هر و رون سوار اون ماشین بشن.
ولی آخرش بهتر بود. چون با خلاقیت خودت بود.
برای توصیفاتت هم سریع پیش نرو. با حوصله و جزئیات!
نقل قول: نیازی به این شکل نوشتن نیست. کلمهی دکمه ی نامرئی خودش واضحه.
اشکالاتت طوری نیستن که لازم باشه بیشتر معطلت کنم. پس...
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی