پارازيت :

من ريتا اسكيتر عضو جديد گريفيندور هستم .


خبر خوبي بود مگه نه چطوره بگم قلم پر م پاك نويسش كنه :


ريتا اسكيتر جذاب مو طلايي 43 سال دارد و با قلم پر مهار نا پذيرش باد بسياري از افراد معروف را خالي كرده است . وي به تازگي عضو
يكي از گروه هاي مدرسه ي زوار در رفته ي علوم و فنون جادوگري هاگوارتز كه گريفيندور (گودريك گريفينور ) نام دارد شده است . وي با اين كار خيلي از افراد اين گروه را خوشحال كرده است به خصوص هري پاتر (پسري كه زنده ماند) و دوستان كوچك و وزوزي و كك مكي اش .

ادامه
اونه همين طور كه سوار بر جاروهاشون بودن
طلسم همديگر رو جاخالي دادن
اينيگو:خيال كردي!
ديپت:همچنين
اينيگو با يه حركت سريع دسته جاروش رو كج ميكنه و به سمت چپ بالا ميره
ديپت هم بافاصله 2 تا طلس پشت سر هم ميفرسته
ديپت:پترفيكيوس...... تلانتاليگرا.....
اينيگو طلسم اولي رو جاخالي ميده و لي تا ميخواد طلس دومي جاخالي بده طلس درست به جاروي اون برخورد ميكنه....
اينيگو در حال سقوط: اوخيش تا ايجاش كه به خير گذشت
ناگهان ديپت با يه جهش ميره به سمت پايين
همين طور پيش ميره و .....
اينيگو: ديفيندو.....
دسته جاروي ديپت نصف ميشه و هر دو با هم از ارتفاع 10000 پايي در حال سقوط هستند

اينيگو : ريپارو....
با اين ورد جاروي اينيگو درست ميشه و خودش رو راست ميكنه
اينيگو: بيا ديپيت دستتو بده به من....
ديپت: نه اين ... نه....
اينيگو:بياييوس....
ديپيت دست و پاش بسته ميشه و انگار يه طناب به اون وصل كرده باشن مياد سوار جاروي اينيگو ميشه
ديپت:
......
ادامه دارد.......

فردا ساعت 12 ظهر
اینیگو:فکردم ترسیدی
دیپت:به همین خیال باش
اینیگو:پس خوب خودتو آوماده کردی
دپیت:آره
اینیگو: خوبه
دیپت: بگیرش
سی لنسیو
اما اینیگو به سزعت جاخالی داد و دیپت جا خورد
اینیگو: کروشیو
و دیپت فریاد کشید به زمین افتاد
ولی چون اینیگو قسد کوشتن او را نداشت
او را شکنج نداد و بعد
دیپت:نداشتیم اینیگو
دپت فریاد زد:تارانتالگر
ودر همان لحظه اینیگو هم فریاد زد
اکسیوپقای


ادامه دارد


---------------------------------------------

اول تو دوئلتو به نفع خودت تمام کردی باشه من دیگه این کار نمی کنم

ادامه دوئل اينيگو و ديپيت:
چند روز بعد
من و ديپيت با هم صلح كرديم كه 1 هفته من به بچه ها درس بدم يه هفته ديپيت
بعد روز جمعه من براي بچه ها يه كلاس فوق الاده گذاشتم تا بيشتر تمرين كنند ولي ديپيت ميگفت تو حق نداري اين كارو انجام بدي و من كلاس لغو كردم و بهش گفتم تلافي ميكنم
ساعت 6 بعد از ظهر بود كه ديپيت داشت ميرفت كلاسش
كه من يكهو جلوي راهش سبز شدم و بهش گفتم
-خب ديپيت بهت رو دادم پرو شدي
- كي من ؟....من پرو ام يا تو.....
-گوش كن اينيگو دباره بهت اخطار ميكنم برو گمشو اونور از سره راه
-باشه ميرم
من رفتم كنار و گذاشتم كه ديپيت رد شه
دو متر از من دور شده بود كه صداش كردم ديپيت...
يهو ديدم اون چوبش رو برده بالا و يه طلسم به من زده و من 3 متر پرت شدم عقب
-چرا زدي ديپيت؟
-چون فكر كردم ميخواي دوئل كنيم
-اااااا دوئل باشه خودت خواستي آماده باش
-ديفيندو
-گومشيوس
هر دو با هم جا خالي داديم و توي هوا بوديم كه من :
-استيوپفي....
ديدم ديپيت 5 متر پرت شد كنار
-نا مرد
-خودتي
-دفعه بعد نشونت ميدم
اينيگو: فردا ساعت 12 ظهر بيا زمين كويديچ ميخوام با هم يه دوئل خوب داشته باشيم
-راستي واستا
-رشديوس
بعد موهاي ديپت به حالت اولش برگشت و.....
-منتظرت هستم
-منم همين طور










راستي ديپيت اين قدر دوئل هاتو به نفع خودت ننويس

ادامه دعوای من و اینیگو
اینیگو در راه برگشت که بود ناگهان
دیپت فریاد کشید اینیگو
انیگو برگشت قبل از این که بتواند از خود عکسل نشان دهد دیپت بسییار سرعتر از او فریاد زد
ایمپدیمنتا
این افسون دیپت بود که اینیگو را 3 متر پرتاب کرد
هر دو ایستادن و هم دیگر را حدف گرفتن
دیپت : برای تو فکر کنم عبرت شد
اینیگو : ولی حلا معلوم می شه کی برای کی عبرت می شه
دیپت:من اگه شروع کنم این دفع دیگه بهت رحم نمی کنم
اینیگو : مال این حرفا نیستی
استیو پفا..
اما افسون انیگو به موقع عمل نکرد و قبل از به زبان آوردن کلمه
دیپت افونش را اجرا کرده بود
پتر يفيكوس توتالوس
این افسونی بود که دیپت قبل ازاینیگو اجرا کرده بود
اینیگو نقش بر زمین شد و مانند یک انسان که خشک شده باشد روی زمین افتاده بود
دیپت : نگران نباشید بچه ها اون خوب می شه لطفآ کمک کنید ببریمش درمانگاه
--------------------------------

ادامه دوئل من و ديپت

تو راهرو
همه بچه ها
من و ديپت :
اينيگو :‌براي آخرين بار ميگم ديپت..
يه طلسم ديگه ديپت مي فرسته
اينيگو يه جا خالي قشنگ ميده
اينيگو:
اينيگو :‌ خودت خواستي
كريسياتوس.....
پرفسور ديپت يه سپر جلوي خودش درست ميكنه
و.....
اينيگو : دوباره ميخواد يه طلسم بفرسته كه :
كه نور فلش دوربين كالين چشمشو سفيد ميكنه و طلسم خطا ميره
اينيگو : ديپت از خر شيطون بيا پايين اين همه درس برو يه درس ديگه در س بده
ديپت: عمرا من كم نيم يارم
اينيگو : مك گوناكال من رو ببخش... ديپت خودت خوستي من رو مجبور كردي
آواداكداورا...
واي ي ي ي ي ي ي
نور سبزي از چوب جادوي اينيگو خارج ميشه و قلب پرفسور ديپت يه جايي نزديك هاي نافش ميوفته!
بعد اون طلس به صورتش ميرسه و بعد
بچه ها :
اينيگو : نترسين بچه ها زياد كاريش نشد
و بعد اينيگو با لبخند رفت
بچه ها كه رويشون رو به ديپت انداختند ديدن موهاش كچل شده و.....
ادامه دارد.............

جناب ایماگو
اینجا کلاس درس نیست که بخواید تدریس کنید...اینجا همانطور که بین من و گودریک عزیز دیدید فقط باید دوئل کنید

مثل کاری که الان پروفسور دیپت کردن...شما هم بهتره که پیام ایشون رو ادامه بدید...

در ضمن جناب گریفندور کجایین شما؟!

پرفسور اينيگو ايماگو و پرفسور دیپت
هر دو چوبدستی ها را به سوی یکدیگر گرفته بودند
ینیگو:این درس از اولش مال من بود
دیپت: ولی من از تو بهتر با دفاع در برابر جادوی سیاه آشنام
اینیگو: ولی من بهتر درس می دمش
دیپت:یا گوش می کنی و خودت می کشی کنار یا اینکه
اینیگو:یا اینکه چی (مثلا می خوای چه کار کنی)
دیپت : خودت خواستی
اینیگو : چی خواستم
دیپت : پس بگیرش پتریفکو....
در همان هنگام بود که ....


ادامه خواهد داشت

در كلاس تدريس جادوس سياه و دفاع از اون:
معلمش منم،دانش آموزان اثلايترين و گريفيندور
بعد از كلاس:
زنگ به صدا در مياد و بچه با اشتياق از در خارج ميشن
هري : مواظب حرف زدنت باش...
مالفوي : اگه مواظب نباشم؟
اونوقت خودم دهنتو ميبندم
مالفي : كي؟ تو؟ توي رواني؟
هري : من رواني ام؟؟؟؟؟؟؟؟
انيگو ايماگو : هي اونجا چه خبره پاتر مالفوي چرا راه رو بند آوردين؟
هري . مالفوي : هيچي آقا هيچي...
مالفوي : امشب ساعت هفت بيا همينجا با هات كار دارم...

To Be ادامه دارد!!

انشاالله كي ؟ گودریگ