مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
سلام
به نظر من پرسی درست میگه همه ی این سوالا جواب داده شدن ولی اگر رولینگ این کارو نمی کرد خیلی بهتر بود چون با این کار ولدمورتو قوی ترین و عجیب ترین شخصیتی رو که خودش توی کتاب های هری پاتر ساخته پایین آورده.من همیشه از این قدرت خاصی که ولدمورت توی کتاب ها داره خوشم می اومده اما حالا ولدمورت در حد یه تبهکار معمولیه و این اصلآ خوب نیست چون روی داستان تاثیر زیادی داشته
راستی یه ضعف دیگه... هری روش کروشیو انجام شد اون هم به دسنتولدمورت و هری حتی یه آخ کوچولو هم نگفت؟ تبریک می گم بابا، هری شده اسفندیار رویین تن.... اصلأ چرا رون باید به زبون مارها حرف بزنه؟ هاگرید چرا باید تو جنگل پیداش شه و هری رو که فکر می کنه مرده رو حمل کنه؟ .....
اگه به سری کتاب های هری پاتر با دقت توجه کنین درس بزرگی می گیرین. همه شخصیت ها خاکستری هستند. بزرگترین جادوگرها نقصهایی دارن و کم ترینشون در مواقع حساس نیروی درونشون رو نشون می دن. بخصوص توی کتاب 7 این مسئله ثابت شد. بارزترین نمونه اش گذشته سیاه دامبلدور. مسیری که در ابتدا انتخاب کرده بود.
نکته مهم اینه که همه اشتباه می کنن و گاهی این اتفاقات در لحظاتی حساس به ضرر فرده.
نارسیسا رو گفتی که چطور رازش آشکار نشد؟ جوابش واضحه. وولدی مطمئنه که بالاخره و به راحتی حریف کوچکش رو شکست داده و نارسیسا رو میفرسته که خبر مرگشو اعلام کنه. اونقدر در حس شادی و پیروزی غرقه که دلیلی برای ذهن جویی نمیبینه.
اینکه چرا بلا از پس سه تا دختر مدرسه ای بر نیومد هم مشخصه. خود هری میگه که به خاطر فداکاریش همه اونایی که در حال نبرد بودن مصون شده بودن!
مثل اینکه منظورم رو درست توضیح ندادم... اینکه دامبلدور چنین گذشته ای داشته باشه واقعأ از نقاط قوت کتابه و من به این ضعف نمی گم... در واقع من می گم حتی اگر بتونیم از دروغ نارسیسا چشم پوشی کنیم خیلی جاها شخصیت ها به پررنگی کتاب های دیگه به تصویر نکشیده شده اند... اینکه هری یهو بره تو گرینگوتز و به حسابی که اژدها ازش محافظت می کرد و بیشترین امنیت رو داشته دستبرد بزنه درست برخلاف حرفیه که هاگرید در کتاب اول به هری میگه، البته این زیاد مهم نیست اما اینکه ولدمورت به این آسونی کشته بشه، می دونم که طلسم خودش به طرف خودش برگشت اما بهتر می بود اون صحنه باعظمت تر توصیف بشه نه مثل مرگ یه کاراکتر معمولی، حداقل طولانی تر!... بعدش هم می رسیم به اسنیپ که اونقدر دست و پاچلفتی نمایش داده شده بود یا حماقت های گروه قاپ زن ها یا فرار های معجزه آسای هری از دست مرگخوارها. یا مرگ بلاتریکس به دست مالی!... درسته که مالی از مرگ بچش عصبانی بود و یهو قدرتمند شده بود اما این چندمین بار بود که بلاتریکس بچه ای رو می کشت؟ و چندمین بار بود که پدرومادرهایی رو که مثل مالی می خواستند باهاش دویل کنند رو خیلی راحت مثل آب خوردن به اون دنیا می فرستاد؟ نشون دادن چنین ضعفی اون هم درحالی که اربابش و البته عشقق به کمک نیاز داشت غیرمنطقیه! به خصوص که ولدمورت در آن لحظه فقط و فقط بلا رو داشت... من به این ها می گم ضعفی که رولینگ در شخصیت پردازی هاش نشون داده...همین!