هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
هری پاتر چند سال پيش ولدمورت خدا نيامرز رو كشت.در اين زمينه گزارشی داريم با روح آلبوس پرسيوال والفريك برايان دامبلدور.اين مصاحبه در بهشت انجام شده.كل مصاحبه كه توسط خودم«كينگزلی»انجام شده بدين قرار است:
كينگزلی:سلام،دامبلدور عزيز بهشت خوش می گذره؟
دامبلدور:خيلی عاليه،اميدوارم تو هم زودتر بميری تا بقيه ی زندگيترو اين جا بگذرونی.
كينگزلی:اين جا مشكلی كه نداری؟
دامبلدور:چرا،يه مشكل كوچيك دارم،تام و مرگ خوارای خدانيامرزش هر وقت جهنم دارن فوتبال می كن توپشون می افته تو بهشت.
كينگزلی:اميدوارم مشكلت زودتر حل بشه.
دامبلدور:ممنون.
كينگزلی:مصاحبه ی ما با تو در مورد دوئل خيلی وقت پيش ولدمورت و هريه.بگو هری چه طور ولدمورت رو كشت؟
دامبلدور:آخه تو چرا كينگزلی؟من كه صد بار گفتم،فقط با نيروی عشق.
كينگزلی:ببخشيد كه عصبانيت كردم،می شه لطفا بيشتر توضيح بدی.
دامبلدور:باشه،ولی بعدش ديگه چيزی نمی گم ها!
كينگزلی:باشه
دامبلدور:هری دارای نيروی بزرگ عشقه،اين دقيقا همون نيروييه كه ولدمورت نداره و از دركش عاجزه.
كينگزلی:يه عكسم ازت بگيرم و بعدم با طرفدارات خداحافظی كن.
چيك!
دامبلدور:بای بای طرفدارام!!!


توجه:«عكس در گزارش بعدی خواهيد ديد.»



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
امروز،مصاحبه اختصاصی با اقای برناباس کاف داریم.ایشون سردبیر این روزنامه هستند.متاسفانه ایشون وقت نداشتن تا بیان و برای همین،مصاحبشونو برامون جی ام(جغد شخصی)کردن.

سلام میکنم به تمامی خوانندگان این روزنامه خفنز و خوب.امیدوارم که همتون روزی خوب رو داشته باشید.امروز ،برای من بخوبی یک بستنی میوه ای که روش کرم شکللات ریخته باشند هست.روزی که انتخابات وزارت شروع میشه.امروز،ساختمون پیام امروز مثل لونه مورچه خلوت بود.البته وقتی که مورچهاش همه رفتن تا برای اربابشون چیز میز جمع کنن.بله.کارکنان همه رفتن تا ببینن انتخابات چطور دار پیش میره.من از همین جا،با همین جی ام به همتون میگم:من از هوکی حمایت میکنم!
بله،من از هوکی حمایت میکنم چون هوکی برای وزارت، مثل نوری در تاریکی میمونه.هوکی برای وزارت، درست مثل عسل توی چایی میمونه.هوکی حکم افتابه در مرلینگاه رو داره (در وزارت.)و من از همین جا اعلام میکنم که پیام امروز با هوکی همراه خواهد بود.حالا عزیزان،من برم چاییم رو که کم کم داره سرد میشه رو بنوشم.

بای تا های.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۷ ۱۶:۴۰:۰۸

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 414
آفلاین
در اواسط نيمه ي پاييني صفحه ي اول ، عنوان كوچكتري بالاي عكسي از دامبلدور به چشم ميخورد كه در آن با حالتي به ستوه آمده قدم ميزند:

سرانجام حقايق مربوط به دامبلدور روشن ميشود؟

از فردا، داستان نقطه ضعف هاي نابغه اي از نظرتان خواهد گذشت كه بسياري او را بزرگترين جادوگر نسل خود ميدانند. رينتا اسكيتر با از ميان برداشتن تصوير آرام و خردمند و ريش سپيد دامبلدور ، آشفتگي هاي دوره ي كودكي قانون شكني هاي دوره ي جواني ، كينه جويي هاي سرتاسر عمرش و رازهاي گناه آلودي را افشا ميكند كه دامبلدور با خود به گور برد.

چرا مردي كه برطبق پيش بيني ها ميتوانست وزير سحر و جادو شود به ماندن در مقام مديريت مدرسه قناعت كرد؟ هدف واقعي تشكيلات مخفي ،معروف به محفل ققنوس چه بود؟ واقعا چگونه دامبلدور از دنيا رفت؟

پاسخ اين پرسش ها و بسياري ديگر را در در زندگي نامه ي جديد و جنجالي زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور اثر ريتا اسكيتر خواهيد يافت كه ريگولس بلك به طور اختصاصي با او مصاحبه كرده است، بقيه در صفحه ي 13.

هري با خشونت روزنامه را ورق زد و صفحه ي 13 را پيدا كرد. در بالاي اين مقاله ، تصويري بود كه چهره ي آشناي ديگري را به نمايش ميگذاشت: زني با عينك جواهر نشان و موهاي بلوند حلقه حلقه اي و خوشحال كه دندانهايش را ،در آنچه ميبايست لبخندي پيروزمندانه باشد به نمايش گذاشته بود. و با بالا آوردن دستش ، انگشتهايش را براي هري تكان تكان ميداد . هري كه با تمام توانش ميكوشيد آن تصوير تهوع آور را از ذهنش پاك كند به خواندن ادامه داد.

خود ريتا اسكيتر بسيار صميمي تر و ملايم تر از شخصيت سنگدل معروفي است كه در جرايد به تصوير كشيده ميشود. او در هال خانه ي دنج و راحتش به من خوش آمد گفت و مرا يكراست به آشپزخانه برد تا به صرف فنجاني چاي ، كيكي پرمايه و (ناگفته پيداست) به يك خمره شايعات تر و تازه و داغ بپردازيم.

ريتا ميگويد:(( خب ،البته، دامبلدور سوژه ي بي نظيري براي هر زندگي نامه نويس است. چه عمر طولاني و پرباري داشت! مطمئنم كه كتاب من اولين كتاب از كتاب هاي بسيار بسيار زياد ديگري در اين زمينه است.))

اسكيتر به راستي خيلي سريع اقدام كرد. كتاب 900 صفه اي اش تنها چهار هفته بعد از مرگ اسرار آميز دامبلدور در ماه ژوئن به پايان رسيد.از او ميپرسم كه چطور موفق شد چنين شاهكاري را با اين سرعت خلق كند. او مي گويد:(( اوه، هركس ديگري هم مثل من در چنين مدتي طولاني به حرفه ي روزنامه نگاري ميپرداخت، به كاركردن در ضرب الاجل هاي معين خو ميگرفت.ميدانستم كه دنياي جادوگري تشنه ي دانستن تمام اين داستان است و ميخواستم اولين كسي باشم كه اين نياز را تامين ميكند.))

به اظهارات اخير الفي يس دوج اشاره كردم كه به طور گسترده اي در مطبوعات انعكاس داشت. اين مشاور ويژه ي ديوان عالي قضايي (ويزنگاموت) و دوست ديرينه ي آلبوس دامبلدور اظهار ميدارد كه در كارت هاي قورباغه اي شكلاتي حقايق بيشتري درج شده تا كتاب اسكيتر.
اسكيتر سرش را عقب مي برد و خنده را سر ميدهد و مي گويد:(( الفي يس شيطون حقه باز! مصاحبه ي چند سال پيشم با او درباره ي حقوق مردم دريايي رو به ياد دارم، خدا حفظش كند!حسابي قاطي كرده. انگار فكر ميكرد كه ته درياچه ي ويندر مير نشستيم ، يكسره به من ميگفت مراقب قزل آالا باشم.))

با اين همه ، اتهام هاي الفي يس دوج در زمينه ي نادرستي اين مطالب، درمكانهاي بسياري انعكاس يافته است.آيا اسكيتر به راستي فكر ميكند براي دستيابي به تصوير كامل و جامعي از زندگي طولاني و خارق العاده ي دامبلدور ،چهار هفته ي كوتاه كافي است؟

اسكيتر لبخند مليحي ميزند و با حالت مهرآميزي به شماتت من ميپردازد و مي گويد:((اوه عزيزم تو هم مثل من خوب ميداني با كيسه اي پر از گاليون ، به پاسخ نه قانع نشدن و با يك قلم پر تند نويس تيز و خوش دست ، چه اطلاعاتي كه بيرون نمياد! در هر حال مردم براي بدگويي از دامبلدور صف كشيده بودند. ميدوني ، از نظر همه كه او آنچنان فوق العاده نبود؛ باعث دلخوري خيلي از كله گنده ها شده بود. دوج پير شيطون هم بهتر است از هيپوگريف اش پياده شود تا با هم برويم. چون من به منبع خبري دسترسي پيدا كردم كه اكثر روزنامه نگارها حاضرند در ازاي تماس با او چوبدستيشان را تاخت بزنند، كسي كه پيش از اين در مصاحبه هاي مطبوعاتي شركت نكرده و در پر تلاطم ترين و آزاردهنده ترين مرحله از جواني دامبلدور به او نزديك بوده است.))

از تبليغات پيش از چاپ كتاب اسكيتر به خوبي پيداست كه ضربه هاي تكان دهنده اي در انتظار كساني است كه معتقدند زندگي دامبلدور پاك و بي آلايش بوده است . درباره ي مهم ترين نكات غافلگير كننده اي كه برملا كرده از او ميپرسم.

اسكيتر ميخونند و مي گويد:(( اي بابا! دست بردار ريگولي! خيال ندارم قبل از اين كه مردم كتابم رو بخرند ، نكات برجسته ي كارم رو فاش كنم! اما ميتوانم قول بدهم همه ي كساني كه هنوز فكر ميكنند دامبلدور به پاكي ريش سفيدش بود بايد در انتظار اطلاعات تكان دهنده اي باشند! فقط همين قدر بايد بگويم كه هيچ يك از كساني كه از خشم و خروش دامبلدور بر عليه اسمشو نبر باخبرند به خواب هم نديده اند كه خود او نيز در جواني دستي در جادوي سياهي داشته است! بايد گفت كه دامبلدور در مقام جادوگري كه در آخرين سالهاي عمرش از شكيبايي و مدارا پشتيباني ميكرد، در دوران جواني اش آنچنان روشنفكر نبوده است! بله ، آلبوس دامبلدور گذشته اي به شدت مشكوك داشته ، صرف نظر از اين كه خانواده ي سوال برانگيزي نيز داشته است كه براي سرپوش گذاشتن بر آن كوشش فراواني كرده است.))

از اسكيتر ميپرسم كه آيا به ابرفورث ،برادر دامبلدور، اشاره دارد كه محكوميتش توسط ويزنگاموت به جرم سوءاستفاده از جادو در پانزده سال پيش جار و جنحجال مختصري را باعث شد.

اسكيتر ميخندد و مي گويد:((اوه ، ابرفورث،تازه روي ان تل زباله است. نه! نه! صحبت از چيزهايي خيلي بدتر از داشتن برادري است كه علاقه به بزبازي دارد، حتي بدتر از داشتن پدري مشنگ داغون كن است. هرچند كه دامبلدور نتوانست هيچ يك از اين دو مورد را لاپوشاني كند و ويزنگاموت به هردو اتهام رسيدگي كرد. نه! ماجراي مادر و خواهرش بود كه كنجكاوي ام را برانگيخت و با اندك تلاشي، به طور قطع مشخص شد كه آب از سرچشمه گل آلود است. اما همانطور كه گفتم بايد صبركنيد و جزئيات كامل كاجرا را در فصلهاي 9 تا 12 كتاب بخوانيد. تنها چيزي كه الان ميتونم بگويم اين است كه جاي تعجبي وجود ندارد كه دامبلدور هيچ وقت درباره ي چگونگي شكستن بيني اش حرفي نميزد.))

آيا با توجه به اين پيشينه ي خانوادگي ، اسكيتر منكر هوش سرشار و استعداد درخشاني است كه كشف هاي بسيار دامبلدور انجاميد؟

اسكيتر با گردن نهادن به اين واقعيت مي گويد:(( او با هوش بود هرچند كه خيلي ها اين پرسش را مطرح ميكنند كه آيا ميتوانيم براي نيل به موفقيتهاي فرضي اش ، اعتبار كامل را به خود او بدهيم . چنان كه در فصل 16 فاش ميكنم كه آيور ديلانزبي ادعا ميكند كه وقتي دامبلدور يادداشت هاي او را قرض گرفت به هشت خاصيت خون اژدها پي برده بود.))

اما به جرات ميگويم كه نميتوان منكر اهميت بسيار موفقيت هاي دامبلدور شد. پس ماجراي شكست معروف گريندلوالد از دامبلدور چه ميشود؟

اسكيتر با لبخند وسوسه انگيزي مي گويد:((اوه ، راستي چه خوب شد به گريندلوالد اشاره كردي. متاسفانه كساني كه درباره ي پيروزي چشمگير دامبلدور احساساتي ميشوند بايد خود را براي يك بمب خبري تكان دهنده يا شايد بمب كود حيواني آماده كنند. به راستي كه ماجراي كثيفي بوده است. تنها چيزي كه ميتوانم بگويم اين است كه از وجود واقعي چنين نبرد تن به تن افسانه يا و چشمگيري چندان مطمئن نباشيد.مردم بعد از خواندن كتابم احتمالا به ناچار به اين نتيجه ميرسند كه گريندلوالد ، فقط با اجراي جادو، دستمال سفيدي از نوك چوبدستي اش خارج كرده و آرام تسليم شده است!))

اسكيتر از ارايه ي مطالب بيشتر درباره ي اين موضوع هيجان انگيز خودداري ميكند .از اين رو به جاي اين موضوع ، به رابطه اي ميپردازيم كه بدون شك توجه خوانندگانش را بيش از هرچيز ديگري جلب ميكند.
اسكيتر تند تند سر تكان ميدهد و مي گويد:((اوه ، بله! من يك فصل كامل را به رابطه ي پاتر و دامبلدور اختصاص داده ام ؛رابطه اي كه آن را ناسالم و حتي بدشگون ميدانم. در اين مورد هم خوانندگان شما براي آگاهي از كل ماجرا بايد كتابم را بخرند. اما هيچ تردييد وجود ندارد كه دامبلدور از ابتداي امر ، علاقه اي غير طبيعي به پاتر داشته است. حالا اين كه اين علاقه به راستي در جهت مصلحت اين پسر بوده يا نه ، بعد معلوم ميشود. ديگر همه ميدانند كه پاتر يكي از آشفته ترين دوران نوجواني را گذرانده است.))

از اسكيتر ميپرسم كه آيا هنوز با هري پاتر در تماس است؛ همان كسي كه مصاحبه ي سال گذشته اش با او به چنان معروفيتي دست يافت و كار موفقيت آميزي بود كه در آن هري پاتر فقط درباره ي اطمينان كاملش از بازگشت اسمشو نبر صحبت كرده بود.

اسكيتر ميگويد:(( اوه ، بله. با هم ارتباط صميمانه اي برقرار كرده ايم. پاتر بيچاره دوستان حقيقي چنداني ندارد. و ما در دشوارترين دقايق عمرش يعني در مسابقه ي قهرماني سه جادوگر با هم آشنا شديم. شايد من يكي از نادر افراد زنده اي باشم كه ميتواند ادعا كند هري پاتر واقعي را ميشناسد.))

موضوعي كه مارا يكراست به سوي شايعاتي درباره ي آخرين ساعت هاي زندگي دامبلدور سوق ميدهد كه همچنان بر سر زبان هاست. آيا اسكيتر بر اين باور است كه در زمان مرگ دامبلدور، پاتر در آن جا حضور داشته است؟

اسكيتر ميگويد :((راستش نميخواهم در اين زمينه چيز زيادي بگويم . اما شاهدان عيني در قلعه ي هاگوارتز ديده اند كه دقايقي پس از آن كه دامبلدور سقوط كرد، پايين پريد يا كسي او را هل داد، پاتر دوان دوان از آن صحنه دور شده است. بعد ها پاتر عليه سوروس اسنيپ شهادت داد، مردي كه بغض و و كينه ي پاتر نسبت به او شهره ي خاص و عام است. آيا همه چيز همانطوري است كه به نظر ميرسد؟ اين قضاوتي است كه جامعه ي جادوگري پس از خواندن كتابم بياد داشته باشد.))

پس از اين اشاره ي وسوسه انگيز قصد رفتن ميكنم .جاي هيچ ترديد نيست كه اسكيتر كتاب پرفروشي را به رشته ي تحرير در آورده كه انتشار آن قريب الوقوع است. در اين ميان ، انبوه هوادارن دامبلدور حق دارن مضطرب و پريشان باشند كه چه مطالبي در آينده ي نزديك درباره ي قهرمانشان افشا خواهد شد.

هري به پايان مقاله رسيد. اما همچنان به صفحه خيره مانده بود. نفرت و خشم ، همچون آتشفشان از وجودش فوران ميكرد. روزنامه را مچاله كرد و با تمام نيرو به سوي ديوار پرتاب كرد و روزنامه ي مچاله شده به اين ترتيب به زباله هاي ديگر پيوست...

_دروغه!

-------
كتاب زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور منتشر شد!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۵ ۱۸:۳۲:۰۴

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱:۲۹ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
درود بر خوانندگان عزیز .

در پی ایجاد اختلال در امواج جادویی سایت ، خبرنگار ما ریتا اسکیتر درصدد کشف علل این اختلالات برآمد . با پیگیری های مداوم این خبرنگار باهوش ، مشخص شد میزان جادوی فرندیوس ، در سایت کم شده و برای بررسی دقیق تر علت ، به مصاحبه هایی چند ، دست یازید :

مصاحبه اول :
مورد مصاحبه ، آلبوس دامبلدور

سوال : به نظر شما چرا جادوی فرندیوس تو سایت کم شده ؟
جواب : آخه میدونی ، این مرگخوارای بوقی حاضر نیستن بفهمن که محفل ازشون قوی تره !

سوال : از کجا فهمیدین مرگخوارا بوقین ؟
جواب : آخه هرچی رفتیم تو انجمنشون گل ( gel ) ریختیم ، گند زدیم ، کثیف کاری کردیم ، پرت و پلا نوشتیم ، یکی شون نیومد بگه خرت به چند !

سوال : فکر نمی کنین که تحریم شده بودین ؟
جواب : نه باو ... کم آوردن همشون ! رول زدن بلد نیستن که !

سوال : میشه سابقه خودتون تو رول زدن تو سایت رو بفرمایین چقدره ؟
جواب : به تو چه ؟ مگه فضولی ؟ چه ربطی به سابقه داره ؟ من استعدادم خدادادیه ! اونقدر گولاخم که از غولی به دامبلدوری رسیدم ! مگه چیه ؟ نفت بخرم ؟ نون بگیرم ؟ ...

مصاحبه دوم :
مورد مصاحبه ، لرد ولدمورت

سوال : چرا مرگخوارا اینقدر بوقی اند ؟
جواب : کی میگه ؟

سوال : یعنی با این نظر آلبوس دامبلدور موافق نیستین ؟
جواب : ابدا ! من تو مرگخوارهام یه رول نویس متوسط رو هم راه نمی دم . تمامشون عالی هستن .

سوال : پس چرا از حیثیت و شرف خودشون ، تو حمله محفل به خانه ریدل دفاع نکردن ؟
جواب : اون حمله ، ارزش دفاع رو نداشت . مطابق قوانین ، خیلی زودتر باید به ما اطلاع داده می شد ولی آلبوس جدید که یه عضو تازه وارده ، گویا از قوانین اطلاع نداشت ( یا عمدا زیر پا گذاشتشون ) و فقط پنج دقیقه قبلش به ما اطلاع داد . دلیلی نداشت برای همچین حمله بی برنامه ای مرگخواران خودم رو به زحمت بندازم .

سوال : فکر نمی کنید این کارتون باعث پایین اومدن جادوی فرندیوس در سایت شده ؟
جواب : این ربطی به جادوی فرندیوس نداره . مگر اینکه بگیم ، زیر پا گذاشتن قوانین و احترام نذاشتن به حقوق همدیگه ، میزان این جادو رو پایین میاره .

سوال : چطور شد که محفل و مرگخوارا دوباره با هم توی یه ماموریت شرکت کردن ؟
جواب : من و آلبوس با هم صحبت کردیم و هردو متوجه کاهش جادوی فرندیوس در سایت شدیم و اینطور خواستیم که تقویتش کنیم .

مصاحبه سوم :
مورد مصاحبه ، ایگور کارکاروف و پیوز به طور همزمان

سوال : با توجه به این که ایگور ، همون آلبوس سابق هست ، چی باعث شده که بین اون و برخی اعضای محفل ، این تنش ها به وجود بیاد ؟
پیوز : چون اون برای مرگخوارا خیلی زحمت بزرگی کشیده در عوض ! محفل رو نابود کرده
ایگور : اوهوم پیوز..تو راست میگی

سوال : چطور باعث نابودی محفل شده ؟ محفل که هنوز روپاست و اعضای جدیدش هم تو ماموریت اخیر نشون دادن که فعالن ( البته در مورد سطح رول زنی شون اظهار نظری نمی کنم ! )
ایگور : ببین ، این طرز سوال کردنت درست نیس ! تو اصلا حتی نباید درمورد سطح رول زنی بچه های محفل ، یا مرگخوارا ، اظهار نظر کنی . مصاحبه باید کاملا بی طرفانه باشه !
سوال کننده : بله ، حق با شماست . سطح رول زنی هر گروهی ، به خودشون مربوطه . کسی حق اظهار نظر درموردشون نداره . ببخشید !
ایگور : تکرار نشه !
سوال کننده : .......

سوال : تصحیح و تکرار می کنم : چطور باعث نابودی محفل شده ؟ محفل که هنوز روپاست و اعضای جدیدش هم تو ماموریت اخیر نشون دادن که فعالن
پیوز : چه نابودی ای بیشتر از این که اعضای قدیمی و فعالی که تو محفل بودن ، دونه دونه دارن ازش بیرون میان ؟

سوال : فکر نمی کنین که خروج اونا از محفل ، بنا به دلایل شخصی باشه ؟ همون طور که برای مرگخوارها هم ممکنه این مشکلات پیش بیاد ؟
پیوز : بله ممکنه . منتها چون این نارسیسای بوقی دسترسی به محفل نداره ، دلایل واقعی رو نمی دونه و این مصاحبه داره رو هوا پیش میره

سوال : چرا ایگور تو چت باکس ، و در پیام امروز قبلی ، اونقدر آزرده خاطر صحبت کرد ؟ میشه اینو به کم شدن جادوی فرندیوس در سایت ربط داد ؟
ایگور : جادوی فرندیوس ، در سایتی که اعضاش زحمات همدیگه رو نادیده می گیرن و با کوچکترین مشکلی ، کسی رو که گروهشون رو به دلایل شخصی ترک کرده به لجن می کشن ، جایی که برای تصمیمات فردی اشخاص احترامی قایل نیستن ، هرگز وجود نخواهد داشت . من دیگه نمی تونم چنین فضایی رو تحمل کنم .

سوال : اینا ربطی به اختلاف نظر شما با جیمز داره ؟
ایگور : بله . اون ادعا می کنه که من هیچ زحمتی برای محفل نکشیدم و جلوی زحمات بقیه رو گرفتم .

سوال : آیا این حقیقت داره ؟
ایگور : معلومه که نداره ! من هرکاری می تونستم صادقانه برای خدمت به محفل انجام دادم . مطمئنا دیگرانی بودن که می تونستن بهتر از من به محفل خدمت کنن . حالا که من نیستم ، بیان و انجامشون بدن . ولی این رسم دوستی و معرفت نیست که یه رفیق و همسنگر رو ، وقتی دیگه کنارمون نیست بکوبیم . من به احترام اونا ، حتی وارد مرگخوارها نشدم . چون نمی خواستم مقابل دوستان خودم قرار بگیرم ولی اونا همینقدرم برام احترام قایل نشدن !

در این قسمت مصاحبه ، پیوز به شدت برافروخته شد و نزدیک بود به شکل یک روح مذاب درآید : جیمز یه ناسپاس از خودراضی و نامرد نیست . فقط حرف دلشو زده . هیشکی دوس نداره ببینه همسنگرش از کنارش بره . مشکلات شخصی رو میشه برطرف کرد و پیش بقیه موند . نمیشه ؟؟؟

ایگور : من ثابت کردم که آدم باوجدانی هستم . تا مرگخوار بودم ، به بهترین نحو وظایفم رو انجام دادم و وقتی آلبوس شدم با تمام توان خودم سعی کردم که آلبوس خوبی باشم . تمام شوخی هایی که با آلبوس می شد ( باناموسی یا بی ناموسی ) باهاشون کنار اومدم و هرگز آدم بی جنبه ای نبودم . هرگز اطلاعات محفل رو به کسی لو ندادم چون تف سربالا بود . هرکار تونستم کردم . حالا اگه نتونستم بهترین باشم ، لااقل سعی خودمو که کردم . دیگه نمی تونستم آلبوس باشم چون آلبوس باید مستمر فعالیت کنه که من نمی تونستم . از همون اولشم گفته بودم که اگه آلبوس نباشم ، دوباره همون ایگور میشم . نگفته بودم ؟
من به خاطر سایت آلبوس شدم و هیچ مرگخواری منو نکوبید . حالا هم به خاطر سایت از نقش آلبوس اومدم بیرون و انتظار نداشتم که محفلیا منو بکوبین . دروغ می گم ؟

پیوز ، که برخلاف ظاهر خشنشن ، کاملا منطقی فکر می کند ، لحظه ای سکوت کرد و سری به تایید حرف های ایگور تکان می دهد :
- آره خوب ، جیمز هم پسر خوب و با محبتیه . منظور بدی نداشته . تو نباید باهاش اون طوری صحبت می کردی . هرکسی مطابق سن خودش یه خشم و خروش و غروری داره و روی دوستاش و هم گروهیاش تعصب داره . تو باید اون سفیدی روحتو بهش نشون می دادی . مرگخوار که نیستی ، پس لزومی نداشت اونقدر سیاه حرف بزنی .

ایگور : آره خوب ! سیاه حرف زدن واسه رول خوبه ، ولی واسه زندگی اصلا خوب نیس . منم نباید اون طور عصبی می شدم .


در نهایت ، خبرنگار باهوش ما ، ریتا اسکیتر به این نتیجه رسید که کاهش جادوی فرندیوس در سایت ، به دلیل پاره ای سوتفاهمات ناشی از قضاوتهای عجولانه است که با کمی صبر و تامل و درایت و بزرگ منشی ، قابل تجدید خواهد بود .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱ ۲:۲۴:۴۹
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱ ۳:۴۶:۱۰


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
بالاخره جادوگر قرن مشخص شد!

امروز ما متوجه شدیم که جادوگر قرن مشخص شده.این فرد که زحمت های زیادی برای محفل کشیده ولی کسی قدرشو نمیدونه.تنها کسی که به فکر این گروه بوده و بهش کمک میکرده تا پیشرفت بکنه.ما امروز رفتیم تا با ایشون مصاحبه کنیم.

-سلام آقا جیمز..حالتون چطوره؟
-مرسی مرسی..خوبم!
-خب من اولین سوالم اینه که شما برای محفل چقدر زحمت کشیدید؟
-یه عالمه برای محفل زحمت کشیدم.فقط موضوع اینه که این آلبوس دامبلدور قبلی(ایگور کارکاروف)خیلی جلومو میگرفت.هی من میگفتم تو رو خدا بذارید من کمی به محفل کمک کنم ولی اون چون کلا با محفل مشکل داشت و قصد داشت خرابش کنه و اینکه تجربه هم اصلا نداشت با من مخالفت میکرد ولی خب من زحمت هایی زیادی کشیدم.مثلا در هفته یه رول تو انجمن محفل زدم.تو تمام ماموریت ها شرکت کردم.
-هوووم چه خوب..پس عامل اصلی بدبختی محفل این آلبوس دامبلدور قبلیه س؟همین ایگور فعلی؟
-هه..خجالت نمیکشی هنوز اینو نمیدونی؟خیلی گند زد به محفل..اصلا به فکر محفل نبود.همش به فکر کوییدیچ بود.اصلا دامبلدور شد تا بتونه ناظر کوییدیچ بشه.چون گویا یکی از شرایطش دامبلدور شدنه!

-----------
کوتاه شد ولی خواستم یه چیزی این وسط روشن بشه.اینکه نتیجه کارهای من برای محفل،ماموریت خوابگاه مدیرانه!وقتی من مسوول محفل شدم چی بود و چی شد. ماموریت اول و آخرم رو مقایسه کنید این موضوع رو میفهمید.

اینم آخرین پست من!

مرسی.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۳۱ ۲۳:۱۶:۴۹

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 131
آفلاین
خونه ریدل ها
از بیرون صدای عجیب شکستن شیشه ، فریاد و ... که نمایانگر یک حمله بزرگ بود شنیده میشد.
لرد ، با وقار بی وقاری روی صندلی مخصوصیش نشسته و داره افسوس میخوره.
_ آهای مرگ خوارا! بیاین جلوی من بشینین! بشمارمتون چند تایین...!

بلیز بدو بدو میاد و جلوی لرد چهار زانو میشینه.
بلا با بی میلی : آخه لرد ... امروز چند بار می خوای مارو بشماری؟ مثلاً سی نفر که نیستیم! یک سه چهار تایی هستیم ... خودم و خودت و بلیز و ریگولوس!

لرد : هممم بارتی کجاست پس؟

بلیز : دیدیم اسمش تو رول باشه ، رول خواننده پیدا نمیکنه ، اسمشو وارد نکردیم!

لرد : خوب کردین!

در همین موقع در خونه ریدل ها باز میشه و هیکل ریگولوس بلک در آستانه در ظاهر میشه.
ریگولوس جلو میاد و رداش رو در میاره و روزنامه پیام امروز رو میده دست لرد و با ناراحتی میره یک گوشه میشینه.

لرد روزنامه رو باز میکنه و مشغول خوندن میشه.

لرد ولدمورت با متانت هرچه تمام تر : در آستانه بوق شدن هستیم!!
به تازگی شاهد حمله جدیدی از محفل ققنوس به خانه ریدل ها بودیم که با سرپرستی یک عدد دامبلدور تازه نفس همراهی میشد!
کمی بعد ، بعد از به بوق کشیدن نیمی از املاک ریدل ها ، و نیامدن مرگ خواران برای دفاع از شرفشان(!! اگر کلمه ی اشتباهی بود ببخشید ... آخه این ریتا خیلی بوقه همیشه دوست داره بزرگنمایی کنه ) ریتا اسکیتر ، به محل زندگی لرد ولدمورت اعزام شد و در این باره اینچنین نوشت.
ریتا اسکیتر : تامی ... یعنی چیزه لردرولدرموردرمورت(؟!) میشه در مورد شرکت نکردنتون در دفاع از خونه ریدل ها توضیحی بدین؟
لرد :
ریتا : متوجه منظورتون نشدم!
لرد با بی حوصلگی : خب بوقی! تو نمی فهمی!؟ من الان قهرم با این محفلی ها!

لازم به ذکر است که در حین این مصاحبه ، صدای تنی از محفلی ها از بیرون پنجره شنیده میشد با این مضامین :
" لرد بیا بیرون قهر نکن! یک پستونک دیگه برات میخریم"
" ولدی بوق شد! "
و ...

( ادامه مصاحبه )
ریتا : دلیل خاص دیگه ای رو برای شرکت نکردنتون در این ماموریت مد نظر ندارید؟
لرد : فعلاً اعلام آماده باش رو دادم دست ارتش میلیونیم!
و با دست به سه عدد مرگ خوار اشاره میکنه.
_ و خب همگی آماده ایم ولی بنا به دلایلی به مصاف محفلی ها نمی رویم! البته فعلاً چون قرار شده یک چند صد هزار تایی نیروی دیگه هم به ما برسه!
و با دست به تره ور که از در همان زمان از پنجره اومده بود تو و داشت قورقور میکرد اشاره کرد ()
ریتا : با تشکر از لردرولدرمورته!



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 414
آفلاین
باز هم ماجراي مدرك تقلبي وزير در صدر اخبار قرار گرفت.

بنا به گزارش خبرگزاري جادوگر فارس ، روز گذشته زماني كه وزير سحر و جادو از پله هاي وزارتخانه پايين مي آمد ، مورد پرسش خبرنگاران قرار گرفت. وزير به محض مواجه با خبرنگاران در حالي كه كلاه وزارت خود را به سختي گرفته بود، آپارات كرده و از جوابگويي به سوالات خبرنگاران گريخته است.

در دو روز گذشته جنگ لفظي در دنياي جادوگران به روشني به چشم ميامد. ماجرا از آنجا شروع شد كه بليز زابيني ، مرگخوار ارشد و مخوف و با نفوذ ، طي صحبت هايي بيان كرد ، كه مدرك پروفسوري افتخاري وزير آسپ از دانشگاه سحر و جادوي ماسوچست ( سجم ملقب به MIT ) فاقد ارزش قانوني و تقلبي است.

اما مشاور ويزنگاموت ، جيمز سيرويس پاتر(جاسپ) ، ضمن رد اين مطالب ، خواستار بلاك شدن بليز زابيني شد:

_هه هه ...اين زابوني هنوز تو كف وزارته !
تمام ادعاهاي اين فرد مرگخوار كذب محضه! ..من از ويزنگاموت ميخوام اين زابوني رو به اتهام تشويش اذهان عمومي تحت تعقيب قرار بده...


اما به راستي اين عضو ارشد الف دال ، از ياد برده بود كه تمامي مرگخواران مدت هاست كه تحت تعقيبند!


بليز زابيني هم در پاسخ به اين اظهارات جاسپ با خونسردي كامل جواب داد:

_هه! من آي پي اين بچه رو چك ميكنم!
حالا كه كار رو به اينجا رسونده ، بايد بگم كه جيمز سيريوس پاتر هم از همون دانشگاه كذايي ، يه مدرك عين مدرك وزير آسپ دريافت كرده... طبيعيه كه بايد از آسپ حمايت كنه! واقعا چه رسوايي بزرگي!


ساعاتي پيش از بيت عله بيانيه اي صادر شد كه بنا به قانون مطبوعات، اون رو به طور كامل در زير چاپ ميكنيم.

به نام مرلين بزرگ الجادوگران

در راستاي تنش هاي به وقوع آمده ، بدين ترتيب بيان ميكنيم كه مدرك ديگر چيست؟ اصلا ما بايد از مدرك گرايي دور شويم... مدرك اصلا خوب نيست و ما با وزير بي سواد هم مشكلي نداريم. مهم اينه كه وزير صبح بياد وزارت ، شب بره خونه...بيل و كلنگ بزنه...كار كنه ...عرق بريزه. اينا حرف مفته.
براي آخرين بار ميگم مدرك مهم نيست...بريد پي كارتون.

ريش دامبل دراز و تميز باد.


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۳:۳۸:۴۴
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۳:۴۷:۰۴
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۱۸:۰۳:۳۷

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱:۱۸ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
اتحاد مرگخواران و محفلی ها و سقوط کادر مدیریت! حماسه «آلبوس دامبلدور» زوپس را نابود کرد!

(تمام اطلاعات زیر بر اساس رول های محفلی ها و مرگخواران در خوابگاه مدیران نوشته شده است)

یکشنبه 10 شهریور: بعد از بلاک های بسیار زیردستان لرد سیاه به دست مدیران، سرانجام مرگخواران به رهبری لرد ولدمورت و با هدف آزاد سازی اسیران بلاکی مخفیانه وارد خوابگاه مدیران شد.
از طرفی در همان شب آلبوس دامبلدور محفل ققنوس را برای رهایی افراد با ارزش جامعه جادوگری از اسارت مدیران برای حمله به خوابگاه مدیران آماده کرد. این در حالی بود که لرد و آلبوس از هدف مشترک خود خبر نداشتند. اواخر همین روز محفل ققنوس نیز وارد خوابگاه مدیران شد.

===

دوشنبه 11 شهریور: آمبریج با طلسم بلیز زابینی بیهوش شد و اولین قربانی جنگ بود. عله اعظم نشانه هایی از شورش و حمله اعضا را حس کرد. در ظهر همین روز دستور بسته شدن سایت صادر شد.

===

سه شنبه 12 شهریور: با فشارهای مردمی سایت بار دیگر باز شد. حمله های پنهانی همچنان ادامه داشت. در اوایل شب لرد و آلبوس از هدف مشترک خود آگاه شدند و با ذکاوت و تصمیم عاقلانه تصمیم به همکاری محفلی ها و مرگخواران برای نابودی مدیران و آزاد کردن اسیران گرفتند. با اتحاد مرگخواران و محفلی ها حمله به مدیران به طور علنی آغاز شد.

===

چهارشنبه 13 شهریور: نیروهای سیاه و سفید به چند گروه تقسیم شدند و برای نابودی مدیران با نیروی قوی تر و سازماندهی تری حمله ها را ادامه دادند.

===

پنجشنبه 14 شهریور: ساعت دوازده شب حمله ها به اوج خود رسیده بود. کوییرل مردنما!! به علت طمع به دست آوردن نسخه جدید زوپس جان خود را از دست داد و عله پاتر نیز فرار کرد. یک ساعت بعد بارون خون آلود بعد از مقاومت های بسیار توسط مرگخواران و محفلی ها دستگیر شد و زندان اصلی اسیران را به بقیه نشان داد و مدتی بعد از آن راجر دیویس و استرجس پادمور نیز تسلیم شدند.

===

و سرانجام در ساعت چهار بامداد دیروز اتحاد ارتش سفید و سیاه نتیجه داد و در ماموریتی که به یاد بزرگترین جادوگر تاریخ، آلبوس دامبلدور نامیده شده بود زوپس و استکبار مدیران با تمام قدرت خود دوام نیاورد و شکست خورد و اسیران بلاکی نیز آزاد شدند.

این پیروزی بزرگ را به جامعه جادوگری تبریک می گوییم!

اطلاعات بیشتر---» لندن بعد از شکست مدیران




Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۸ شهریور ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 156
آفلاین
وزیر جلوی تلوزیون ال سی دی 64 اینچش لم داده و داره کانالای تلوزیون رو عوض می کنه.
_ دهه!این کانالا هم که هیچی ندارن!

سپس زیر چشمی به ساعت نگاه میکنه !
_ اوه اوه... اخبار شروع شد.

وزیر مردمی کانال سه رو فشار میده .
انجزه انجزه انجزه انگل وحدهو وحدهو وحهدو وه له! آسپو رهبر آسپو رهبر مرلین اکبر

وزیر: ای خدا ! پاچه خواریشون هم به درد عمشون میخوره!

وزیر با بی حوصلگی تلوزیون رو خاموش میکنه و داد میزنه :
_ مگی ! پیام امروزو بیار بخونم!

در باز میشه و مگی با حالت خشانت باری در آستانه در وا می ایسته ...
موهاش رو بیگودی بسته ( ) و تو یک دستش وردنه به طرز وحشتناکی قرار داره و پیام امروز تو دست دیگش!

_ آخه آسپ ، تو نباید کارای مهمتری جز این خز و خیل بازیا بکنی؟ به جای روزنامه خوندن بیا یکم قیمت خونه رو ببر بالا ! الان جوونا ازدواج می کنن ، دستشویی رو رهن میکنن توش ازدواج میکنن

آلبوس یک خمیازه میکشه و میگه : همینم زیادشونه! فعلاً این وضع هاگی بهم ریختس بده من اون پیام امروزو!

مگی پیام امروز رو به آسپ میده و روی پاشنه پا میچرخه و از در خارج میشه.

آسپ روزنامه رو باز میکنه و شروع به خوندن میکنه.

پرسی ویزلی : به زور هم که شده از لای هاگوارتز نمره بیرون میکشم!

خبرنگار اعزامی ما به مدرسه علوم و فنون هاگوارتز ، ریتا ، درباره اتفاقات فعلی هاگوارتز اینگونه می نویسد.
پرسی ویزلی ، بوق بزرگ فعلی هاگوارتز ، درباره جلوافتادن راونکلاو ، از گریفیندور اینگونه می گوید :
_ اولش، گروه ما هیچ کم و کسری نداره ، دوماً همون طور که پیتر گفت :
نقل قول:
این کارا همش برنامه ریزی شدست!

آره!
( برو بابا کشکتو بساب! بق بقی!)

سپس پرسی ویزلی در رابطه ندادن 5 نمره اضافی به دنیس میگوید :
کی گفته من نمره اضافی نمیدم؟ من میدم خوبشم میدم ! ولی ببینین ، اون مال وقتی بود که قانونی بر ضد این 5 نمره اضافی تصویب نشده بود ، تصویب نشده ولی حالا میبینیم که حالا برای اینکه گریفیندور از هافل هم عقب نیفته ( :yclown: برین بوق بزنین ) ما مجبوریم ، مجبوریم پنج نمره اضافی ندیم!

در ضمن ایشون بابت مرگ و میر های اخیر هاگوارتز اینگونه گفتند:
_ یک سری کلاس های خصوصی در حال انجام هستن که خوب خیلی بیش از حد ممکنه سنگین باشن! یک سری کلاس ها هم در دست احداث هستن که به طور دیجیتال کار میکنن ، به طوریکه دانش آموز فقط داخل اتاق میشه و بعد از بیست دقیقه جسدش به طور اتوماتیک به بیرون پرت میشه که اینا حوادث جزئی اینگونه کلاس ها هستند

-----------------------

پ.ن : هوووم من مسافرت بودم همین امشب هم رسیدم ، گفتم که اگر ممکنه اینو هم بزارین تو مسابقه وزارت! تنکیو


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۸ ۲۲:۳۹:۳۶
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۸ ۲۲:۴۲:۲۸
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۸ ۲۳:۰۶:۳۶
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۰۸:۱۵

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷

هرمیون   گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۵ شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴
از کنار دوستان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
فرار زندانی ها (به همراه مصاحبه خواندنی وزیرسحر و جادو)

امروز خبر های زیادی از فرار زندانیان دربند آزکابان شنیده می شود که شایعه پراکنی های زیادی هم در این مورد به گوش می رسد برخی از خبر گزاری های درپیت جادوگری در این باره گفته اند:

بیش از 15 زندانی خطرناک از یک ماه پیش به وسیله شبیه سازی خودشان و جایگزینی از زندان فرار کرده و ماموران وزارتی پس از حمله قدرتمند دیشب مرگخواران به کوچه دیاگون، به این موضوع پی بردند.

برخی دیگر از خبرگزاری ها نیز با زیر سوال بردن وزارت محترم سحر و جادو در به وجود آوردن جو نارآرام در میان مردم و ایجاد آشوب های دیاگونی شریک بودند .

ولی ما پس از مصاحبه مفصل با جناب آقای آلبوس سوروس پاتر حقیقت محض را تحویل شما می دهیم .
قسمت های مهم مصاحبه پرسی ویزلی با وزیرمردمی :

پرسی: شمافرار زندانی ها را قبول دارید؟

وزیر: بله ، البته که قبول دارم.

پرسی: چند نفر فرار کردند؟

وزیر: فقط سه نفر.

پرسی: این زندان ها به چه وسیله ای فرار کردند؟

وزیر:

ما کاملا از این موضوع آگاهیم ولی متاسفم که نمی تونم بگم. چون ممکنه این روزنامه به دست زندانی ها بیفته و کلا بد آموزی داره.

پرسی : این سه نفر به چه جرم هایی بازداشت شده بودند؟

دو نفر شون از اتباع خارجی بودند که به جرم قاچاق چوبدستی و خون تک شاخ، گرفته بودیمشون و یک نفر هم به دلیل گرایش داشتن به مرگخوار شدن.

پرسی: پس هیچکدوم مرگخوار نبودند؟ و دیشب حمله نکردند؟

وزیر:

اوه...نه . دیشب فقط یه عده از طرفدارهای من، برای گرفتن امضا به دیاگون اومده بودند.

پرسی: زندانی ها کی فرار کردند؟

وزیر:

من واقعا از شنیدن شایعه هایی که کاراگاهان محترم ، تحویل مردم دادند متاسفم و به ملت عزیزم می رسونم که ماموران متخصص وزارتی در این مورد تحقیق کردند و متوجه شدند که فرار اونها دیروز صورت گرفته.

ادامه مصاحبه مهم وجذاب ما را می توانید با خرید شماره های بعدی این روزنامه مشاهده کنید.


گروه تحریریه پیام امروز.
با تشکر ازمصاحبه پرسی ویزلی.


هرمیون قلبی بزرگتر از مغز و استعدادش دارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.